واضح آرشیو وب فارسی:ابرار: «مانيفست چو» هشداري درباره بي تفاوتي ما به رواج خشونت است
، فرزانه ابراهيم زاده: سو هوي چو، يك شرقي بود. يك كره اي مهاجر كه 13 سال از عمرش را در آمريكا زندگي كرد. دانشجوي 23 ساله ساكت و آرام سال آخر رشته زبان و ادبيات انگليسي دانشگاه ويرجينيا كه سال 2007 با كشتن 32 نفر و خودش بزرگ ترين كشتار را در يك مجتمع آموزشي به راه انداخت. او پيش از اينكه دست به چنين كشتاري بزند فيلمي از خودش گرفته است و در 1800 كلمه شرح وقايعي كه بر او گذشته است را روايت كرده و از طريق پست به شبكه NBC فرستاده.....
اين شرحي بر نمايشي است كه اين روزها محمد رحمانيان نويسنده و كارگردان صاحب سبك تئاتر ايران به صحنه آورده است. نمايشي كه از روزي كه قرار بود به صحنه بيايد حرف و حديث هاي زيادي را براي كارگردان و گروه نمايشي اش آورد. از حذف از جشنواره تا اجراي خياباني اعتراض آميزي كه گروه در مقابل تئاتر شهر در آخرين شب جشنواره تئاتر فجر داشتند. از اين سوي از به صحنه آمدن آن در زماني كه تنها چند هفته از مرگ احمد آقالو كه در اين نمايش نقش دارد و اين نقش حفظ شده است تا انتقاداتي كه برخي از روزنامه ها به اجراي مانيفست چو به همراه داشت و باعث آزردگي رحمانيان و گروه مانيفست چو شد اما به هر حال مانيفست چو داستان و شرحي بر يك واقعه مستند است كه در سالن چهارسو با استقبال تماشاگران به زبان انگليسي با حضور افشين هاشمي، ترانه عليدوستي، مهتاب نصيرپور، اشكان خطيبي، سيما تيرانداز، هومن برق نورد و البته حضور تصويري احمد آقالو به صحنه رفته است.
¦نمايش مانيفست چو حاشيه اي بر يك اتفاق مستند و واقعي است. اين نمايش از كجا و چگونه در ذهن شما شكل گرفت؟
ايده اش درست از همان فرداي انتشار اخبار كشتار چو يعني 1717 آوريل 2006 كه اين اتفاق در دانشگاه ويرجينيا روي داد در ذهن من شكل گرفت. از طريق خانم نسترن هاشمي يكي از دوستان مان - كه در زمان رخ دادن اين حادثه در كريدور مرگ دانشگاه ويرجينيا شاهد عيني بود- مشاهدات ساير دانشجويان و اسناد اين حادثه را دنبال كرديم. همزمان يكسري مدارك و عكس و فيلم نيز در اينترنت در باره اين حادثه منتشر شد، كه با يادداشت هاي دانشجويان همراه شد و در نهايت به اين ساختار نمايشي رسيديم.
¦شيوه مستند گونه اي كه شما در اين نمايش به كار گرفتيد با اين ابعاد تاكنون در تئاتر ايران به صحنه نيامده بود؛ چطور به اين ساختار رسيديد؟
اين شيوه خيلي پيچيده اي نيست. پيش از اين توسط هنرمندان بسياري تجربه شده است، مستندبودن به خودي خود ارزشي ندارد چراكه مي تواند به فيلم خبري تبديل شود اما زماني كه به عنوان يك اثر هنري خلق مي شود، داراي ارزش و اعتبار مي شود. در ايران نيز تجربيات متفاوتي در اين زمينه وجود داشته است كه نمونه هاي درخشان آن اجراي نمايشنامه هاي محمد چرم شير توسط آتيلا پسياني است.
¦ تا آنجايي كه من از ابتداي آماده سازي مانيفست چو در جريان هستم قرار بود اين كار به زبان انگليسي به صحنه بيايد .با توجه به اينكه اين تجربه را قبلاً هم براي اجراي تئاتر به زبان انگليسي داشتيد و زبان يكي از وجوه غالب آثار شماست، دوست دارم بدانم علت تاكيد شما براي اجراي نمايش به زباني غير فارسي چه بود؟
زماني كه ايده مانيفست چو در حال شكل گيري بود فكر كردم كه زبان يك وجه اسنادي ديگر اين قضيه است. در واقع زبان به مستند شدن نمايش بيشتر كمك مي كرد. از اين جهت براي من تجربه جذابي بود. در اين نمايش زبان به عنوان عامل دوم قرار مي گرفت و تصوير، نخستين عامل برقراري ارتباط با تماشاگر بود علاوه بر اين دوست داشتم صداي كاراكتر واقعي «چو» با آن زبان انگليسي ناقصش در گوش همه ما باشد. به هر حال 30 شب اجرا بود و تالار چهارسو هم كه ظرفيت 150 تماشاگر را بيشتر ندارد و در نهايت 4500 نفر قرار است از اين نمايش ديدن كنند. خب تجربه اي بود كه ببينيم مخاطبان مي توانند با آن ارتباط برقرار كنند يا خير؟ البته قرار بود اين نمايش دوشب در هفته به صورت فارسي اجرا شود اما پس از كامل شدن اجراي انگليسي ترجيح داديم چنين كاري نكنيم زيرا ريتم و ضرباهنگ كار لطمه مي ديد و علاوه بر اين استفاده از برخي از واژگان در زبان فارسي غيرمجاز بود. فكر نمي كردم كه اين موضوع اين قدر مساله ساز شود. با توجه به اتفاقاتي كه در اين سال ها در نسل جديد در ارتباط با زبان رخ داده بود هم مساله غامضي به حساب نمي آمد اما حالا كه اين كار اجرا شده و اين واكنش ها را مي بينيم دچار ترديد شدم. هرچند كه در همين روزهايي كه كار اجرا شده است، استقبال تماشاگر نشان داده است كه مشكلي با زبان ندارد و آن را مي بينيد. هرچند كه ساختار مانيفست چو برايم بيشتر از زبانش مهم بود. زبان بخشي از اين اثر است كه ساختار پيچيده اي دارد.
¦به نظر من در ميان آثاري كه در چند ساله اخير به روي صحنه آورديد مي توانم به جرات بگويم كه مانيفست چو نزديك ترين نمايش شما به نمايش هاي آييني و سنتي ايراني است. يعني برعكس انتظاري كه مثلاً از نمايشي مثل عشقه داريم كه روي يك موضوع مذهبي ساخته شده اين نمايش كه نه زبان و نه از نظر مضموني ربطي به نمايش ايراني ندارد بيشتر به تعزيه و قراردادهاي آن نزديك است.
كاملاً درست است. مانيفست چو كاملاً يك تعزيه مدرن است. در چيدن ساختار آن از تمام شگردهاي تعزيه و يا هر آنچه كه من از تعزيه آموختم بهره بردم. نظر شما را قبول دارم وابستگي اين نمايش به آيين هاي نمايشي ايراني بيشتر از نمايشي مانند عشقه و يا حتي شهادت خواني قدمشاد تحت تاثير تعزيه بودم و سعي داشتم تمام شگردهايي را كه از تعزيه آموخته ام به نوعي منتقل كنم. تعزيه تنها يك سكو نيست كه بازيگران دور تا دور آن بدوند بلكه مسيري است كه نمايشگر قديمي ايران براي رسيدن به حقيقت پيشنهاد مي كند و اين شيوه نسل به نسل آمده و شكل ابترش به ما رسيده است. در اين نمايش از شگرد تعزيه استفاده كرده اند نه ابزار آن.
¦البته از نظر ساختاري هم در برخي صحنه ها از قراردادهاي تعزيه استفاده شده مثل صحنه معرفي چو؟
در واقع بخشي از نمايش كه «چو» به زبان فارسي سخن مي گويد برگرفته از صحنه توبه خواستن شمر است و از اين طريق تفكيك جذابي از راه فاصله گذاري زبان انجام مي شود. سعي كردم كه در اين نمايش از همه ساختارهاي تعزيه و نمايش ايراني استفاده كنم. سكويي وجود ندارد اما شكلش روي زمين كشيده شده تا موسيقي اي كه با سازهاي كوبه اي.
¦ البته من رد پاي ساير نمايش هاي ايراني را هم در اين تئاتر ديدم. مثل نقالي برادر بزرگ كه شادروان آقالو نقش اش را بازي مي كند به نوعي نقالي است كه داستان را روايت مي كند؟
بله البته برادر بيشتر وظيفه معين البكاء را بر عهده دارد و بازيگران را هدايت مي كند و در مسير نمايش دخالت مي كند.
¦اين جا به جايي نقش ها چطور؟
ما در نمايش ايراني اين تكنيك را داريم كه يك بازيگر در نمايش چندين نقش را بر عهده مي گيرد. مثلاً در سياه بازي بازيگر سياه ممكن است در چندين نقش ظاهر شود. بارزترين نمونه اش هم سلطان مار آقاي بيضايي است كه يك سياهي مي ميرد و در چند صحنه ديگر نقش بازي مي كند. يك شوخي هم وجود دارد كه به او مي گويند مگر تو نمردي؟
مي گويد به هرحال اين نمايش يك سياه مي خواست و من هم پول مي خواستم.
¦ از نقش آقاي آقالو در اين نمايش گفتيد. يادم هست سال گذشته كه براي ديدن تمرين نمايش آمدم. ايشان با اينكه به شدت بيمار بودند اما در تمرين حضور داشتند و نقش خودشان را بازي مي كردند، در مورد آخرين حضورش در مانيفست چو بگوييد.
البته من اصلاً باور نمي كنم كه احمد مرده است شايعاتي در مورد مرگش شنيدم. اما همه كساني كه باعث شدند تا آقالو اين قدر زود ما را ترك كند، ديدم كه زير تابوتش را گرفته بودند اگر اين نمايش پارسال اجرا مي شد شايد در روحيه اش تاثير داشت. اما به نظرم همين حضورش در زماني كه تازه ما را ترك كرده خيلي خوب است؟ براي خود من دلگرم كننده است. من با احمد تئاتر كار نكردم، زندگي كردم. اين حضورش برام خيلي خوبه.
¦مانيفست چو از يك بابت ديگر هم در كارنامه كاري شما يك نمايش ويژه به حساب مي آيد. از روز نخستي كه شما قرار بود اين نمايش را به صحنه بياوريد تا امروز كه روي صحنه آمده تنش هاي زيادي براي گروه و خود شما به وجود آمد. به نظر مي آيد روح شورشي و عصيانگر هوي چو گريبانگير تئاتري كه شما اين طرف دنيا به صحنه آورديد شده است؟
فقط مي توانم بگويم متاسفم براي اتفاقاتي كه براي مانيفست چو افتاد و ما را درگير كرد. من و گروه اين جريانات را شروع نكرديم. ما از مسوولان جشنواره خواسته بوديم با توجه به مستند بودن اين نمايش زمان بيشتري به ما بدهد اما براي اولين بار در تاريخ جشنواره شش ماه مانده به آن كار آماده از ما مي خواستند. گروه ما اعتراض كرد و در نتيجه از جشنواره كنار گذاشته شديم و اعلام شد كه مانيفست چو آماده نيست. مقابل تئاتر شهر اين نمايش را به واقع اجرا كرديم و براساس گفته دبير سابق جشنواره نقش بازي كرديم. مهم اين بود كه ما مي خواستيم به واقع ثابت كنيم كه كارها آماده است. متاسفانه تبعات اتفاقاتي كه سال گذشته روي داد هنوز هم دامنگير ما هست و هر روزي كه من به تئاتر شهر مي آيم و اين كار را اجرا مي كنم، فكر مي كنم اجراي آخر است البته خوشبختانه مركز هنرهاي نمايشي حمايت خودش را از اين كار اعلام كرده است. اما همچنان مي دانم كه نيروهايي كه بيرون ايستاده اند و قصد جلوگيري از اجراي اين نمايش را دارند، به چيزهاي ديگري مستمسك خواهند شد. اصل داستان مشكلي ندارد.
¦داستاني است در ضديت با سيستم اجتماعي جامعه آمريكا پس چرا بايد با اين نمايش اينگونه برخورد شود؟
اين مشكلي است كه هر بار راجع به آمريكا و در ضديت با سياست هاي آمريكا، كاري را روي صحنه آوردم با آن رو به رو بود. من كه برخورد سياسي با اين قضيه نكردم.اين يك برخورد اجتماعي نسبت به موضوعي بود كه خودم از آن درس بگيرم و اين آگاهي را به تماشاگر ايراني بدهم كه همه اين داستان ها زير بيخ گوش ما هم هست. اگر بگذاريم خشونت در هر جامعه اي نهادينه شود فرق نمي كند. اين شمشير داموكلس بالاي سر ما هست و روي سر ما نيز سقوط مي كند. من چرا نبايد اجازه داشته باشم كه چنين حرفي را بزنم؟ مگر من وارد مقوله سياسي شدم و اصلاً آدم سياسي هستم كه اينگونه رفتاري را بايد ببينم؟ من به عنوان يك هنرمند حق دارم نسبت به آنچه در اطرافم مي گذرد بي تفاوت نباشم. در سال 63 هم كه نخستين نمايش جدي ام را به كارگرداني جمشيد اسماعيل خاني در همين سالن چهارسو
به صحنه بردم با اين موضوع مواجه شدم. از آن زمان تا الان خبري نبود كه دوباره نمايشي را نوشته و كارگرداني كردم كه نقد نظام اجتماعي آمريكاست. من در مانيفست چو در كنار اين نقد هشداري به خودم دادم. مگر بغل گوش من چنين اتفاقاتي رخ نداده است، چرا اين اتفاقات مي افتد، براي اينكه ما نسبت به رواج خشونت حساسيت خودمان را از دست داده ايم. اين خيلي خطرناك است. اين همه خبرهاي وحشيانه و خشني كه در صفحه حوادث روزنامه ها منتشر مي شود هشدار است.
آدم كشي باب شده و بايد جلوي آنها را گرفت به هر اسمي. كي اين آمار وحشتناك را باور مي كند كه برادر سر خواهرش را ببرد؟ اين اتفاقات بيخ گوش ماست. من چو را مستمسك خود قرار دادم چون آن يك نمونه خيلي روشن و دقيق است كه به سرعت و در زمان 10 دقيقه كار خودش را انجام داده است اما در اينجا به صورت خرد خرد در كنار ما، در همسايگي مان يا در كوچه و خيابان شهر رخ مي دهد.
چهارشنبه 2 بهمن 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابرار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 110]