واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: نگاهي به مشكلاتي كه فرزندان زندانيان را تهديد ميكند والدين در زندان كودكان آواره
جام جم آنلاين: همه چيز از يك اشتباه شروع شد، وقتي ترس را كنار گذاشت و خلافكار شد. قرار بود اگر 5 كيلوگرم هروئين را جابهجا كند، با پولي كه ميگيرد زندگياش را تكان دهد. زندگياش البته تكان خورد، اما نه با پولهايي كه گرفت، بلكه با به زندان افتادن و محكوم شدن. حالا او بزهكار است، يك زنداني سنگين مواد مخدر.
صاحب جنسها خودش راگم و گور كرده و حالا او صاحب هروئينها هم شده است. اگر اعدام نشود، بيگمان حبس ابد گريبانش را ميگيرد، كاري هم نميتوان كرد. او مردي بزهكار و سابقهدار است كه بايد تاوان بيپروايياش را بدهد.
اينها ميتواند بخشي از سرنوشت خيلي از آدمهايي باشد كه امروز پشت ديوارهاي زندان، زندگي ميكنند؛ اما هميشه آنها تنها كساني هستند كه ديده ميشوند، ولي در زندگي آنان كسان ديگري نيز هستند كه بدون هيچ گناهي دوران محكوميت را ميگذرانند. به طور معمول، وقتي مرد يك خانواده زنداني ميشود، گرفتار شدن يك زن و 3 فرزند امري عادي است، با اينكه ممكن است شمار افراد خانواده او از اين تعداد هم بيشتر باشد. البته اگر محكوميت مرد براي مدتكوتاهي باشد، با تدبير زن بچهها در امان ميمانند، اما مشكل آنگاه دوچندان ميشود كه مرد، خلافكاري حرفهاي باشد و بيشتر از آنچه كه در خانه است، در حبس باشد. اما گاه بعكس اين اتفاق پيش ميآيد. يعني به جاي مرد، زن آدمي خلافكار ميشود و شوهر و بچهها را به امان خدا ميگذارد و زندان همه چيزش ميشود. البته اگر مرد به زندان بيفتد، كمتر زني پيدا ميشود كه بچهها را رها كند و به دست تقدير بسپارد. هرچند وفادارترين زن نيز سرانجام روزي طاقتش تمام ميشود. ولي داستان بيشتر مردها چيز ديگري است. كمتر مردي را ميتوان يافت كه خودش را وقف زندگياي كند كه زن آن آدمي بزهكار است. بيشتر مردها البته اين حق را نيز به خود ميدهند كه با از هم پاشيدن كانون خانواده و رها كردن فرزنداني كه به زني خلافكار تعلق دارند، انتقام زندگي از دست رفتهاش را هم بگيرد، اما چنين مردهايي اگر بچهها را رها نكنند حتما به ازدواجي ديگر دست ميزنند و سايه زني بيگانه را بر سر فرزندان ميگسترند. البته نقطه مقابل اين ماجرا هم ميتواند درست باشد، همان ماجرايي كه در آن زن قيد شوهر زنداني را ميزند و با ازدواجي تازه مردي ديگر را همه كاره خود و فرزندانش ميكند. به هر حال، چه مرد و چه زن اگر اين كار را بكنند تا حدي از بلاتكليفي در ميآيند؛ اما آناني كه همچنان سرگردان ميمانند، همانهايي هستند كه هميشه زودتر از همه فراموش ميشوند. بچههايي كه يكي از پدر و مادرشان زنداني است، آدمهاي ترحمانگيزي هستند. همان محكومان بيگناهي كه بار گناه پدر و مادر را به دوش ميكشند و سرافكنده در جامعه روزگار ميگذرانند.
وقتي كودكي در چنين خانوادهاي متولد ميشود، هميشه بايد بار كنايهها و حرف و سخنهاي اطرافيان را به دوش بكشد؛ چرا كه جامعه و گروه همسالان هم او را جزيي از پرونده بزهكاري پدر و مادر ميبينند.
براي همين است كه بيشتر اين كودكان احساس حقارت، شكست، سرخوردگي و خود كوچكبيني دارند. حالا اگر پدر و مادر چنين كودكاني همزمان با يكديگر به زندان بيفتند، وضع دشوارتر ميشود؛ چرا كه بودن يك والد در كنار كودكان هرچند حضوري خنثي باشد، از نبودن بهتر است. براي همين است كه جامعهشناسان معتقدند محيط خانواده و وضعيت زندگي عاملي موثر در ايجاد جرم است. آنگونه كه پژوهشها نشان ميدهد، بيشتر كودكان بزهكار متعلق به خانوادههاي متلاشي هستند همان آدمهاي ناتوان و بدبيني كه 50 درصد آنان از زندان يا اعمال مجرمانه سر در ميآورند. آنها كه از نزديك شاهد زندگي اين قبيل كودكان هستند، شهادت ميدهند كه رفتار آنها در مقايسه با زماني كه پدر و مادر بالاي سرشان بوده است، آنچنان متحول شده كه ديگر آن كودك مظلوم و سر به راه سالهاي پيش به شمار نميروند. گويي نبود نظارت بر رفتار و كردار آنها آزادياي را مهيا كرده تا هر آنچه ميخواهند از خوب و بد انجام دهند. البته گرچه بيشتر اين كودكان در نبود پدر و مادر به دست عمو، پدر بزرگ، خاله يا دايي سپرده ميشوند، اما در بيشتر مواقع آنها هم سرپرستان خوبي از آب در نميآيند.
كودكان والدين زنداني هميشه بايد بار كنايههاي اطرافيان را به دوش بكشد چرا كه جامعه او را جزيي ازپرونده بزهكاري پدر و مادر ميبينند
اين در شرايطي است كه بيشتر كودكان اين چنيني از نظر مالي هم در تنگنا قرار ميگيرند؛ چرا كه پدر و مادر آنها بيشتر پساندازي ندارند و اقوام نيز به دلايلي توان پرداخت هزينه آنها را ندارند. به همين علت است كه گفته ميشود بيش از نيمي از كودكان زير 18 سال كه در چنين وضعيتي قرار ميگيرند، زير خط فقر زندگي ميكنند. شايد نيز همين علتي قاطع براي بروز احساس شكست، تفاوت با ديگران و حقارت در آنان است.
نقطه اميد
اما هر چه قدر اوضاع بحراني باشد، راههايي براي خروج از آن وجود دارد. اكنون 55 سال است كه انجمن حمايت از زندانيان شرايطي را براي خانوادههاي افراد دربند فراهم ميكند تا شايد گرفتاريهاي ناشي از نبود سرپرست تا حدي برايشان تخفيف يابد. آنگونه كه حوري صفري، مددكار ميگويد: در اين انجمن هم از كودكاني كه پدر زنداني دارند حمايت ميشوند و هم آناني كه مادر يا والدين زنداني (همزمان) دارند، ولي بيشتر خانوادههاي زير پوشش پدر و شوهرانشان دربندند. در اين انجمن گذاشته شده تا مشكلات خانوادههاي زندانيان با ارائه مشاوره حل شود؛ اما از آنجا كه دغدغه اصلي آنان غم نان است، نخست فكري به حال اوضاع مادي زندگي و برگشت آرامش به آنان ميشود. پس بنابراين هريك از اعضاي خانواده اگر مهارتي داشته باشند مشغول كار ميشوند و آناني كه امكان كار ندارند، بن خريد كالا و مستمري از 3 تا 6 ماه دريافت ميكنند. بعد از اين است كه نقش مددكاران پررنگ ميشود و آموزشهاي خانوادگي بويژه براي مادران كه امروز سرپرست خانوار شدهاند، شروع ميشود. صفري ميگويد: در مراكز اين انجمن كه در سراسر كشور وجود دارد، به مادر و فرزندانش آموزش داده ميشود كه وضع كنوني پيش آمده هرگز به معناي به پايان رسيدن دنيا نيست و كسي نبايد خودش را ببازد، اما اگر شرايط به گونهاي باشد كه زن و شوهر هر دو در زندان باشند، آن گاه تلاش ميشود بچهها به دست اقوام درجه يك سپرده شوند؛ چراكه حتي مهربانترين مددكار هم نميتواند جاي فاميل را بگيرد. البته اگر صلاحيت اقوام تاييد نشود، ناچار بچهها روانه بهزيستي ميشوند تا در آنجا چگونگي كنار آمدن با شرايط را ياد بگيرند، اما زندگي اين قبيل كودكان به همين سادگي سپري نميشود؛ چراكه آنان علاوه بر جدال با زندگي در روح و فكر خود با مشكلات دست به گريبانند.
آن طور كه صفري بيان ميكند، مشكل مالي نخستين مسالهاي است كه اين كودكان آن را لمس ميكنند و چون مادرانشان (در صورت زنداني بودن پدر) مجبور به كار بيرون از خانه ميشوند محبت و نظارت او را هم از دست ميدهند. براي همين بيشتر آنها گرفتار افت تحصيلي ناگهاني ميشوند و به دليل اين كه پدرانشان را آدمهايي خلافكار ميدانند، خود را از بقيه جدا ميكنند و با انزوا و دور شدن از مدرسه به جنگ با جامعه ميروند. آن گونه كه اين مددكار اجتماعي ميگويد، البته جامعهستيزي به معناي گرفتن انتقام از اجتماع بيشتر در پسرهاي چنين خانوادههايي ديده ميشود؛ اما دختران آنها كه برادرانشان سعي در ايفاي نقش پدر در مقابل آنان و در نتيجه كنترل مادر و خواهر با پرخاشگري دارند، بيشتر دچار افسردگي و فرار از خانه ميشوند، اما هرچند تلاش شود تا به آخر نرسيدن دنيا به اين كودكان گوشزد شود، ولي باز هم در دنياي آنان همه چيز به پايان رسيده است. همان كودكاني كه ناخواسته جور زمانه را ميكشند و به احتمال فراوان خود روزي سر از زندان درخواهند آورد. البته اين ميتواند داستاني محتوم براي تمامي اين كودكان نباشد؛ چراكه با آگاهي و همياري همه مردم و تلاش براي پذيرش آنان در اجتماع راه بسياري از كودكان از به منجلاب افتادن منحرف ميشود.
مريم خباز
دوشنبه 30 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]