محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840643077
گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز 5 مدل سنجش جنگ 22 روزه
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز 5 مدل سنجش جنگ 22 روزه
جام جم آنلاين: روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله «در جنگ غزه، مظلوم مقاوم پيروز شد»،«5 مدل سنجش جنگ 22 روزه»،«غزه، سنگ محكي براي ...»،«مسايل جزئي مشكلات كلان»،«تغيير تحميلي !»،«آتش بس سرپوشي بر شكست» و... كه برخي از آنها در زير مي آيد.
جام جم
«در جنگ غزه، مظلوم مقاوم پيروز شد» عنوان يادداشت روز روزنامهي جام جم بعه قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي خوانيد؛22 روز جنگ سنگين رژيم صهيونيستي عليه مقاومت اسلامي فلسطين ديشب با قرائت بيانيه كابينه امنيتي توسط اليور اولمرت، كفيل نخستوزيري وارد مرحله سياسي شد. اين جنگ در حالي به نقطه پاياني خود نزديك شد كه تاثيرات عميقي در معادلات سياسي و امنيتي منطقه بر جاي گذاشت و صد البته اين هنوز برگ اول تاثير منطقهاي و بينالمللي اين جنگ است.
اجازه بدهيد اين جنگ را در چند عبارت مرور كنيم:
1- رژيم تلآويو جنگ را با اهداف فراواني آغاز كرد. خانم ليوني از اين جنگ به «جنگ ارزشها» تعبير كرد و گفت: اين جنگ برخورد جهان آزاد با تروريسم است. اولمرت اعلام كرد ما براي اعاده امنيت مناطق جنوبي اسرائيل كه از سال 2000 در معرض موشكهاي مقاومت بودهاند وارد عمل شدهايم و فقط زماني آن را رها ميكنيم كه اطمينان داشته باشيم ديگر تهديد امنيتي شهروندانمان به پايان رسيده است. باراك ، وزير جنگ اين رژيم اعلام كرد ما براي درهم شكستن ستون فقرات حماس وارد عمل شدهايم.
2- رژيم تلآويو امكانات فراواني را به ميدان آورد. در اين جنگ حدود 20 هزار نيروي ذخيره پاي كار آمدند تا دو تيپ ويژه و مشهور «جفئاتي» و «گولاني» را در عمليات پشتيباني كنند. در اين جنگ حداقل 5000 تانك پيشرفته وارد ميدان شدند، حدود 50 شناور نظامي توپدار و حداقل 30 فروند هواپيما و 50 فروند بالگرد مدرن به ميدان آورده شدند و اين در حالي است كه حضور تيپهاي جفئاتي و گولاني بيانگر تلاش حداكثر اسرائيل در عرصه نظامي دارد.
3- رژيم صهيونيستي 7 روز را به عنوان دوره عمليات در نظر گرفته و باراك با صراحت گفته بود زمان غلبه كامل ما بر مقاومت در غزه از 10 روز فراتر نخواهد رفت. اما در حين جنگ فقط عمليات نيروي هوايي ارتش 8 روز به درازا كشيد و 12 روز ديگر صرف عمليات زميني شد. اين در حالي است كه در طول اين 12 روز نيز نيروي هوايي و نيروي دريايي اين رژيم نيروي زميني را كاملا و با حجم بالاي آتش پشتيباني ميكردند.
4- رژيم صهيونيستي براي آن كه در فضاي كاملا باز و آرام تصميم بگيرد و تصميمات خود را عملياتي كند از يكسو زمان عمليات را در دوره تعطيلات ژانويه قرار داد و از سوي ديگر با مراقبت شديد هرگونه فعاليت خبري رسانهها را در سرزمينهاي اشغالي ممنوع كرد و در غزه بارها به خبرنگاران و محلهاي استقرار آنان حمله كرد. در عين حال ژنرالهاي ارتش اسرائيل با حضور در شبكههاي مختلف راديويي و تلويزيوني اروپا و آمريكا تبليغات رسانهاي را با هدف سرپوش گذاشتن بر جنايات و ناكاميها و برجستهسازي دستاوردها و خنثي كردن رسانههاي رقيب مديريت كردند.
5- رژيم صهيونيستي جنگ را در روز شنبه 7 ديماه در حالي آغاز كرد كه پيش از آن با مجامع بينالمللي، كشورهاي بزرگ و پارهاي از رژيمهاي موثر منطقهاي هماهنگ كرده و آنان را پاي كار آورده بود و شايد در طول 6 دهه گذشته در هيچ مقطعي اين سطح از هماهنگي با عمليات اسرائيل فراهم نشده بود.
اين همه در حالي بود كه طرف مقابل اين رژيم مردمي بودند كه ماهها در محاصره شديد به سر ميبردند و نيروهاي مقاومت كه فاقد امكانات لازم دفاعي هوايي، دريايي و زميني بودند، بنابراين همه چيز براي پيروزي سريع، آسان و قاطع رژيم صهيونيستي آماده بود.اما آنچه اتفاق افتاد پيروزي تلآويو نبود. جنگ به جاي 7 تا 10 روز تا اينجا 22 روز به درازا كشيد. اين جنگ نه اهداف ليوني كه آن را عين ارزش و مورد حمايت بشريت ميخواند نه اهداف اولمرت كه رفع نگرانيهاي امنيتي شهروندان جنوب ميدانست و نه اهداف باراك كه شكستن استخوانهاي حماس را در انتظار نشسته بود، محقق نكرد.
امكانات بيحد و حصر رژيم تلآويو و دست باز آن در استفاده از انواع سلاحهاي غيرمتعارف و حمله به هر نقطه ولو متعلق به سازمان ملل باشد گرهي از كار اسرائيل نگشود و به تسليم شدن حتي يك نيروي مقاومت و حتي مردم عادي غزه منتهي نگرديد و هيچ فرياد اعتراضي در غزه عليه مقاومت و دولت آن شنيده نشد.
همپيماني منطقهاي و بينالمللي اگرچه بيسابقه بود ولي در برابر همپيماني ملتها و دفاع آنان از رزمندگان مقاومت رنگ باخت و ائتلاف حول محور قاهره در درياي اختلافات عربي و اعتراضات مردمي غرق شد.زمان و زمين از برنامه نظامي حساب شده اسرائيل تبعيت نكردند و اراده مقاومت بر ارابه جنگي دشمن غلبه كرد.رژيم صهيونيستي امروز ناچار است هلهله پيروزي سر بدهد چرا كه مانند مالباختهاي است كه توان شنيدن سرزنش اطرافيان را ندارد اما اين زمان زيادي به درازا نميكشد شايد يك تا دو روز و البته نشانههاي آن همين الان در حال بروز است. سرلشكر كوبي فرمانده يك تيپ عملياتي ارتش اسرائيل كه در جنگ لبنان (1385) نيز حضور داشته است، ديروز از ديگر همگنان خود جلو افتاد و گفت: «ارتش اسرائيل در وضعيت انتظار منفي به سر ميبرد و از نظر نظامي درجازده و به لحاظ سياسي در هرج و مرج است. متاسفانه حماس توان عملياتي خود را بعد از تحمل 22 روز بمباران حفظ كرده و اين در حالي است كه ما در اسرائيل خسته شده و دچار هرج و مرج گشتهايم.»
كيهان
«5 مدل سنجش جنگ 22 روزه» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛17سپتامبر 2006 (26شهريور 1385) كميته تحقيق اطلاعاتي و قضايي رژيم اسرائيل موسوم به وينوگراد آغاز به كار كرد تا گزارشي از جنگ 33روزه با حزب الله لبنان كه حدود يك ماه قبل از آن انجام شده بود، تهيه كند. اين كميته پس از 8 ماه فعاليت و مصاحبه با 70 نفر از مقامات سياسي و نظامي از جمله ايهود اولمرت نخست وزير، گزارش مقدماتي 15صفحه اي خود را در 13مارس 2007(10ارديبهشت 1386) منتشر كرد و 6ماه بعد با وجود سربسته نگاه داشتن موارد كاملا سري، گزارش مفصل تري را ارائه نمود. در واقع، يك سال طول كشيد تا رژيم صهيونيستي به صورت كاملا سربسته اعلام كند در جنگ 33روزه شكست خورده و علت اصلي آن بحران رهبري سياسي است. اكنون 2سال پس از آن ماجرا، اسرائيل خود را درگير جنگ 22روزه با حركت مقاومت اسلامي (حماس) كرده و پرسش اين است كه آيا كميته وينوگراد ديگري نياز است و آيا براي گزارش واقعيت هاي جنگ باز هم ضرورت دارد صهيونيست ها، يك سال براي ارزيابي آنچه هزينه كرده و از دست داده يا به دست آورده اند زمان سپري كنند؟
جنگ 22روزه را مي توان با گزارش وينوگراد ارزيابي كرد تا معلوم شود رژيم صهيونيستي نسبت به موقعيت آن روز در كجا ايستاده، پيش رفته يا عقبگرد داشته است. همچنين مي توان جنگ غزه را با واقعيت هاي جنگ 33روزه و مقاومت حزب الله سنجيد. سنجش ديگر مي تواند اظهارات سران اسرائيل در ابتدا و انتهاي اين جنگ در زمينه اهداف و نتايج باشد. مدل چهارم ارزيابي مي تواند ادامه جنگ در حوزه سياست و ديپلماسي را بررسي كند تا معلوم شود نتايج جنگ چه بوده است. الگوي پنجم، سنجش رويداد پيش آمده با طرح صلح خاورميانه دولت بوش از يك سو كه به طرح آناپوليس منجر شد و شعار «تغيير» در دولت جديد آمريكا به رياست اوباما از سوي ديگر است.
1-گزارش كميته وينوگراد تصويري بسيار نگران كننده از رهبري اسرائيل ارائه نموده و اذعان مي كند «رهبري سياسي در جنگ 33روزه دچار بحران و سردرگمي بود... ]ضمن مسكوت گذاشتن نقش رئيس رژيم[ اولمرت مسئول اصلي شكست در جنگ است. با وجود اعلام طراحي و هماهنگي 4ماهه، اين جنگ فاقد طرح روشن و مشخص و فاقد راهكارهاي جايگزين و خلاقانه بوده است. هماهنگي و تناسبي ميان سناريوها و آنچه در عمل درجريان بود، وجود نداشته است. ارتش اگرچه با طرح و برنامه ريزي قبلي وارد اين جنگ شد اما بدون طرح و برنامه عملياتي تاييد يا تمرين شده و با شتاب و سردرگمي رفتار كرد. دكتريني براي خروج از جنگ وجود نداشت. ارتش در برابر حملات موشكي حزب الله ناتوان بود. تصميم استراتژيكي وجود نداشت.»
عبارات مذكور را يكبار ديگر بخوانيد. آيا نبايد مشابه همين گزارش را- با حذف عنوان لبنان و مقاومت حزب الله و جايگزين كردن عبارت غزه و مقاومت حماس- براي جنگ 22روزه نوشت؟ بدين منظور مقايسه دو جنگ ولو به اجمال خالي از لطف نيست.
2- شايد بتوان مقاومت 22روز غزه را از جهاتي، بزرگتر از مقاومت 33روزه حزب الله ارزيابي كرد. البته نقش اسطوره اي الهام بخش حزب الله و رهبر نستوه و مجاهد آن سيدحسن نصرالله در اين ميان نقش ويژه اي است و سران مرتجع برخي كشورهاي عربي نيز در تماس با رژيم صهيونيستي نگران بوده اند كه اسماعيل هنيه رئيس دولت قانوني حماس تبديل به سيدحسن نصرالله دوم شود. اما در قياس با مقاومت حزب الله بايد به محدوديت هاي مضاعف حماس اشاره كرد كه توجه به آنها درخشندگي مقاومت پيروز غزه را مضاعف مي سازد. اولا منطقه درگيري در غزه به مراتب كوچك تر و متراكم تر از جنگ 33روزه (ظاهرا يك سوم آن يا حتي كمتر) بوده است. ثانيا غزه برخلاف جنوب لبنان، منطقه اي مسطح و ساحلي است كه كوبيدن آن بسيار ساده است. ثالثا غزه در محاصره كامل زميني و دريايي است و برخلاف مرز سوريه، امكان امدادرساني از مرز رفح (مصر) به دليل خيانت ديكتاتور منفور قاهره ناممكن است. به همين دليل هم در قياس با حزب الله و مردم جنوب لبنان، حماس و مردم غزه چه به لحاظ تسليحاتي و چه به لحاظ امكانات غذايي و دارويي در تنگناي كامل قرار داشته اند كه اين تنگنا طي 18ماه گذشته شدت يافته بود. به همين دلايل توان موشكي حماس حتي با توان موشكي حزب الله قابل مقايسه نيست همچنان كه امكانات پدافندي آن در حوزه درگيري هوايي به صفر مي رسد. رابعاً صهيونيست ها تجربه جنگ 33 روز را داشتند و به اعتراف خود 18 ماه براي جنگ غزه تمرين كرده بودند. بنابراين رژيم صهيونيستي در منطقه اي كاملا محدود به طول 40كيلومتر و به عرض 6 تا 11كيلومتر (362كيلومترمربع، تقريباً به وسعت يكي از شهرهاي بزرگ ما) براي 22روز متوقف شد بي آنكه بتواند به غزه يا مناطق شهري مشابه دست يابد. در اين ميان بيش از يك هزار تن بمب بر سر 1.5ميليون شهروند ساكن در منطقه ريخته شده است و اگر حتي شليك هاي تانك و توپخانه و دريايي را درنظر نياوريم، بايد گفت روي هر يك كيلومتر مربع (هزارمترمربع) به طور متوسط 3 تن بمب پيشرفته (3كيلوگرم براي هر مترمربع به طور متوسط) ريخته شده است. ملاحظه ديگر اين است كه بمب هاي فرود آمده نه بمب هاي عادي بلكه اغلب بمب هاي ممنوعه و تقويت شده از قبيل بمب هاي فسفري، اورانيومي و حرارتي بوده و به عنوان مثال قدرت تخريب برخي از اين بمب هاي كوچك كمتر از 90كيلوگرمي، به اندازه قدرت بمب هاي 900كيلوگرمي بوده است.
نتيجه چيست؟ آيا مردم غزه روحيه خود را باخته و مرعوب اين وحشي گري بي سابقه شده اند؟ يا حماس نابود شده؟ يا توان مقاومت آن تضعيف شده و شليك موشك هاي مقاومت رو به كاهش گذاشته؟ يا غزه به تسخير درآمده؟ يا به ارتش 20 هزار نفري حماس آسيبي وارد شده؟ آن پيروزي كه سران اسرائيل با ادعاي دستيابي به آن، اعلام آتش بس يكجانبه كردند كدام است؟ بن ويدمن خبرنگار شبكه سي ان ان كه به عنوان نخستين خبرنگار غربي پس از 3 هفته توانسته از مرز رفح وارد غزه شود، اين گونه از مشاهداتش گزارش مي دهد: «بايد اعتراف كنم روحيه مردم غزه پس از 3 هفته بمباران و ويراني كامل منازل مسكوني، عالي است. آنها در اين شرايط سخت و دشوار وقتي سر از پنجره آپارتمان هاي خود بيرون مي آورند، واقعا جسور و مبارز به نظر مي آيند. اوضاع غذا و درمان بسيار وخيم است با اين حال به روحيه مردم خدشه اي وارد نشده است. نفرت آنها از اسرائيل و حمايتشان از حماس افزايش يافته است.» اين، واقعيت زرادخانه استراتژيك (ملي- اسلامي) و عقبه مهم جنبش و دولت مقاومت اسلامي حماس است.
3- تزيپي ليوني وزير خارجه تروريست اسرائيل در آستانه جنگ - براساس برآورد دستگاه هاي امنيتي- گفته بود مي توان حماس را ظرف 3 يا 4 روز نابود كرد. مئير داگان رئيس سرويس جاسوسي خارجي (موساد) هم در ديدار با مقامات مصري در منطقه طابا مدعي شده بود «مرگ حماس نزديك است و جنگ با آنها بيش از يك هفته طول نخواهد كشيد.» البته اين خود دستاورد بزرگي براي كابينه امنيتي اسرائيل است كه اين بار به جاي 33روز، در 22روز فهميدند كه نمي توانند به موفقيتي ولو كوچك در جنگ برسند، پس بايد ولو شتابزده و به صورت يكجانبه اعلام آتش بس كنند! اما هنر رزم نه در جرئت آغاز آن بلكه در قدرت پيش بيني و تدبير و توان براي پايان پيروز آن است كه رژيم صهيونيستي طي 2 سال براي دومين بار ثابت كرد فاقد آن است. به همين دليل هم روزنامه هاآرتص مي نويسد «مشكل تنها اولمرت نيست بلكه مشكل ما اين است كه نمي دانيم چگونه جنگ هاي خود را پايان ببريم و آن را به دستاوردهاي سياسي تعبير كنيم تا به شكست تفسير نشود. دستاورد 60ساله ما با اين جنگ از بين رفت.» يا به تعبير آويگدور ليبرمن رئيس حزب اسرائيل نو «آتش بس هايي از اين دست هميشه تبديل به تله مرگ براي ما شده است.»
به سخنان شنبه شب اولمرت و باراك و ليوني به هنگام اعلام آتش بس يكجانبه عنايت كنيد. ليوني مدعي پايان كار حماس در يك هفته، اين بار فقط مي گويد «اين جنگ، يك دور از راندهاي مختلف جنگ با حماس بود.» ! باراك وزير جنگ هم با وجود آن كه در عبارتي مبهم مي گويد «ما به روشني به اهداف نبرد رسيديم» بلافاصله اضافه مي كند «ما آتش بس خواهيم كرد اما امنيت كامل نداريم. حماس همچنان مي تواند به شليك موشك هاي خود ادامه دهد.» و اولمرت اگرچه ادعاي مشابهي درباره دستيابي به اهداف مطرح نموده و از حسني مبارك تشكر ويژه مي كند اما مدام تكرار مي كند «اگر حماس همچنان به ما حمله كند...» يعني حماس مقتدرانه سر جاي خود باقي و توان دفاعي خود را نيز حفظ كرده است. او سعي مي كند طرف خود را در آتش بس، مصر و آمريكا و تشكيلات خودگردان معرفي كند و عمدا نامي از دولت حماس نبرد - روالي كه در قطعنامه شوراي امنيت، توافق دوجانبه رايس و ليوني، و طرح پيشنهادي مصر هم پي گرفته شد- اما يك جمله طلايي مي گويد؛ «توافقنامه اي كه ما با مصر به دست آورديم و مورد حمايت آمريكا و اروپاست، هيچ كدام تضمين نمي كند كه شليك حماس به سوي ما متوقف خواهد شد.»
4-نشست ديروز شرم الشيخ با دلالي رژيم مبارك و حضور چند حامي اروپايي رژيم صهيونيستي تلاشي خائنانه و جنايتكارانه براي عملي كردن مقاصدي است كه اسرائيل با وجود وحشي گري تمام نتوانست در عرصه رزم به دست آورد. اين نشست تداوم روند قطعنامه شوراي امنيت و توافق دوجانبه اخير آمريكا و اسرائيل است كه طي آن با حذف تعمدي نام «دولت مردمي و قانوني فلسطين (حماس) » صرفا به حكومت غيرقانوني و تاريخ گذشته محمود عباس اشاره و بر ضرورت تداوم محاصره و فشار عليه غزه مقاوم تاكيد مي گردد. اما آيا مي توان دولت قانوني حماس و ملت حامي آن را كه اكنون بر اثر مقاومت حمايتش نسبت به حماس رو به فزوني گذاشته، از معادلات حذف كرد و به جاي او تصميم گرفت؟ اگر چنين روندي نتيجه مي داد طي 60سال گذشته و با وجود نفوذ و قدرت جريان سازش بايد فلسطين و فلسطيني و آرمان مقاومت به كلي از عرصه سياست و تاريخ و جغرافيا حذف مي شد و مانند امروز بالنده و تنومند نمي شد. البته مصر اكنون- به اعتبار مرز مشترك با غزه- خط مقدم جنگ ديپلماتيك است و بايد فشار دولت ها و ملت هاي مسلمان بر اين نقطه حساس را شدت بخشيد. هرچند كه هرچه خيانت رژيم قاهره فزوني گيرد، قدرت سيلي كه پشت اين سد انباشته مي شود مضاعف مي گردد و مهار آن در آينده نه چندان دور ناممكن خواهد بود.
5- سرنوشت طرح خاورميانه جديد و موضع دولت اوباما را بايد در فرصت ديگري مورد بررسي قرار داد. اما به اجمال مي توان به سخنان 6ماه پيش اوباما (مقارن با زمان طراحي حمله به غزه) اشاره كرد كه به اسرائيل براي حمله به حماس حق داد. او ديگر نمي تواند رياست جمهوري اش را با تظاهر به بي طرفي، مخالفت با جنگ و ايجاد تغيير پيش برد و آن چنان كه مي خواست با سخنراني در پايتخت يكي از كشورهاي اسلامي- نظير قاهره- عليه اسلام راديكال آغاز كند. او نمي تواند ماسك پايان دوران بوش را- كه وزير خارجه انگليس اخيرا سياست جنگ وي عليه ترور را اشتباه استراتژيك خواند- به چهره بزند. او مهره اي ورشكسته و بوش دوم است.
اعتماد ملي
«غزه، سنگ محكي براي ...» عنوان يادداشت روز روزنامهي اعتماد ملي به قلم فياض زاهد اس ت كه در آن ميخوانيد؛ظاهر اخبار نشان ميدهد كه پس از جنگي مهيب، خانمانسوز و غيرانساني، اسرائيل در آغاز و حماس در ادامه و البته مشروط، آتشبس در غزه را پذيرفتهاند.
اين آتشبس پاياني است متزلزل بر نبردي بيحاصل و مردمسوز در انتها و آغاز سالي مسيحي. آن هم در نقطهاي كه عيسي مسيح(ع) به دنيا آمده است. از تپههاي جلجتا بالا رفته و در بيتالمقدس نماز خوانده است و در صباوت در مصر تربيت يافته و سرانجام در اورشليم به صليب كشيده شده است.
جالب است؛ آغاز سال ميلادي و جنگي غيرانساني و ضدبشري در منطقهاي كه پيامبرش مهمترين رسالت خود را عشق و صلح ناميده است، آن هم در منطقهاي كه يك سويش دلگرم به تاريخ موساي پيامبر و هيكل سليمان و صوت داوود و صبر ايوب است و در ديگر طرفش قبلهگاه اول مسلمانان و محل عروج پيامبر عظيمالشأن اسلام است؛ تلاقي 3 دين بزرگ و رحماني كه از منشائي واحد براي نجات انسانها و رستگاريشان آمدهاند. اما اين نقطه تلاقي به دليل زيادهخواهيهاي رژيمي كه در ارجاعي معيوب و ناقص به اسناد تاريخي و سوار بر خاطرهاي تلخ از هولوكاست، جناياتي را مرتكب ميشود كه با استناد به تن دادن به همان دست جنايتها موضوعيت اشغال سرزمين فلسطينيها را توجيه كرده است و از سراسر دنيا يهوديان را به قصد التقاي اين مفهوم سياسي و مجعول دولت صهيونيستي جمع كرده، دولتي را پديد آورده كه در 60 سال گذشته عامل اصلي بحران خاورميانه بوده است. اين هم طنزي جالب است؛ ملتي كه مدعي است در اردوگاههاي كار اجباري شكنجه شده، هويت شهروندياش، انكار گشته، به تبعيد اجباري رفته، در كورههاي آشويتس سوزانده شده و مستحق داشتن سرزمين و دولتي بوده، خود به رژيمي راسيست، نژادپرست، مهاجم و عامل هولوكاستي جديد بدل شده است. گيريم اين ادعاي رژيم صهيونيستي درست باشد كه حملاتي سلامت و امنيت شهروندانش را به خطر انداخته است! كدام عقل سليم است كه بپذيرد پاسخ يك سيلي، آن هم از سر ناچاري و ناتواني، شليك گلوله و پرتاب موشك و بمب است؟
آيا اسرائيل كه مدعي است به دموكراسي پايبندي دارد، در 3 سال گذشته از فرآيند دموكراتيك به قدرت رسيدن حماس استقبال كرده است؟آيا اين اسرائيل نبود كه تمام گذرگاهها را به سوي غزه بست و حماس را در محاصره گرفت؟ آيا اين اسرائيل نبود كه از ورود غذا، دارو، مواد اوليه و كمكهاي اهدايي دولتهاي عربي در طول 2 سال گذشته ممانعت به عمل آورد؟آيا اين ارتش اسرائيل نبود كه رهبران حماس را به انتخاب و به فرصت، يكي پس از ديگري ترور كرد؟ چرا دولتمردان اسرائيل صادقانه نميپذيرند در پيدايش وضعيت موجود نقش داشتهاند؟ چرا نميگويند انتخاب حماس به مذاقشان خوش نيامده و در پشت صحنه با همكاريبرخي رژيمهاي عربي و دولت خودگردان همه فشارها را به غزه اعمال كردهاند؟ آيا اين درست است كه دولت غاصب نيمي از نمايندگان مجلس ملي فلسطين را دستگير و روانه زندان كرده و مجلس را از اكثريت انداخته است؟به فرض صحت ادعاي اسرائيل در مورد نحوه رفتار حماس، دولت اسرائيل به كداميك از مقاولهنامهها، پروتكلها، قطعنامههاي شوراي امنيت و آراي مجمع عمومي پايبند بوده است؟در جنگ غزه بيش از يك هزار نفر كه اكثريت آنان غيرنظامي بودند به قتل رسيدند. كودكان و زناني در اين نبرد كشته شدند كه تنها گناهشان زندگي در غزه بود. هيچ انسان شرافتمندي نميتواند فرياد استغاثه زنان و كودكاني را كه فرياد ميزدند، خدايا به كجا پناه ببريم، فراموش كند.حال چه نتيجهاي حاصل شده است.
اسرائيل منفورترين موجود هستي براي مسلمانان و البته بسياري از شهروندان غيرمسلمان شده است.آمريكا با افت محبوبيت عميق روبهرو گشته و معضلي بزرگ براي رئيسجمهور جديد خود فراهم آورده است. گروه حماس و مجموعههايي شبيه آن از قدرت و اثرگذاري مضاعفي بهرهمند شدهاند. دولتهاي نزديك آمريكا كه از نظر آنها معتدل و از نظر افكار عمومي مسلمانان سازشكار ناميده ميشوند در ميان ملتهاي خود زير فشار شديد قرار گرفتهاند. اسرائيل غزه را به خاك و خون كشيد اما نتوانست جلوي شليك موشكها را بگيرد؛ شليكي كه گاهي بديلي براي آن نميتوان يافت؛ با دولتي كه خود دموكراسي را نپذيرفته، رفتارهاي عقلايي را لگدكوب كرده و همه طرق كاهش تنش را مسدود نموده است.اينك غزه بار ديگر سنگ محكي است براي قضاوت اين مفهوم دوگانه و شكننده دموكراسي، آزاديخواهي، عدالتطلبي و حقوق بشر. سنگ محكي براي درك واضحتر توازن منطقهاي و توزيع عادلانه نظم بينالمللي! سنگ محكي براي انسان...
جمهوري اسلامي
«تغيير تحميلي !» عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛امروز آخرين روز رياست جمهوري بوش كوچك و فردا سه شنبه اول بهمن روز تحويل زمامداري آمريكا به « باراك اوباما » رئيس جمهور جديد اين كشور است.
شعار « تغيير » كه « اوباما » باتوسل به آن به مسند رياست جمهوري دست يافت افراد زيادي را در داخل و خارج آمريكا فريب داد تا آنجا كه شخص اول اجرائي جمهوري اسلامي ايران برخلاف رويه 30 سال گذشته براي وي پيام تبريك فرستاد و البته با بي اعتنائي او مواجه شد. اين شعار هر چند در تاريخ انتخابات آمريكا بي سابقه نيست اما اينبار به دليل سياهي بيش از حد پرونده بوش كوچك و حزب جمهوريخواه جاذبه خاصي براي افكار عمومي آمريكا و بسياري از مردم جهان داشت و به همين دليل هنوز هم اين سئوال در محافل سياسي جهان مطرح است كه آيا رئيس جمهور جديد آمريكا تغييري در سياست هاي اين كشور ايجاد خواهد كرد يا خيراوباما تاكنون دو مرحله از زندگي كاري مرتبط با رياست جمهوري خود را پشت سر گذاشته و از فردا مرحله سوم آنرا آغاز خواهد كرد.
مرحله اول دوران تبليغات انتخاباتي بود كه در آن همراه با تكرار شعار « تغيير » همواره بر بسياري از سياست هاي ثابت دولت هاي آمريكا تاكيد كرد. مشخصا دو نمونه از اين سياست ها را درباره مساله فلسطين و چگونگي تعامل با جمهوري اسلامي ايران مي توان نام برد. وي بارها بر ادامه حمايت از رژيم اشغالگر قدس تاكيد كرد كما اينكه جمهوري اسلامي ايران را به تروريسم و عاملي براي تهديد امنيت آمريكا و جهان متهم ساخت و درباره فعاليت هسته اي ايران نيز همان مطالبي را به زبان آورد كه بوش و دارودسته جنگ افروز وي همواره گفته اند.
مرحله دوم فاصله ميان انتخابات رياست جمهوري تا دردست گرفتن رسمي زمامداري است . در اين مرحله جنگ غزه رخ داد كه صحنه بي رحمانه ترين جنايات صهيونيست ها عليه مردم فلسطين بود. اوباما نه تنها نسبت به آنهمه جنايت عليه زنان و كودكان و حتي تجاوز به مدارس و بيمارستان ها و مراكز وابسته به سازمان ملل و ساير مجامع جهاني كوچكترين عكس العملي نشان نداد بلكه در نهايت بي تفاوتي به استراحت و تفريح و بازي گلف ادامه داد و درباره مشكلاتي كه در زمينه انتخاب سگ براي دخترش دارد كه البته به نظر وي از انتخاب وزير بازرگاني آمريكا مشكل تر است سخن گفت و ديگر هيچ !
درباره ايران هم بار ديگر اتهامات گذشته را تكرار كرد و اينبار قدري صريح تر سخن از مقابله با خطري كه به زعم او از ناحيه ايران متوجه امنيت آمريكا و جهان است سخن گفت . موضوع فعاليت هسته اي ايران نيز در منطق اوباما همچون سلف او يك كابوس است كه او خود را موظف به مقابله با آن ميداند.
هرچند مرحله سوم كه مرحله مواجه شدن با واقعيت هاي عملي است مي تواند چرخشي در سياست هاي هر مسئول اجرائي پديد آورد لكن باتوجه به اينكه اداره امور آمريكا تابع بنيادهاي ثابت و مشخصي است كه تغيير روساي جمهور و دست به دست شدن قدرت توسط احزاب نمي تواند تاثير چنداني در آن داشته باشد طبعا نبايد انتظار داشت در دوران زمامداري اوباما بر آمريكا تغيير قابل توجهي در سياست خارجي اين كشور رخ دهد. اين طبيعي است كه با رفتن يك رئيس جمهور و آمدن رئيس جمهور جديد تفاوت هاي مختصري در امور جزئي و غيربنيادي احساس شود اما اينها را نمي توان « تغيير » ناميد. دولت آمريكا در عين حال كه عنوان « ابرقدرت » را يدك مي كشد و در ظاهر خود را قدرت بلامنازع جهان معرفي مي كند اما در واقع يك عنصر از مجموعه عناصري است كه در شكل گيري سياست هاي كلي حاكم بر دولت هاي اين كشور مشاركت دارند و اصلي ترين عناصر را كارتل ها محافل قدرتمند مادي و صهيونيسم بين المللي تشكيل مي دهند. اوباما پديده اي خارج از اين مجموعه نيست و سياست هاي او نيز در همين منظومه تدوين مي شود.
با اين همه نمي توان از واقعيت هاي جديدي كه حاكميت آمريكا را به خود مشغول كرده اند چشم پوشيد. اين واقعيت ها به همان اندازه كه در اصل پديد آمدن از نظر دولتمردان آمريكا ناخواسته و برخلاف ميل و اراده آنها بودند در ادامه نيز خود را بر آنها تحميل خواهند كرد. قدرت روزافزون جمهوري اسلامي ايران و نفوذ فوق العاده اي كه در منطقه دارد بيداري كم سابقه ملت ها كه از ثمرات پيروزي انقلاب اسلامي و نفوذ امواج آن به فراتر از مرزهاي ايران و منطقه است رشد چشم گير مقاومت اسلامي در خاورميانه كه پيروزي هاي خيره كننده حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه و حماس در جنگ سه هفته اي بر ارتش پرمدعاي رژيم صهيونيستي نمونه هائي از آن هستند ناكامي و شكست كامل طرح هاي خاورميانه اي آمريكا تزلزل شديد پايه هاي رژيم صهيونيستي روي گرداني عمومي ملت هاي آمريكاي لاتين از دولت آمريكا بحران هاي اقتصادي و اجتماعي داخل خود آمريكا فاصله گرفتن اروپاي متحد از آمريكا قدرت گرفتن مجدد روسيه و ظهور قدرت هاي جديد در آسياي جنوبي و جنوب شرقي بخشي از واقعيت هائي هستند كه بي ترديد بر آمريكا تحميل خواهند شد و حزب دموكرات آمريكا و شخص « اوباما » چاره اي جز مواجه شدن با آنها ندارند. اين واقعيت ها طبعا سياست هاي دولت جديد آمريكا را دستخوش تغيير خواهند كرد اما نه تغييري كه « اوباما » خواستار آن باشد بلكه تغيير تحميلي !
ابتكار
«سكوت اوباما در ماجراي نسل كشي غزه» عنوان ياداشت روز روزنامهيب ابتكار است كه در آن ميخوانيد؛"سكوت" تنها واكنشي است كه در 20 روز اخير ازسوي اولين رئيس جمهور سياهپوست آمريكا درباره جنايات صهيونيستها در غزه شاهد بوديم; سكوتي كه معنايش فقط حمايت از "نسل كشي" در غزه است.باراك اوباما در دوران مبارزات انتخاباتي براي شكست رقباي خود قول هاي بسياري به مردم كشورش و جهانيان داد ازجمله آنها كمك گسترده به برقراري صلح در خاورميانه و برقراري آرامش و صلح در منطقه بود. اما با توجه به اينكه 20 روز از زمان آغاز حملات وحشيانه رژيم صهيونيستي به نوار غزه و كشتار مردم بي گناه مي گذرد و چند روز نيز بيشتر به روز 20 ژانويه باقي نماينده، سكوتي عجيب اوباما را فراگرفته است.در اين زمينه چند احتمال وجود دارد: اولا اوباما كه در ماههاي اخير بر دوستي خود با اسرائيلي ها تاكيد داشته، مي تواند با سكوت خود مهر تائيدي بر اين حملات بزند. اين سكوت با لبخند سران تل آويو و ضجه هاي كودكان فلسطيني همراه بوده است. اما آيا صداي گريه كودكان فلسطيني به گوش اوباما مي رسد.
وقتي نگاهي به شبكه هاي تلويزيوني آمريكايي بيندازيم، نشانه اي از صحنه هاي خشن عليه كودكان و زنان غزه وجود ندارد و تنها و تنها از هدف قرار دادن مقررهاي فعاليت جنبش حماس سخن به ميان است. شايد اوباما به اين صحنه ها اكتفا كرده و پاسخش به واقعيت ها سكوت باشد.ازسوي ديگر، اوباما براي توجيه سكوت خود، به حضور تنها يك رئيس جمهوري در آمريكا اشاره كرده و اظهارنظر و اتخاذ سياست خارجي را بر عهده وي انداخته است. شايد اين نيز ترفندي براي شانه خالي كردن از مسئوليت بزرگي است كه مي توانست بر دوش وي بيفتد. با اين اقدام نيز رضايت صهيونيست ها را فراهم كرده است.
همچنين مي توان اين سخن را به صراحت بيان كرد كه اوباما به هيچ عنوان حاضر نيست پيمان خود را با اسرائيل زير پا گذارد و صريحا از مواضع فلسطينيان و حماس حمايت كند. در واقع چنين انتظاري از يك رئيس جمهوري آمريكا بعيد به نظر مي رسد.در همين حال، مي توان حمله رژيم صهيونيستي به نوار غزه را يك اقدام غافلگيرانه دانست. اين فرض غير قابل باور را مي توان كرد كه اوباما پيش بيني بروز چنين جنگي و كشتار گسترده مردم فلسطين را نمي كرد. بنابراين در حالي كه اوباما فكر و ذهن خود را به جنگ عراق و افغانستان و بحران مالي معطوف كرده بود، ناگهان با يك جنگ گسترده و نسل كشي در خاورميانه مواجه مي شود. احتمالا اسرائيل كه از موافقت اوباما درباره تداوم جنگ عليه غزه مطمئن نبوده و پيش از رسيدن روز 20 ژانويه اين كار را آغاز كرد.در اين چارچوب، رژيم صهيونيستي سه روز پيش از آغاز رياست جمهوري اوباما جنگ 22 روزه را به پايان برد و با برقراري آتش بس موافقت كرد، گرچه خود اين رژيم همين آتش بس را از شب گذشته تا حالا چندين بار نقض كرده است.
مردم سالاري
«مسايل جزئي مشكلات كلان» عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم حميد رضا شكوهي است كه در آن مي خوانيد؛ گاهي يادمان مي رود منشا مشكلات اصلي جامعه چيست. آنقدر در مورد مسايل كلان مي نويسيم كه فراموش مي كنيم بعضي مسايل جزئي تر هم وجود دارد كه در شكل دادن به ساختارهاي كلان و مشكلات بزرگ موثر است. در اين بين، تفاوتي هم بين حوزه هاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي نيست. اجازه بدهيد مثالي بزنم و اول از خودم شروع كنم. در حوزه اجتماعي وقتي مي خواهم در مورد ترافيك بنويسم، از دو حال خارج نيست. يا در مورد ضرورت توسعه ناوگان حمل و نقل عمومي مي نويسم، يا به ضرورت جلوگيري از تردد خودروهاي تك سرنشين مي پردازم. نمي خواهم بگويم، اينها عامل ترافيك نيست. بله! هست. ولي مسايل جزئي تري هم هست كه اگرچه در ظاهر كم اهميت به نظر مي رسد، اما اگر به آن دقيق شويم، تاثيرگذاري آن در افزايش ترافيك آشكارتر مي شود. يك نمونه نقش چراغ چشمك زن خودروها است. همه ما مي دانيم كه هنگام رانندگي با خودرو براي تغيير جهت به چپ و راست يا دور زدن، بايد از چراغ چشمك زن استفاده كنيم. كسي را پيدا نمي كنيد كه گواهينامه گرفته باشد، اما نداند نقش چراغ چشمك زن خودرو چيست.
اما يك سوال: چند درصد از ما هنگام رانندگي، براي تغيير جهت خودرو از چراغ چشمك زن استفاده مي كنيم؟ شايد نتوانيم درصد دقيقي ارائه دهيم اما همه ما اگر صادقانه به اين پرسش پاسخ دهيم قطعا در مي يابيم كه خيلي از ما خيلي از اوقات فراموش مي كنيم كنار فرمان خودرو، دسته اي هم به نام دسته راهنما وجود دارد كه وظيفه اش به كار انداختن چراغ چشمك زن خودرو است. حالا يك پرسش ديگر: چند بار برايتان اتفاق افتاده كه خودروي جلويي، بدون استفاده از چراغ چشمك زن، به طور ناگهاني تغيير جهت داده و شما را به اشتباه انداخته است؟ نمي دانم چند بار; ولي اين را مي دانم كه در هر بار رانندگي در شهرهاي بزرگ، با چنين تجربه اي مواجه شده ايد; همانطور كه من مواجه شده ام. قضيه آنقدرها هم پيچيده نيست. يك ابزار ساده به نام دسته راهنما كه به چراغ هاي چشمك زن خودرو متصل است درخودروها پيش بيني شده تا رانندگان بتوانند رانندگان ديگر را از تغيير جهت يا تغيير مسير خودرو آگاه كنند. اما خيلي از رانندگان، يا فراموش مي كنند كه چراغ چشمك زن هم در خودرو وجود دارد، يا اينكه حوصله لمس دسته راهنما را ندارند و - با عرض پوزش - در روشن كردن چراغ چشمك زن خودرو تنبلي مي كنند.
همه ما - چه آنهايي كه چراغ چشمك زن خودرو را يك شي» تزئيني نمي دانيم و چه آنهايي كه استفاده از چراغ چشمك زن خودرو براي مان چندان ضروري به نظر نمي رسد - مي دانيم كه روشن كردن چراغ چشمك زن كار سختي نيست. وقت گير هم نيست. سخت نيست چون روشن كردن آن با دسته راهنمايي كه دقيقا كنار دستمان در كنار فرمان قرارگرفته امكانپذير است و وقت گير نيست چون حتي يك ثانيه هم وقتمان را نمي گيرد. اما چرا چراغ چشمك زن خودرو را جدي نمي گيريم؟ به نظر من، مي توان براي پاسخ به اين پرسش صدها صفحه مطلب و ده ها كتاب و حتي چندين پايان نامه و تحقيق دانشگاهي نوشت و من نمي توانم در اين مجال كوتاه، پاسخ اين پرسش را بررسي كنم. اما اين را نوشتم كه بگويم گاهي اوقات اين مسايل جزئي هم مي تواند در ايجاد مشكلات كلان تاثيرگذار باشد. استفاده نكردن از چراغ چشمك زن خودرو، در نگاه اول، شايد خيلي مساله كوچكي به نظر برسد، اما فقط با كمي بررسي و اندكي دقت نظر مي توانيم تاثيرات ناگوار آن بر افزايش ترافيك را دريابيم. شايد بهتر باشد حل مسايل كلان را، چه مشكلات ترافيك در حوزه اجتماعي باشد و چه معضلات سرمايه گذاري در حوزه اقتصادي، از مسايل كوچكتر آغاز كنيم. مسايل كوچكي كه خيلي از ما نسبت به آن بي تفاوت هستيم.
قدس
«توافقنامه امنيتي مشكوك و تحولات غزه» عنوان يادداشت روز روزنامهي قدس به قلم مهدي شكيبايي است كه در آن ميخوانيد؛ توافقنامه امنيتي ميان اسرائيل و آمريكا در هياهوي جنگ غزه از چشم تيزبين رسانه ها دور ماند تا بسياري از تحليلگران نتوانند ارتباطي ميان اقدام رژيم صهيونيستي در اعلام يكجانبه آتش بس در غزه پس از 22 روز تجاوز و ناكامي در تحقق اهداف پيش بيني شده بيابند.
توافقنامه امنيتي امضا شده ميان اسرائيل و آمريكا چيست؟ چه ارتباطي مي تواند با آينده وضعيت در فلسطين بويژه پس از پايان تجاوز اسرائيل در غزه داشته باشد؟ جايگاه كشورهاي عربي هم پيمان آمريكا و اسرائيل در اين توافقنامه كجاست؟پيش از امضاي توافقنامه امنيتي ميان اسرائيل و آمريكا در واشنگتن، تماسهاي زيادي در اين خصوص ميان دو طرف برقرار شده بود. ديدارها و نشستهاي پياپي در پنتاگون برگزار مي شد و مقامات بلندپايه امنيتي و برخي از رهبران موساد و غيره در اين نشستها حضور داشتند.«رابرت گيتس»، وزير دفاع آمريكا در اين ديدارها، نقش مؤثر و حضوري فعال داشته است.
همچنين برخي از مقامات بلندپايه در وزارت خارجه اسرائيل با چند تن از مقامات وزارت خارجه آمريكا در بخش خاورميانه همكاري كرده و سرانجام توانستند اين توافقنامه را تدوين كنند.سپس اين توافقنامه از سوي «تزيپي ليوني»، وزير خارجه اسرائيل و «كاندوليزا رايس»، وزير خارجه آمريكا به امضا رسيد.بر اساس اين توافقنامه، آمريكا تمام تلاش خود را براي جلوگيري از ارسال سلاح از خارج به گروه هاي مقاومت فلسطيني به كار مي گيرد. همچنين اقدامات لازم براي كنترل و نظارت براي جلوگيري از قاچاق سلاح در غزه انجام مي شود.
اسرائيليها مدعي هستند، با امضاي اين توافقنامه، توانسته اند به يك امتياز بسيار مهم دست يابند. به زعم تل آويو، اين توافقنامه سبب مي شود، اسرائيل، آمريكا و برخي از كشورهاي اروپايي كه خود را مبارزان تروريسم(!) معرفي مي كنند، به راحتي بتوانند در تعقيب و كنترل و بررسي چگونگي قاچاق سلاح دخل و تصرف داشته باشند. بدون آنكه توجهي به حاكميت كشورهاي منطقه كنند. ابتدا اين تصور پيش مي آيد كه اسرائيل با دستيابي به اين به اصطلاح امتياز سياسي اقدام به اعلام آتش بس يكجانبه با حماس كرده است. اما واقعيت ميداني تحولات غزه، موضوع ديگري را اثبات مي كند. بر اساس ادعا و برآورد سرويسهاي امنيتي اسرائيل، تا پيش از جنگ اخير غزه، مناطق اشغالي اي كه تا شعاع 20 كيلومتري نوار غزه قرار داشتند، از مشكل ناامني برخوردار بودند، اما با اعلام آتش بس يكجانبه پس از 22 روز مقاومت نيروهاي فلسطيني، اينك مناطق اشغالي تا شعاع 50 كيلومتري نوار غزه داراي آسيبهاي به شدت امنيتي شده است.معناي اين ارزيابي آن است كه اسرائيل نه تنها قادر به حذف تهديد امنيتي خود نشده كه پس از يك اقدام پرشدت نظامي بر آسيبهاي امنيتي خود افزوده است.
اسرائيل در آغاز هفته دوم تجاوز به غزه به اين نتيجه گيري رسيد و از همان زمان درصدد امضاي توافقنامه امنيتي با آمريكا برآمد كه طرح مصر و تا حدودي تركيه مكمل اين توافقنامه امنيتي است.بر اساس اين طرح، از اين پس آمريكا، برخي كشورهاي اروپايي و مصر به عنوان وكيل امنيتي اسرائيل در غزه انجام وظيفه خواهند كرد. اين نقش تا پيش از تجاوز اخير به غزه بر دوش تشكيلات خودگردان فلسطين بود. اما پس از ناكامي تشكيلات خودگردان در برابر گروه هاي مقاومت و بخصوص حماس، اسرائيل در انديشه نقش جايگزين شد و نتيجه اين انديشه، تقبل همين نقش از سوي آمريكا شد.
بر اين اساس، اقدام اسرائيل در اعلام آتش بس يكجانبه به معناي موفقيت اين رژيم در تحقق اهدافش نبوده، بلكه اين اقدام، فرصتي است تا توافقنامه امنيتي اسرائيل و آمريكا به محك آزمايش گذاشته شود.
صداي عدالت
«تغيير ضروريست!» عنوان سرمقالهي روزنامهي صداي عدالت به قلم فواد صادقي است كه در آن مي خوانيد؛ ابلاغ سياستهاي كلي برنامه پنجم توسعه توسط رهبر انقلاب ، فرصت مناسبي براي طرح اين پرسش است كه آيا اصولا در كشوري با پويايي و عدم ثبات شرايط داخلي و محيطي چون ايران، تدوين برنامههاي درازمدت، درچه صورت كارآمدي بيشتري دارد؟به بياني ديگر، آيا ويژگيهاي ساختاري و ذاتي جمهوري اسلامي و جامعه ايران، شرايط پايبندي و اجراي وفادارانه برنامههاي بلندمدت را به شيوه گذشته مديران ميدهد؟ پاسخ به اين پرسش، نيازمند توجه به تجربه گذشته تدوين و اجراي برنامههاي توسعه است.
نخستين برنامه توسعه ايران در چهارچوبهاي متعارف علمي، در خلأ ميان دو پهلوي ـ رضاشاه و محمدرضاشاه ـ شكل گرفت. اين برنامه در سال 1327 تحت عنوان "برنامه عمراني هفتساله" تصويب و اجرا شد، و حاصل اين تجربه 60 ساله، اجراي دو برنامه 7 ساله و سه برنامه 5 ساله قبل از انقلاب و يك برنامه 5 ساله در دولت مهندس موسوي و 4 برنامه 5ساله بعد از پايان جنگ در جمهوري اسلامي است.بررسي ها نشان مي دهد كه به جز برنامههاي پنج ساله اول پيش از انقلاب و پنج ساله سوم پس از انقلاب كه آن هم به طور نسبي و در سطحي حدود پنجاه درصد مجموع اهداف كمي و كيفي به اجرا رسيدهاند، ديگر برنامههاي توسعه كشور، با شكاف عميق با عملكرد روبهرو شدهاند.
حال بايد به اين پرسش پاسخ داد كه علت اين شكاف بين برنامه و عملكرد چيست؟ آيا ساختار سياسي جمهوري اسلامي، زمينه پايبندي به اجراي برنامههاي بلندمدت را فراهم نميآورد؟ آيا شرايط پويايي محيطي كه مهمترين شاخص آن، نوسانات شديد در درآمد نفتي است، در كنار فراز و نشيب تهديدات نظام، موجب بيثباتي لازم براي اجراي برنامهها ميشود يا فرهنگ مديران ايراني در نفي گذشتگان، موجب عدم وفاداري به برنامه است؟ طبيعي است كه در پاسخ كامل به اين پرسش، بايد همه اين علل مورد توجه قرار گيرند.نكته نخستي كه بايد در اين ميان بررسي شود، تفاوت ماهوي ميان واقعيت و مفروضات اساسي ساختار مديريت در ايران است.نهادن نقش پررنگ و تعيينكننده به مجلس در تصويب و نظارت بر اجراي برنامههاي توسعه كه از مفروضات اصلي ساختار قدرت در ايران است، به دليل ماهيت طبيعي برنامهريزي و اجرا كه بر محور دولت و بدنه اجرايي كشور بنا شده، موجب شده است كه نقش پارلمان در تهيه، تصويب و نظارت بر اجراي برنامه يك ساله (بودجه)و پنج ساله، عملا به نقش حاشيهاي و تزييني تبديل شود و ميزان اثرگذاري انجام شده نيز كه عموما كمتر از 5درصد است، عمدتا با انگيزههاي منطقهاي و غيرملي صورت گرفته و تغيير مثبت چنداني در برنامه به وجود نميآورد.
اين نقش حاشيهاي، حتي در مجالسي كه همراهي چنداني با دولت وقت نداشتهاند نيز به چشم ميخورد و عملا مجالس دوم، سوم و پنجم كه داراي بيشترين اختلافات سياسي و اقتصادي را با دولتهاي وقت موسوي، هاشمي و خاتمي داشتند، عملا به صورت انفعالي عمل كرده و موفق به تغيير در رفتار اقتصادي دولتها و تغييرات ماهيتي در برنامه و عملكرد دستگاه اجرايي نشدند.
بنابراين توجه به اين نكته ضروري است كه اصلاح نقش حاشيهاي مجلس در برنامهريزي كه ثمره آن اتلاف سالانه بيش از يك ماه از فرصت مجلس براي بررسي و تصويب بودجه در كميسيون تلفيق و صحن علني با اندكي تغييرات غيرمؤثر است، يكي از مواردي است كه ميتواند راهگشاي اين بنبست باشد.
نكته دوم در ريشهيابي اين شكاف، تفاوت دوره چرخشي زماني برنامه و اجرا در كشور است. عمر چهار ساله دولتها و زمان پنج ساله برنامههاي توسعه، موجب شده است تا عملا دولتها، بخش عمدهاي از زمان تصدي را به اجراي برنامهاي كه توسط دولت پيش تدوين شده و لزوما با مواضع و گرايشهاي آنان تطبيق ندارد، بپردازند.براي نمونه، دولت سازندگي تنها دو سال پاياني 1374 و 1375 را موفق به اجراي برنامه دوم توسعه كه توسط اين دولت تهيه شده بود، گرديد و دولت نهم نيز ناگزير است كل دوره خود را به اجراي برنامهاي بپردازد كه توسط دولت قبل تهيه شده و با گرايش دولت نهم، همخواني ندارد.بنابراين، يكي از راههاي گذر از تضاد زباني، تدوين و اجراي برنامههاي توسعه و كاهش مدت اين برنامهها از پنج سال به سه سال و قرار دادن فواصل يك ساله بين دو برنامه جهت ارزيابي و تثبيت عملكرد برنامه قبل و تدوين و تصويب نهايي برنامه بعد توسط دولت جديد است.
در اين شيوه كه ميتواند با نزديكتر كردن زمان برگزاري انتخابات رياستجمهوري به ابتداي سال، كارايي بيشتري داشته باشد، دولت جديد ميتواند برنامه سه ساله مد نظر خود را در هشت ماهه باقيمانده سال تهيه و در مجلس كه در سال دوم عمر خود قرار دارد و از يك سو، به پختگي و ثبات نسبت به سال نخست رسيده و نيز فرصت لازم براي پيگيري و نظارت اجراي برنامه را دارد، به تصويب برساند تا مشكلاتي نظير وضعيت مجلس هفتم با برنامه چهارم به وجود نيايد.اين دولت سه سال باقيمانده عمر خود را فرصت دارد تا با تمام توان به اجراي برنامهاي كه متولي تدوين و تصويب آن بوده، بپردازد و طبيعتا پاسخگوي عملكرد و تطبيق برنامه و اجرا نيز خواهد بود.
مزيت اين شيوه آن است كه هر دولتي در مدت تصدي، مسئوليت تدوين و اجراي يك برنامه سه ساله توسعه را خواهد داشت و بديهي است كه افكار عمومي، قادر به ارزيابي و مقايسه صحيحي از توان برنامهريزي و اجراي دولتها خواهند بود.
الزام كانديداهاي رياستجمهوري به ارايه پيشنويس برنامههاي سه ساله توسعه خود، كارآمدي اين روش و امكان ارزيابي ديدگاههاي مختلف پيش از انتخابات را براي جامعه هموارتر خواهد كرد.
نكته سوم نيز در پويايي طبيعي اقتصاد ايران نهفته است.وابستگي اقتصاد ايران به درآمد متغير در نوسان نفت كه همواره بين دو سوم تا چهار پنجم درآمدهاي دولتها را تشكيل ميداده است موجب شده تا تغييرات عمده در قيمت جهاني نفت، تأثيرات تعيينكننده بر اقتصاد كشور بر جاي گذارد.
افول شديد رشد اقتصادي كشور در يكسوم مياني دهههاي 60 و 70 به دليل سقوط قيمت نفت و يا سيل واردات بيرويه در اوايل دهه 50 و 80 نشان ميدهد كه خارج كردن تغييرات درآمد نفتي از شرايط برنامهريزي و بسنده كردن به پيشبينيهاي قيمت نفت كه معمولا به واقعيت نميپيوندند، عملا به بياعتبار شدن برنامه ميانجامد.
صورت دوم انعطافپذيري، استخراج اولويتها و هزينههاي متقابل و بهنگامسازي بودجه بر اساس آن در فواصل مياندورهاي است كه ميتواند براي كشور سه يا شش ماهه باشد. د
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 222]
-
گوناگون
پربازدیدترینها