تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):اگر در عُمرت دو روز مهلت داده شدى ، يك روز آن را براى ادب خود قرار ده تا از آن بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821231462




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز ايران


واضح آرشیو وب فارسی:بازتاب آنلاین: گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز ايران


جمهوري اسلامي
روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله خود با عنوان «تغيير تحميلي !» آورده است: امروز آخرين روز رياست جمهوري بوش كوچك و فردا سه شنبه اول بهمن روز تحويل زمامداري آمريكا به « باراك اوباما » رئيس جمهور جديد اين كشور است .
شعار « تغيير » كه « اوباما » باتوسل به آن به مسند رياست جمهوري دست يافت افراد زيادي را در داخل و خارج آمريكا فريب داد تا آنجا كه شخص اول اجرائي جمهوري اسلامي ايران برخلاف رويه 30 سال گذشته براي وي پيام تبريك فرستاد و البته با بي اعتنائي او مواجه شد. اين شعار هر چند در تاريخ انتخابات آمريكا بي سابقه نيست اما اينبار به دليل سياهي بيش از حد پرونده بوش كوچك و حزب جمهوريخواه جاذبه خاصي براي افكار عمومي آمريكا و بسياري از مردم جهان داشت و به همين دليل هنوز هم اين سئوال در محافل سياسي جهان مطرح است كه آيا رئيس جمهور جديد آمريكا تغييري در سياست هاي اين كشور ايجاد خواهد كرد يا خير
اوباما تاكنون دو مرحله از زندگي كاري مرتبط با رياست جمهوري خود را پشت سر گذاشته و از فردا مرحله سوم آنرا آغاز خواهد كرد.
مرحله اول دوران تبليغات انتخاباتي بود كه در آن همراه با تكرار شعار « تغيير » همواره بر بسياري از سياست هاي ثابت دولت هاي آمريكا تاكيد كرد. مشخصا دو نمونه از اين سياست ها را درباره مساله فلسطين و چگونگي تعامل با جمهوري اسلامي ايران مي توان نام برد. وي بارها بر ادامه حمايت از رژيم اشغالگر قدس تاكيد كرد كما اينكه جمهوري اسلامي ايران را به تروريسم و عاملي براي تهديد امنيت آمريكا و جهان متهم ساخت و درباره فعاليت هسته اي ايران نيز همان مطالبي را به زبان آورد كه بوش و دارودسته جنگ افروز وي همواره گفته اند.
مرحله دوم فاصله ميان انتخابات رياست جمهوري تا دردست گرفتن رسمي زمامداري است . در اين مرحله جنگ غزه رخ داد كه صحنه بي رحمانه ترين جنايات صهيونيست ها عليه مردم فلسطين بود. اوباما نه تنها نسبت به آنهمه جنايت عليه زنان و كودكان و حتي تجاوز به مدارس و بيمارستان ها و مراكز وابسته به سازمان ملل و ساير مجامع جهاني كوچكترين عكس العملي نشان نداد بلكه در نهايت بي تفاوتي به استراحت و تفريح و بازي گلف ادامه داد و درباره مشكلاتي كه در زمينه انتخاب سگ براي دخترش دارد كه البته به نظر وي از انتخاب وزير بازرگاني آمريكا مشكل تر است سخن گفت و ديگر هيچ !
درباره ايران هم بار ديگر اتهامات گذشته را تكرار كرد و اينبار قدري صريح تر سخن از مقابله با خطري كه به زعم او از ناحيه ايران متوجه امنيت آمريكا و جهان است سخن گفت . موضوع فعاليت هسته اي ايران نيز در منطق اوباما همچون سلف او يك كابوس است كه او خود را موظف به مقابله با آن ميداند.
هرچند مرحله سوم كه مرحله مواجه شدن با واقعيت هاي عملي است مي تواند چرخشي در سياست هاي هر مسئول اجرائي پديد آورد لكن باتوجه به اينكه اداره امور آمريكا تابع بنيادهاي ثابت و مشخصي است كه تغيير روساي جمهور و دست به دست شدن قدرت توسط احزاب نمي تواند تاثير چنداني در آن داشته باشد طبعا نبايد انتظار داشت در دوران زمامداري اوباما بر آمريكا تغيير قابل توجهي در سياست خارجي اين كشور رخ دهد. اين طبيعي است كه با رفتن يك رئيس جمهور و آمدن رئيس جمهور جديد تفاوت هاي مختصري در امور جزئي و غيربنيادي احساس شود اما اينها را نمي توان « تغيير » ناميد. دولت آمريكا در عين حال كه عنوان « ابرقدرت » را يدك مي كشد و در ظاهر خود را قدرت بلامنازع جهان معرفي مي كند اما در واقع يك عنصر از مجموعه عناصري است كه در شكل گيري سياست هاي كلي حاكم بر دولت هاي اين كشور مشاركت دارند و اصلي ترين عناصر را كارتل ها محافل قدرتمند مادي و صهيونيسم بين المللي تشكيل مي دهند. اوباما پديده اي خارج از اين مجموعه نيست و سياست هاي او نيز در همين منظومه تدوين مي شود.
با اينهمه نمي توان از واقعيت هاي جديدي كه حاكميت آمريكا را به خود مشغول كرده اند چشم پوشيد. اين واقعيت ها به همان اندازه كه در اصل پديد آمدن از نظر دولتمردان آمريكا ناخواسته و برخلاف ميل و اراده آنها بودند در ادامه نيز خود را بر آنها تحميل خواهند كرد. قدرت روزافزون جمهوري اسلامي ايران و نفوذ فوق العاده اي كه در منطقه دارد بيداري كم سابقه ملت ها كه از ثمرات پيروزي انقلاب اسلامي و نفوذ امواج آن به فراتر از مرزهاي ايران و منطقه است رشد چشم گير مقاومت اسلامي در خاورميانه كه پيروزي هاي خيره كننده حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه و حماس در جنگ سه هفته اي بر ارتش پرمدعاي رژيم صهيونيستي نمونه هائي از آن هستند ناكامي و شكست كامل طرح هاي خاورميانه اي آمريكا تزلزل شديد پايه هاي رژيم صهيونيستي روي گرداني عمومي ملت هاي آمريكاي لاتين از دولت آمريكا بحران هاي اقتصادي و اجتماعي داخل خود آمريكا فاصله گرفتن اروپاي متحد از آمريكا قدرت گرفتن مجدد روسيه و ظهور قدرت هاي جديد در آسياي جنوبي و جنوب شرقي بخشي از واقعيت هائي هستند كه بي ترديد بر آمريكا تحميل خواهند شد و حزب دموكرات آمريكا و شخص « اوباما » چاره اي جز مواجه شدن با آنها ندارند. اين واقعيت ها طبعا سياست هاي دولت جديد آمريكا را دستخوش تغيير خواهند كرد اما نه تغييري كه « اوباما » خواستار آن باشد بلكه تغيير تحميلي !
_____________
* كيهان
روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان «5 مدل سنجش جنگ 22 روزه» به قلم محمد ايماني آورده است: 17سپتامبر 2006 (26شهريور 1385) كميته تحقيق اطلاعاتي و قضايي رژيم اسرائيل موسوم به وينوگراد آغاز به كار كرد تا گزارشي از جنگ 33روزه با حزب الله لبنان كه حدود يك ماه قبل از آن انجام شده بود، تهيه كند. اين كميته پس از 8 ماه فعاليت و مصاحبه با 70 نفر از مقامات سياسي و نظامي از جمله ايهود اولمرت نخست وزير، گزارش مقدماتي 15صفحه اي خود را در 13مارس 2007(10ارديبهشت 1386) منتشر كرد و 6ماه بعد با وجود سربسته نگاه داشتن موارد كاملا سري، گزارش مفصل تري را ارائه نمود. در واقع، يك سال طول كشيد تا رژيم صهيونيستي به صورت كاملا سربسته اعلام كند در جنگ 33روزه شكست خورده و علت اصلي آن بحران رهبري سياسي است. اكنون 2سال پس از آن ماجرا، اسرائيل خود را درگير جنگ 22روزه با حركت مقاومت اسلامي (حماس) كرده و پرسش اين است كه آيا كميته وينوگراد ديگري نياز است و آيا براي گزارش واقعيت هاي جنگ باز هم ضرورت دارد صهيونيست ها، يك سال براي ارزيابي آنچه هزينه كرده و از دست داده يا به دست آورده اند زمان سپري كنند؟
جنگ 22روزه را مي توان با گزارش وينوگراد ارزيابي كرد تا معلوم شود رژيم صهيونيستي نسبت به موقعيت آن روز در كجا ايستاده، پيش رفته يا عقبگرد داشته است. همچنين مي توان جنگ غزه را با واقعيت هاي جنگ 33روزه و مقاومت حزب الله سنجيد. سنجش ديگر مي تواند اظهارات سران اسرائيل در ابتدا و انتهاي اين جنگ در زمينه اهداف و نتايج باشد. مدل چهارم ارزيابي مي تواند ادامه جنگ در حوزه سياست و ديپلماسي را بررسي كند تا معلوم شود نتايج جنگ چه بوده است. الگوي پنجم، سنجش رويداد پيش آمده با طرح صلح خاورميانه دولت بوش از يك سو كه به طرح آناپوليس منجر شد و شعار «تغيير» در دولت جديد آمريكا به رياست اوباما از سوي ديگر است.
1-گزارش كميته وينوگراد تصويري بسيار نگران كننده از رهبري اسرائيل ارائه نموده و اذعان مي كند «رهبري سياسي در جنگ 33روزه دچار بحران و سردرگمي بود... ]ضمن مسكوت گذاشتن نقش رئيس رژيم[ اولمرت مسئول اصلي شكست در جنگ است. با وجود اعلام طراحي و هماهنگي 4ماهه، اين جنگ فاقد طرح روشن و مشخص و فاقد راهكارهاي جايگزين و خلاقانه بوده است. هماهنگي و تناسبي ميان سناريوها و آنچه در عمل درجريان بود، وجود نداشته است. ارتش اگرچه با طرح و برنامه ريزي قبلي وارد اين جنگ شد اما بدون طرح و برنامه عملياتي تاييد يا تمرين شده و با شتاب و سردرگمي رفتار كرد. دكتريني براي خروج از جنگ وجود نداشت. ارتش در برابر حملات موشكي حزب الله ناتوان بود. تصميم استراتژيكي وجود نداشت.»
عبارات مذكور را يكبار ديگر بخوانيد. آيا نبايد مشابه همين گزارش را- با حذف عنوان لبنان و مقاومت حزب الله و جايگزين كردن عبارت غزه و مقاومت حماس- براي جنگ 22روزه نوشت؟ بدين منظور مقايسه دو جنگ ولو به اجمال خالي از لطف نيست.
2- شايد بتوان مقاومت 22روز غزه را از جهاتي، بزرگتر از مقاومت 33روزه حزب الله ارزيابي كرد. البته نقش اسطوره اي الهام بخش حزب الله و رهبر نستوه و مجاهد آن سيدحسن نصرالله در اين ميان نقش ويژه اي است و سران مرتجع برخي كشورهاي عربي نيز در تماس با رژيم صهيونيستي نگران بوده اند كه اسماعيل هنيه رئيس دولت قانوني حماس تبديل به سيدحسن نصرالله دوم شود. اما در قياس با مقاومت حزب الله بايد به محدوديت هاي مضاعف حماس اشاره كرد كه توجه به آنها درخشندگي مقاومت پيروز غزه را مضاعف مي سازد. اولا منطقه درگيري در غزه به مراتب كوچك تر و متراكم تر از جنگ 33روزه (ظاهرا يك سوم آن يا حتي كمتر) بوده است. ثانيا غزه برخلاف جنوب لبنان، منطقه اي مسطح و ساحلي است كه كوبيدن آن بسيار ساده است. ثالثا غزه در محاصره كامل زميني و دريايي است و برخلاف مرز سوريه، امكان امدادرساني از مرز رفح (مصر) به دليل خيانت ديكتاتور منفور قاهره ناممكن است. به همين دليل هم در قياس با حزب الله و مردم جنوب لبنان، حماس و مردم غزه چه به لحاظ تسليحاتي و چه به لحاظ امكانات غذايي و دارويي در تنگناي كامل قرار داشته اند كه اين تنگنا طي 18ماه گذشته شدت يافته بود. به همين دلايل توان موشكي حماس حتي با توان موشكي حزب الله قابل مقايسه نيست همچنان كه امكانات پدافندي آن در حوزه درگيري هوايي به صفر مي رسد. رابعاً صهيونيست ها تجربه جنگ 33 روز را داشتند و به اعتراف خود 18 ماه براي جنگ غزه تمرين كرده بودند. بنابراين رژيم صهيونيستي در منطقه اي كاملا محدود به طول 40كيلومتر و به عرض 6 تا 11كيلومتر (362كيلومترمربع، تقريباً به وسعت يكي از شهرهاي بزرگ ما) براي 22روز متوقف شد بي آنكه بتواند به غزه يا مناطق شهري مشابه دست يابد. در اين ميان بيش از يك هزار تن بمب بر سر 1.5ميليون شهروند ساكن در منطقه ريخته شده است و اگر حتي شليك هاي تانك و توپخانه و دريايي را درنظر نياوريم، بايد گفت روي هر يك كيلومتر مربع (هزارمترمربع) به طور متوسط 3 تن بمب پيشرفته (3كيلوگرم براي هر مترمربع به طور متوسط) ريخته شده است. ملاحظه ديگر اين است كه بمب هاي فرود آمده نه بمب هاي عادي بلكه اغلب بمب هاي ممنوعه و تقويت شده از قبيل بمب هاي فسفري، اورانيومي و حرارتي بوده و به عنوان مثال قدرت تخريب برخي از اين بمب هاي كوچك كمتر از 90كيلوگرمي، به اندازه قدرت بمب هاي 900كيلوگرمي بوده است.
نتيجه چيست؟ آيا مردم غزه روحيه خود را باخته و مرعوب اين وحشي گري بي سابقه شده اند؟ يا حماس نابود شده؟ يا توان مقاومت آن تضعيف شده و شليك موشك هاي مقاومت رو به كاهش گذاشته؟ يا غزه به تسخير درآمده؟ يا به ارتش 20 هزار نفري حماس آسيبي وارد شده؟ آن پيروزي كه سران اسرائيل با ادعاي دستيابي به آن، اعلام آتش بس يكجانبه كردند كدام است؟ بن ويدمن خبرنگار شبكه سي ان ان كه به عنوان نخستين خبرنگار غربي پس از 3 هفته توانسته از مرز رفح وارد غزه شود، اين گونه از مشاهداتش گزارش مي دهد: «بايد اعتراف كنم روحيه مردم غزه پس از 3 هفته بمباران و ويراني كامل منازل مسكوني، عالي است. آنها در اين شرايط سخت و دشوار وقتي سر از پنجره آپارتمان هاي خود بيرون مي آورند، واقعا جسور و مبارز به نظر مي آيند. اوضاع غذا و درمان بسيار وخيم است با اين حال به روحيه مردم خدشه اي وارد نشده است. نفرت آنها از اسرائيل و حمايتشان از حماس افزايش يافته است.» اين، واقعيت زرادخانه استراتژيك (ملي- اسلامي) و عقبه مهم جنبش و دولت مقاومت اسلامي حماس است.
3- تزيپي ليوني وزير خارجه تروريست اسرائيل در آستانه جنگ - براساس برآورد دستگاه هاي امنيتي- گفته بود مي توان حماس را ظرف 3 يا 4 روز نابود كرد. مئير داگان رئيس سرويس جاسوسي خارجي (موساد) هم در ديدار با مقامات مصري در منطقه طابا مدعي شده بود «مرگ حماس نزديك است و جنگ با آنها بيش از يك هفته طول نخواهد كشيد.» البته اين خود دستاورد بزرگي براي كابينه امنيتي اسرائيل است كه اين بار به جاي 33روز، در 22روز فهميدند كه نمي توانند به موفقيتي ولو كوچك در جنگ برسند، پس بايد ولو شتابزده و به صورت يكجانبه اعلام آتش بس كنند! اما هنر رزم نه در جرئت آغاز آن بلكه در قدرت پيش بيني و تدبير و توان براي پايان پيروز آن است كه رژيم صهيونيستي طي 2 سال براي دومين بار ثابت كرد فاقد آن است. به همين دليل هم روزنامه هاآرتص مي نويسد «مشكل تنها اولمرت نيست بلكه مشكل ما اين است كه نمي دانيم چگونه جنگ هاي خود را پايان ببريم و آن را به دستاوردهاي سياسي تعبير كنيم تا به شكست تفسير نشود. دستاورد 60ساله ما با اين جنگ از بين رفت.» يا به تعبير آويگدور ليبرمن رئيس حزب اسرائيل نو «آتش بس هايي از اين دست هميشه تبديل به تله مرگ براي ما شده است.»
به سخنان شنبه شب اولمرت و باراك و ليوني به هنگام اعلام آتش بس يكجانبه عنايت كنيد. ليوني مدعي پايان كار حماس در يك هفته، اين بار فقط مي گويد «اين جنگ، يك دور از راندهاي مختلف جنگ با حماس بود.» ! باراك وزير جنگ هم با وجود آن كه در عبارتي مبهم مي گويد «ما به روشني به اهداف نبرد رسيديم» بلافاصله اضافه مي كند «ما آتش بس خواهيم كرد اما امنيت كامل نداريم. حماس همچنان مي تواند به شليك موشك هاي خود ادامه دهد.» و اولمرت اگرچه ادعاي مشابهي درباره دستيابي به اهداف مطرح نموده و از حسني مبارك تشكر ويژه مي كند اما مدام تكرار مي كند «اگر حماس همچنان به ما حمله كند...» يعني حماس مقتدرانه سر جاي خود باقي و توان دفاعي خود را نيز حفظ كرده است. او سعي مي كند طرف خود را در آتش بس، مصر و آمريكا و تشكيلات خودگردان معرفي كند و عمدا نامي از دولت حماس نبرد - روالي كه در قطعنامه شوراي امنيت، توافق دوجانبه رايس و ليوني، و طرح پيشنهادي مصر هم پي گرفته شد- اما يك جمله طلايي مي گويد؛ «توافقنامه اي كه ما با مصر به دست آورديم و مورد حمايت آمريكا و اروپاست، هيچ كدام تضمين نمي كند كه شليك حماس به سوي ما متوقف خواهد شد.»
4-نشست ديروز شرم الشيخ با دلالي رژيم مبارك و حضور چند حامي اروپايي رژيم صهيونيستي تلاشي خائنانه و جنايتكارانه براي عملي كردن مقاصدي است كه اسرائيل با وجود وحشي گري تمام نتوانست در عرصه رزم به دست آورد. اين نشست تداوم روند قطعنامه شوراي امنيت و توافق دوجانبه اخير آمريكا و اسرائيل است كه طي آن با حذف تعمدي نام «دولت مردمي و قانوني فلسطين (حماس) » صرفا به حكومت غيرقانوني و تاريخ گذشته محمود عباس اشاره و بر ضرورت تداوم محاصره و فشار عليه غزه مقاوم تاكيد مي گردد. اما آيا مي توان دولت قانوني حماس و ملت حامي آن را كه اكنون بر اثر مقاومت حمايتش نسبت به حماس رو به فزوني گذاشته، از معادلات حذف كرد و به جاي او تصميم گرفت؟ اگر چنين روندي نتيجه مي داد طي 60سال گذشته و با وجود نفوذ و قدرت جريان سازش بايد فلسطين و فلسطيني و آرمان مقاومت به كلي از عرصه سياست و تاريخ و جغرافيا حذف مي شد و مانند امروز بالنده و تنومند نمي شد. البته مصر اكنون- به اعتبار مرز مشترك با غزه- خط مقدم جنگ ديپلماتيك است و بايد فشار دولت ها و ملت هاي مسلمان بر اين نقطه حساس را شدت بخشيد. هرچند كه هرچه خيانت رژيم قاهره فزوني گيرد، قدرت سيلي كه پشت اين سد انباشته مي شود مضاعف مي گردد و مهار آن در آينده نه چندان دور ناممكن خواهد بود.
5- سرنوشت طرح خاورميانه جديد و موضع دولت اوباما را بايد در فرصت ديگري مورد بررسي قرار داد. اما به اجمال مي توان به سخنان 6ماه پيش اوباما (مقارن با زمان طراحي حمله به غزه) اشاره كرد كه به اسرائيل براي حمله به حماس حق داد. او ديگر نمي تواند رياست جمهوري اش را با تظاهر به بي طرفي، مخالفت با جنگ و ايجاد تغيير پيش برد و آن چنان كه مي خواست با سخنراني در پايتخت يكي از كشورهاي اسلامي- نظير قاهره- عليه اسلام راديكال آغاز كند. او نمي تواند ماسك پايان دوران بوش را- كه وزير خارجه انگليس اخيرا سياست جنگ وي عليه ترور را اشتباه استراتژيك خواند- به چهره بزند. او مهره اي ورشكسته و بوش دوم است.
________________
*مردم سالاري
روزنامه مردم سالاري در سرمقاله خود با عنوان «مسايل جزئي مشكلات كلان» به قلم حميدرضا شكوهي آورده است:گاهي يادمان مي رود منشا مشكلات اصلي جامعه چيست. آنقدر در مورد مسايل كلان مي نويسيم كه فراموش مي كنيم بعضي مسايل جزئي تر هم وجود دارد كه در شكل دادن به ساختارهاي كلان و مشكلات بزرگ موثر است. در اين بين، تفاوتي هم بين حوزه هاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي نيست. اجازه بدهيد مثالي بزنم و اول از خودم شروع كنم. در حوزه اجتماعي وقتي مي خواهم در مورد ترافيك بنويسم، از دو حال خارج نيست. يا در مورد ضرورت توسعه ناوگان حمل و نقل عمومي مي نويسم، يا به ضرورت جلوگيري از تردد خودروهاي تك سرنشين مي پردازم. نمي خواهم بگويم، اينها عامل ترافيك نيست. بله! هست. ولي مسايل جزئي تري هم هست كه اگرچه در ظاهر كم اهميت به نظر مي رسد، اما اگر به آن دقيق شويم، تاثيرگذاري آن در افزايش ترافيك آشكارتر مي شود. يك نمونه نقش چراغ چشمك زن خودروها است. همه ما مي دانيم كه هنگام رانندگي با خودرو براي تغيير جهت به چپ و راست يا دور زدن، بايد از چراغ چشمك زن استفاده كنيم. كسي را پيدا نمي كنيد كه گواهينامه گرفته باشد، اما نداند نقش چراغ چشمك زن خودرو چيست.
اما يك سوال: چند درصد از ما هنگام رانندگي، براي تغيير جهت خودرو از چراغ چشمك زن استفاده مي كنيم؟ شايد نتوانيم درصد دقيقي ارائه دهيم اما همه ما اگر صادقانه به اين پرسش پاسخ دهيم قطعا در مي يابيم كه خيلي از ما خيلي از اوقات فراموش مي كنيم كنار فرمان خودرو، دسته اي هم به نام دسته راهنما وجود دارد كه وظيفه اش به كار انداختن چراغ چشمك زن خودرو است. حالا يك پرسش ديگر: چند بار برايتان اتفاق افتاده كه خودروي جلويي، بدون استفاده از چراغ چشمك زن، به طور ناگهاني تغيير جهت داده و شما را به اشتباه انداخته است؟ نمي دانم چند بار; ولي اين را مي دانم كه در هر بار رانندگي در شهرهاي بزرگ، با چنين تجربه اي مواجه شده ايد; همانطور كه من مواجه شده ام. قضيه آنقدرها هم پيچيده نيست. يك ابزار ساده به نام دسته راهنما كه به چراغ هاي چشمك زن خودرو متصل است درخودروها پيش بيني شده تا رانندگان بتوانند رانندگان ديگر را از تغيير جهت يا تغيير مسير خودرو آگاه كنند. اما خيلي از رانندگان، يا فراموش مي كنند كه چراغ چشمك زن هم در خودرو وجود دارد، يا اينكه حوصله لمس دسته راهنما را ندارند و - با عرض پوزش - در روشن كردن چراغ چشمك زن خودرو تنبلي مي كنند.
همه ما - چه آنهايي كه چراغ چشمك زن خودرو را يك شي» تزئيني نمي دانيم و چه آنهايي كه استفاده از چراغ چشمك زن خودرو براي مان چندان ضروري به نظر نمي رسد - مي دانيم كه روشن كردن چراغ چشمك زن كار سختي نيست. وقت گير هم نيست. سخت نيست چون روشن كردن آن با دسته راهنمايي كه دقيقا كنار دستمان در كنار فرمان قرارگرفته امكانپذير است و وقت گير نيست چون حتي يك ثانيه هم وقتمان را نمي گيرد. اما چرا چراغ چشمك زن خودرو را جدي نمي گيريم؟ به نظر من، مي توان براي پاسخ به اين پرسش صدها صفحه مطلب و ده ها كتاب و حتي چندين پايان نامه و تحقيق دانشگاهي نوشت و من نمي توانم در اين مجال كوتاه، پاسخ اين پرسش را بررسي كنم. اما اين را نوشتم كه بگويم گاهي اوقات اين مسايل جزئي هم مي تواند در ايجاد مشكلات كلان تاثيرگذار باشد. استفاده نكردن از چراغ چشمك زن خودرو، در نگاه اول، شايد خيلي مساله كوچكي به نظر برسد، اما فقط با كمي بررسي و اندكي دقت نظر مي توانيم تاثيرات ناگوار آن بر افزايش ترافيك را دريابيم. شايد بهتر باشد حل مسايل كلان را، چه مشكلات ترافيك در حوزه اجتماعي باشد و چه معضلات سرمايه گذاري در حوزه اقتصادي، از مسايل كوچكتر آغاز كنيم. مسايل كوچكي كه خيلي از ما نسبت به آن بي تفاوت هستيم.
_____________________
*صداي عدالت
روزنامه صداي عدالت در سخن روز خود با عنوان «تغيير ضروريست!‏» به قلم فواد صادقي آورده است: ابلاغ سياستهاي كلي برنامه پنجم توسعه توسط رهبر انقلاب ، فرصت مناسبي براي طرح اين پرسش است كه آيا اصولا در كشوري با پويايي و عدم ثبات شرايط داخلي و محيطي چون ايران، تدوين برنامه‌هاي درازمدت، درچه صورت كارآمدي بيشتري دارد؟‏
به بياني ديگر، آيا ويژگي‌هاي ساختاري و ذاتي جمهوري اسلامي و جامعه ايران، شرايط پايبندي و اجراي وفادارانه برنامه‌هاي بلندمدت را به شيوه گذشته مديران مي‌دهد؟ پاسخ به اين پرسش، نيازمند توجه به تجربه گذشته تدوين و اجراي برنامه‌هاي توسعه است.‏
نخستين برنامه توسعه ايران در چهارچوب‌هاي متعارف علمي، در خلأ ميان دو پهلوي ـ رضاشاه و محمدرضاشاه ـ شكل گرفت. اين برنامه در سال 1327 تحت عنوان "برنامه عمراني هفت‌ساله" تصويب و اجرا شد، و حاصل اين تجربه 60 ساله، اجراي دو برنامه 7 ساله و سه برنامه 5 ساله قبل از انقلاب و يك برنامه 5 ساله در دولت مهندس موسوي و 4 برنامه 5ساله بعد از پايان جنگ در جمهوري اسلامي است.‏بررسي ها نشان مي دهد كه به جز برنامه‌هاي پنج ساله اول پيش از انقلاب و پنج ساله سوم پس از انقلاب كه آن هم به طور نسبي و در سطحي حدود پنجاه درصد مجموع اهداف كمي و كيفي به اجرا رسيده‌اند، ديگر برنامه‌هاي توسعه كشور، با شكاف عميق با عملكرد روبه‌رو شده‌اند.‏
حال بايد به اين پرسش پاسخ داد كه علت اين شكاف بين برنامه و عملكرد چيست؟ آيا ساختار سياسي جمهوري اسلامي، زمينه پايبندي به اجراي برنامه‌هاي بلندمدت را فراهم نمي‌آورد؟ آيا شرايط پويايي محيطي كه مهم‌ترين شاخص آن، نوسانات شديد در درآمد نفتي است، در كنار فراز و نشيب تهديدات نظام، موجب بي‌ثباتي لازم براي اجراي برنامه‌ها مي‌شود يا فرهنگ مديران ايراني در نفي گذشتگان، موجب عدم وفاداري به برنامه است؟ طبيعي است كه در پاسخ كامل به اين پرسش، بايد همه اين علل مورد توجه قرار گيرند.‏نكته نخستي كه بايد در اين ميان بررسي شود، تفاوت ماهوي ميان واقعيت و مفروضات اساسي ساختار مديريت در ايران است.نهادن نقش پررنگ و تعيين‌كننده به مجلس در تصويب و نظارت بر اجراي برنامه‌هاي توسعه كه از مفروضات اصلي ساختار قدرت در ايران است، به دليل ماهيت طبيعي برنامه‌ريزي و اجرا كه بر محور دولت و بدنه اجرايي كشور بنا شده، موجب شده است كه نقش پارلمان در تهيه، تصويب و نظارت بر اجراي برنامه يك ساله (بودجه)و پنج ساله،‌ عملا به نقش حاشيه‌اي و تزييني تبديل شود و ميزان اثرگذاري انجام شده نيز كه عموما كمتر از 5درصد است، عمدتا با انگيزه‌هاي منطقه‌اي و غيرملي صورت گرفته و تغيير مثبت چنداني در برنامه به وجود نمي‌آورد.‏
اين نقش حاشيه‌اي، حتي در مجالسي كه همراهي چنداني با دولت وقت نداشته‌اند نيز به چشم مي‌خورد و عملا مجالس دوم، سوم و پنجم كه داراي بيشترين اختلافات سياسي و اقتصادي را با دولت‌هاي وقت موسوي، هاشمي و خاتمي داشتند، عملا به صورت انفعالي عمل كرده و موفق به تغيير در رفتار اقتصادي دولت‌ها و تغييرات ماهيتي در برنامه و عملكرد دستگاه اجرايي نشدند.‏
بنابراين توجه به اين نكته ضروري است كه اصلاح نقش حاشيه‌اي مجلس در برنامه‌ريزي كه ثمره آن اتلاف سالانه بيش از يك ماه از فرصت مجلس براي بررسي و تصويب بودجه در كميسيون تلفيق و صحن علني با اندكي تغييرات غيرمؤثر است، يكي از مواردي است كه مي‌تواند راهگشاي اين بن‌بست باشد.‏
نكته دوم در ريشه‌يابي اين شكاف، تفاوت دوره چرخشي زماني برنامه و اجرا در كشور است. عمر چهار ساله دولت‌ها و زمان پنج ساله برنامه‌هاي توسعه، موجب شده است تا عملا دولت‌ها، بخش عمده‌اي از زمان تصدي را به اجراي برنامه‌اي كه توسط دولت پيش تدوين شده و لزوما با مواضع و گرايش‌هاي آنان تطبيق ندارد، بپردازند.براي نمونه، دولت سازندگي تنها دو سال پاياني 1374 و 1375 را موفق به اجراي برنامه دوم توسعه كه توسط اين دولت تهيه شده بود، گرديد و دولت نهم نيز ناگزير است كل دوره خود را به اجراي برنامه‌اي بپردازد كه توسط دولت قبل تهيه شده و با گرايش دولت نهم، همخواني ندارد.بنابراين، يكي از راه‌هاي گذر از تضاد زباني، تدوين و اجراي برنامه‌هاي توسعه و كاهش مدت اين برنامه‌ها از پنج سال به سه سال و قرار دادن فواصل يك ساله بين دو برنامه جهت ارزيابي و تثبيت عملكرد برنامه قبل و تدوين و تصويب نهايي برنامه بعد توسط دولت جديد است.‏
در اين شيوه كه مي‌تواند با نزديك‌تر كردن زمان برگزاري انتخابات رياست‌جمهوري به ابتداي سال، كارايي بيشتري داشته باشد، دولت جديد مي‌تواند برنامه سه ساله مد نظر خود را در هشت ماهه باقي‌مانده سال تهيه و در مجلس كه در سال دوم عمر خود قرار دارد و از يك سو، به پختگي و ثبات نسبت به سال نخست رسيده و نيز فرصت لازم براي پيگيري و نظارت اجراي برنامه را دارد، به تصويب برساند تا مشكلاتي نظير وضعيت مجلس هفتم با برنامه چهارم به وجود نيايد.‏
اين دولت سه سال باقي‌مانده عمر خود را فرصت دارد تا با تمام توان به اجراي برنامه‌اي كه متولي تدوين و تصويب آن بوده، بپردازد و طبيعتا پاسخگوي عملكرد و تطبيق برنامه و اجرا نيز خواهد بود.‏
مزيت اين شيوه آن است كه هر دولتي در مدت تصدي، مسئوليت تدوين و اجراي يك برنامه سه ساله توسعه را خواهد داشت و بديهي است كه افكار عمومي، قادر به ارزيابي و مقايسه صحيحي از توان برنامه‌ريزي و اجراي دولت‌ها خواهند بود.‏
الزام كانديداهاي رياست‌‌جمهوري به ارايه پيش‌‌نويس برنامه‌هاي سه ساله توسعه خود، كارآمدي اين روش و امكان ارزيابي ديدگاه‌هاي مختلف پيش از انتخابات را براي جامعه هموارتر خواهد كرد.‏
نكته سوم نيز در پويايي طبيعي اقتصاد ايران نهفته است.وابستگي اقتصاد ايران به درآمد متغير در نوسان نفت كه همواره بين دو سوم تا چهار پنجم درآمدهاي دولت‌ها را تشكيل مي‌‌داده است موجب شده تا تغييرات عمده در قيمت جهاني نفت، تأثيرات تعيين‌كننده بر اقتصاد كشور بر جاي گذارد.‏
افول شديد رشد اقتصادي كشور در يك‌سوم مياني دهه‌هاي 60 و 70 به دليل سقوط قيمت نفت و يا سيل واردات بي‌رويه در اوايل دهه 50 و 80 نشان مي‌دهد كه خارج كردن تغييرات درآمد نفتي از شرايط برنامه‌ريزي و بسنده كردن به پيش‌بيني‌هاي قيمت نفت كه معمولا به واقعيت نمي‌پيوندند، عملا به بي‌اعتبار شدن برنامه مي‌انجامد.‏
صورت دوم انعطاف‌پذيري، استخراج اولويت‌ها و هزينه‌هاي متقابل و بهنگام‌سازي بودجه بر اساس آن در فواصل ميان‌دوره‌اي است كه مي‌تواند براي كشور سه يا شش ماهه باشد. در اين صورت، بر اساس شرايط موجود، پيش‌بيني‌هاي درج شده در بودجه مصوب، مورد تجديدنظر قرار گرفته و بر حسب اولويت‌ها، درآمد و هزينه، بروز مي‌گردد.‏
براي نمونه، شيوه نخست مي‌تواند قيمت جهاني نفت را ـ كه بخش عمده درآمد كشور به صورت مستقيم و غيرمستقيم وابسته به آن است ـ در سه يا پنج سطح پيش‌بيني كرده و بر اساس تحقق هر يك از پيش‌بيني‌هاي درآمدي، هزينه‌هاي متقابل را تدوين كند.طبيعي است در اين شرايط، افزايش درآمد نفت كه در حال حاضر به حساب ذخيره ارزي واريز شده و سرنوشت نامعلوم و بدون برنامه‌اي پيدا مي‌كند را مي‌توان با برنامه‌ريزي مناسب، تخصيص و از اتلاف منابع جلوگيري كرد و در صورت كاهش درآمد نيز به جاي ايجاد بحران و كسري بودجه، با استفاده از سناريو مربوط به سطح پايين درآمد، تحقق هزينه‌هاي با اولويت‌هاي پايين‌تر را به سال‌هاي بعد موكول كرد نه آن‌كه به شيوه فعلي، انجام كليه هزينه‌هاي اجرايي را در اولويت نخست قرار داده و سپس به پروژه‌هاي عمراني كه بعضا اهميت بيشتري از اكثر هزينه‌هاي جاري دارند، پرداخت.‏در اين شيوه، بودجه مصوب به صورت ميان‌دوره‌اي با استفاده از شرايط موجود بروز شده و درآمدها و هزينه‌ها، مورد تجديدنظر قرار مي‌گيرد.‏
اين شيوه از بودجه‌ريزي به جاي در نظر گرفتن بازه محدودي براي آغاز و اتمام بودجه (سال مالي دولت) كه معمولا از ابتداي سال تقويم آغاز و با انتهاي سال پايان مي‌يابد، از بهنگام كردن بودجه به صورت يك جا با دوره‌هاي كوتاه‌مدت‌تر از يك سال تأكيد دارد.‏
براي مثال، به جاي تصويب بودجه براي سال 1388 كه اجراي آن از فروردين آغاز مي‌شود و در اسفند پايان مي‌يابد، لايحه بودجه بنا بر برنامه تدوين مي‌شود و اين لايحه در فواصل زماني معين ماهانه، سه ماه و يا شش ماه يك بار مورد تجديدنظر قرار مي‌گيرد و بر حسب تغييرات محيطي و يا ارزيابي‌هاي عملكرد، بروز مي‌شود. طبيعتا در اين شيوه بودجه‌ريزي، نيازي به فرايند خسته‌كننده و ناكارآمد تصويب بودجه‌هاي ساليانه نيست و نقش مجلس در تصويب برنامه كه عملا بودجه سه ساله محسوب مي‌شود، تمركز يافته و دولت به تهيه بودجه ساليانه بنا بر برنامه و بروز كردن آن مي‌پردازد.‏
هرچند پرداختن به اين موضوع بسيار فراتر از اين فرصت محدود است، تلاش شد تا به صورتي كاملا فشرده با آسيب‌شناسي مختصري از فرايند برنامه‌ريزي اقتصادي در كشور، راهكارهايي براي برون‌رفت از چالش دايمي شكاف برنامه و اجرا ارايه شود.‏
_____________________
*رسالت
روزنامه رسالت درسرمقاله روز خود با عنوان «راههاي حمايت از مقاومت مردم غزه» به قلم حميدرضا ترقي آورده است:
حميد رضا ترقي معاون بين‌الملل حزب موتلفه اسلامي كه به نمايندگي از اين حزب در كنفرانسي در بيروت در خصوص مقاومت مردم غزه شركت كرده است به ارائه مقاله‌اي در كارگروه راههاي حمايت از مقاومت پرداخت.
متن مقاله به شرح زير است:
جنايات و تجاوزات مستمر رژيم غاصب صهيونيستي در حق مردم بي‌دفاع فلسطين ،ترور ، قتل ، بازداشت ، اخراج شهروندان و فعالان همه گروه‌هاي مقاومت و مقامات دولتي و سياسي، تخريب منازل ، مزارع و شكنجه بيش از 9000 اسير بازداشتي فلسطيني در شرايط غيرانساني و بيرحمانه و ظالمانه و محاصره كل ملت فلسطين را كه نمونه آشكار تروريسم دولتي است سالهاست كه به چشم خود مي‌بينيم.
سالهاست از قطعنامه‌هاي مكرر سازمان ملل عليه رژيم صهيونيستي مي‌گذرد.
ديوان بين‌المللي لاهه در سال 2004 راي بر عليه اسرائيل بخاطر ايجاد ديوار حائل داد و خواست كه غرامت خسارت وارده بر ملت فلسطين توسط اسرائيل پرداخته شود و در همان راي اسرائيل يك نيروي اشغالگر خوانده شد.
طبق ماده يك مشترك كنوانسيون‌هاي ژنو 1949 همه كشورها متعهد هستند كه با حداكثر امكانات در اختيار تضمين رعايت حقوق بشر دوستانه در هر نقطه دنيا را مورد پيگيري جدي قرار دهند.
برابر موازين بين‌المللي، آنچه كه در غزه و فلسطين مي‌گذرد عناوين حقوقي جنايات جنگي و جنايت عليه بشريت را شامل شده و رعايت حقوق بشر را به رسوايي كشانده است.
رهبر معظم نظام جمهوري اسلامي ايران در پيامي مهم خطاب به ملت ايران و جهان اسلام ضمن اعلام عزاي عمومي و تقبيح سكوت كشورهاي جهان و عرب و مجامع بين‌المللي در برابر جنايات رژيم صهيونيستي همه مجاهدان را به حمايت از مقاومت اسلامي در فلسطين فرا خواندند و در سخنان بعدي تاكيد كردند كه جمهوري اسلامي از هر راه و شكلي كه بتواند به توان دفاعي ملت فلسطين كمك خواهد كرد تا دفع تجاوز كرده و اشغالگران را به عقب برانند. ايشان خواستار مجازات سردمداران رژيم غاصب فلسطين توسط ملتهاي اسلامي شدند.
ملت و دولت ايران اكثر راهنمايي را كه در اين گردهمايي با شكوه و با عظمت مورد دقت قرار گرفته است در حمايت از مقاومت و مقابله با استكبار جهاني به انجام رسانده‌اند كه بعضي از موارد آن به‌قرار زير است:
1 -حضور يكپارچه و وسيع مردم در راهپيمايي‌هاي مكرر عليه جنايت صهيونيستها از تمام قشرها اعم از پير و جوان و زنان و مسئولان.
2 -اجراي ديپلماسي راهگشا و فعال با تمام كشورها در خصوص اقدامات مفيد و بازدارنده رژيم صهيونيستي از جنگ و كشتار مردم بي‌گناه.
3-فعال كردن بين‌المجالس كشورهاي اسلامي.
4-ايجاد اردوگاه ويژه براي رسيدگي به جرائم جنگي سران اسرائيل در قوه قضائيه ايران.
5 -گردهمايي جوانان احزاب كشور در حمايت از مقاومت و محكوم كردن اشغالگري صهيونيسم.
6 -كمك مردم در ارسال 2000 تن مواد غذايي و دارويي.
7 -تحصن جوانان دانشجو در فرودگاه‌هاي كشور براي اعزام به غزه.
8 -ثبت نام جوانان شهادت‌طلب براي اعزام به غزه.
9 -امضا تومارهاي دهها هزار نفري در محكوميت جنايات اسرائيل توسط تشكل‌هاي مردمي و ارسال آن به سازمان ملل
10 -حضور نمايندگان مجلس در مقابل سفارت فلسطين واعلام آمادگي براي اعزام به غزه.
اما چه بايد كرد؟
1 -خوشبختانه افكار عمومي جهان با تلاش NGO‌هاي حاضرو ديگر نيروهاي مردمي متعهد بيدار شده و موج مخالفت با جنايات اسرائيل بين‌المللي شده و هزاران شهر و كشور را در برگرفته ولي دوام و استمرار آن بايد مورد همت همه NGO‌ها باشد.
2 -بايد همه كشورها برابر امكاني كه منطبق با كنوانسيون چهارم ژنو فراهم است، در سطح مراجع قضائي، ملي كشور خود زمينه طرح شكايت و پيگرد جنايتكاران جنگي در سرزمين‌هاي اشغالي را بررسي و مطرح كنند.
3 -كيفرخواست كنفرانس بين‌الملل پيگرد عاملان جنايات رژيم صهيونيستي در غزه كه در قطر برگزار مي‌شود از طريق دادستان و دادگاه جنايي بين‌المللي و يا دادگاههاي اروپايي مورد بررسي قرار گيرد.
4 -همه NGO‌ها خواستار اجراي راي مشورتي ديوار حايل فلسطين توسط ديوان بين‌الملل دادگستري و حق جبران خسارات بزه‌ديدگان شوند.
5 -تا وقتي كه آمريكا ، اسرائيل را از نظر تسليحاتي و نظامي تامين مي‌كند، كمك نظامي و تامين نيازهاي دفاعي حماس يك وظيفه مشروع خواهد بود.
6 -بايد با فراهم كردن امكان حضور مردم كشورهاي مختلف جهان در غزه امنيت ملي ديگر كشورها را به خاطر اتباعشان در غزه به غزه متصل كرد.
7 -تحريم كالاهاي اسرائيلي و مجازات تعيين كردن براي شركتهايي كه درصدي و يا منابعي از آنها در اختيار صهيونيسم است.
8 -علماي اسلامي بلاد دفاع از فلسطين و مردم غزه را جهاد اعلام نمايند.
9- GO N‌ها بر وحدت استراتژيك برنامه‌ريزي دراز مدت و هماهنگي رفتاري و عملكردي خود در دفاع از مقاومت و ايجاد نمايشگاه‌هاي عكس از جنايات جنگي اسرائيل برپايي تظاهرات مكرر براي زنده نگه داشتن انتفاضه سوم مردم فلسطين و فشار آوردن به سازمانهاي بين‌المللي براي برخورد با رژيم صهيونيستي و تهيه طوماري مختلف در محكوميت جنايات ضدبشري اسرائيل فعال باشند.
10-زخمي‌هاي فلسطيني طي برنامه‌اي دقيق به كشورهاي مختلف انتقال يافته و توسط گروهها NGO‌هاي مستقل در بيمارستانها مداوا و از آنها به‌عنوان سفير مستند و شاهد جنايات ضدبشري صهيونيستها استفاده تبليغاتي و رسانه‌اي وسيعي بشود.
11 -استفاده از كلمات وجملات: تهاجم نظامي اسرائيل عليه فلسطين و دفاع فلسطيني‌ها. تروريسم دولتي اسرائيل - حمله اسرائيل به مردم غير نظامي بويژه زنان و كودكان بر خلاف حقوق بشر است - هزاران زنداني غيرقانوني توسط اسرائيل در بدترين وضع نگهداري مي‌شوند و دولت اسرائيل بايد نسبت به ارائه اطلاعات دقيق از آنها به صليب‌سرخ جهاني اقدام نمايد. نقض مكرر قطعنامه‌هاي شوراي امنيت توسط اسرائيل غاصب، اعتراض به تخريب مساجد و مدارس و بيمارستانها توسط ارتش اسرائيل به‌عنوان اقدامي ضد حقوق بشر.
12 -بسيج مردمي براي حمايتهاي مردمي ، غذايي و دارويي از مردم در حال مقاومت در فلسطين و ديگر نقاط و شكستن تحريم‌ها و محاصره‌ها.
 دوشنبه 30 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: بازتاب آنلاین]
[مشاهده در: www.baztabonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 107]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن