واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: نمايش سرگشتگي و گمشدگي
نويسنده و كارگردان: محمد مفيدي
بازيگران: علي زريني، عارف لرستاني، صفيه مرتضي، رضا يزداني، شيرين نظري، حامد شيخي، احمد همتي و نيكا سليماني
طراح صحنه و لباس: مهدي موسوي طراح گريم، پدرام زرگر
مدير صحنه: مسعود نبوتي
دستيار كارگردان: مهدي جعفري.
مدتهاي طولاني در ادبيات تئاتري به دنبال يك ساختارشكني متفاوت در نوع قصه ميگشتم كه در نهايت توانستم با گروه جديد و يك نويسنده با استعداد آوانگارد به نام محمد مفيدي آشنا شوم. حضور آنها در قسمت بينالملل جشنواره تئاتر فجر، انگيزه مرا براي ديدن اين كار چند برابر ميكرد.
شايد سن و سال «محمد مفيدي» آنقدر زياد نباشد، اما او توانسته كاري بنويسد كه آن را ميتوان با كارهاي «چاك پالانيوك» نويسنده آمريكايي مقايسه كرد. مفيدي، سبكي جديد از اجرا و ادبيات تئاتري را ارائه ميكند كه واقعاً جذاب است. او از بهترين اكتهاي تئاتري در اين اثر بهره برده و تمام عوامل مثل بازيگران و سليقه خوب كارگردان باعث شده تا كاري متفاوت از نسل سوميهاي تئاتر اجرا شود. تركيب خوب بازيگران از قديميها و نسل دومي و سوميها در كنار هم، امتياز خوب كارگردانش به شمار ميرود.
با هرچه نزديكتر شدن به بيست و هفتمين جشنواره بينالمللي تئاتر فجر كه از تاريخ دوم بهمن ماه 1387 آغاز خواهد شد، تكاپو و تلاش گروههاي تئاتري كه موفق به حضور در جشنواره شدهاند، به حداكثر خود ميرسد. جدول اختصاص سالن به نمايشهاي مذكور در اداره تئاتر گوياي تلاش خستگي ناپذير گروههاي تئاتري است.
نمايشهايي كه در جشنواره امسال تئاتر فجر به اجرا درخواهند آمد، در بخشهاي: تجربههاي نو، چشمانداز، مسابقه بينالملل، نمايشهاي خياباني و نمايشنامه خواني، دستهبندي شدهاند.
سيرك به نويسندگي و كارگرداني محمد مفيدي، يكي از نمايشهاي راه يافته به بخش مسابقه بينالملل جشنواره امسال است. متني كه ساختار يك نمايشنامه آبزورد را داراست، با اجرايي كاملاً مبتني بر متن اثر و نشانگر سرگشتگي و گمشدگي انسان معاصر و نمايش جامعي از پوچي زندگي مدرن: «ما ميخواهيم همگي با هم خودكشي كنيم ولي نميدونيم با سگمون بايد چيكار كنيم؟»
بياهميت بودن روابط انساني و در اولويت قرار گرفتن افكار و عقايد پوچ كه خود ناشي از عدم توانايي برقراري ارتباط بين انسانهاست. نكته بارز اين نمايش است كه البته با رگههاي طنز كه همان طنز تلخ حاضر از نمايشنامههاي آبزورد است، به اجرا درآمده است. نمايشنامه، قرابت زيادي به نمايشنامههاي كوتاه هارولد پينتر و آثار اوژن يونسكو دارد.
ميزانسنهاي نمايش، استليزه و در خدمت كامل اثر قرار دارد. ميزانسنهايي ساده كه مانند فلشي، خط اصلي داستان را نشان داده و حامي ديالوگهاست و همچنين القاكننده فضايي سرد و بيروح و با تنوعي بصري.
شخصيتهاي حاضر در نمايش، سرگشته و گمشده و غريب با محيط پيرامون خود هستند. در عين حال كه سالهاست در آن محيط زندگي ميكنند، فقط چند متري پيرامون خود را ميشناسند و هيچ احساسي نسبت به هم و انسانهاي ديگر و اتفاقات در حال وقوع و واقع شده ندارند. آنها فقط و فقط به خود و مشكل خود ميانديشند مشكلي كه بسيار پوچ و نازل است: «دكتر بهش گفته يا نبايد فيلم ترسناك ببينه و يا نبايد ديگه بخوابه، اونم تصميم گرفته ديگه نخوابه!»
نقش پدر با بازي علي زريني، پيشتاز خودكشي و رهايي از زندگي است. او ميخواهد به هر طريقي كه شده، مشكل به وجود آمده را از سر راه برداشته و قصد خودرا كه همان خودكشي است، عملي نمايد. آنقدر كه سگ برايش مهم است، فرزندان و همسرش اهميتي ندارند.
نقش مادر با بازي «صفيه مرتضي» زني است كه مدام در حال آرايش صورت زشت خود است. براي او هم سگ در اولويت اصلي است، فردي كه با زندگي پوچ، همزيستي مسالمتآميزي دارد: «اگه ما خودكشي كنيم، كي بايد از سگمون نگهداري كنه؟»
نقشهاي دختر و پسر با بازي «شيرين نظري» و «حامد شيخي» تقابل وحشتناك انسانهاي همخون را به نمايش در ميآورد. يكي مدام گريه ميكند، شخصيتي بسيار ناپايدار و شكننده است و به جاي سعي در برطرف كردن مشكل، درپوش خشونت روي آن ميگذارد. اسلحهاي را به كمر بسته و در شرايط سخت، به جاي انديشيدن، اسلحه ميكشد. ديگري سعي ميكند كه نخوابد، چرا كه در خواب كابوس ميبيند و فريادهاي ناشي از كابوسش به تماشاچي شوك وارد ميكند. بوهاي بد و متعفن او را به ياد بهترين خاطرات زندگياش مياندازند: « چه روزهاي خوبي، چه لحظههاي باشكوهي و ميتونم بگم بهترين روزهاي زندگي من بود».
نقش مرد با بازي «رضا يزداني» نمونه كامل يك زندگي پوچ است. فردي كه مدام و پي در پي ريشهايش را ميكند و عقيده دارد كه در زمان صرفهجويي ميكند: «من براي اين كه هر روز وقتم رو صرف اصلاح صورتم نكنم، موهاي صورتم رو از ريشه و از ته ميكنم»! در ظاهر بسيار آرام ولي باطني خشن، ستيزهجو و خونخوار دارد. در كلام، زمان برايش بسيار بااهميت است ولي در عمل، كشتن زمان در اولويت رفتارش قرار گرفته است.
نقش پليس با بازي «عارف لرستاني» مانند دستگاهي است كه فقط كار ميكند ولي بخش ارائه محصول خراب شده است.
مي چرخد و ميچرخد بدون اين كه توليدي داشته باشد. كشف ميكند، حدس ميزند ولي اقدامي نميكند، فقط سعي دارد خود را به خودش و بقيه ثابت كند: «اينجا كسي كشته شده؟» و بعد از شنيدن جواب مثبت، ميرود و دوباره بازميگردد و حدسهايي ميزند، كه در حال انجام هستند ولي تلاشي در جلوگيري از آنها نميكند. دستيارش را (احمد همتي) با تير ميزند؛ فقط و فقط براي اين كه قدرت نشانهگيرياش افزايش يابد!
نقش همسر پليس با بازي «نيكا سليماني» گوياي كامل و كاريكاتور روابط زناشويي انسان گمگشته است. حرف ميزند براي اين كه سكوت نكرده باشد: «وقتي سبيل ميگذاره، من بيشتر عاشقش ميشم.»
نمايش سيرك، پس از 60 دقيقه به پايان ميرسد. 60 دقيقه بازنمايي زندگي پوچ و بي هدف انسان سرگشته، در بند عقايد سطحي و جوياي روزانهاي براي رهايي از فشار ديوارهاي بلند روزمرگي.
پنجشنبه 26 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 487]