واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: مرا هم بغل كنيد جام جم آنلاين: هستي شگفتزده بود. 4 سال داشت و يك سال بود كه دوشنبهها به اين مركز ميآمد، اما نميدانست چرا. «وقتي متولد شدم پدرم مرد! مادرم را را جوري ديگر نگاه ميكردند... او هيچ نگفت. چيزي را مخفي ميكرد. بچهها با عروسكهايشان بازي ميكردند و من با شتاب به خانه پناه بردم.» مربي داوطلبي هستي را در آغوش گرفته بود. ميپرسم از كار كردن با اين بچهها چه احساسي داريد؟ ميگويد نميتوانم حالا بگويم، اما برايتان مينويسم و چنين نوشت: «آنجا كه چهره كودكي غمگين است، آنجا كه زندگي كودكي در خطر است، آنجا كه جنگ، مرگ و يا بيماري كودك را تهديد ميكند، عميقترين احساسات بشري جريحهدار ميشود.» اين كودكان پدرشان را به دليل ويروس ايدز از دست دادهاند و حالا تحت حضانت مادرند اما هيچگاه ديده نشدند چون چشمها بسته بودند. تنها جريحهدار شدن احساس كافي نيست. آنها اميد دارند، زندگي ميخواهند. فكر كنيد بچهاي را در آغوش گرفتهايد و سپس متوجه ميشويد كه او + HIV دارد. چه واكنشي خواهيد داشت؟ يا از ليواني استفاده كردهايد كه يك نفر + HIV از آن آب نوشيده، چه احساسي پيدا ميكنيد؟ و... تلاش ميكنيد از او دور شويد يا اصلا آرزو ميكرديد او را نميديديد! درست است، كسي آنها را نميخواهد، بچههايي با روبانهاي قرمز. در بيشتر كشورهاي آلوده شده به ويروس ايدز 15 تا 20 درصد كودكان، يك يا هر دو والدين خود را بر اثر ابتلا به ايدز از دست دادهاند. اين در حالي است كه كمتر از 10 درصد اين كودكان از حمايت اجتماعي برخوردارند. از هر 6 نفري كه بر اثر ابتلا به ايدز جان خود را از دست ميدهند يك نفر آنها زير 15 سال است. بيشتر كودكان از طريق مادرانشان در دوران بارداري به اين ويروس آلوده ميشوند و حالا ما اين بچه را با روبانهاي قرمز ميشناسيم. نمره بيست مربي صورت هستي را نقاشي كرده بود. هستي نميدانست ويروس ايدز چيست؟ حساب هم زياد بلد نبود. تا 10 را پس و پيش ميشمارد ولي 20 را خيلي دوست دارد. ميگويد خانم به من 20 ميدهي؟ مربي به او لبخندي ميزند و براي من مينويسد: «كيست كه با يادآوري دوران كودكي لبخندي غمناك بر لبش ننشيند؟ و چه كسي است كه كودكان را دوست نداشته باشد.» آنگاه در دفتر خطخطي هستي نوشت بيست! ما به آنها نمره چند ميدهيم؟ شايد پرسش اشتباهي است. به خودمان چه نمرهاي ميدهيم؟... چتري براي بچهها «پريا گشنهتونه، پريا تشنهتونه، پريا خسته شدين، مرغ پر بسته شدين، چيه اين هاي هايتون...» مادر پريا بايد چتري بگشايد تا كودكش دمي زير آن آرام گيرد. شايد زير اين چتر خواب كودكش رنگ ديگري داشته باشد اما انگار خواب مادر تنها كابوس است و بس. كابوس فردا و روزهاي ديگر. يا شايد روياي داشتن همان چتر ... آنها براي تامين روزمرگي خويش ماندهاند. اما دست و چشم خويش را درويش كردهاند. آيا شما حاضريد مادر او را به عنوان منشي در شركت يا موسسه خود استخدام كنيد؟ خوب تامل كنيد. چرا؟... دشوار اما شيرين بالاخره كليدي در اين قفل ناگشوده چرخيد. زير سقف اين شهر وهمآلود افرادي آمدند و آستين بالا زدند تا مبادا بر اثر يك غفلت نهچندان ساده، جامعه دچار يك بحران اجتماعي شود كه تمام جوانب زندگي مردم را در برگيرد. راه دشوار بود و شيرين. در واقع گروه هدف اين تشكل، كودكاني بودند كه پدران خود را به دليل ايدز از دست دادهاند و تحت حضانت مادرند. اينك خود و مادر تحت حمايت اين انجمن مردمي هستند. ميآيند تا بدانند و ببينند كه «مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن ميگويد.» در بيشتر كشورهاي آلوده شده به ويروس ايدز 15 تا 20 درصد كودكان يك يا هر دو والدين خود را بر اثر ابتلا به ايدز از دست دادهانداين مركز بدون هيچ چشمداشتي به ازاي هر كودك ماهانه 80 هزار تومان ميپردازد؛ آن هم از محل كمكهاي مردمي. هر كودك با يك كد به فرد خير معرفي ميشود. در مركز علاوه بر كلاس خوشنويسي براي مادران، افرادي به صورت داوطلب آنها را با سيستم دفاعي بدن، تغذيه و حتي تعامل اجتماعي آشنا ميسازند. البته اين هدف غايي نيست. مدير مركز ميگويد ما ميخواهيم به آنها ماهيگيري ياد دهيم يعني آنها آموزش ببينند و خود در يك پروسه سالم اقتصادي صاحب درآمد شوند. وي اميدوار است كسي به دليلHIV به اين مركز معرفي نشود، اما اگر شما مادراني را ميشناسيد كه داراي فرزند هستند و همسرشان را به دليل ايدز از دست دادهاند، به انجمن معرفي كنيد تا حمايتهاي لازم از اين كودكان صورت گيرد. من ايدز دارم «من ايدز دارم، منو هم بغل كنيد.» باور كنيد آنها چنين شجاعتي را يافتهاند. از ما جلوتر زدهاند. اين نوشته همراه با نقاشي يك كودك براي اطلاعرساني از وضعيت اين كودكان چاپ شده بود. انگار آسمان پايين آمده و به زمين نزديك شده است. آنان ترحم نميخواهند، محبت نياز دارند و ما جنزدگان از نام و نشانشان گريزانيم و انسان ميماند و كلي سخن ناگفته و پرسشهاي بيپاسخ كه در نگاه كودكان موج ميزند. مادران به همراه كودكانشان در مراسمهاي مختلف كارتي به سينه خود آويزان ميكنند با اين مضمون: «من اچ آي وي هستم.» آنان پيش افتادهاند تا از خود سخن بگويند و گله كنند از من و تو كه هنوز سر در گريبانيم. آنان كه گام پيش نهادند خود باور دارند كه اين كودكان نيازمند ما نيستند بلكه ما به آنها محتاجيم. مدتي پيش در يك ضيافت خسرو منصوريان، موسس انجمن حمايت و ياري آسيبديدگان اجتماعي دختربچهاي را پيش چشم حاضران در آغوش گرفت و به آنها گفت؛ من اين بچه را ميبوسم تا شما باور كنيد كه سلامت من مورد تهديد قرار نخواهد گرفت. آنگاه قطعهاي شيريني را برداشت و به دختربچه داد تا از آن بخورد. سپس منصوريان بقيه شيريني دهني را با آرامش خاطر خورد. در انجمن مذكور اين بچهها هر دوشنبه گرد هم ميآيند تا با ديگر دوستانشان بازي كنند. صورت بچهها نقاشي ميشود و خود نيز صورت زندگي را نقاشي ميكنند. دوشنبهها حرف زندگي است. مادران هر دوشنبه كودكانشان را همراهي ميكنند، آنان كه بهشت را زير پاي خود دارند، اما نميدانم چرا دنيا را برايشان دوزخ كردهاند. فرشتگاني دارند به تمناي آغوشي گرم. پدر نامي است كه تنها شنيدهاند. دوشنبه همه چيز فراموش ميشود. «لحظهشماري ميكنم تا دوشنبهاي ديگر فرا رسد.» اين را مادري گفت. ديگري در همين دوشنبه بود كه اعتراف كرد: «خدا را شكر ميكنم. به اين بيماري مبتلا شدم، اول افسرده شدم، يك بار هم دست به خودكشي زدم، اما دوباره خود را پيدا كردم؛ به خدا نزديك شدم. خدا را احساس ميكنم.» آنها در اين انجمن گرد هم ميآيند و از تجربههايشان با همديگر حرف ميزنند. معجزه ميكنند و معجزه ميبينند. نگاه خودي وضعيت معيشت و ناديده گرفتن اين كودكان تنها بخشي از ماجراست، نگاه منفي، عدم شناخت و... منصوريان كه خود مددكار اجتماعي است درباره وضعيت جامعه و تعامل آن با افرادي كه مبتلا به HIV+ هستند ميگويد: نخست اينكه چگونه بايد اين بيماري را مهار كرد؟ و دوم اينكه با فردي كه دچار اين بيماري شده چگونه بايد تعامل كرد؟ در پاسخ به پرسش اول تصريح ميكند كه ايدز را نبايد به تنهايي نگاه كرد. ايدز، اعتياد و فحشا يك مثلث را تشكيل ميدهند. كشور ما در اين زمينه كشور الگويي بوده است كه برخلاف بيشتر ملتها كه ايدز از راه فحشا گسترش پيدا ميكند، در ايران به دليل مصرف سرنگ مشترك در زندانها بوده است. با وجود اين با بررسي آخرين آمار به آساني شاهد تغيير الگو از استفاده از سرنگ مشترك به سوي روابط خطرناك جنسي هستيم. درباره سوال دوم بايد گفت يك فرد كه با ايدز زندگي ميكند يك شهروند ايراني است و نبايد هيچ گونه تبعيضي درباره او اعمال شود. بايد از حقوق او نهتنها به عنوان يك شهروند ايراني بلكه به عنوان يك شهروند جهاني دفاع كرد. البته اين تبعيض درباره كودكان مضاعف ميشود. منصوريان به تبعيضهايي كه در مورد يتيماني كه پدر خود را به دليل ايدز از دست دادهاند اشاره ميكند و ميگويد: يتيمان ايدز كمتر به آموزش و تحصيل دسترسي دارند، از نظر روحي و رواني بسيار مضطرب هستند، عمدتا از مراقبتهاي بهداشتي اوليه محرومند و... كدامين اشتباه هستي از چند روز پس از تولد دارو مصرف ميكند. او به اين داروها عادت كرده و شكايتي ندارد، اما دوست ندارد كسي به او بگويد بيمار است. ظاهرا تهيه اين داروها هم چندان مشكل نيست. منصوريان ميگويد: خوشبختانه ايران در زمينه ارائه خدمات به مبتلايان اين بيماري خوب عمل كرده و داروهاي رايگان در اختيار اين بيماران قرار ميدهد، اما مساله آگاهيرساني در اين امر بسيار مهم است. مادراني كه با ويروس+HIV زندگي ميكنند، منبعي از تجربه و الهامند تا اين راه دشوار، البته به زعم ما، هموار شود. آنان خود پيشگام اطلاعرساني درباره+HIV و پيشگيري و كنترل اين ويروس هستند كه در گزارشهاي بعد بدان خواهيم پرداخت. اگر اين موارد رعايت شوند بدون شك هستيهاي زندگي ما دنيا را زيباتر خواهند ديد. هستي در گوشهاي نشسته و عروسكش را سخت به سينه فشرده. مربي آخرين جمله خود را چنين مينويسد: «كودكان بايد وحشت، ياس و غم را فراموش كنند. تمام كساني كه در اينجا كار ميكنند سرشار از شادي و اميد هستند تا شايد بتوانند كودكي را به اين كودكان بازگردانند.» اندكي صبر! اين كودكان نتيجه كدامين اشتباهند؟ آنان گرچه يتيمند و مبتلا به ايدز، اما به جرم ناكردهاي محكوم و تا آخر عمر با انگ اجتماعي زندگي ميكنند و شاهد تبعيض، طرد، عدم بهرهمندي از فرصتهاي برابر با ديگر شهروندان و حمل كولهباري هستند كه استخوانهاي نازكشان توان حمل سنگيني آن را ندارند. بدانيم كه در لحظات آنان نيز اميد به زندگي موج ميزند و تداوم اين مهم دستهاي پر تواني را ميطلبد كه بيريا و بيادعا، روح بزرگشان را نوازش كند. سامان عابري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 200]