واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گفتگو با تام كروز بازيگر فيلم والكري ما خيلي شبيه هم هستيم
جام جم آنلاين: «والكري» فيلم جديد تام كروز يك درام دلهرهآور سياسي است كه قصهاش در دوران جنگ جهاني دوم اتفاق ميافتد. قصه فيلم يكي از معدود جنبشهاي مقاومت عليه آدولف هيتلر را در داخل آلمان به نمايش ميگذارد كه از سوي تعدادي از افسران عالي رتبه ارتش هيتلري صورت گرفت.
كروز در فيلم در نقش كلنل كلاوس فون اشتافنبرگ ظاهر ميشود كه شخصيتي واقعي بود. وي كه از افسران وفادار به ديدگاههاي هيتلر بود، در يك عمليات جنگي زخمي و يك چشم خود را از دست ميدهد. با گذشت زمان او متوجه تهي بودن شعارهاي هيلتر و خصلتهاي منفي وي ميشود.
اشتافنبرگ با همراهي و همكاري چند تن از افسران ارتش، طرح ترور هيتلر را ميريزند. هدف آنها كشتن هيتلر و اعلام آتش بس از سوي آلمان براي پايان دادن به جنگ بود. با آن كه تمام جوانب كار خيلي دقيق صورت گرفته بود، ولي طرح ترور توسط گشتاپو كشف و اشتافنبرگ و همكارانش دستگير و شكنجه ميشوند.
هيتلر دستور تيرباران تمام آنها را صادر كرد. نكته غمانگيز تاريخي اين است كه مدت زمان كوتاهي پس از اعدام اشتافنبرگ و همفكرانش، ارتش نيروهاي متفقين به شهر برلين رسيد و حكومت هيتلر سقوط كرد.
نمايش عمومي فيلم در ايام كريسمس باعث حيرت بسياري از تحليلگران شده است. والكري به كارگرداني برايان سينگر (مردان ايكس يك و 2) در شرايطي روي پرده ميرود كه فيلم قبلي كروز «شيرهايي براي برهها»، سال قبل در گيشه نمايش با شكست سخت تجاري روبهرو شد.
توليد فيلم يك كار مخاطرهآميز بوده و نه فقط به خاطر مضمون حساس آن. وقتي فيلمنامه را خوانديد چه حسي داشتيد؟
بازي و همكاري با فيلمهاي به قول شما مخاطره آميز را دوست دارم. اين فيلمها چالش خوبي در خود دارند. با بازي در نقش اشتافنبرگ تلاش كردم تصوير تازهاي از خودم ارائه كنم. ميدانيد، اين نقش خيلي سخت بود و نوعي تضاد در خودش داشت. روي پرده سينما بندرت اتفاق ميافتد كه شما لباس نظامي ارتش هيتلري را به تن داشته باشيد و بتوانيد احساسات گرم و عميق تماشاگران را با خودتان همراه كنيد.
عموم تماشاگران هيچ ديد خوبي نسبت به اين لباس و آدمهايي كه آن را پوشيدهاند ندارند. اشتافنبرگ در طول زندگياش تبديل به آدم خوبي شد، ولي در شروع فيلم مجاب كردن تماشاچي به پذيرش او به عنوان يك آدم مثبت كمي سخت است. قبل از بازي در فيلم، چند نفري نصيحتم كردند كه در اين نقش بازي نكنم.
ولي جالب است كه اين قصه جدي به زباني تعليقي تعريف ميشود كه ميتواند براي تماشاچي جذابيت خيلي زيادي داشته باشد.
از اول قرار بود فيلم يك كار جذاب باشد و تماشاچي را درگير خود كند. ما هيچ تلاشي نكرديم فيلمي سرشار از تعليق كار كنيم. خود قصه سرشار از تعليق است و اين حس به فيلم هم منتقل شده است. ماجرا طوري است كه انگار يك قصهنويس نشسته و آن را به صورت ذهني نوشته است.
زمان نمايش عمومي فيلم چند بار تغيير كرد. چرا؟
البته من دليل اصلياش را دقيقا نميدانم. ولي تهيهكنندگانش احساس كردند اكران عمومي فيلم در فصل زمستان، بهتر از تابستان است. به هر حال، والكري يك فيلم پرزرق و برق تابستاني نيست، حتي اگر من و سينگر بازيگر وكارگردانش باشيم.
آلمانيها هم خيلي مشكل اجازه فيلمبرداري به سازندگان فيلم دادند.
دلايل خوبي براي اين كار نداشتند. ما ميتوانستيم در هر كشور اروپايي ديگري هم آن صحنهها را فيلمبرداري كنيم. اما احساس ميكرديم اگر از لوكيشنهاي واقعي استفاده كنيم، فيلم جذابيت بيشتري خواهد داشت.
چه عاملي باعث شد بازي در نقش اشتافنبرگ را قبول كنيد؟
او آدمي يگانه و خاص بود. خيلي جالب است كه سينگر (كارگردان فيلم) ميگفت ما خيلي شبيه هم هستيم. وقتي عكسهاي او را ديدم، اين جمله سينگر باورم شد. سينگر ميخواست بجز شباهتهاي ظاهري، من و اشتافنبرگ يكسري شباهتهاي دروني ديگر هم پيدا كنيم. او به ميگفت سفري به آن دنيا و آن دوران كنم، براي اين منظور، كتابهاي زيادي خواندم كه بيشتر آنها را خود سينگر به من معرفي كرده بود.
تا پيش از اين فيلم اشتافنبرگ را ميشناختيد؟
خير. او يك شخصيت آلماني است كه خود آلمانيها قصهاش را خيلي خوب ميشناسند. اطلاعات كليام درباره جنگ جهاني دوم همان چيزهايي بوده است كه عموم مردم آنها را ميدانند. وقتي قصه اشتافنبرگ را شنيدم، برايم خيلي جالب بود. شما در اين قصه يك افسر عاليرتبه داريد كه تصميم به ترور آدولف هيتلر ميگيرد. با آن كه ماجرا كاملا واقعي است، ولي شبيه يك قصه خيالي به نظر ميرسد. برايم جالب بود كه بدانم چرا او و همكارانش تصميم ميگيرند هيتلر را بكشند. آن زمان، وفاداري به رايش سوم حرف اول را در ارتش ميزد و حالا كساني پيدا شدهاند كه ميخواهند برعكس اين كار را انجام دهند.
رسيدن به شخصيت اشتافنبرگ سخت بود يا آسان؟
خب، او يك موجود واقعي بود. چند عكس و تصوير از او به جا مانده بود و برخي از اقوامش هنوز در آلمان زندگي ميكنند. اسناد و خاطرات زيادي از او باقي نمانده است، تمام اين اسناد را مطالعه كردم و تلاش كردم دلايل او براي كار خطيري كه پيش رو دارد را بفهمم. بخش مهمي از بازي من، مربوط به درك شخصي خودم از اين آدم برميگردد. به هر حال، واقعيت اين است كه جلوي دوربين بايد تا حد زيادي او را از خودم خلق ميكردم.
آيا موفقيت فيلمي مثل «سقوط» (ساخته اليور هير شبيگل آلماني) باعث ساخته شدن والكري شد؟
«سقوط» فيلم خوبي است و 12 روز آخر زندگي هيتلر را به شكلي جذاب و سينمايي به تصوير ميكشد. اما موفقيت اين فيلم، عامل اصلي توليد فيلم ما نبود. شايد سقوط باعث شد كه پروژهها زودتر به ثمر برسد. برايان سينگر از چند سال پيش در فكر ساخت والكري بود، ولي شرايط لازم براي توليد آن فراهم نميشد. او به مجرد اين كه فرصت ساخت آن به وجود آمد، كار توليد را شروع كرد و اين زماني بود كه «سقوط» نمايش موفقيتآميز خودش را شروع كرده بود.
بحث مربوط به زمان نمايش عمومي فيلم هم با سروصدا و جنجال همراه بوده است.
خب، زمان نمايش فيلم چند بار تغيير كرد تا بالاخره قرار شد در روز كريسمس روانه پرده سينماها شود. فكر اوليه اين بود كه والكري فصل تابستان اكران عمومي شود. اما همه به اين نتيجه رسيديم كه حال و هواي سنگين و غيرمتعارف قصه، مناسب حال فصل تابستان نيست. نام برايان سينگر كه كارگردان مجموعه مردان ايكس و يكي از قسمتهاي جديد سوپرمن بود، ممكن بود تماشاگران را به اشتباه بيندازد و آنها تصور كنند والكري هم يك كار اكشن و ماجراجويانه است (كه حالا رنگ و بوي جنگي به خودش گرفته است.) اين نكته باعث شد زمان نمايش آن را به عقب بيندازيم.
ولي ايام كريسمس هم تا حد زيادي مثل فصل تابستان است.
با اين تفاوت كه در اين ايام فيلمهاي اسكاري هم در كنار محصولات اكشن و كمدي و سرگرم كننده به نمايش عمومي در ميآيد. شما نگاهي به فيلمهاي روي پرده و آنهايي كه قرار است اكران عمومي شود بيندازيد، آن وقت متوجه حرف من خواهيد شد.
و خيلي جالب است كه كريسمس امسال بيش از 5 فيلم جنگي براي نمايش عمومي انتخاب شدند. خيليها از فصل كريسمس سينمايي به عنوان فصل فيلمهاي هيتلري ياد كردند!
بله، براي خود من هم اين نكته خيلي جالب است. البته اين اتفاق كاملا پيشبيني نشده بود و نميتوان گفت از قبل و براساس يك برنامهريزي قبلي صورت گرفته است. اما همزماني نمايش آنها خيلي جالب است. سينماي هاليوود با اين اقدام خود در شب كريسمس به سمت هيتلر تيراندازي كرد.
براي فيلم، پيشبيني يك فروش بالا ميكنيد؟
والكري چيزي شبيه ماموريت غيرممكن يا تاپ گان نيست كه فروش صد ميليون دلاري كند. اين يك فيلم مستقل است كه هنگام ساخت آن اصلا به وجه مالي و ميزان فروشش فكر نميكردم. البته اميدوارم انبوه تماشاگران براي ديدن آن راهي سالن سينماها شوند. ولي الكري از آن دسته فيلمهايي نيست كه يك افتتاحيه شلوغ و پرهيجان داشته باشد.
از اين كه نقش يك افسر آلماني را بازي ميكرديد نترسيديد؟
خط اصلي قصه فيلم درباره تداوم زندگي خانوادگي است و احساسم اين است كه فيلم خوبي از كار درآيد
درست است كه او يونيفورم نظامي ارتش هيتلري را به تن دارد، ولي قهرماني است كه ميخواهد يك كار مثبت انجام دهد. اقدام او نه فقط به نفع يك ملت، كه به نفع كل جهان است. احساس ميكنم تماشاگران فيلم هنگام ديدن آن، كاملا متوجه اين نكته باشند. افسران قصه فيلم يك مشت آدم خونخوار نيستند كه دوست داشته باشند مردم عادي و بيدفاع را قتل عام كنند. اين افسران مخالف لشكركشي به كشورهاي ديگر و كشتار مردم بيگناه هستند.
كاراكتر اشتافنبرگ قصد يك بمبگذاري دارد. آيا شما چنين اقدامي را تاييد ميكنيد؟
من خودم با بمبگذاري مخالفم. ولي بايد شرايط آن دوران را هم در نظر گرفت. احتمالا او و همفكرانش راهي جز اين كار نداشتند. هنگام بحث درباره يك جريان، بايد به زماني كه آن حادثه هم اتفاق ميافتد توجه داشت.
اين اقدام تنها تلاش براي ترور هيتلر بود؟
خير، دو سه تاي ديگري هم بود كه مثل عمليات اشتافنبرگ كه با رمز والكري اجرا شد طرح ترور هيتلر را داشتند. اما يكي از مهمترين و معروفترين آنها بود. در جريان دستگيريها پس از ناكامي عمليات، حدود 200 نفر محكوم به اعدام شدند كه رقم خيلي بالايي است.
وقتي برايان سينگر به شما پيشنهاد همكاري داد، اولين احساستان چه بود؟
(ميخندد) خب، به او خنديدم. وقتي با من صحبت كرد خيلي لذت بردم و احساس كردم اين آدم رك و صادق را دوست دارم. او خيلي راحت به من گفت بيا يك فيلم كوچك و جمعوجور بسازيم كه هزينهاش كمتر از 20 ميليون دلار شود.
فيلمنامه خيلي واقعگرا نوشته شده بود و حتما بايد در محلهاي واقعي خودش در آلمان فيلمبرداري ميشد. صحنههاي جنگي هم در آن وجود داشت با تعداد زيادي هواپيما و سرباز و ماشينهاي نظامي. در چنين شرايطي، چگونه ميشد از والكري به عنوان فيلمي كوچولو و جمع وجور ياد كرد؟ البته او در مقايسه با فيلمهاي بزرگ و پر خرجي كه كارگرداني كرده بود، اين حرف را ميزد! اما در كل، توليد اين فيلم شبيه يك بازي سخت بود. كه از انجامش لذت برديم. كريستوفر مك كوآري نويسنده فيلمنامه، توليد فيلم را بعيد ميدانست و ميگفت اين پروژه هيچوقت به ثمر نميرسد. نميدانم چرا اين حرف را ميزد. هيچ وقت هم دليلش را به ما نگفت، شب نمايش خصوصي فيلم هم فقط يك جمله به زبان آورد: عجب فيلم عجيب و غريبي! اين عجيبترين فيلمي است كه تا به حال درباره جنگ جهاني دوم ديدهام.
كاراكتر اشتافنبرگ هم مانند ديگر شخصيتهايي كه جلوي دوربين بازي كردهايد، آدمي مصمم و قاطع است؟
حس ميكنم اين روحيهاي است كه در خودم و درونم وجود دارد و شما انعكاس آن را روي پرده سينما ميبينيد. در وجودم روحيهاي وجود دارد كه ميخواهد خودش را درگير زندگي و مسائل آن كند. اشتافنبرگ مردي است كه تحت شرايط خيلي سخت و با وجود فشارهاي خيلي زياد كار كرد و در همه حال، نسبت به كارها و انتخابهايي كه ميكرد هوشيار و آگاه بود. از اين نظر، او آدمي مستحق و شايسته احترام است. اين جور شخصيتها را دوست دارم.
آيا اين روزها در نوع انتخابهاي سينماييتان تغييري به وجود آمده است؟
من حالا يك پدر هستم و زندگي خانوادگي تاثير قاطع خودش را بر من گذاشته است. هنوز هم هر پروژهاي را انتخاب ميكنم، تمام توجهم معطوف به آن ميشود و تلاش ميكنم بهترين كار ممكن را انجام دهم. اين روزها نسبت به فيلمنامههايي كه ميخوانم، دقيقتر و حساستر هستم. سعيام اين است كه پروژههايي متناسب با سن و سال خودم پيدا كنم.
نامزد شدن براي دريافت جايزه گلدنگلوب چه معني و مفهومي برايتان دارد؟
صادقانه بگويم، خوشحال شدم. نقش من در «تندراستوايي» خيلي كوتاه است. حتي بعضي از تماشاگران مرا در نقش آن مدير بد دهن و بيسواد استوديويي فيلمسازي نشناختند. به هر حال، خشنودم كه بازي من توسط روزنامهنگاران خارجي مقيم هاليوود ديده شد. اين نكته حكايت از آن ميكند كه آنها خيلي دقيق فيلمها را تماشا ميكنند و چيزي از نظرشان پنهان نميماند.
سالهاست كه استراتژي «هر سال يك فيلم» را دنبال ميكنيد؟
اين طوري بهتر است. در اين حالت آدم ميتواند تمام توجهش را روي كار متمركز كند. تماشاگران هم مدام شما را روي پرده سينما نميبينند و ديدنتان برايشان تازگي دارد.
كار جديد هم داريد؟
پيشتوليد «آدمها» شروع شده كه يك كمدي درام است. فيلم را تاد فيليپنر كارگرداني ميكند و در آن نقش مدير بازرگاني يك شركت آگهي ساز را دارم كه با نامزد سابق همسرم هم اتاق ميشوم، اين كاراكتر تلاش دارد زندگي خانوادگياش را از ويراني نجات دهد. خط اصلي قصه فيلم، درباره تداوم زندگي خانوادگي است و احساسم اين است كه فيلم خوبي از كار در آيد.
مترجم: كيكاووس زياري / منبع: آسوشيتدپرس
يکشنبه 22 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 177]