تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836802460
نويسنده: سيد حسين فلاح زاده رهيافتهاي تاريخي در انديشه امام خميني (ره)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: سيد حسين فلاح زاده رهيافتهاي تاريخي در انديشه امام خميني (ره)
خبرگزاري فارس: در اين مقاله، رويكرد امام خميني(ره) به تاريخ و عنصر عبرت تاريخي، بررسي شده كه چگونه ايشان همواره چشمي به تاريخ اسلام، تاريخ ايران قبل و پس از اسلام و نيز تاريخ مبارزات معاصر ايران از جنبش تنباكو، مشروطيت، كودتاي رضاخان و نهضت نفت داشتهاند.
ميتوان گفت كه علم تاريخ را تاريخي طولاني است. زيرا اين پرسش كه گذشته و بخصوص گذشته بشري چگونه بوده است؟ همواره بعنوان يك سؤال بزرگ فرا روي انسان هر عصري قرار داشته است. حاكمي كه ميكوشيد با پديد آوردن يك سنگنوشته بر دامنه كوهي يا تهيه لوحي زرين و يا نگارش ختم نامهاي، خاطره خويش را جاودانه سازد، شبيه آنچه كساني چون آريا مانند و آرشام يا داريوش و اردشير و شاهپور در تاريخ ايران باستان كردهاند، گامي در اينجهت مينهاد. همچنين مورخ و نويسندهاي كه هر چند خود در پيدايش حوادث عصرش نقش چنداني نداشت، اما با ثبت اخبار آن حوادث، در جهت جاودانگي آن ميكوشيد1.
ن. آ. يروفهيف ظهور علم تاريخ را در حدود سدههاي هفتم و هشتم پيش از ميلاد در يونان ميداند2 هرودوت (425 - 484 ق. م) كه بعنوان پدر علم تاريخ شناخته شده است به همان عصر طلايي يونان باستان تعلق دارد. كه كتاب او نيز خوشبختانه باقي است3. گزنفون مورخ برجسته يونان باستان و صاحب آثاري چون «آناباسيس» و «كوروپدي» از شاگردان سقراط بود و در كنار كساني چون افلاطون در محضر آن استاد بزرگ فلسفه يونان تلمذ ميكرد و به همين جهت در كنار آثار فلسفي و تاريخي خويش كتاب «خاطرات سقراطي» را نيز به پاس حرمت استاد خويش نگاشت4. علاوه بر تمدن يونان، در تمدنهاي روم ايران باستان، مصر، چين، هند و غيره نيز علم تاريخ همواره شكوفا بوده و بزرگاني را بر سر سفره خود داشته است5.
مخالفت با تاريخ
معذلك كساني حتي با علم تاريخ مخالفت كردهاند. ابن اثير در آغاز كتاب «الكامل في التاريخ» ميگويد:
«من كساني را ديدهام كه خود را دانا و هوشيار ميدانند و در دانش فرهيخته، اما با اين وجود، تاريخ را مورد تحقير و تمسخر قرار ميدهند و از خواندن آن دوري ميكنند و آن را لغو ميشمارند و تصور ميكنند كه تنها سود تاريخ در اختيار گذاردن مقداري قصه و خبر است و آگاه شدن به حديثها و افسانهها، حد نهايي آشنايي با تاريخ است6.»
سپس خود در صدد پاسخگويي به اين سخنان برآمده است:
«اما اينان كه چنين ميانديشند مغز را رها كرده و به پوست چسبيدهاندو گوهر را خرمهره ميدانند. ولي كسي كه خداوند به او طبعي سالم داده است و به راه راست هدايت شده است، ميداند كه تاريخ سود بسيار دارد و منافع دنيايي و آخرتي آن بياندازه ميباشد7.»
بيترديد برخي از همين مخالفتها بود كه سخاوي (902 - 831 ه") را به تأليف كتاب «الاعلان بالتوبيخ لمن ذم اهل التاريخ» وادار كرد8.
تاريخ و انديشمندان
اما از اين مخالفان اندك كه بگذريم شمار انديشمندان و عالماني كه علاوه بر رشته علمي خويش به تاريخ نيز توجه كردهاند، كم نميباشند. تقريباً بيشتر محققان شاخههاي مختلف علوم اجتماعي و انساني به تاريخ رويكرد داشتهاند.
تعبيرات بلند مرحوم مدرس را بياد آوريم كه:
«تاريخنويسان ما بايد همه امكانات را داشته باشند كه كولهپشتي خود را بردارند و در تمام دنيا بگردند و ملل موفق و ناموفق را مورد مطالعه و تحقيق قرار دهند. نقاط قوت و ضعف آنان را دريابند و بياورند و با وضعيات ملت و مملكت خودشان مقايسه كنند و بگويند و بنويسند9.»، «تاريخ اسلام مخصوصاً تاريخ اسلام در ايران بايد با همت علماي مملكت ما بازنويسي شود. هزينه يك كرور يا صد كرور هم مصرف گردد مفيد فايده و مؤثر است10.»، «تاريخ ما آورندگان عقايد دهري و بلشويكي را از درون مرزهاي شمالي ما، مجاهدين و آزادي خواهان و ياوران جان نثار مشروطه خواندند كه با دست و دلبازي خانه و زندگيشان را گذاشته و براي آزادي ملت ايران آمدند. چون از اين دوره تاريخ ما كلمههاي «تعقلون»، «تعلمون»، «تفعلون» يا «اولوالالباب» با سرانگشت به زبان زده اساتيد فن پاك شده بود، نتوانستيم بفهميم كه اين دايههاي دلسوزتر از مادر چه نوزاد شروري را آورده و در ميان نواحي شمال و شمالغربي ما ول كرده است11.»
آيتا... مدرس حاضر شد روزانه هشت ساعت براي بازرگاني در نجف كار كند تا او در ازاي آن، در ساعت كتاب «سفرنامه شاردن» را كه هنوز به فارسي و عربي ترجمه نشده بود برايش بخواند12. آن مجاهد خستگيناپذير كه به اهميت دانش تاريخ در بالا بردن سطح آگاهي متفكران و عالمان پي برده بود، ميكوشيد تا درس تاريخ را در رديف دروس اصلي حوزههاي علميه بگنجاند هر چند موفق نگرديد:
«با اين عقيده به اساتيد حوزههاي نجف خيلي اصرار و استدلال كردم كه تاريخ را يكي از درسهاي حوزههاي علمي در بخش دروس خارج قرار دهند ولي قبول نكردند و اشتباه كردند13.»
مرحوم دكتر شريعتي نيز كه بخش بزرگ و اساسي انديشه خود را مديون دانش تاريخ بود و در تمامي آثار و نوشتهها از اين سرچشمه غني سيراب ميگشت. با توجه به شناخت تاريخي گستردهاي كه نسبت به تاريخ تمدن غرب داشت و از طرفي نيز آشناي با تمدن اسلامي بود، در مقام مقايسه آندو و بخصوص علل انحطاط مسلمين و بر آمدن غرب نوشتههاي سودمندي دارد. او بر روش روشنفكران ترجمهاي شرق در تبعيت محض از تحولات قرون جديد مغرب زمين، وارد ميسازد:
«اين است كه مبارزه روشنفكر - در قرون 16 و 17 - عليه مذهب موجود و حاكم در قرون وسطي، بطور موقت و در زمان خودش، مبارزهاي مترقي است. اما تكرار آن حرفها بوسيله روشنفكرها - از لحاظ اينكه آن عقايد با تجربه اجتماعي محيطش وابستگي ندارد و مذهبش بيشباهت به مذهب اروپايي است و تضادهاي طبقاتي و بطور كلي وضع اجتماعي خاص خودش را دارد. نقش منفي مييابد و هيچ تحرك راستيني را ايجاد نميكند14.»
امام خميني(ره) و رويكرد تاريخي
تاريخ در انديشه والاي امام خميني(ره) بعنوان يك مجتهد علوم ديني و فيلسوف و عارف و از طرفي شخصيتي برجسته و انقلابي و مصلح چه جايگاهي را دارا بوده است؟ آيا امام رويكردي به تاريخ داشتهاند؟! در چه سطح و به كدامين عصر و دوره تاريخي؟ آيا تنها به تاريخ اسلام نظر داشته است يا تاريخ ايران، جهان و كشورهاي اسلامي هم مورد توجه او قرار ميگرفته است؟
علم تاريخ در انديشه امام خميني(ره) از جايگاه بلند مرتبهاي برخوردار بود و ايشان عليرغم اشتغالات به فقه، اصول، فلسفه، عرفان و غيره به دانش تاريخ نيز توجه فراواني داشتهاند. درست همانگونه كه چهره ادبي امام بر عموم مردم تا رحلت ايشان پنهان بود و كسان محدودي از اشعار گرانبهاي ايشان با خبر بودند، ميتوان گفت كه تاريخ انديشي امام نيز تا حدود بسياري بر همگان پوشيده مانده است.
قبلاً بايستي به اين سؤال پرداخت كه امام خميني(ره) چگونه با تاريخ پيوند خورده است؟
الف - فايده و عبرتآموزي تاريخ
امام(ره) به دانش تاريخ بعنوان يك سرگرمي يا قصه و افسانه نمينگريست بلكه تاريخ در انديشه ايشان عامل رشد و آگاهي است و مايه عبرت ميباشد.
«تاريخ و آنچه كه به ملتها ميگذرد اين بايد عبرت باشد براي مردم از جمله تاريخ عصر حاضر، ببينيم كه چه شد كه يك چنين قدرتي از بين رفت. دولتها ببينند كه براي چه اين طور منهدم شد يك چنين قدرتي و اجزأ دولتي ادارات ببينند كه چه شد قضيه و موجب عبرت همه باشد15.»
امام، تاريخ را سرمشق و الگوي زندگي و مبارزه ميدانست:
«وظيفه ماست كه اين مطالب را تذكر بدهيم، طرز حكومت اسلامي و روش زمامداران اسلام را در صدر اسلام بيان كنيم. بگوييم كه دارالامارة و دكةالقضاي او در گوشه مسجد قرار داشت و دامنه حكومتش تا انتهاي ايران و مصر و حجاز و يمن گسترش داشت. متأسفانه وقتي حكومت به طبقات بعدي رسيد طرز حكومت تبديل به سلطنت و بدتر از سلطنت شد. بايد اين مطالب را به مردم رسانيد و آنان را رشد فكري و سياسي داد16.»
ب - امام و تاريخ اسلام
از جمله دورههاي تاريخي كه امام خميني(ره) عنايت وافري بدان داشتهاند، تاريخ اسلام و تحولاتي است كه در آن عصر پديد آمده است. امام مبناي قيام خويش را، قيام رسول اكرم(ص) و شمشير زدن آن حضرت در راه تبليغ پيام الهي خود و زدودن موانع آن منتسب كردهاند. بنظر ميرسد كه نامه امام به گورباچف نيز بي تأثير از نامهنگاري پيامبر(ص) به سران دولتهاي بزرگ عصر خويش نبوده است:
«خود رسولاكرم بهطوري كه مكتوبشان در صحيح نجاري مضبوط است و آنطوري كه تاريخ ضضبط كرده است، ايشان چهار تا مكتوب مرقوم فرمودند به چهار تا امپراطور، يكي ايران يكي روم يكي مصر يكي حبشه17.»
امام به پيدايش جريان انحراف در تاريخ اسلام و افتادن قدرت بدست امويان وقوف كامل داشت و بر آن تأسف بسيار ميخورد و در موارد متعددي به اين انحراف ميپرداخت و به گمان ما اين سخن امام كه «مبادا انقلاب بدست نااهلان افتد» ناظر به همان انحراف در تاريخ اسلام ميباشد.
امام در رابطه با علي بن ابيطالب(ع) و علت سكوت نخستين آن حضرت پس از رحلت پيامبر و قيام بعدي ايشان جهت تشكيل حكومت اينچنين اظهار نظر كردهاند.
«از اول ظهور اسلام، مسلمين حافظ دين مبين اسلام بودهاند. حتي براي حفظ دين از حق خود ميگذشتند. حضرت اميرالمؤمنين با خلفا همكاري ميكردند چون ظاهراً مطابق دستور دين عمل مينمودند و تشنجي در كار نبود تا موقعي كه معاويه روي كار آمد و از طريقه و روش خلفا منحرف گشته و خلافت را مبدل به سلطنت نمود. در اين موقع حضرت ناچار شد قيام كند زيرا روي موازين شرع و عقل نميتوانستند معاويه را يك روز بر مقام خلافت پايدار ببينند18.»
امام خميني(ره) درباره امام حسن(ع) و صلح آن حضرت با معاويه نيز فرمودهاند:
«معاويه يك سلطاني بود در آن وقت، حضرت امام حسن بر خلافش قيام كرد. در صورتي كه آنوقت همه با آن مردك بيعت كرده و سلطانش حساب ميكردند، حضرت امام حسن قيام كرد تا آن وقتي كه ميتوانست. وقتي كه يك دسته علاف نگذاشتند كه كار را انجام دهد با آن شرايط صلح كرد كه مفتضح كرد معاويه را. آنقدر كه حضرت امام حسن مفتضح كرد معاويه را به همانقدر بود كه سيدالشهدأ يزيد را مفتضح كرد19.»
قيام امام حسين(ع) و حادثه عاشورا نيز بطور گسترده مورد توجه امام قرار گرفته است. اما برخلاف توجه معمول ديگر روحانيون به اين حادثه - كه جهت ذكر مصيبت بدان ميپردازند - امام همواره ميكوشد تا از اين حادثه درس گرفته و آن را نيز مبناي درك خويش از رفتار ائمه و قيام انقلابي خود قرار دهد و در ضمن به برخي نظرات موجود دربارة آن حضرت پاسخ گويد:
«سيدالشهدأ به حسب روايات ما و به حسب عقايد ما از آن وقتي كه از مدينه حركت كرد ميدانست كه چي دارد ميكند. ميدانست كه شهيد ميشود. قبل از تولد او اطلاع داده بودند به حسب روايات ما. وقتي كه آمد مكه و از مكه در آن حال بيرون رفت يك حركت سياسي بزرگي بود كه در يك وقتي كه همه مردم دارند به مكه ميروند، ايشان از مكه خارج ميشود. اين يك حركت سياسي بود. تمام حركاتش حركات سياسي بوده اسلامي - سياسي و اين حركت اسلامي - سياسي بود كه بنياميه را از بين برد20.»
در جايي ديگر امام گويي خطاب به رهبران و علمايي كه به سبب سستي و كوتاهي و با بهانه نبودن نيروي كافي دست از قيام و اصلاح اجتماعي كشيده و به وظيفه خويش عمل نمينمايند و همچنين در ترسيم ديدگاه خويش از هدف قيام عاشورا ميفرمايند:
«امام حسين(ع) نيروي چنداني نداشت و قيام كرد. او هم اگر نعوذبالله تنبل بود ميتونست بنشيند و بگويد تكليف شرعي من نيست كه قيام كنم. دربار اموي خيلي خوشحال ميشد كه سيدالشهدأ بنشيند و حرف نزند و آنها بر خر مراد سوار باشند. اما او مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت اسلامي تشكيل بدهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد21.»
سيره و رفتار ساير ائمه معصومين نيز از نگاه تاريخي امام پنهان نمانده است:
«همينطور ائمه معصومين قيام كردند ولو با عده كم تا كشته شدند و اقامه فرائض نمودند و هر كدام ميديدند قيام صلاح نيست در خانه مينشستند و ترويج ميكردند22.»
ج - امام و تاريخ ايران
گذشته از تاريخ اسلام، امام بعنوان يك ايراني به تاريخ كشور خود نيز توجه داشت و تحولات آن را مورد مطالعه قرار داده بود. امام علاوه بر تايخ ايران در دوره اسلامي، به تاريخ ايران باستان نيز نظر داشتند و در كتاب كشف الاسرار خود راجع به فرقه مزدكيه كه در دوره ايران باستان و در عصر ساسانيان ظهور كردهاند و همچنين پيرامون آتشكدهها مينويسند:
«مزدك در زمان قباد پدر انوشيروان ظاهر شد و قباد را به دين خود دعوت كرد. او نيز قبول كرد و انوشيروان او را كشت. اينها نيز آراي عجيبي داشتند. از جمله آن است كه به دو اصل قديم قائل بودند و از او نقل است كه ميگفت: خداي من در عالم بالا بر كرسي نشسته مانند نشستن خسرو در عالم پايين و در پيشگاه او چهار قوه است: قوه تميز، فهم، حفظ و سرور چنانكه در پيشگاه خسرو چهار شخص است: موبدان، هربداكبر، اسپهبد و رامشگر... و طوايف مجوس آتشكدهها برپا كردند. اول آتشكدهاي كه بنا شد فريدون بنا كرد در طوس پس از آن به نوبت در بخارا و سجستان و در مشرق چين و در فارس آتشكدههايي بنا شد و اينها قبل از بروز زردشت بود. او نيز در نيشابور و غير آن آتشكدههايي بنا نهاد23.»
در زمينه تحولات ايران عصر اسلامي نيز اشارههاي گستردهاي در آثار امام يافت ميشود، هر چند تمركز تاريخ انديشي امام بر محور تاريخ معاصر ميباشد. امام در يكي از سخنان خود كه به محمدرضا شاه تاختهاند، او را از چنگيز نيز بدتر ميدانند:
«در تاريخ هست كه چنگيز با آن طبع وحشيگري و صحرايي كه داشته است و با آن خونريزيهايي كه كرده است، تابع يك قانون بوده است كه به آن قانون ميگفتند «ياسا نامه بزرگ» و مغول، چنگيز و ساير مغول تخلف از آن قانون نميكردند حتي تعبير بعضي اين بوده است كه احترام آن قانون پيش مغول مثل احترام قرآن در صدر اسلام پيش مسلمين بوده است، تخلف از قانون مطابق با مرگ بوده است24.»
همچنين در سخنراني ديگري در پاريس رفتار پهلوي را به رفتار آقا محمدخان و نادرشاه در اواخر عمر تشبيه ميكنند:
«آن طوري كه من سابقاً حدس زدم تا شايد دو سال، سه سال پيش از اين بود كه گفتم بايد از اواخر عمر اين ديكتاتورها بترسيم. اواخر عمرشان ديوانه ميشوند آقا محمدخان قاجار هم ديوانه شد آن آخر عمرش، نادر شاه هم ديوانه شد آن آخر عمرش25.»
د - امام و تاريخ معاصر
ميزان پرداختن امام به تاريخ معاصر و ابعاد مختلف آن بگونهاي است كه ميتوان ادعا كرد بنياد بينش سياسي آن حضرت نيز بطور گسترده بر همين انديشه تاريخپژوهي، استوار گرديده است. امام علاوه بر مطالعات وسيعي در تاريخ معاصر ايران، خود نيز در خانوادهاي سياسي بدنيا آمد و پدر بزرگوار ايشان در بدو تولد او به شهادت رسيد26. امام در پاسخ به سؤال يك خبرنگار ايتاليايي كه در سال 57 از ايشان پرسيد كه چه عواملي موجب يك رنسانس معاصر شيعي گرديده است؟ ضمن تكيه بر يكي از خصلتهاي ذاتي تشيع يعني مقاومت كه خود به سبب اشراف امام بر تاريخ تشيع ميباشد، به برخي از اين تحولات مهم تاريخ معاصر اشاره كردهاند:
«يكي از خصلتهاي ذاتي تشيع از آغاز تاكنون مقاومت و قيام در برابر ديكتاتوري و ظلم است كه در تمامي تاريخ تشيع به چشم ميخورد، هر چند كه اوج اين مبارزات در بعضي از مقطعهاي زماني بوده است. در صد سال اخير حوادثي اتفاق افتاده است كه هر كدام در جنبش امروز ملت ايران تاثير داشته است. انقلاب مشروطيت، جنبش تنباكو و... قابل اهميت فراوان است. تاسيس حوزه علمي ديني در بيش از نيم قرن اخير در شهر قم و تأثير اين حوزه در داخل و خارج كشور ايران و نيز تلاش روشنفكران مذهبي در داخل مراكز دانشگاهي و قيام سال 41-42 ملت ايران به رهبري علماي اسلامي كه تا امروز ادامه دارد، همه عواملي هستند كه اسلام شيعي را در سطح جهاني مطرح ميكند27.»
علاوه بر نگاه كلي، هر يك از اين تحولات نيز جداگانه مورد توجه امام بودهاند:
1- نهضت تنباكو
نهضت تنباكو يكي از اين تحولات است كه امام مكرر به آن پرداختهاند:
«قريب صد سال سابق ديدند كه يك پيرمردي در يكي از دهات عراق وقتي كه ايران در معرض فشار بود، اين پيرمرد كه در كنج يك ده بود، يك سطر نوشت و همه قواي خارج و داخل نتوانستند در مقابل اين يك سطر مقاومت كنند. آن مرحوم ميرزاي بزرگ رحمةالله كه در سامره تنباكو را تحريم كرد براي اينكه ايران را تقريباً در اسارت گرفته بودند به واسطه قرارداد تنباكو، و ايشان يك سطر نوشت كه تنباكو حرام است و حتي بستگان خود آن جائر (ناصرالدين شاه) هم و حرمسراي آن جائر هم ترتيب اثر دادند به آن فتوي و قليانها را شكستند و در بعضي جاها تنباكوهايي كه قيمت زياد داشت در ميدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند آن قرارداد را و لغو شد قرارداد28.»
در جاي ديگري امام از جهت فقهي نيز به اين حكم ميرزاي شيرازي مينگرند:
«حكم مرحوم ميرزاي شيرازي در حرمت تنباكو چون حكم حكومتي بود براي فقيه ديگر هم واجب الاتباع بود و همه علماي بزرگ ايران جز چند نفر از اين حكم متابعت كردند. حكم قضاوتي نبود كه بين چند نفر سر موضوعي اختلاف شده باشد و ايشان روي تشخيص خود قضاوت كرده باشند. روي مصالح مسلمين و به عنوان ثانوي اين حكم حكومتي را صادر فرمودند و تا عنوان وجود داشت اين حكم نيز بود و با رفتن عنوان حكم هم برداشته شد29.»
2- نهضت مشروطيت
با مطالعه و بررسي نوشتهها و آثار امام خميني(ره) در مييابيم كه انقلاب مشروطيت ايران نيز سخت ايشان را به خود مشغول داشته است. بي ترديد كسي كه رهبري انقلابي بزرگ را در دست داشت ضروري مينمود تا حادثهاي چون انقلاب مشروطيت را بخوبي بازشناسد. زواياي مختلف انقلاب مشروطه آنچنان به روي امام گشوده است كه آدمي تصور ميكند آن حضرت خود در آن نهضت حضوري گسترده داشته است. اما با توجه به آنكه آن انقلاب در سنين كودكي امام اتفاق افتاده است، در مييابيم كه حضرتش با مطالعه عميق و نگرشي دقيق به درك صحيحي از واقعه مذكور دست يازيده است. از نكات قابل توجه امام، نقش علما در نهضت مشروطيت است:
«در جنبش مشروطيت همين علما در رأس بودند، اصل مشروطيت اساسش از نجف به دست علما و در ايران به دست علما شروع شد و به پيش رفت. آنقدر كه آنها ميخواستند كه مشروطه تحقق پيدا كند و قانون اساسي در كار باشد30.»
امام انحراف مشروطيت را هم به سبب توطئه بيگانگان و استبداد و هم كوتاهي مردم و علما ميدانند. در ادامه همان سخنان آمده است:
«لكن بعد از آنكه شد دنبالهاش گرفته نشد. مردم بيطرف بودند، روحانيون هم رفتند هر كس سراغ كار خودش، از آنطرف عمال قدرتهاي خارجي بخصوص در آن وقت انگلستان در كار بودند كه اينها را از صحنه خارج كنند يا به ترور و يا به تبليغات گويندگان و نويسندگان آنها كوشش كردند به اينكه روحانيون را از دخالت در سياست خارج كنند و سياست را به دست آنهايي كه به قول آنها ميتوانند بدهند. يعني فرنگ رفتهها و غربزدهها و شرقزدهها و كردند آن چه كردند. يعني اسم مشروطه بود و واقعيت استبداد.»
امام به خطر تكرار تفرقههاي مشروطه اشاره ميكنند:
«بايد ملت ايران بيدار باشد. نگذاريد خون شهداي ما هدر برود، نگذاريد خون جوانان ما پايمال شود، پايمال اغراض شخصيه. اغراض شخصيه را به دور بريزيد. دستهاي خيانتكار گروههاي مختلف درست نكند، گروههاي مختلف اسباب تفرقه ميشود، رشد سياسي نيست، در صدر مشروطيت هم با ايجاد گروههاي مختلف نگذاشتند كه مشروطه به ثمر خودش برسد. او را برخلاف مسير خودش راندند31.»
نگاه امام به مشروطه آكنده از عبرتآموزي است و از باب سرمشق گرفتن از تاريخ ميباشد:
«ببينيد چه جمعيتهايي هستند كه روحانيين را ميخواهند كنار بگذارند. همان طوري كه در صدر مشروطه با روحاني اين كار را كردند و اينها را زدند و كشتند و ترور كردند، همان نقشه است. آن وقت ترور كردند سيدعبدالله بهبهاني را، كشتند مرحوم نوري را و مسير ملت را از آن راهي كه بود برگرداندند به يك مسير ديگر و همان نقشه الان هست32.»
امام هر چند خود روحاني است و مردم را به همراهي با روحانيون توصيه ميكند، با اين وجود ابايي از معرفي چهرههاي فاسد روحاني ندارد و آنان را به مردم مينماياند:
«شما ميدانيد كه مرحوم شيخ فضلالله نوري را كي محاكمه كرد. يك معمم زنجاني، يك ملاي زنجاني محاكمه كرد و حكم قتل او را صادر كرد. وقتي معمم و ملا مهذب نباشد فسادش از همه كس بيشتر است33.»
«شما تاريخ انقلاب مشروطه را بخوانيد و ببينيد در انقلاب مشروطه چه بساطي بوده است.» «اگر روحانيون، ملت، خطبا، علما، نويسندگان و روشنفكران متعهد سستي بكنند و از قضاياي صدر مشروطيت عبرت نگيرند به سر اين انقلاب آن خواهد آمد كه به سر انقلاب مشروطه آمد34.»
از تامل و تدبير در سخنان امام در مييابيم كه آن حضرت به سرنوشت انقلاب اسلامي ايران - با توجه به سرنوشت تاريخ اسلام پس از پيامبر و افتادن حكومت بدست امويان و همچنين سرنوشت انقلاب مشروطيت ايران و انحرافي كه در آن پديد آمد بسيار ميانديشيد و نگران بود و همگان را به عبرتگيري از تاريخ اسلام و همچنين انقلاب مشروطه دعوت ميكرد.
3- كودتاي انگليسي رضاخان
كودتاي 1299 ش و روي كار آمدن رضاخان و انتقال سلطنت از قاجاريه به پهلوي و آنچه در عصر رضاشاه گذشت، نيز تجلي گستردهاي در آثار امام دارد. تقارن زندگي نوجواني و جواني امام با اين عصر نيز در توجه بيشتر ايشان مؤثر ميباشد:
«شما ميدانيد كه در ظرف پنجاه و چند سال در ايران چه گذشت. البته همه شما شاهد حوادث ايران نبوديد. چون اكثراً جوان هستيد ليكن من از زمان كودتاي رضاخان تا به امروز شاهد تمام مسايل بودهام35».
«رضاخان آمد و در اول كار با چاپلوسي، اظهار ديانت، سينهزدن، روضهخواني بپا كردن و از اين تكيه به آن تكيه در ماه محرم رفتن، مردم را اغفال كرد. پس از آنكه حكومتش مستقر شد، شروع به مخالفت با اسلام و روحانيون كرد بطوري كه برگزاري مجالس روضه امكان نداشت.»
امام درباره نقش انگلستان در روي كار آوردن و برون وي ميگويند:
«از اول كه رضاشاه آمد اينجا، اين را انگليسيها آوردند. آن وقت آمريكاييها خيلي مطرح نبودند. انگليسيها آوردند. در راديو دهلي كه آن وقت تحت تسلط انگليسيها بود گفتند كه رضاخان را ما آورديم در ايران و بعد به ما خيانت كرد برديم آن را36».
4- جريان ملي شدن نفت
نهضت ملي شدن صنعت نفت نيز از حوادث قابل توجه تاريخ معاصر كشور ماست كه مورد توجه امام قرار گرفته است. امام در نگرش تاريخي خويش به اين تحول، نقش شخصيتهايي چون آيتالله كاشاني و دكتر مصدق را مورد ارزيابي قرار داده است:
«قدرت دست دكتر مصدق آمد لكن اشتباهات هم داشت. او براي مملكت ميخواست خدمت بكند لكن اشتباه هم داشت. يكي از اشتباهات اين بود كه وقتي كه قدرت دستش آمد اين را (منظور شاه است) خفهاش نكرد كه تمام كند قضيه را. اين كاري براي او نداشت. آن وقت هيچ كاري براي او نداشت... آن وقت اينطور نبود كه اين يك آدم قدرتمندي باشد مثل بعد كه شد. آن وقت ضعيف بود و زير چنگال او بود لكن غفلت شد. ديگر اينكه مجلس را ايشان منحل كرد و يكي يكي وكلا را وادار كرد كه برويد استعفا بدهيد. وقتي استعفا دادند يك طريق قانوني براي شاه پيدا شد و آنكه بعد از اينكه مجلس نيست، تعيين نخست وزير با شاه است. شاه تعيين كرد نخست وزير را. اين اشتباهي بود كه از دكتر واقع شدو دنبال او اين مرد را دوباره برگرداندند به ايران، به قول بعضي كه محمدرضا رفت و رضاشاه آمد. بعضي گفته بودند اين را به دكتر كه كار شما اين شد كه محمدرضا شاه رفت - محمدرضا آن وقت يك آدم بيعرضهاي بود و تحت چنگال او بود - او رفت و رضاشاه آمد يعني يك نفر قلدر آمد37.»
امام همچنين در مورد نزاع آيتالله كاشاني و دكتر مصدق ميگويند:
«اولش هم وقتي كه مرحوم آيتالله كاشاني ديد كه اينها دارند خلاف ميكنند صحبت كرد. اينها كاري كردند كه يك سگي را نزد يك مجلس عينك بهش زدند، اسمش را آيتالله گذاشته بودند. اين در آن زمان بود كه اينها فخر ميكنند به وجود او. آن هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زدند و به اسم آيتالله توي خيابانها ميگردانند. من به اين آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست، اين سيلي خواهد خورد و طولي نكشيد كه سيلي را خورد و اگر مانده بود، سيلي را بر اسلام ميزد38.»
اقدامات آيتالله كاشاني نيز از نظر امام، بيايراد نبوده است:
«در خلال نهضت (آيتالله كاشاني) و دكتر مصدق كه جنبه سياسي نهضت قويتر بود، در نامهاي به كاشاني نوشتم كه لازم است براي جنبه ديني نهضت اهميت قائل شود. او بجاي اينكه جنبه مذهبي را تقويت كند و بر جنبه سياسي چيرگي دهد، به عكس رفتار كرد به گونهاي كه رئيس مجلس شوراي ملي شد و اين اشتباه بود. من از او خواستم كه براي دين كار كند، نه اينكه سياستمدار شود39.»
گذشته از آنچه تاكنون ذكر كرديم، تحولات و حوادث ديگري همچون واقعه پانزده خرداد سال 42 نيز انعكاس زيادي در انديشه تاريخنگري امام خميني(ره) دارد. امام به روزهاي تاريخي نيز توجه فراواني داشتند و بر زنده ماندن ياد آنها تاكيد ميورزيدند:
«بايد پانزده خرداد و نوزده دي جاويد و زنده نگه داشته شود تا جلادي شاه از خاطرها نرود و نسلهاي آتيه جرائم شاهان سفاك را بدانند.» «ملت ايران نبايد پانزده خرداد را از ياد ببرند.» «پانزده خرداد را بشناسيد، مقصد پانزده خرداد را بشناسيد40.»
5 - حوادث خاص
قطع نظر از تحولات برجسته و حوادث چشمگير، تاريخ انديشي امام در شناخت برخي موضوعات خاص نيز مؤثر ميافتاد. براي نمونه امام درشناخت علم طب در ايران به سابقه آن در عصر ساسانيان توجه كرده و مينويسند:
«استادان دانشگاه جندي شاپور همان اطباي رومي و يوناني بودند كه طب عالي يونان را به دانشآموزان ايراني ميآموختند و طب يوناني را در كشور رواج دادند41.»
همچنين در باب سابقه دانشگاه در ايران ميگويند:
«ما هفتاد سال است كه دانشگاه داريم، از زمان اميركبير تا حالا ما مدرسه داشتيم، دانشگاه داريم42.»
روابط بعضي از علما با پارهاي از سلاطين نيز مورد اظهار نظر امام قرار گرفته است:
«خواجه نصير كه رفت در دنبال هلاكو و امثال آنها، لكن نه براي اينكه وزارت بكند، نه براي اينكه براي خودش يك چيزي درست بكند. او رفت آنجا براي اينكه آنها را مهار بكند و آنقدري كه قدرت داشته باشد آن خدمت بكند به عالم اسلام43.»
ارتباط علما با سلاطين صفوي نيز از موضوعاتي است كه قضاوت تاريخي امام را بخود معطوف داشت:
«مرحوم مجلسي كه در دستگاه صفويه بود، صفويه را آخوند كرد نه خودش را صفويه، آنها را كشاند توي مدرسه و توي علم و توي دانش تا آنجايي كه توانست44.»
بكار بردن كلمات، اسامي و اصطلاحات تاريخي نيز نشان از رويكرد گسترده امام به تاريخ دارد. در نوشتهها و سخنان امام خميني(ره) تعداد فراواني از اينها يافت ميشود كه براي نمونه ميتوان پارهاي از آنها را ذكر كرد: بنياميه، بنيعباس، ابوسفيان، معاويه، اشعث، حجاج، ابنزياد، چنگيز، هلاكو، نادرشاه، آقامحمدخان، نهضت تنباكو، مشروطيت، شيخ فضلالله، قرارداد وثوق الدوله، بهبهاني، كاشاني، مدرس، قوامالسلطنه، دكتر مصدق، متفقين، هيتلر، آتاتورك، چرچيل، استالين، لنين، رضاخان و....
6 - لزوم ثبت درست تاريخ انقلاب اسلامي
ذهن و انديشه تاريخنگر امام خميني(ره) و نگاه نقدگونه ايشان به تاريخنگاري، امام را نسبت به چگونگي ثبت و ارائه تحليل صحيح و درست از حادثه بزرگ قرن حاضر - يعني انقلاب اسلامي ايران كه او رهبري و هدايت آن را در دست داشت - نگران ميساخت. درست به همان اندازه كه امام از سرنوشت خود انقلاب و مسير آينده آن نگران بود، به همان ميزان نيز نسبت به كيفيت ثبت تاريخ انقلاب و ارائه آن به نسلهاي آتي دل مشغول بود. بر امام روشن بود كه نقش مورخان در ترسيم حوادث چگونه است و در موارد بسياري تصوير ارائه شده از يك شخصيت يا حادثه چندان با حقيقت آن سازگاري ندارد. نكتهاي كه خود بارها در ارائه تاريخ گذشته آن را يادآوري كرده بود:
«اين كه ميگويند انوشيروان عادل، اين از اساطير است، يك مرد ظالم سفاكي بوده است. منتها شايد پيش سلاطين ديگر وقتي گذاشتند، بهش گفتند عادل: والاً كجايش انوشيروان عادل بوده است45؟»
امام به نقش جريانات مختلف در تحريف تاريخ وقوف كامل داشت. بر همين اساس طي نامهاي كه در مورخه 25/10/67 به حجت الاسلام سيدحميد روحاني ارسال داشت از نامبرده تقاضا كرد تا جهت ثبت دقيق تاريخ حماسه آفرين و پرحادثه انقلاب اسلامي بينظير مردم قهرمان ايران اقدام نمايد. در بخشي از اين نامه آمده است:
«شما به عنوان يك مورخ بايد توجه داشته باشيد كه عهدهدار چه كار عظيمي شدهايد. اكثر مورخين تاريخ را آن گونه كه مايلند و يا بدان گونه كه دستور گرفتهاند، مينويسند نه آن گونه كه اتفاق افتاده است. از اول ميدانند كه در كتابشان بنا است به چه نتيجهاي برسند و در آخر به همان نتيجه ميرسند46.»
در همين رابطه همچنين امام طي نامهاي به مقام معظم رهبري كه در آن زمان مسؤوليت رياست جمهوري و رياست شوراي عالي انقلاب فرهنگي را به عهده داشتند از ايشان ميخواهند تا گروهي را جهت نظارت دقيق بر آنچه در كتب تاريخي مدارس نوشته ميشود، تعيين نمايند. 47
امام خميني(ره) عليرغم اين دقت و تلاش جهت ثبت و آموزش دقيق تاريخ گذشته و انقلاب اسلامي از طرفي ديگر از جوانان نيز ميخواهند تا بكوشند تا تاريخ انقلاب اسلامي را بياموزند. 48
پايان سخن
امام بر خلاف بسياري ديگر از علماي معاصر خويش كه نه تنها از تاريخ معاصر غفلت ميورزيدهاند، بلكه نسبت به تحولات تاريخ اسلام نيز تأمل جدي روا نداشتهاند، بطور گستردهاي به تاريخ رويكرد داشت. براين اساس، دانش تاريخ در انديشه امام خميني(ره) معلوماتي منقطع از زمان حال نبود و بين ديروز و امروز درنظر آن انديشمند فرزانه جدايي يافت نميشد. او ميكوشيد تا با مطالعه گذشته نه تنها از تعامل حوادث با خبر گردد بلكه با ژرفا بخشيدن به انديشه خويش، پاسخهاي مناسب براي چالشهاي موجود را نيز بيابد. تاريخ در نظر امام انباني از قصهها و افسانهها نبود بلكه مصباح هدايت و كانون روشنايي، درخشش و الهام به حساب ميآمد و همچون استادي سقراط گونه ميماند كه ميطلبيد تا افلاطونهايي در مقابلش زانوي ادب بر زمين زده و از محضر پر فيضش بهره بگيرند.
سخن خود را درباب تاريخانديشي امام با ذكر بياني زيبا از ايشان به پايان ميبريم كه بايد گفت:
«تاريخ معلم انسانها است.»
پينوشتها:
-1 براي نمونه بنگريد به: راوندي: راحة الصدور و آيةالسرور، تصحيح محمداقبال تهران، اميركبير، 1364، ص 62 / بيهقي: تاريخ بيهقي، تصحيح دكتر علياكبر فياض، تهران، ايرانمهر، 1358، ص 752.
-2 ن. آ. يروفه يف، تاريخ چيست؟ ترجمه محمد تقيزاده، بيجا، نشر جوان، 1360، ص 11.
-3 ر. ك: هرودوت، تواريخ، ترجمه وحيد مازندران، تهران، دنياي كتاب، چاپ دوم، 1368.
-4 گزنفون (كسنوفون): خاطرات سقراطي، ترجمه محمدحسن لطفي، تهران، انتشارات خوارزمي، 1373.
-5 در اين زمينه بنگريد به: گيب و ديگران: تاريخنگاري در اسلام (مجموعه مقالات) ، ترجمه يعقوب آزند، تهران - نشر گستره، 1361 / روزنتال: تاريخ تاريخنگاري در اسلام، ترجمعه دكتر اسدالله آزاد، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، 1365 / آثار بسيار ديگري نيز در باب تاريخنگاري اسلامي يافت ميشود كه عمدتاً به زبان عربي ميباشند.
-6 ابن اثير، اكلام في التاريخ، ج 1، بيروت، دار صادر، بيتا، ص 6.
-7 همان، ص 7.
-8 ر. ك: روزنتال: تاريخ تاريخنگاري در اسلام، ج 2، پيشين، ص 73.
-9 مجله حوزه، ش 88، ص 64.
-10 همان، ص 66.
-11 همان، ص 69.
-12 همان، ص 64.
-13 همان، ص 63.
-14 شريعتي: تاريخ و شناخت اديان، تهران، حسينيه ارشاد، 1359، ص 46.
-15 در جستجوي راه از كلام امام، دفتر شانزدهم، تهران، اميركبير، 1363، ص 40.
-16 در جستجوي راه از كلام امام، دفتر بيست و يكم، ص 152.
-17 صحيفه نور، ج 1، ص 118.
-18 همان، ص 16.
-19 همان، ص 173.
-20 صحيفه نور، ج 18، ص 140.
-21 صحيفه نور، ج 1، ص 174.
-22 پيشين، ص 16.
-23 كشف الاسرار، ص 330 به نقل از: در جستجوي راه از كلام امام، دفتر شانزدهم، صص 35 و 34.
-24 در جستجوي راه از كلام امام، همان، ص 36.
-25 همان، ص 245.
-26 امام خميني(ره) در بيستم جمادي الثاني سال 1320 ه". ق متولد شدهاند و بر همين اساس امسال كه يكصدمين سال تولد آن حضرت ميباشد بعنوان سال امام خميني نامگذاري شده است. شهادت پدر ايشان يعني مرحوم سيدمصطفي چهار ماه و بيست و دو روز بعد از تولد امام يعني روز دوازدهم ذرقعده همان سال بين راه خمين و اراك توسط خوانين و با ضرب گلوله اتفاق افتاد.
-27 در جستجوي راه از كلام امام، دفتر شانزدهم، ص 37.
-28 همان، ص 60.
-29 همان، ص 58.
-30 همان، ص 77.
-31 همان، ص 69.
-32 همان، صص 70،69.
-33 همان، ص 75.
-34 همان، صص 77،76.
-35 همان، ص 211.
-36 همان، ص 210.
-37 همان، ص 84.
-38 همان، ص 84.
-39 همان، ص 85.
-40 همان، صص 129 و 123 و 122.
-41 كشف الاسرار، ص 276 به نقل از: در جستجوي راه از كلام امام، دفتر بيست و يكم، ص 96.
-42 در جستجوي راه از كلام امام، پيشين، ص 102.
-43 همان، ص 133.
-44 پيشين.
-45 همان، صص 247، 38.
-46 صحيفه نور، ج 21، ص 73.
-47 اين نامه امام پس از نامه آقاي سيدحميد روحاني به آن حضرت مبني بر نسبت داده شدن دستور پناه بردن به سفارت انگليس در جريان انقلاب مشروطه به آيتالله بهبهاني در كتب آموزشي مدارس - ارسال گرديد. در نامه امام آمده است. «باعث تعجب و تأسف است كه نظام آموزشي كشور اسلامي ايران نسبتي به مرحوم بهبهاني رحمةا... عليه دهد كه حتي كسروي با آن سوابق ضداسلامي درباره ايشان نميدهد. كسروي ضد دين پس از تحليل از آقايان بهبهاني و طباطبايي، دستور بهبهاني و طباطبايي به مردم را در پناه بردن به سفارت يك دولت بيگانه رد ميكند.» ر. ك: صحيفه نور، ج 21، ص 102.
-48 ر. ك: صحيفه نور، همان، ص 177.
ضميمه: دو نامه از امام «رض»
نامة اول:
نامه به آقاي سيدحميد روحاني در مورد تدوين تاريخ انقلاب اسلامي
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجتالاسلام آقاي آسيدحميد روحاني (زيارتي) دامت افاضاته
با تشكر از زحمات جنابعالي در به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و تلاش قابل تقديرتان در تدوين تاريخ انقلاب اسلامي، اميدوارم بتوانيد با دقت تاريخ حماسه آفرين و پرحادثة انقلاب اسلامي بينظير مردم قهرمان ايران را بدان گونه كه هست ثبت نماييد.
شما به عنوان يك مورخ بايد توجه داشته باشيد كه عهدهدار چه كار عظيمي شدهايد. اكثر مورخين تاريخ را آن گونه كه مايلند و يا بدان گونه كه دستور گرفتهاند مينويسند، نه آن گونه كه اتفاق افتاده است. از اول ميدانند كه كتابشان بنا است به چه نتيجهاي برسد و در آخر به همان نتيجه هم ميرسند.
از شما ميخواهم هر چه ميتوانيد سعي و تلاش نماييد تا هدف قيام مردم را مشخص نماييد، چرا كه هميشه مورخين اهداف انقلابها را در مسلخ اغراض خود و يا اربابانشان ذبح ميكنند. امروز هم چون هميشه تاريخ انقلابها، عدهاي به نوشتن تاريخ پرافتار انقلاب اسلامي ايران مشغولند كه سر در آخور غرب و شرق دارند. تاريخ جهان پر است از تحسين و دشنام عدهاي خاص له و يا عليه عدهاي ديگر و ياواقعهاي در خور بحث. اگر شما ميتوانستيد تاريخ را مستند به صدا و فيلم حاوي مطالب گوناگون انقلاب از زبان تودههاي مردم رنجديده كنيد، كاري خوب و شايسته در تاريخ ايران نمودهايد. بايد پايههاي تاريخ انقلاب اسلامي ما چون خود انقلاب بر دوش پا برهنگان مغضوب قدرتها و ابر قدرتها باشد. شما بايد نشان دهيد كه چگونه مردم عليه ظلم و بيداد، تحجر و واپسگرايي قيام كردند و فكر اسلام ناب محمدي را جايگزين تفكر اسلام سلطنتي، اسلام سرمايهداري، اسلام التفاط و در يك كلمه اسلام آمريكايي كردند. شما بايد نشان دهيد كه در جمود حوزههاي علميه آن زمان كه هر حركتي را متهم به حركت ماركسيستي و يا حركت انگليسي ميكردند، تني چند از عالمان دين باور دست در دست مردم كوچه و بازار، مردم فقير و زجر كشيده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پيروز بيرون آمدند. شما بايد به روشني ترسيم كنيد كه در سال 41، سال شروع انقلاب اسلامي و مبارزة روحانيت اصيل در مرگآباد تحجر و مقدس مآبي چه�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]
-
گوناگون
پربازدیدترینها