تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خوشبخت كسى است كه سراى باقى را كه نعمتش پايدار است بر سراى فانى كه عذابش بى‏پاي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837776600




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ایرانیان آمدند…


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ایرانیان آمدند…
فتح خرمشهر
این اولین جمله‌ای است که سرهنگ «احمد زیدان» فرمانده نیروهای عراقی در خرمشهر روی ورقه تلفنگرام خود می‌نویسد.این تلفنگرام وقتی به دست فرماندهان او می‌رسد که باران آتش راه را بر نیروه‌های عراقی بسته است. نیروهایی که نوزده‌ ماه پیش روی دیوار خانه‌های خرمشهر نوشته بودند: «آمده‌ایم تا بمانیم».این سرهنگ اهل استان رمادی است و از طایفه «دلیم» به شمار می‌رود. او فارغ‌التحصیل دوره آموزشی چهل ونهم از دانشکده افسری بغداد است و کارت عضویت در شاخه نظامی حزب بعث را هم در جیب خود دارد.سرهنگ زیدان قبل از فرماندهی نیروهای مستقر در خرمشهر، فرمانده تیپ 113 پیاده نظام بود که جزو تیپ‌های مرزی محسوب می‌شد.بعضی از نظامیان برجسته عراقی او را افسر لایقی نمی‌دانند و معتقدند که این سرهنگ دانش نظامی ندارد و انتخاب او به فرماندهی این جبهه حساس و مهم یک اشباه بزرگ در جنگ عراق با ایران به حساب می‌آید، اما مطیع بودن و اطاعت بی‌چون و چرای او از دستورهای صدام و فرماندهان رده‌های بالاتر و همچنین کینه عمیق او از ایرانیان بعضی از نقاط ضعف او را می‌پوشاند.سرهنگ زیدان در آخرین تماس خود با صدام، درباره تازه‌ترین خبرهای خرمشهر می‌گوید: «قربان! خرمشهر با مردان دلاور ما پایدار است و به صورت دژ محکمی، هر نیروی مهاجمی را دفع می‌کند.» در آخرین شب خرمشهر، این سرهنگ، میدان نبرد را خالی می‌کند، اما خیلی زود گرفتار میدان مین می‌شود و لرزش قدم‌هایش یکی از مین‌های خفته را بیدار می‌کند. هیکل نیمه جان سرهنگ در میدان مین باقی می‌ماند و به خاطر شدت آتش کسی جرات نمی‌کند به او نزدیک شود.سه ساعت بعد، در یک فرصت کوتاه، چند سرباز وارد میدان مین می‌شوند و سرهنگ را که بی‌هوش و غرق در خون است. درون یک جیپ جا به جا می‌کنند. راننده جیپ که یک سرباز است. بعد از طی مسافتی، جیپ را نگه می‌‌دارد و فحش و ناسزا را به جان سرهنگ می‌کشد و او را مسبب همه بدبختی‌ها و تیره روزی‌های خود و هم قطارانش می‌‌داند. سرباز راننده، جیپ و سرهنگ نیمه جان را به حال خود رها می‌کند و به سویی می‌گریزد. اما نیروهایی که در آن حوالی بودند جیپ و سرهنگ را می‌یابند و او را به طرف اروند رود می‌برند. سرهنگ شبانه با یک قایق به جزیره‌ام الرصاص برده می‌شود.آن شب، شایعه کشته شدن سرهنگ احمد زیدان و ماندن جنازه او در میدان مین، میان نیروهای محاصره شده عراق می‌پیچید و تزلزل آنان را چند برابر می‌کند. این شایعه به قدری قوی و وقوع آن حتمی به نظر می‌رسد که فرماندهان رده بالای عراقی نیز به باور آن تن در می‌‌دهند. به همین دلیل خبر کشته شدن سرهنگ زیدان در صدر اخبار آن روز، مطبوعات و اطلاعیه‌های ما درباره آزادی خرمشهر قرار می‌گیرد.چند روز بعد، صدام فرماندهان خود را برای اعطای نشان شجاعت به کاخ ریاست جمهوری فرا می‌خواند؛ با فرماندهانی که با دست خالی از خرمشهر بازگشته‌اند.احمد زیدان در این ملاقات با عصا حضور پیدا می‌کند. صدام خطاب به فرماندهانش که حالا سربازی برایشان باقی نمانده است می‌گوید: «... من از مقاومت شما در خرمشهر راضی نیستم. این مدال‌ها برای تسکین افکار عمومی است. آرزو می‌کردم در خرمشهر کشته می‌شدید و عقب‌نشینی نمی‌کردید... آیا شما واقعاً شایستگی دریافت نشان شجاعت را دارید؟ نه اصلاً ندارید. وجدان من آرام نخواهد شد، مگر اینکه سرهای له شده شما را زیرشنی تانک‌ها ببینم.»در این حال، صدام از فرط عصبانیت لیوانی که جلودستش بود چنان روی میز می‌کوبد که تمام تکه‌های آن در کف سالن پخش می‌شود. صدام با یاس و ناامیدی ادامه می‌دهد: «... ای وای خرمشهر از دست رفت و چگونه آن را دوباره بگیریم؟»در این هنگام سرتیپ ستاد «ساجت الدلیمی» می‌گوید:«قربان ببخشید...»صدام در حالی که از خشم دندان روی دندان می‌فشرد نگاه تندی به ساجت می‌کند و می‌گوید: «ساکت باش بی‌شعور، ساکت باش ترسو. همه شما ترسو هستید! همه شما مستحق اعدام هستید! چرا علیه ایرانیان از سلاح شیمیایی استفاده نکردید؟» یکی از افسران در پاسخ صدام می‌گوید: «قربان! در این صورت سلاح شیمیایی بر سربازان ما هم تأثیر می‌گذاشت. چرا که نیروهای ایرانی به نیروهای ما خیلی نزدیک بودند.»صدام بلافاصله جواب می‌دهد: «سربازان تو بمیرند مهم نیست. مهم این است که خرمشهر در دست ما باقی بماند... ای حقیر... ای پست...»وقتی سرتیپ ستاد «نبیل الربیعی» شروع به صحبت می‌کند، صدام کفش خود را از پا درآورده و به طرف سرتیپ نبیل پرتاب می‌کند. محافظان او فوراً کفش را به صدام برمی‌گردانند. صدام در پایان سخنانش با لحنی که نفرت و خفت از آن می‌بارید می‌گوید: «من در مقابل خودم چهره مرد نمی‌بینم. همه شما زن هستید. غیرت زنان عراق از شما بیشتر است».بعضی از فرماندهان هنگام خروج از سالن گریه می‌کردند، چون صدام برای سومین‌بار در جلسه به صورت آنها تف کرده بود.آن شب، شب آخر خرمشهر، احمد زیدان به جزیزه‌ام الرصاص برده می‌شود. از آنجا به بیمارستانی در بصره و سپس در بیمارستان نظامی الرشید بستری می‌شود و تحت عمل جراحی قرار می‌گیرد.پرونده این سرهنگ، مانند سایر افسران اشغالگر بعثی سیاه و سنگین است. این افسران در شهرها و روستاهای اشغال شده ما از انجام هیچ جنایت و تجاوزی کوتاهی نکرده‌اند. سرهنگ احمد زیدان حتی قبل از این که وارد میدان مین شود، دستور اعدام سه بسیجی ما را صادر کرده بود.او بارها و بارها دستور اعدام گروهی اسیران ایرانی را داده بود، حتی افسران دیگر را به اعدام‌ها و قتل‌عام مردم بومی ترغیب می‌کرد و معتقد بود این اعدام‌ها در بالا بردن روحیه افراد برای نبرد با ایرانیان موثر است. آن‌گونه که گروهی از افسران عراقی پناهنده به ایران می‌گویند، بعد از مدتی پزشکان هر دو پای سرهنگ احمد زیدان الدلیمی دوران از کارافتادگی را در خانه ویلایی و مجلل خود در منطقه «الزیونه» بغداد در حالی سپری می‌کرد که به کوهی از جنایت و تجاوز تکیه زده است؛ بی‌آنکه نگران دادگاهی برای رسیدگی به جنایت‌های جنگی‌اش باشد.مرتضی سرهنگی 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 234]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن