واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: شايسته سالارى در مديريت خانه و خانواده
خليل آقاخاني
در نوشتار حاضر نويسنده با بررسي مفهوم عزت و ذلت از بعد لغوي و معنوي و طرح ديدگاه قرآن درباره آن، به موضوع زن ذليلي و مردذليلي اشاره كرده و موارد درست و خطاي آن را مورد كنكاش قرار داده است كه با هم آن را ازنظر مي گذرانيم.
مذمت ذلت پذيري
اصولاً ازنظر اسلام و قرآن، انسان مؤمن مي بايست به دور از هرگونه ذلت و خواري باشد و زندگي خويش را برمدار عزت، سامان دهي كند؛ زيرا ازنظر قرآن، عزت از آن خدا و پيامبر و مؤمنان است. (منافقون آيه 8) از اين رو، ذلت وخواري هم براي مرد نارواست و هم براي زن مؤمن حرام است كه خود را ذليل و خوار گرداند.
شايد بسياري از مردم در تطبيق مصداق ره به اشتباه و خطا برند؛ زيرا برخي از ايشان فروتني و تواضع را با ذلت يكسان تلقي مي كنند و گذشت و فروتني و عفو از سوي هريك از طرفين را مصداقي از ذلت و خواري برمي شمارند و عزت را در تكبر و غرور و مجازات و مقابله به مثل حتي در حق مؤمنان و خانواده مي دانند. درحالي كه اين گونه نيست و عزت را مي بايست در امور ديگري جست؛ چنان كه مصداق مفاهيمي چون ذلت و خواري را نبايد در فروتني و عفو و گذشت جستجو كرد.
معنا و مفهوم ذلت و عزت
واژه ذلت را بايد دربرابر عزت معنا كرد. در كاربردهاي عربي به زمين نرم و سست ذل گفته مي شود چنان كه به زمين سخت و دشوار، زمين عزاز گفته اند. راغب اصفهاني ذل را به كسره ذال را به معناي نرمي و سستي اي مي داند كه پس از سختي و دشواري حاصل شود. درحقيقت از نظر وي ذلت به نوعي خاص از خواري گفته مي شود كه بي قهر و غلبه حاصل شود. (مفردات راغب اصفهاني ذيل واژه ذل)
نويسنده فروق اللغه مي نويسد: فرق تذلل و ذل در اين است كه تذلل فعل موصوف و به معناي داخل كردن خود در خواري و پذيرش آن است و ذليل مفعول به از ذل به معناي خواري است كه از سوي كسي وارد شود هرچند كه لفظ آن فاعل است. براين اساس انساني كه تذلل مي ورزد مدح و ستايش مي شود ولي كسي كه ذليل و خوار مي شود مورد نكوهش و سرزنش قرار مي گيرد.
اما فرق ميان تواضع و تذلل آن است كه تذلل اظهار عجز از مقاومت در برابر كسي است كه متذلل به او ناظر است درحالي كه در تواضع اظهار قدرت كسي است كه تواضع و فروتني مي كند چه مقابل صاحب قدرت باشد يا نباشد. تذلل اظهار عجز و ناتواني در برابر ديگري است؛ چون مقابل قاهر و غالب است. (معجم الفروق اللغه ص 220 و 574و 215)
به هرحال، ذلت، به معناي نرمي و خواري و كوچكي در برابر كسي است كه او برتر و عالي است، چنان كه عزت، به معناي تفوق و استعلا نسبت به ديگري است كه در مرتبه پايين تر و پست تر است. بنابراين عزت و ذلت امري واقعي و حقيقي هستند.
در كاربردهاي قرآني عزت به معناي كسي است كه در برابر هركسي و هرچيزي مقاوم و شكست ناپذير است و داراي قدرت و توانايي است كه مقهور و مغلوب نمي شود؛ زيرا عزاز به زميني گفته مي شود كه آب بر آن مسلط نمي شود. (مفردات راغب اصفهاني ذيل واژه و نيز في ظلال القرآن ج 1 و 4 ص 2931)
هر مؤمني از زن و مرد مي بايست داراي عزت نفس بوده و از ذلت كراهت داشته باشد. عزت نفس، حالتي است كه شخص خود را چنان مي شمارد كه در برابر ظلم و ستم كوتاه نمي آيد و حقي را مي جويد و با مخالفان آن به شدت برخورد مي كند. اسلام كوشيده است با ايجاد عزت و شرافت انساني در ميان پيروان خويش و آشنا كردن افراد با ارزش هاي خود، در آنان روح عزت نفس و احساس مقبوليت و ارزش برانگيزاند و آنان را با اراده هاي مصمم و نشاط جسمي و رواني به سوي اهداف عالي بكشاند تا با چيرگي و غلبه بر دشواري ها و مشكلات مسير زندگي، به بيش ترين دستاوردها نائل شوند.
هرگونه ظلم پذيري و تن دادن به تجاوزات ديگري، بيانگر فقدان حالت عزت نفس در انسان است. انساني كه ظلم به حقوق خويش را مي پذيرد و به مقابله با آن برنمي خيزد، انساني ذليل است و لذا اسلام براي جلوگيري از ذلت مؤمن، خواهان مبارزه با هرگونه ظلم پذيري است تا عزت نفس را در وي تقويت كند.
ناگفته نماند كه ميان عزت نفس و تصورات آدمي درباره خود نوعي ارتباط تنگاتنگ وجود دارد؛ هرچه آدمي خود را ناتوان تر احساس كند ازعزت نفس (همان اعتماد به نفس در روان شناسي) كم تري برخوردار است و احساس قدرت و توانمندي، موجب مي شود تا عزت نفس در شخص تقويت شود و بروز پيدا كند.
از اين رو، بازسازي بينش و نگرش مؤمن در دستور كار قرآن و پيامبر(ص) قرار گرفت تا با بازسازي بينش و نگرش توحيدي و افزايش عزت نفس ايشان آنان را در برابر فشارهاي بيروني و ستمگري ها بيمه كند و مقاومت را در ايشان افزايش دهد. از اين رو قرآن عزت را تنها از آن مؤمنان و پيامبر مي شمارد؛ زيرا منشأ عزت را خداوند مي داند (فاطر آيه 10) و چون مؤمنان ارتباط نزديكي با خدا دارند، ازعزت خداوندي بهره مند مي شوند.
براين اساس زن ذليلي و يا مردذليلي اگر به مفهوم پذيرش ظلم از سوي مرد و يا زن باشد امري نكوهيده و زشت است و خداوند و شريعت اسلامي هرگز به هيچ وجه، ذلت و خواري را براي هيچ يك از مردان و زنان ونمي پذيرد و خواهان عزت براي آنان است.
اما ناگفته نماند كه در تحليل عمومي مردم از رفتارهاي زن و شوهر تفسيري نادرست از ذلت و عزت ارائه شده است؛ ازاين رو مي توان تحليل مردم را غلط و خطا و از باب اشتباه در تطبيق يا اشتباه در مفهوم دانست. به اين معنا كه مفهوم عزت و ذلت را به درستي درك نكرده اند و يا اين كه مواردي كه در حوزه مصداق مفهوم فروتني و عفو و گذشت و احسان و نيكي است را در حوزه مفهومي ذلت برده و آن را مصداقي از ذلت دانسته اند؛ چنان كه تكبر و زورگويي و ظلم را مصداقي از عزت دانسته اند و اين گونه دچار اشتباه و خطا در مفهوم و يا مصداق شده اند.
براين اساس مي توان گفت كه عزت نفس مرد به آن نيست كه حقوق زن را ناديده گيرد و به ظلم و ستم بپردازد؛ چنان كه عفو وگذشت هريك از مرد و زن و احسان و نيكوكاري نسبت به ديگري به معناي ذلت و خواري نيست.
از اين رو مي توان گفت كه بسياري از مردم در تطبيق ذلت و عزت راه به خطا برده اند و اموري را در رفتارهاي اجتماعي به ويژه د رحوزه روابط خانوادگي ذلت دانسته اند كه اصولاً در حوزه ذلت و خواري وارد نمي شود.
زن ذليلي از توهم تا حقيقت
چنان كه گفته شد ذلت به معناي خواري است و ذليل كسي است كه عزت خويش را ناديده گيرد و رفتاري دور از شأن ومقام و منزلت انجام دهد.
اما در روابط خانوادگي با توجه به اين كه مبناي اسلامي و قرآني در ايجاد و بقاي آن، برپايه احسان و نيكوكاري گذاشته شده و عشق و محبت، عناصر پيونددهنده زن و شوهر مي باشد، برخي ها اين گونه رفتارها را به دور از مقام و شأن مردي دانسته و گذشت و عفو و پذيرش مديريت محيط خانه توسط زن را مصداقي از زن ذليلي به شمار مي آورند. اين درحالي است كه اگر بخواهيم، زن ذليلي و مرد ذليلي واقعي را تفسير و تبيين كنيم مي بايست گفت كه آن عبارت از رفتارهايي است كه بنياد خانواده را سست مي كند و زمينه را براي خروج هر يك از طرفين به سوي فجور و تعدي و تجاوز به حقوق ديگري، فراهم مي آورد.
اگر هدف از ايجاد خانه و خانواده دست يابي به آرامش است كه هست، بايد پذيرفت كه بي احسان و گذشت و عفو چنين امري شدني نيست. در برخي از خانواده ها زنان از توانايي عقلي و مديريت بهتر و قوي تري برخوردار هستند و بايد در اين مسير آنان را مديريت بخشيد و سخنان عقلاني و عقلايي آنها را ملاك عمل قرار داد. اما از آن جايي كه احساسات و عواطف در زنان قوي تر است كم تر به مسايل عقلاني و عقلايي توجه مي كنند از اين رو، در بسياري از موارد اين مرد است كه مي بايست مديريت كيان خانواده را به دست گيرد. بر اين پايه، مي توان گفت كه هم مردسالاري و هم زن سالاري، امري كلي نيست و بايد براساس شرايط و مقتضيات، حكم كرد.
درحقيقت در مديريت هر چيزي، اصل، همان شايسته سالاري است. البته اصل نخست چنان كه قرآن بيان مي دارد آن است كه مردان بهتر مي توانند مديريت كلان اقتصادي و امور ديگر خانواده را به دست گيرند و بر پايه عقلانيت (ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان) در مسير كمالي خود و خانواده عمل و حركت كنند؛ زيرا شرايط فيزيكي و ضعف عواطف و احساسات، به ايشان توان آن را مي دهد كه ضمن حفظ حريم خانه و خانواده از هرگونه تعرضات عرضي و مالي و جاني، براساس عقل تصميم گيري كنند و اين مسئله در حوزه بيرون از خانواده و معاملات اقتصادي كلان، خود را بروز و ظهور مي دهد. البته وجود زناني موفق در امور بيرون از خانه و مسايل اقتصادي كلان دليل نمي شود تا آن را نسبت به همه زنان تعميم و گسترش داد، چنان كه نمي شود اصل شايسته سالاري مرد براي اين امور را كلي دانست؛ زيرا مرداني نيز هستند كه نسبت به همسر خويش اگر سنجيده شوند، مرداني احساسي و عاطفي هستند و در امور عقلاني و عقلي كم تر رشد يافته اند.
به هر حال اگر مردي بي توجه به توانايي هاي همسر و يا خودش در مسيري غير از هدف و مقصد و مقصود خانواده و اصول تشكيلي آن گام بردارد مي توان گفت زن ذليل است و اجازه داده است كه زني بدون داشتن شايستگي، مديريت خانه و خانواده را در دست گيرد و خانه را به سوي آشوب و بحران هاي روحي و رواني و تكاملي سوق دهد.
فقدان اعتماد به نفس، عامل بحران هويت
اصولا كساني كه از اعتماد به نفس قوي برخوردار نيستند دچار بحران هويتي شده و نمي توانند مسئوليت هاي خويش را به درستي انجام دهند.
اين دسته از مردان حتي براي زناني كه نقش زن سالاري را در خانواده به عهده مي گيرند غيرقابل پذيرش هستند و زناني كه اقدام به مديريت مي كنند و خود برخي از رفتارهاي مردسالارانه را به نمايش مي گذارند از اين مسئله رنج مي برند كه چرا همسرشان نمي تواند مسئوليت مردي خويش را به درستي انجام دهد و مسئوليت خويش را به دوش طرف مقابل مي افكند؟
البته هستند زناني كه خوي مردانگي داشته و نسبت به همسر خويش از اعتماد به نفس بيش تري برخوردارند و توانايي هاي بيش تري از جهت ذاتي و يا اكتسابي دارند و بهتر مي توانند حتي امور اقتصادي بيرون خانه را بگردانند. اين ضعف و سستي در برخي ازمردان براي انجام مسئوليت هاي خويش و نيز توانايي همسر در انجام آن موجب مي شود كه نقش ها گاهي جابه جا شود.
دو نوع زن ذليلي
به سخن ديگر دو نوع زن ذليلي رامي توان تصوير و ترسيم كرد: زن ذليلي توهمي كه به سبب رفتارهاي محبت آميز و عاطفي و احساسي از سوي مردان براي حفظ كرامت و حرمت خانواده انجام مي گيرد كه اين مسئله به هيچ وجه به معني زن ذليلي نيست و صرفا يك توهم است و زن ذليلي واقعي كه به سبب ناتواني مرد در انجام مسئوليت هاي خود و قدرت و توانايي زن در انجام مسئوليت هاي زندگي بروز و ظهور مي كند.
به نظر مي رسد كه در زن ذليلي واقعي يا نوع دوم نوعي اختلال در انجام مسئوليت ها از سوي يك عضو خانواده به وجود مي آيد و اگر مرد به درستي از انجام مسئوليت هاي خويش برآيد چنين حالتي پيش نمي آيد.
براي تصحيح بينش و نگرش مردم نسبت به اين رفتار و داوري اجتماعي بهتر آن است كه هر يك از زن و شوهر نسبت به يك ديگر سنجيده شوند؛ زيرا اگر همين مرد در كنار زني ديگر قرار گيرد شايد از نظر عاطفي، قوي تر باشد و از نظر مديريتي سست عنصرتر جلوه كند؛ درحالي كه در كنار همسر خويش مردي قوي و با اراده و مديري موفق نشان مي دهد. بنابراين نمي توان با توجه به خصوصيات و روحيات خود حكمي را نسبت به خانواده ديگري داشت. و لذا داوري را مي بايست به دور از اين ملاك ها و معيارها انجام داد و به خود همسران و توانايي هاي شخصي آنان مراجعه كرد.
پس نمي توان گفت كه مديريت يافتن زني به معناي زن ذليلي است و مديريت داشتن مردان به معناي اقتدار و عزت است؛ زيرا اگر عزت و اقتداري نتواند مديريت شايسته پديد آورد و اهداف خانه و خانواده را تحقق بخشد، عزتي پوچ و بيهوده است.
پنجشنبه 5 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 273]