واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: «سكولاريسم اسلامي» نمي تواند پاسخي به چالش هاي جهان اسلام باشد
شريفي- نشست نقد كتاب «سكولاريسم اسلامي؛ نقدي بر ديدگاه روشنفكران مسلمان» روز شنبه شانزدهم آذر در سالن همايش پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي در قم برگزار شد.به گزارش ايكنا در اين نشست، نخست، منصور ميراحمدي، نويسنده كتاب، محورهاي عمده كتاب را بيان كرد و به دلايل و زمينه هاي پيدايي سكولاريسم، در ميان روشنفكران مسلمان پرداخت. پس از آن، دو تن از منتقدان ديدگاه هاي خود را درباره اين كتاب مطرح كردند كه ميراحمدي بخشي از انتقادها را پذيرفت و به بخش ديگر آن ها پاسخ گفت. «آزادي در فلسفه سياسي اسلام» و «اسلام و دموكراسي مشورتي» از ديگر آثار اين پژوهشگر و استاد دانشگاه شهيد بهشتي و دانشگاه باقرالعلوم است.با توجه به اهميت موضوع «سكولاريسم» در كشورمان و مباحثي كه در اين زمينه مطرح است با نويسنده كتاب گفت وگويي انجام داده ايم كه در پي مي آيد.
در نگاه نخست به عنوان كتاب شما؛ اين گونه به نظر مي رسد كه بر ساخته « سكولاريسم اسلامي» يك پارادوكس و متناقض نماست،چون سكولاريسم را فرآيند عرفي سازي و جداسازي دين از سياست، معنا مي كنند. با اين حساب، ما چگونه مي توانيم از «سكولاريسم اسلامي» سخن بگوييم؟
من در مقدمه كتاب به همين موضوع پرداخته ام و توضيح داده ام كه چرا اختصاصا اين عنوان را برگزيده ام. در آ ن جا آورده ام كه شماري از روشنفكران مسلمان بر اين باورند كه اسلام و سكولاريزم قابل پيوند هستند و مي گويند كه اسلام ديني است، ذاتا سكولار. اين گروه سكولار بودن اسلام را با مراجعه به خود اسلام توضيح مي دهند و مي خواهند كه از اين طريق مدعاي خود را اثبات كنند. به گفته اين افراد، از آن جا كه اسلام ذاتا سياست و مسائل مربوط به عرف را از ديانت جدا كرده و از آن جا كه «قرائت اسلام سياسي» با توجه به سنت و متون ديني، قرائت نادرستي از اسلام است در واقع آن ها از سكولاريزم به اين دليل دفاع مي كنند كه اسلام را ديني سكولار مي دانند.بر اساس اين قرائت از اسلام، تعبير « سكولاريسم اسلامي» يك تعبير يا بر ساخته متناقض نما نيست؛ البته از يك منظر بيروني اين قضاوت درست است و ممكن است، در آن تناقضي به چشم بخورد؛ در حالي كه من در وهله اول سعي كرده ام ديدگاه طرفداران كساني را توضيح بدهم كه معتقد هستند، اسلام ديني است سكولاريستي، بنابراين، من تناقضي در اين تعبير نمي بينم.
آيا اگر مي گفتيد«اسلام سكولاريستي» گوياتر نبود؟
اگر مي گفتيم «اسلام سكولاريستي» اين تلقي به وجود مي آمد كه مي توان از اسلام يك قرائت سكولاريستي ارائه داد. يعني تصور مي شد كه اسلام با سكولاريسم قابل پيوند و از اين طريق قابل تفسير و تبيين است در حالي كه من هدفم اين بوده است كه به يك مدعا بپردازم نه اين كه آن را بپذيرم و يا الزاما قابل قبول بدانم. من در اينجا در مقام توصيف يك عقيده و يك ديدگاه بوده ام و مي خواسته ام بگويم كه گروهي از روشنفكران ديني مي گويند كه اسلام با سكولاريزم سازگار است از اين رو منظور از « سكولاريزم اسلامي» آن نوع از سكولاريزم است كه طرفدارانش با ارجاع به اسلام و با دلايل درون ديني درصدد اثبات سازش بين اين دو هستند. بر اين اساس صفت اسلامي در اين تركيب اشاره به منبع معرفت شناختي سكولاريسم دارد. همين نكته باعث شده كه بين سكولاريسم مورد نظر اين گروه و سكولاريسم غربي تفاوت وجود داشته باشد و من در كتاب به آن پرداخته ام.
بله اين سوال مطرح است كه چه تفاوتي بين اين دو ديدگاه وجود دارد؟
سكولاريسم اين روشنفكران ٣ ويژگي اصلي دارد. يكي اين كه آنان مرجعيت دين را در تبيين ارزش هاي ناظر بر زندگي سياسي- اجتماعي مي پذيرند؛ يعني مي گويند ما از دين انتظار داريم كه براي ما ارزش هايي را بيان كند تا ما بر اساس آن ارزش ها زندگي سياسي و اجتماعي خود را سامان دهيم. ويژگي ديگر آن اين است كه با وجود پذيرش مرجعيت دين در ارزش گذاري، مرجعيت آن را در قانون گذاري نمي پذيرند و معتقدند كه دين براي بيان قوانين لازم در اين قلمرو نيامده است. از اين رو آن ها ميان مرجعيت دين در اين دو عرصه تفكيك قايل مي شوند و انتظار ما را از دين مربوط به ارزش گذاري و محدود به آن مي دانند، نه مربوط و دخيل در قانون گذاري.ويژگي سوم آن ها، اين است كه با رد مرجعيت دين در اين قلمرو بر مرجعيت عقل تكيه و تاكيد مي كنند يعني مي گويند كه انتظارات شما در اين عرصه از دين نادرست است و قانون گذاري امري است كه بايد آن را از عقل درخواست كرد و آن را از عقل انتظار داشت نه از دين يا به عبارت روشن تر قانون گذاري را كار عقل مي دانند نه كار دين.در عين حال آن ها مي گويند كه اين عقل چون در يك جامعه اسلامي، رشد يافته، عقلي است مربوط به مسلمانان و عقلي است با رنگ و بوي اسلامي از اين رو قانون گذاري و عملكرد آن در چارچوب و حوزه ارزش هاي اسلامي است به اين معنا كه عقل مسلمانان، حكم مي كند كه قوانين نافي ارزش هاي اسلامي نباشد يا در تعارض با آن ها قرار نگيرد؛ بلكه اين عقل مي كوشد كه ارزش ها را در چارچوب زمان و مكان بفهمد و قوانيني وضع كند كه هم ناظر به الزامات عصر و هم ناظر به ارزش ها باشد.با توجه به آن چه گفته شد، مي توان تصريح كرد كه دو نتيجه كلي از مدعيات ذكر شده حاصل مي شود؛ اول اين كه « سكولاريسم اسلامي» منكر جدايي دين از سياست است؛ چون مرجعيت دين را در قلمرو ارزش ها پذيرفته است و دوم اين كه اين ديدگاه، منادي جدايي دين از دولت است و مي خواهد كه دست نهاد دين را از دولت و قانون گذاري و ساختارسازي كوتاه كند.اين در حالي است كه در سكولاريسم غربي برخلاف «سكولاريسم اسلامي» تفكيكي بين ارزش گذاري و قانون گذاري صورت نمي گيرد و مرجعيت ديني به طور كلي انكار مي شود.
حالا نقد شما بر اين ديدگاه چيست و چه ايراداتي بر آن وارد مي دانيد؟
من در كتاب يك فصل را جداگانه به اين موضوع اختصاص داده ام و در چند مورد بر آن انتقادهايي وارد كرده ام، اول اين كه من آن را يك «ايده» دانسته ام و نه «نظريه» ايده داراي دو مشكل اساسي است. اول اين كه «نامنسجم» يا ناسازگار و ناهماهنگ است و ديگر اين كه فاقد «مربوط بودگي» است. مي گوييم كه اين «ايده» انسجام دروني ندارد به اين معنا كه مولفه هاي آن سازگاري كاملي با يكديگر ندارند براي نمونه تفكيك مرجعيت به ارزش گذاري و قانون گذاري يك امر پيچيده است و به نظر ناممكن مي رسد. بنابراين مولفه اول آن با مولفه دوم آن، هماهنگي ندارد. اما اشكال مهم تر به نكته بعدي برمي گردد؛ چون بر فرض كه اين «ايده» انسجام دروني داشته باشد، نسبت به وضعيت كنوني جوامع مسلمان «مربوط بودگي» يا «هم خواني» ندارد در حالي كه هر ديدگاهي در صورتي موفق است كه با شرايط فرهنگي و اجتماعي جامعه مربوط به خود هم خواني و سازگاري داشته باشد نه اين كه با اين ويژگي ها ناسازگار باشد.من در كتاب توضيح داده ام كه شرايط حاكم بر جهان اسلام، به گونه اي است كه «دولت سكولار اسلامي» نمي تواند به عنوان يك بديل جايگزين حكومت هاي لائيك يا حكومت هاي ديني شود و از آن حمايت نمي شود.بنابراين، اگر سكولاريزم اسلامي درصدد «دولت سازي» در جهان اسلام باشد؛ اين «ايده» نمي تواند پاسخ درستي به اين موضوع بدهد.
بنابراين، آيا اين ديدگاه درصدد است تا به چالش هاي موجود در جوامع مسلمان پاسخ دهد و به زعم خود از مشكلاتي كه گريبانگير آن است بكاهد؟
بله؛ چنان كه در كتاب هم اشاره كرده ام، دراساس، از آغاز قرن بيستم تلاش انديشمندان مسلمان اين بوده است كه مدل تازه اي از دولت ارائه كنند و پاسخي به مسئله مهم «دولت سازي» بدهند؛ از اين رو هر جرياني با توجه به گرايش هاي خود مدلي ارائه كرده است. يكي از اين مدل ها، همين مدل «سكولاريسم اسلامي» است كه هم مي خواهد ويژگي هاي دولت مدرن را داشته باشد و هم اتصاف به صفت اسلامي باشد. ولي به نظر من با توجه به مشكلات موجود در جهان اسلام به ويژه با توجه به وجود مسئله اي به نام تروريسم و خشونت يا مسئله تهاجم فرهنگي غرب، موجب شده است كه بستر لازم براي طرح مورد بحث يعني طرح «دولت سازي» بر بنياد اسلام سكولاريستي وجود نداشته باشد و نتواند نقش بديل يا آلترناتيو را ايفا كند.
از جمله انتقادهايي كه بر كتاب شما وارد شده مربوط به نحوه استفاده شما از نظريه گادامر در زمينه تبيين موضوع است، شما از اين نظريه چه استفاده اي كرده ايد؟
اين پژوهش، نياز به يك چارچوب نظري داشت و هدفم اين بود كه برداشت روشنفكران مسلمان را از سكولاريزم و رابطه آن را با اسلام بفهمم. به عبارتي من مي خواستم در درجه اول اين را بفهمم كه آن ها چگونه بين اين دو رابطه برقرار مي كنند و مباني آن ها در اين زمينه چيست؟ در واقع من براي رسيدن به يك فهم درست از ديدگاه آن ها نياز به يك رهيافت داشتم و به اين منظور از نظريه هرمنوتيك گادامر استفاده كردم چون اين نظريه درصدد ارائه ديدگاه «فهم فهم» است؛ يعني چگونه مي توان «فهمي» را فهميد. در عين حال من نمي خواسته ام بگويم كه همه روشنفكران مورد بحث، متاثر از نظريه گادامر بوده اند. ممكن است برخي از آن ها تحت تاثير فلسفه تحليلي و غيره بوده اند.در واقع مي خواستم روشن كنم كه من به عنوان يك پژوهشگر چگونه مي توانم با استفاده از اين چارچوب نظري، دريابم كه يك انديشمند مسلمان كه به طور طبيعي بايد مرجعيت اسلام را در همه مراتب و شئون بپذيرد، معتقد به اسلام سكولار است. به عبارتي ديگر مي خواستم بفهمم كه چه تحولي در معرفت ديني او رخ داده است كه به اين ايده رسيده است. يعني مي خواستم آن تحولي را كه در درون معرفت ديني او اتفاق افتاده است «فهم كنم». چون اين فهم با فهمي كه بر «اسلام سياسي» تاكيد مي ورزد، متفاوت است.من توضيح داده ام كه اين گروه معرفت ديني را تاريخمند مي دانند و بين دين و معرفت ديني تفكيك قائل مي شوند.
بنابراين معلوم مي شود كه شما پيشاپيش به قصد محكوم كردن به سراغ موضوع نرفته ايد، بلكه در درجه اول درصدد تبيين موضوع بوده ايد؟
بله به همين دليل سه فصل را به تبيين اين ديدگاه اختصاص داده ام و تنها در فصل آخر به نقد پرداخته ام.
در اين بخش هم سعي كرده ام، كاري منصفانه و به دور از پيش داوري انجام دهم.
سه شنبه 19 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 116]