واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: از من پرسید : چی شد که به سهراب علاقه مند شدید ؟
یاد برنامه های رادیو و تلویزیون افتادم . نمی دونم دکتر سطح من رو خیلی پایین تصور کرد یا...گفتم آقای دکتر درسته که من در سطح شما نیستم ، اما فکر میکنم شعور و درک هنری پایینی نداشته باشم .
انگار آقاجون گوش به زنگ بودن ، هنوز پشت در رو ننداخته بودم که صداشونو از پاگرد بالا شنیدم :
_مصطفی جان شمایی ؟ جواب دادم : بله آقاجون !
_یه دقه بیا بالا ، مهمون داریم .
مامان که داشتن ظرف های ناهار رو میشستن ، پرسیدن : غذاتو بکشم ؟
گفتم نه ، برم بالا ببینم آقا جون چی کار دارن .
پله ها رو دو تا یکی کردم ، تقه ای به در زدم و رفتم تو . آقاجون به پشتی تکیه داده بود و داشت انار دون می کرد .یه مرد لاغر اندام ، نه چندان بلند ، با ریش و موی سیاه که از گردنش پایین تر نیامده بود کنار کتابخونه ایستاده بود و کتابی رو ورق میزد . سعی کردم بفهمم اما معلوم نشد کتاب چیه .
سلامم رو هنوز جواب نداده بود که آقاجونم گفت : دکتر ، اینم نوه ی ما . ملاحظه بفرمایید وجه شباهتی بین ما میبینید؟
دکتر لبخندی زد و گفت : حتماً آقا ، حتماً . حتماً همین طوره که شما می فرمایید . اخلاق جماعت ادبیات چی و ساز و آوازی دستم اومده بود . از ادا اطوار و احترام زیادی خوششون نمی اومد . از آقاجونم تعجّب کردم که دنبال تأئیدیه گرفتنه . دکتر بی مقدمه پرسید : آقا مصطفی شما درس می خونید ؟ گفتم بله ، سال سوم .امسال دیپلم می گیرم . جواب داد : آها ! پس یه سال دیگه درستون تموم میشه . آقاجون که بیشتر حواسش به در آوردن دونه های دم پستویی دل انار بود ، پرید وسط حرف ما که : آقای دکتر... از دوستان رفیق شمان . با خنده گفتم من که رفیق زیاد دارم کدوم رو میگین ؟ گفت : سهراب . سهراب سپهری .
دیگه مثل سابق نبود ، جا نخوردم . تو این سال ها اینقدر از این آدما اومده بودن که جای تعجب نداشت . آقاجون گفت : دکتر دارن یادواره ی سهراب رو برگزار می کنن . هفته دیگه تو مشهد اردهال . کنار قبر سهراب . اومدن ، من رو هم دعوت کنن . تو رو هم با خودم میبرم . اجازه که هست آقای دکتر ؟
دکتر همینطور که به من نگاه میکرد و لبخندی رو ته چهرش قایم کرده بود ، با سر حرف آقاجون رو تأئید کرد . از من پرسید : چی شد که به سهراب علاقه مند شدید ؟
یاد برنامه های رادیو و تلویزیون افتادم . نمی دونم دکتر سطح من رو خیلی پایین تصور کرد یا...
گفتم آقای دکتر درسته که من در سطح شما نیستم ، اما فکر میکنم شعور و درک هنری پایینی نداشته باشم . این مدل سؤال ها متعلق به جاهاییه که بعضی چیزا فقط به گوششون رسیده . من میدونم که تو جمع اهل حرفه موجز گفتن رسمه .
میدونید سهراب شاید خیلی فرق نداشته باشه .سهراب یا هر کس دیگه جامعه رو نمیسازن ، این جامعه اس که اونارو میسازه . نگا کنین ، آدمای بعد انقلاب ، بچه های جنگ ، شاعر ، نویسنده ، معلم ، سینمایی و... همه شکل هم هستن . شاعرای موج نوی معاصر از جمله نیما ، اخوان ، شاملو ، فروغ ، مشیری و ... همه یه جورایی مثل هم میمونن . خیلی ، خیلی مثال می شه زد .
به قول ما تلگرافی باید جواب بدیم .سهراب فوتبالیست ،خواننده یا هنر پیشه نیست که کف زن و هوراکش پیدا کنه .سهراب ادای روشنفکری هم نیست که پوستر و نقاشی از شعر و تصویرش رو بزنیم تو اتاق . شاید یه زمانی شرقی ها به شخصیت هنرمندشون بیشتر از کارش اهمیت می دادن اما امروز ، زمونه فرق کرده . شاید اگه خیلی چیزا رو از جوونا نمیدونید برای اینه که میترسن با شما مطرح کنن . آخه محکوم به ندانستن و هنجار شکنی میشن .
دکتر چهره اش تغییر کرد . مثل چند دقیقه پیش لبخند نمیزد . جدی تر شده بود . اما صمیمیّت بیشتری پیدا کرده بود . انگار برای حرف زدن حرارت پیدا کرده بود . پس اجازه بده اینجوری ، بگم سهراب چی داره که اونو از بقیه متمایز میکنه ؟ گفتم آقای دکتر امتحان میگیرین یا...
حرفم رو قطع کرد که نه ، اصلاً .خیلی صمیمانه به عنوان دوست و طرفدار قدیمی سهراب می خوام بدونم یه جوون امروزی حرفش چیه؟ میدونید سهراب شاید خیلی فرق نداشته باشه .سهراب یا هر کس دیگه جامعه رو نمیسازن ، این جامعه اس که اونارو میسازه . نگا کنین ، آدمای بعد انقلاب ، بچه های جنگ ، شاعر ، نویسنده ، معلم ، سینمایی و... همه شکل هم هستن . شاعرای موج نوی معاصر از جمله نیما ، اخوان ، شاملو ، فروغ ، مشیری و ... همه یه جورایی مثل هم میمونن . خیلی ، خیلی مثال می شه زد . سهراب هم تربیت شده ی نسل و فرهنگ خودشه . سهراب بچه کویر ، نقش قالی و بوی گلابه . سهراب تنها کسی که از اخلاق با حربه ی نصیحت استفاده نمی کنه . اخلاق رو قصه میکنه . آقاجون که ساکت بود واسه اینکه از سکه نیوفته و زیر بلیط من و دکتر نره یهو گفت : بگو ! بگو منو به چی محکوم می کنی .
دکتر !میگه شما طرفداری کلاسیک ، حافظ و سعدی رو حفاری می کنید . نمی خواین جوونه زدن یه درخت جدید رو بپذیرین .
گفتم بله آقاجون حافظ و سعدی مثل مردم زمان خودشون شعر می گفتن . اونا به روز بودن . یه اشکالی که تو شعر ماست اینه که می گن فلانی مثله حافظ و سعدی شعر میگه . نه . نه نمیشه یه نفر تو زمانه ما مثل 600 سال پیش شعر بگه . از قضا ، اونی می تونه پیرو واقعی قدیمی ها باشه که به زبان مردن حاضر شعر بگه . دکتر حالا شما به من بگید . شما که با سهراب ارتباطتون بیشتر از کار و شعر و ... بوده .چقدر از اون چیزی رو که می خواسته ، تو شعراش آورده .
_پسرم ، برای فیلم ها ، کتاب ها و کلاً آثار هنری نقد می گذارن بعضی وقت ها با حضور صاحب اثر . آقا یا خانم هنرمند میاد و حسش یا توجیه ش رو در موردی میگه . عده ای بر این عقیده اند که هنرمند اون چیزی رو که می خواد اگه بلده باید تو همون کار بیان کنه . دیگه توصیف و تفسیر و تحشیه نداره .حالا چه فرقی میکنه؟ من دفاع بی موردی از سهراب بکنم .سهراب همونیه که تو شعراش میبینی . انصافاً کدوم از شعرای معاصر رو میشناسی که مثل سهراب از امید و زندگی حرف زده باشن . بعضی جاها که میرن می پرسند : چرا سهراب زن نگرفت ؟
سهراب اهل ... بود؟ سهراب به دین معتقد بود ؟ نبود؟
دلم می گیره . می خوام فریاد بزنم سهراب اونی بود که نشون می داد .بر عکس اون چیزی که همه توقع دارن طرفشون یکی دیگه باشه . سهراب اینطور نبود .
سهراب تو سفرهای هند و ژاپنش خیلی چیزا از عرفان شرقی آموخت . تو شعراش استفاده کرد . اما هرگز ایرانی بودنش رو فراموش نکرد . به شعور ، مذهب و اعتقادات مردمش حمله نکرد من مسلمانم ... قبله ام یک گل سرخ ... جا نمازم چشمه ، مهرم نور ...
صدای مامان از پایین می اومد . مصطفی بیا چایی ببر!
آقاجون آروم پرسید انار من چی؟
دکتر زیر لب گفت : " انار من ، انار تو ، انار سهراب "
وقتی دکتر کتابی که دستش بود رو روی زمین میذاشت اینبار روش رو خوندم : صدای پای آب هنوز پاورچین می آید .
یواشکی نگاش کردم : صدای پای آب هنوز پاورچین است .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]