واضح آرشیو وب فارسی:مهر: كارگري - مردن در محفظه شيشهاي
كارگري - مردن در محفظه شيشهاي
امير ساكت:۱) شايد يك روز بشر به جايي برسد كه ديگر نخواهد از موشها در آزمايشگاه استفاده كند. اما تا آن زمان تقدير غمانگيز بعضي از موشها مردن در محفظههاي شيشهاي است. محفظههايي كه «كارشناسان به مثابه خدايان» برايشان در نظر گرفتهاند و در آن سعي ميكنند با مبتلا كردن موشها به انواع بيماريها و تلاش اغلب نافرجام براي درمان كردنشان به «علم» دست پيدا كنند. مهم نيست كه فلسفه علم تا چه حد پيشرفت كرده و نظامهايي كه براي تعيين «علمي» بودن يك گزاره ساخته شدهاند تا چه ميزان روش آزمون و خطاي اوليه را كهنه و غيرعلمي ميدانند.
اين نظامها براي موشي كه از پنج نوع سرطان در آزمايشگاه ميميرد چندان اهميتي ندارد. احتمالا براي آن نيمچه خدايان مسلط به محفظه شيشهاي هم كل اين حرفها دغدغههاي مشتي آدم الكيخوش است كه چون دستي در آتش ندارند شروع به مهملگويي و مانع تراشي ميكنند. بنابراين در يك بيان استعاري ميتوان گفت ما هم بهعنوان موشهايي كه در محفظه شيشهاي اين نيمچه خدايان دولتمرد قرار گرفتهايم چارهاي نداريم جز آنكه اميدوار باشيم اين آزمون و خطا براي مدتي دردهايمان را تسكين دهد.
البته ممكن است از ديد بعضي خوانندگان اين استعاره توهينآميز باشد. شايد هم گمان كنند در آن اغراقي نادرست بهكار رفته. در سطرهاي بعدي همين نوشته خواهيم ديد كه گذشته از توهينآميز بودن، در توصيف وضعيت موجود ابدا اغراق نكردهايم و اگر هم آنچه را كه توصيف ميكنيم توهينآميز است بهتر است بهجاي انكار آن شرايطي فراهم كنيم كه اين استعاره با وضع موجود سازگار نباشد.
2) آلتوسر در كتاب «ايدئولوژي و سازوبرگهاي ايدئولوژيك دولت» بر اين نكته ظاهرا بديهي تاكيد ميكند كه تعيين حداقل دستمزد نه بر اساس ضرورتي زيستي(مثلا نمردن كارگران از گرسنگي و سرما و امكان بقايشان) كه بر حسب ضرورتي تاريخي صورت ميگيرد. اين ضرورت هم بر اساس مبارزات كارگران تغيير كرده است. به هرحال هرچقدر هم از تحليلهاي تاريخي بيزار باشيم و دلمان بخواهد در جنگل پر از عطوفت خارج از تاريخ زندگي كنيم، نميتوانيم انكار كنيم كه كارگران براي پايين آوردن ساعات كار و تعيين و افزايش حداقل دستمزدشان مبارزه كردهاند. اگر نه هيچ صاحب سرمايهاي بر آن نبوده است كه اين را بهعنوان صدقهاي به قشر عزيز و زحمتكش كارگر تقديم كند. اما مهروزان جنگل( يا اگر جنگل برايشان بار توهينآميز دارد «باغچه») ابدا تمايلي به دانستن اين تاريخچه ندارند. آنها گمان ميكنند اين حداقل و آن حداكثر لطفي است كه يك آدم مهرورز به يك آدم بيچاره كرده است.
3) وقتي به منابع خبري رجوع ميكنيم به نظر ميرسد دولت دارد يك كارهايي در جهت بهبود وضع اقتصاد انجام ميدهد. ظاهرا اين ربطي به ما و صفحه كارگري ندارد. يعني قرار نيست تغييري در قانون كار صورت بگيرد. مثلا وقتي كه ميخوانيم از وزير كار كه ميگويد «تا زماني كه تغييري در قانون كار ايجاد نشده، طبق قانون موجود كار عمل ميشود و براساس ماده 41 قانون كار بايد شورايعالي كار براساس شرايط اقتصادي يك خانوار كارگري و بنابر تورم اعلام شده بانك مركزي و شرايط اقتصادي بنگاهها حداقل دستمزد را تعيين ميكنند» خيالمان تا حدودي راحت ميشود. اما وقتي به ادامه گفتههاي آقاي جهرمي مراجعه ميكنيم بوي ترسناك مهرورزانهاي به مشاممان ميرسد. ايشان ميفرمايد: «يكي از موارد طرح تحول اقتصادي كه هنوز در مجلس تصويب نشده، شامل اين پيشنهاد است كه اگر تصويب شود، براي كارمندان و كارگران به جاي تعيين حداقل دستمزد و افزايش سالانه دستمزد، همان يارانه مستقيم پرداختي توسط دولت حساب شود.» يعني ضمن اينكه قرار نيست هيچ تغييري در قانون كار صورت بگيرد با خودشان قرار گذاشتهاند بهجاي افزايش دستمزد، دولت سالانه به كارگران و كارمندان صدقه پرداخت كند. به عبارت ديگر پولي كه آنها ميگيرند چندان ربطي به كاري كه انجام ميدهند ندارد. دولت خيلي لطف دارد و ميخواهد به كساني كه كار ميكنند يك پولي دستي بدهد حالا اين كارشناس مهروز چطور خودش را در جايگاهي ميبيند كه ميتواند تشخيصدهنده آن ضرورت تاريخي و حتي آن ضرورت زيستي قرار باشد و از كجا اين حق را به خودش تفويض كرده كه ارزش نيروي كار را از سازوكار تاريخي خودش خارج كند؟ اين سوالي است كه قرار نيست جوابش را به ما بدهند. آخر حتي در سيستم ارباب و رعيتي رعيت از اربابش صدقه دريافت نميكند. او دستمزدش را ميگيرد. گيريم به صورتي خشن و بدون رعايت حداقلهاي انساني. اما در اين سيستم نوين، دولت بدون توجه به ارزشكاري كه كارگران انجام ميدهند قصد دارد براي آنها هرساله مبلغي بهعنوان صدقه تعيين كند. اين شما را ياد استعاره بالا نمياندازد؟ يعني آنها ديگر در ديالكتيك عرضه و تقاضا قرار ندارند. اصلا هم مهم نيست كه با گرانتر شدن هر چيز قيمت نيروي كار هم بالا ميرود (يعني مثلا ارزش يك قوطي نوشابه بيشتر ميشود اما ارزش نيروي كار تغييري نميكند. فقط براي آنكه كارگران بتوانند آن قوطي نوشابه را بخرند دولت بهشان صدقه ميدهد) حالا ممكن است عدهاي قرباني شوند و اين طرح جواب ندهد، اسم اين هست آزمون و خطا. حتي اگر هم به طرز معجزهآسايي همه چيز بهتر شود، چندان تفاوتي در اصل مسئله نميكند. باز هم آزمون است و عدمخطا. مسئله اصلي اين است كه دولت در جايگاه كارشناس نيمچه خدا، ما را از اكوسيستم خودش بيرون رانده است. ما موشهايي هستيم در محفظه شيشهاي.
همانطوري كه آن كارشناسان سپيدپوش از پشت محفظهاي شيشهاي به موجودات مورد آزمايششان نگاه ميكنند و هر روز داروي تازهاي براي بهتر شدن حالشان تجويز ميكنند دولت هم تصميم گرفته بهطور موقت اين آزمايش را انجام دهد تا ببيند چه ميشود. همه هم با لبخندهاي دلنشيني منتظرند به طرز سيندرلايي همه چيز بهتر شود تا انتخابات موفقي را پشت سر بگذارند. مگر نه اينكه خود آقاي جهرمي فرموده است «حذف حداقل دستمزد كارگران در لايحه هدفمند كردن يارانهها بهطور موقت و به منظور تجديدنظر در ميزان آن پيشبيني شده است» و اصلا هم توجه نكردهاند كه اين «حق» كارگران است و محصول سالهاي سال مبارزه و تحمل. كسي (حتي يك عدد وزير) نميتواند آن را بنابر تشخيص مبتني بر آزمون و خطايش معلق كند. رئيسجمهوري محترم با لحن قاطع هميشگيشان زماني جملهاي به اين مضمون فرموده بودند كه چون غنيسازي حق ماست. حتي براي يك دقيقه معلقش نميكنيم. كارگران احتمالا آنقدر سختگير نيستند. اما اگر بيشتر از يك دقيقه شد چه؟
4) در ابتداي نوشته گفتم «شايد يك روز بشر بهجايي برسد كه ديگر نخواهد از موشها در آزمايشگاه استفاده كند.» اين جمله را ميتوان اينطور ادامه داد. «در آن روز كه احتمالا مدتي است فرا رسيده آدمها جاي موشها را ميگيرند.»
چهارشنبه 13 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 69]