واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: من از این کلاغ.ها می.ترسم
خواهش می.کنم اگر کسی می.داند به من هم بگوید این کلاغ.ها به یک.باره از کجا کوچ کرده.اند. آسمان داستان.های سال 1385 آبی و آفتابی نیست. ابری و طوفانی هم نیست. این آسمان را هجوم کلاغ.ها سیاه کرده است. وقتی کلاغ.ها به جای صابون عشق می.خورند، حتما من و شما هم باید برویم یک گوشه بنشینیم و سماق (و صابون) بمکیم. ممکن است دوستان عزیز سانسورستیز من زیاد خوششان نیاید، اما ناگزیرم بگویم مشکل ادبیات امروز ایران سانسور نیست. سانسور هم شده است دیوار کوتاه دم دستی برای آن دسته از داستان.نویسان که انقباض.ها و اسپاسم.های فصلی ذهنشان را گردن نمی.گیرند. تازه اگر با دوستان معترض هم.صدا شویم و بر حاکمیت عفریت کریه منظر سانسورهم صحه گذاریم، باز جای یک پرسش باقی است. مگر نه این که اختناق همواره بستری برای رشد خلاقیت بوده است پس چگونه است که این سانسور مترادف با اختناق، این روزها کارکرد خود را از دست داده است. باور کنیم که معضل بزرگ.تر از سانسور، عدم خلاقیت است. دور زدن در فضای زندگی آپارتمانی و دعواها و خیانت.های زن و شوهری آسان ترین و ارزان.ترین سوژه.ای است که ذهن داستان.نویس امروز را به خود مشغول داشته است.
سوال غریبی که همیشه در پس ذهن من چرخ می.خورد این است: چرا نسل جدید نویسندگان، از تجربه.های ناب زیستن خود در دو سه دهه اخیر بهره نمی.گیرند؟ یعنی این همه تجربه زیستن در فراز و فرود وقایع اجتماعی-سیاسی سال.های پس از انقلاب، برای نوشتن کافی نیست؟ بیایید صادقانه نگاه کنیم. درست است، در جایی خوانده.ایم یا شنیده.ایم اگر زن، عشق و شراب را از ادبیات حذف کنیم، چیزی از آن باقی نمی.ماند. اما آیا این دلیل موجهی است برای این که ما همه تابو.های تعلیم و تربیتی.مان را یک جا در قوطی یک رمان صد صفحه.ای استفراغ کنیم؟ یعنی واقعا برای داستان.نویس امروز ما ضرورت دارد که توصیف مبسوط و دقیقی از محافل عرق.خوری و روابط آن.چنانی خود ارایه دهد تا هم ممیزان خسته و بی.حوصله وزارت ارشاد را به کار بگیرد و هم نماینده ناشر بیچاره را در رفت و آمد از پله.های ارشاد دچار سرگیجه کند؟ من برای این پرسش.ها به پاسخ موجهی نرسیده.ام. فقط گمان می.کنم جریان داستان.نویسی ما از خلائی رنج می.برد که من به تاسی از استاد جلال الدین بلخی، از آن با عنوان "خالی شدن" یاد می.کنم.* داستان.نویس امروز ما از هر حرف و سخن و اندیشه.ای خالی ست. او از ترس تمام شدن سوژه.های داستانی دچار لکنت شده است. ذهنیت روایتگر او به دریای بی.کرانه.ای متصل نیست. در چار.دیواری کوچک پیرامون خود چرخ می.زند و هر از گاه دچار "یبوست روایت" می.شود. و چه بهانه.ای بهتر از سانسور. به بهانه سانسور می.شود کاغذ و قلم را زمین گذاشت و روزهای تلخ بیکاری را با کامنت پراکنی و نق زدن به جان یکدیگر شیرین کرد…
مرا ببخشید. از اصل مطلب دور افتادم. سخن از کلاغ.ها بود و آسمان سیاه داستان.های سالی که گذشت. کج سلیقه.گی در انتخاب نام برای کتاب پیامد.های گسترده.ای برای نویسنده دارد که اگرنویسنده غافل، به یکی از این پیامدها واقف بود، به آسانی ازکنار مقوله انتخاب اسم نمی.گذشت.
کلاغ پسندترین آثار داستانی سال گذشته عبارت.اند از: حال و هوایی به پسند کلاغ.ها (کسی می.داند نقش حرف اضافه به در این عبارت چیست؟!)، از کلاغ خبری نیست و وقتی کلاغ.ها عشق می.خورند. اگر کلاغ آخر از همه می.رسد اثر کالوینو را هم به این مجموعه اضافه کنیم شاید آبروی کلاغ.های ادبیات داستانی ما حفظ شود!
چاره.ای نیست. بحث خالی شدن است و هجوم کلاغ.هایی که هیچ شباهتی به پرندگان سیاه هیچکاک ندارند. و من چقدر دلم برای کلاغک کتاب فارسی دوم دبستان و کلاغ تنهای فروغ تنگ است. همان کلاغی که پرید از فراز سر ما و فرو رفت در اندیشه ابری ولگرد…
با این همه درست نیست همه تقصیرها را به گردن کلاغ.ها انداخت. بوی خوشی از وضعیت رمان در سال 85 به مشام نمی.رسد. هنوز معلوم نیست داوران جوایز ادبی چگونه می.توانند از "تنگنای انتخاب" به سلامت عبور کنند. انتخاب رمان برتر 85 کار آسانی نیست. دشوار است از میان معدودی رمان و داستان بلند هم قد و قامت، ناگزیر به انتخاب شوی… بگذریم.
… من از این همه کلاغ می.ترسم. ای کاش ماجرای کلاغ.ها به نام کتاب.ها ختم می.شد. این کلاغ.ها از ورای نام.ها عبور کرده.اند و به ذهن شخصیت.های روان.پریش داستان.ها هم راه یافته.اند. شخصیت افسرده رمان خط تیره آیلین روی دیوار اتاق کلاغ می.کشد. در این روزگار مد شدن کلاغ جا دارد در همین یادداشت از خانم ماه منیر کهباسی تشکر کنم که اسم رمانش را – به رغم کلاغ مدار بودن – نگذاشته خط تیره، کلاغ.
* متصل چون شد دلت با آن عدن هین بگو مهراس از خالی شدن
امر قل زین آمدش کی راستین کم نخواهد شد بگو دریاست این
شهلا زرلکی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 250]