واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: زن جوان وقتی ازدواج اولش را از همسرش پنهان می کرد، نمی دانست به حبس محکوم خواهد شد.
چندی قبل مرد ۳۰ ساله ای به شعبه هفتم دادسرای ناحیه ۴ رسالت رفت و از همسر جوانش شکایت کرد. وی گفت: یک سال پیش در یک شرکت هواپیمایی به عنوان مهماندار استخدام شدم و مدتی بعد به یکی از کارمندان شرکت پیشنهاد ازدواج دادم. فکر می کردم شغل مشترک در زندگیمان تفاهم کامل برقرار می کند و به آینده ای بی دردسر و آرام امیدوار بودم. اما افسوس که همه رؤیاهایم تعبیری وارونه داشت. چرا که شش ماه بعد در جریان یک مهمانی به گذشته پنهان زندگی «مینا»پی بردم. در آن شب، از برخورد تند خاله همسرم با او متوجه خصومت شدیدشان شدم و دریافتم که همسرم سعی دارد موضوعی را پنهان کند. تا این که به طور مخفیانه و نامحسوس در این باره تحقیق کردم و در کمال ناباوری فهمیدم که همسرم قبلاً ازدواج دیگری داشته و آن را پنهان کرده است. او پس از جدایی از همسر اولش، اسم او را از شناسنامه اش حذف کرده و با شناسنامه المثنی مرا فریب داده است. بنابراین تقاضای مجازات وی و باطل شدن ازدواج مان را دارم.
بازپرس پرونده پس از شنیدن اظهارات شاکی از مسئولان اداره ثبت احوال خواست تا سوابق سجلی «مینا» را بررسی و نتیجه آن را به دادگاه خانواده اعلام کنند. گزارش کارشناسان حاکی از آن بود که صاحب شناسنامه ۸ سال پیش به عقد پسری به نام «سیامک» درآمده و پیش از برگزاری مراسم ازدواج از هم جدا شده اند و مینا با گذشت ۷ سال از این ماجرا، به عقد شاکی درآمده و دومین ازدواجش نیز در پرونده سجلی وی به ثبت رسیده است.
با دریافت این استعلام، قاضی دستور احضار زن جوان را صادر کرد تا وی به بیان دلایلش بپردازد. «مینا» در حالی که اشک می ریخت، با ناراحتی گفت: از وقتی که خودم را شناخته ام در شهر شیراز زندگی می کردیم، ۱۸ ساله بودم که به اصرار مادرم و اجبار وی به عقد پسرخاله ام «سیامک» درآمدم. تجربه زندگی نداشتم و آئین همسرداری بلد نبودم. تا این که یک سال بعد در پی درگیری های زیاد با بخشیدن حق و حقوقم طلاق گرفتم و شناسنامه ام را تعویض کردم تا برای همیشه هیچ نام و خاطره ای از «سیامک» در دفتر زندگی ام نماند. در آن روزهای سخت برای فرار از مشکلات به ادامه تحصیل پرداختم و به تهران نقل مکان کردم تا این که پس از چند سال در محل کارم با «سجاد» آشنا شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. او از ازدواج قبلی ام بی خبر بود و من هم به خاطر ترس از دست دادنش، حرفی نزدم. باور کنید سوءنیتی نداشتم و نمی خواستم فریبش دهم. اما قصد داشتم در فرصتی مناسب ماجرای ازدواج اولم را برای «سجاد» بازگو کنم که فرصت نشد. تا این که در آن مهمانی خاله ام چشمش به من و همسرم افتاد و با نیش و کنایه بین ما اختلاف انداخت.
رئیس شعبه در ادامه جلسه از تازه داماد خواست با گذشت و بخشش همسرش، کانون زندگی شان را حفظ کرده و از فروپاشی آن جلوگیری کند. اما مرد جوان با غرور و ناراحتی گفت: به خاطر فریب همسرم، آبرو و اعتبار اجتماعی ام خدشه دار شده است. شاید اگر زمان خواستگاری حقیقت را بیان می کرد، با گشاده رویی می پذیرفتم چرا که من شیفته صداقت و سادگی او بودم. اما حالا احساس می کنم هیچ شناختی از او ندارم و گول ظاهرش را خورد ه ام.
پس از صدور قرار مجرمیت، پرونده برای صدور حکم به دادگاه عمومی تهران فرستاده شد و قاضی دادگاه، نوعروس را به اتهام فریب در ازدواج به تحمل سه ماه و یک روز زندان محکوم کرد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 98]