واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: ؛گزارش خراسان از جلسه دادگاه پرونده اسيدپاشي
؛ قرباني اسيد پاشي: من در اين حكم قضايي اجتماع را مي بينم، خودم مهم نيستم!
؛همت ا... شكري- قضات دادگاه كيفري دانشجوي كينه جويي را كه با پاشيدن اسيد به همكلاسي اش باعث كور شدن چشم هاي او شد را، به قصاص دو چشم و پرداخت ديه براي سوزاندن ساير اجزاي بدن وي محكوم كردند. به گزارش خراسان در جلسه دادگاه پدر و مادر آمنه فقط به صورت سوخته دختر جوانشان نگاه مي كردند و بدون اين كه حرفي بزنند اشك مي ريختند. پرونده اين جنايت كه در تاريخ ١٢ آبان ماه سال ٨٣ اتفاق افتاد بعد از صدور كيفرخواست و تاييد پزشكان ايران و اروپا مبني بر كور شدن مطلق هر ٢ چشم آمنه به شعبه ٧١ دادگاه كيفري ارجاع شد. به گزارش خبرنگار ما، قاضي عزيز محمدي و قضات رحيمي و بومي روز گذشته با حضور متهم و شاكي به اين پرونده رسيدگي كردند. ابتدا قاضي شادابي نماينده دادستان با قرائت كيفرخواست صادره از سوي دادسراي جنايي تهران گفت: در اين پرونده مجيد ٢٧ ساله متهم به كور كردن دو چشم و سوزاندن صورت و برخي از نقاط بدن دختر ٢٩ ساله به نام آمنه با اسيد پاشي است. نماينده دادستان با تشريح جزئياتي از حادثه گفت: عصر روز حادثه متهم بعد از ٦ ساعت انتظار براي ارتكاب جرم، زماني كه آمنه از محل كارش عازم منزل بود در زير پل سيد خندان و كنار بوستان رسالت اسيدي را كه در پارچ قرمز رنگي بود به صورت آمنه پاشيد و فرار كرد. آمنه به بيمارستان منتقل شد اما به دليل سوختگي شديد ناشي از اسيدپاشي هر ٢ چشم او كور شد. با توجه به اطلاعاتي كه آمنه و خانواده اش داده بودند مجيد، خواستگار آمنه تحت تعقيب قرار گرفت و دستگير شد و به ارتكاب جرم اعتراف كرد. نماينده دادستان گفت: با توجه به تقاضاي قصاص از سوي شاكي و اعترافات متهم حاضر در دادگاه تقاضاي صدور حكم مقتضي را دارم. در ادامه آمنه با كمك خواهرش به جايگاه آمد. قاضي از آمنه خواست تا شكايتش را مطرح كند. آمنه گفت: تا كنون ١٩ بار گفتم و براي بيستمين بار هم مي گويم شاكي ام و تقاضا دارم همان طور كه او مرا كور كرد، چشمانش را كور كنيد. مي خواهم تا قطرات اسيد را بر چشمانش بريزيد تا اگر احساس دارد، درك كند كه كور شدن چه زندگي سختي را در پي دارد. من در طول اين مدت واقعا سختي كشيدم. كل صورت و دستانش را بسوزانيد.
قاضي: علت و انگيزه ارتكاب اين جنايت را چه مي دانيد؟
آمنه: او عاطفه انساني ندارد. يا لوس بود يا اين كه از خانواده طرد شده بود در هر صورت خيلي خودخواه بود. همه چيز را براي خودش مي خواست.
قاضي: وقتي كه خواستگاري كرد، او را ديده بوديد؟
آمنه: من هيچ شناختي نسبت به او نداشتم تا به او علاقه پيدا كنم. او را نديده بودم. يك بار مادر او تماس گرفت و گفت پسرش هم كلاسي من در دانشگاه است، من حتي اسم او را نمي دانستم تا اين كه پس از تحقيق از دوستانم در دانشگاه متوجه شدم نام او مجيد است. زماني كه با او رو به رو شدم گفتم كه هيچ علاقه اي به تو ندارم.
قاضي: چطور شد كه جواب رد داديد؟
آمنه: در كارگاهي در دانشگاه، او حركتي انجام داد كه همان جا متوجه شدم او تعادل روحي و رواني ندارد. قبل از آن هم هيچ رابطه اي نداشتيم. با تلفن ثابت در شركت محل كارم تماس گرفت و مرا تهديد به مرگ كرد. او مي گفت كه در ذهنم تو عروس روياهايم هستي و بايد با من ازدواج كني. دو روز قبل از حادثه او را در نزديكي سيد خندان ديدم. گفتم كه ازدواج كردم و شوهرم را خيلي دوست دارم. او گفت بايد طلاق بگيري و با من ازدواج كني وقتي كه او رفت خيلي ترسيدم. به كلانتري رفتم و موضوع را اطلاع دادم اما پليس گفت تا جرمي رخ ندهد پليس نمي تواند دخالت كند.
قاضي: حادثه چه زماني رخ داد؟
آمنه: ماه رمضان بود. ساعت ٣٠:١٦ از شركت خارج شدم تا به خانه بروم. رو به روي بيمارستان رسالت در سيد خندان بوستاني است و من از خيابان كنار بوستان در حال عبور بودم. يك لحظه احساس كردم يكي مرا تعقيب مي كند. در حال حركت بودم كه ناگهان مجيد سد راهم شد. نگاهم به نگاهش افتاد و او پارچ آب قرمز رنگي را به طرفم گرفت و اسيد را به صورتم پاشيد بعد هم فرار كرد فقط مي سوختم، درد داشتم. با فرياد از مردم كمك مي خواستم. فكر مي كردم كسي آن جا نيست چون جايي را نمي ديدم. همه جا تاريك بود. سياه مثل روزگار من. بعد از دقايقي راننده اي آب آورد و من به صورتم پاشيدم صورتم را جلو آوردم تا قطرات اسيد كه به پايين مي آمد ديگر نقاط بدنم را نسوزاند اما دستانم را تا آرنج سوزاند. از درد بي حس شده بودم كه مرا به اورژانس بيمارستان همان جا بردند اما آن ها جز آب پاشيدن و تزريق مسكن كاري نكردند، وقتي خانواده ام آمدند مرا به بيمارستان سوانح و سوختگي بردند. آن قدر درد داشتم كه تصورش هم الان براي من وحشتناك است.
قاضي: حاضري با اين وضعيت با مجيد (متهم) ازدواج كني ؟
آمنه: حماقت محض است، اگر آدم عاقلي بود شايد از او خوشم مي آمد. در دادگاه هم از چهره اش مي ترسيدم. ضمن اين كه او از نظر سني از من كوچك تر است.
قاضي: اگر ديه بپردازد موافقت مي كني تا از قصاص گذشت كني؟
آمنه: درست است كه از نظر مالي در تنگناي شديدم و خيران خيلي به من كمك مي كنند، اما من در اين حكم قضايي، اجتماع را مي بينم، خودم مهم نيستم. مردم و خانواده هايي كه دختر دارند هر وقت مرا ديدند و مي بينند مي خواهند تا هرگز او را نبخشم. در اين سال ها خيلي تلاش كردم او را ببخشم اما نتوانستم او همه چيز را از من گرفت.آمنه اضافه كرد: او ناجوانمردانه مرا به اين روز انداخت، زندگي ام را نابود كرد در اين سال ها هميشه كابوس مي بينم. فقط براي ترميم پلك هايم ١٧ عمل جراحي انجام دادم. پدرم بر زندگي اش چوب حراج زد تا مرا درمان كند.آمنه درحالي كه گريه مي كرد با كمك خواهرش روي صندلي اش نشست بعد از آن كه وكيل مدافع آمنه لايحه اش را خواند قاضي نوبت را به متهم داد تا از خود دفاع كند. مجيد بعد از آن كه قاضي اتهام اسيدپاشي و كور كردن ٢ چشم و نابودي صورت را به وي تفهيم كرد، جرم را قبول كرد و گفت: نيتم از اين كار خير بود.
قاضي: مگر چه گناهي مرتكب شد كه اين گونه او را سوزاندي؟
متهم: آمنه از من خواستگاري كرده بود.
در اين لحظه خنده حاضران فضاي دادگاه را پر كرد.
متهم ادامه داد: من عاشق آمنه شدم، دنبالش رفتم اما او از من بدش آمد چون هم كلاسي هايمان از من پيش او بد مي گفتند، آمنه هم عاشق من شده بود.
قاضي: چطور متوجه شدي كه آمنه عاشق تو شد؟
متهم: وقتي با من صحبت مي كرد تپش قلب مي گرفت و من اين موضوع را از چشمانش مي خواندم. آمنه براي اين كه ثابت كند دوستم دارد، در ميان جمع هم با من سلام و عليك مي كرد.
قاضي: چرا تصميم گرفتي بر صورتش اسيد بپاشي؟
متهم: وقتي به دروغ به من گفت كه ازدواج كرده است دچار فشار روحي و رواني شدم. احساس كردم كه او مرا به بازي گرفته است.
قاضي: مگر به تو قول ازدواج داده بود؟
متهم: قول نداد ولي رفتارش طوري بود كه فكر مي كردم دوستم دارد و مي خواهد با من ازدواج كند.
قاضي: سن شما كمتر از او بود؟
متهم: بايد از اول به فكرش مي رسيد كه از من بزرگ تر است. آقاي قاضي، شايد حرف هاي شما الان منطقي باشد اما دل عاشق به منطق گوش نمي كند. وقتي عاشق باشي كارت تمام است.
قاضي: الان حاضري با اين وضع با آمنه ازدواج كني؟
متهم: بله حاضرم. مي خواهم او مال من باشد.
قاضي: ديه مي دهي؟
متهم: حاضرم بدهم ولي ندارم.
قاضي: حاضري چشمانت را براي قصاص بدهي؟
متهم: به شرطي كه هر دو نفرمان را به يك اتاق ببرند و چشمان هر دو نفرمان را تخليه كنند حاضرم قصاصم كنيد. چون من قصد ازدواج داشتم و نمي خواستم با اسيد پاشي انتقامي گرفته باشم.در ادامه متهم در بيان جزئيات حادثه، اظهارات آمنه را تكرار كرد. قاضي براي دقايقي تنفس اعلام كرد سپس آمنه به جايگاه آمد و گفت: من هرگز حاضر به تخليه چشمان مجيد نيستم زيرا يك كار غيرانساني است مي خواهم به چشمانش اسيد ريخته شود تا درد مرا در آن روز احساس كند هرچند كه او الان هم ثابت كرد كه احساسي ندارد. فقط به فكر خودش است.آمنه درحالي كه پدر و مادرش نگاه دلسوزانه خود را به چهره سوخته و چشم هاي نابيناي او دوخته بودند و حاضران در دادگاه آرام آرام گريه مي كردند گفت: ٢ سال درد دوري از وطن، و صدها بار جراحي كردن صورت قابل تحمل است، اما وقتي پدر و مادري ببينند دخترشان جلوي چشمانشان ذره ذره مي ميرد مردن را آرزو مي كنند. من اگر بميرم خانواده ام يك سال براي من عزاداري مي كنند اما الان هر لحظه عزادار من هستند امروز با خاطرات گذشته زنده ام و شب ها مدام كابوس مي بينم، نمي دانم با اين شرايطي كه دارم چه سرنوشتي در انتظار من است.به گزارش خبرنگار ما، بعد از پايان اظهارات آمنه، قاضي عزيزمحمدي ختم رسيدگي را اعلام كرد و با توجه به مجرم شناخته شدن متهم، راي به قصاص ٢ چشم و پرداخت ديه داد.
پنجشنبه 7 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]