واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: يك بار درباره پركاري.هايت گفتي من مجبورم به خاطر مشكلات و مسائل مالي زياد كار كنم. هنوز آن دوره نگذشته؟ هنوز دغدغه مسائل مالي داري؟
آن دوره گذشته اما هنوز آسايش ندارم.
* در يكي دو سال اخير باز هم خيلي پركار بودي، بازهم به پولش نياز داشتي؟
10 تا كار كرده.ام ممكن است كه دو تا از آنها را دوست نداشته. باشم اما هشت تايش را واقعا دوست دارم. هركدام از بازيگران دوره قبل مثل بهروز وثوقي، ناصر ملك.مطيعي و فردين بالاي 100 تا كار در كارنامه.شان بوده چون سينما وجود داشته اما الان معتقدم كه صدا و سيما از منظر نمايش مردم را فريب مي.دهد، نقطه.نظرهاي شخصي.اش. را در قالب نمايش به مردم تحميل مي.كند و هيچ.گونه خلاقيتي در آن ديده نمي.شود. كدام دفعه آقاي تلويزيون آمده يك رمان را آورده و گفته چون اين رمان الان خيلي گل كرده شما براساس اين رمان بنويس و سريال بساز. اما صداوسيماي آن موقع سناريوهايش را به ناصر تقوايي مي.داده. مي.بينيد كه الان اين.طور نيست اثرهاي سخيف را در قالب سريال و برنامه تلويزيوني به مردم تحويل مي.دهند. مردم هم فقط گول ظواهر را مي.خورند اما محتوا نمي.نوشند. كارگردان.ها كه فقط تعداد آثارشان رفته بالا و اين اصلا ارزشي ندارد. شايد اگر زياد كار كني كار خوب هم بيشتر به پستت بخوره، براي خودم هم خوب است.پيچ و مهره.هاي زنگ.زده.ات را روغن.كاري مي.كني. به نظرم آره. بايد بيشتر و بيشتر كار كرد.
* پس چرا هديه تهراني اين.قدر كم بازي مي.كند؟
اتفاقا من مخالف صددرصدش هستم، چهار سال از سينما دور بود و بعد از چهار سال فيلم «هفت. دقيقه تاپاييز» را كه خود من هم در آن بازيگر بودم بازي كرد كه چي؟ درست است كه يك سفري هم به درونش داشته اما بعد از چهار سال بازي كرد كه چي؟
* خب بعد از چهارشنبه.سوري اين فيلم را بازي كرد. شايد خودش را كنترل كرد كه بازي بد نداشته باشد.
همين؟ خب كه چي؟ مثلا در اين فيلم چه شد؟ چهار سال نبود و كلي بازيگر الكي جاي او را گرفتند. او هم در ميانسالي است و عمرش دارد مي.رود. نكند او سنش متوقف شده؟ مگر هنوز در 22 سالگي مانده؟ اتفاقا من با اين كارش مخالفم. او بايد در اين سينما سالي يك بار بازي مي.كرد. همه كارگردان.ها و تهيه.كننده.ها مي.خواهند كه او در فيلم.شان بازي كند. همه مي.خواهند، پس بايد بازي مي.كرد. اگر سينما سالم بود فيلم اصغر فرهادي بايد 20 ميليارد مي.فروخت. ما ديگر چه آدم.هايي هستيم كه از پنج ميليارد تومان خوشحال مي.شويم. فيلم جناب كيميايي بايد حداقل سه ميليارد مي.فروخت چون از جريان خوب سينماست. هديه هم بايد بازي كند. يكي از دلايلي كه بازي نمي.كند اين است كه مي.داند آن دستمزدي كه حقش است را كسي به او نمي.دهد. خب اين حقش است چرا به او نمي.دهيد؟ نيكي كريمي، حميد فرخ.نژاد و ليلا حاتمي هم همين.طور. هم بهرام رادان هم رضا گلزار. البته رضا يك ستاره است و ما كور بوديم و بددل و سخيف و بدنيت كه چشم ديدنش را نداشتيم. او براي اين سينما سهم مهمي مي.توانست داشته باشد.
* با بازيگراني كه مي.فروشند مخالفي مثل الناز شاكردوست كه از اين فيلم به آن فيلم مي.رود.
مگر تو دروغگويي؟ چرا دروغ مي.گويي كه الناز شاكردوست مي.فروشد، او كجا مي.فروشد؟ فقط يك نفر مي.فروشد كه آن هم رضا گلزار است.
ايرادي كه من در برنامه هفت گرفتم مربوط به تهيه.كننده.ها بود. تهيه.كننده.ها خيلي بيجا مي.كنند كه گلزار را به فيلم.هاي سخيف مي.برند. چرا او را نمي.برند در فيلم.هاي فرهنگي كه آن فيلم.ها بيشتر بفروشد. چرا از وجود او استفاده نمي.كنيم؟ مگر بهروز وثوقي نمي.فروخت، تاثير اسفنديار منفردزاده و مسعود كيميايي در زندگي او را ناديده نگيريد. آيا جنم نيكي كريمي و هديه .تهراني همين بود؟ يكي از دوستان صميمي همين هديه تهراني، نعمت حقيقي بود. او آدم كمي بود؟ نمي.توانست در زيبايي.شناختي هديه تهراني تاثيري داشته باشد؟ كمااينكه من در مجاورت دوستان سينمايي و دانشجويم در طول همين سال.ها كلي چيز ياد گرفتم. اما با رضا گلزار كار بدي كردند. اين هم برمي.گردد به برده.داري كه گفتم. كافي بود رضا گلزار را يكي از همين تهيه.كننده.ها به جاي اين همه فيلم سخيف دستش را مي.گرفت و به يك فيلم روشنفكري مي.برد. اين ظلمي است كه تهيه.كننده.ها به ما كردند. هرچند كه حالا مي.بينم ديگر سينماي ايران اشباع شده از وراجي.هاي مسموم سينماگران مبتذل.
* مگر كارگردان.ها در اين بين نقش ندارند؟ مگر آنها نمي.توانند انتخابشان را بكنند؟ اگر به گلزار بگويند بيا به يك فيلم درست و حسابي معلوم است كه مي..آيد. با پايين.ترين دستمزد هم مي.آيد.
آنها جرات سروكله زدن با اين بازيگرها را ندارند. نمي.خواهند يك بازيگر را تربيت كنند. و من مي.پرسم آخه چرا؟ وقتي او مي.تواند اين همه بفروشد چرا نه؟ همان كاري كه حميد نعمت.الله و اصغر فرهادي هم در فيلم.هايشان كردند.
در .هاليوود بازيگر بعد از مدتي تبديل به يك كارگردان حرفه.اي مي.شود. اما اينجا چرا نمي.شود؟ چون در آنجا بازيگر از آتيه خودش خبر دارد. چرا اين اتفاق يعني از بازيگري به كارگرداني رسيدن براي مل گيبسون و كلينت ايستوود مي.افتد ولي براي بازيگران ما نه؟ فردين سلطان قلب.ها را مي.سازد، فيلم به آن محشري، چرا؟چرا از كشتي.گيري به بازيگري و كارگرداني مي.رسد اما حالا ديگر يك بازيگر نمي.تواند از پيشرفت بهره.اي داشته باشد؟ از آينده.اش خبري نداشته باشد. چون راهش را درست نمي.رود. بازهم مي.گويم كه من الان دارم فقط حرف فرهنگي مي.زنم. راجع به مدرسه حرف مي.زنم، راجع به دانشگاه حرف مي.زنم. خاطره.اي دارم از خسرو سينايي كه مي.گفت: «من و سهراب شهيدثالث رفتيم سلطان قلب.ها را ببينيم. مايي كه بچه روشنفكر بوديم رفتيم كه اين فيلم را مسخره كنيم. اما در نهايت جفتمون گريه مي.كرديم و دست.هايمان را از خجالت يكديگر روي صورتمان گرفته بوديم كه كسي نبيند ما داريم گريه مي.كنيم». حداقل اين است كه آن فيلم احساس خوشي به آنها داده بود، يادتان نرود كه تهران روز تشييع جنازه فردين قرق شده بود. يادمان نرود كه اينها مفت به دست نمي.آيد، فردين زحمتش را كشيد.
در اين قحطي فيلمنامه هم بايد فيلم خوب دست مردم داد، من نبايد خودم و بقيه را توجيه كنم. بيرون هوا كثيف است و هوش اغلب مردم متوسط است. من هم نابغه نيستم، هوش متوسطي دارم و با هوش متوسط كاركردن سخت است.
* قبلا گفته بودي كه من نابغه هستم.
بله من نابغه بازيگري.ام! اما من در خيابان نابغه نيستم. هرچه كارگردان و متن و دراماتورژي بهتر باشد جريان بهتري در سينما ايجاد مي.شود. بايد براي رسيدن به چنين مطلوبي تمرين بيشتر داشت.
* آن وقت امكان دارد كه با همه اين جريان.هايي كه مي.گويي ببينيم كه كارگردان شدي؟
چرا كه نه. راستش اين است كه براي اين سن و سالم بايد اين كار را بكنم و كمك مي.خواهم. تو حاضري كه براي من دفتر بگيري؟ شماها كه روزنامه.نگاريد حاضريد كه براي من مباشر و از اين جور چيزها درست كنيد و حقوقشان را هم بدهيد؟ اگر كمكم كنيد بله مي.توانم كه زودتر فيلمم را بسازم.
* الان فكر مي.كني در بازيگري كجا هستي؟ به آن چيزي كه مي.خواستي رسيده.اي؟
اينجاكجاست كه من بخواهم بگويم كجاي اين دنيا هستم؟ كجا بايد باشم؟ من بيشترين توقعم از نماينده.هاي مجلس اين است كه با ما همكاري كنند، اگر آنها سهل بگيرند همه چيز سهل.تر اتفاق مي.افتد. عمق بايد كنده شود كه حركت به وجود بيايد. ماموران وزارت ارشاد مي.توانند كمك كنند اما وقتي برعكس در مقابل سينما ايستاده.اند چه توقعي مي.ماند؟ انگار عمدا با سينما بد هستند. اما شما نمي.توانيد جلوي جريان را بگيريد. مگر توانستيد جلوي موسيقي زيرزميني را بگيريد؟ جلوي ماهواره و اينترنت را هم نمي.توانيد بگيريد. اين روش.ها غلط است. جلوي كجروي را با تربيت درست مي.توانيد بگيريد، به جاي اين.كارها كمك كنيد اوضاع فرهنگي درست بشود.
* خودت پنج سال ديگر در چه مرحله.اي هستي؟ ايراني؟ .هاليوودي؟ كارگردان شده.اي يا نه؟
آره ايران هستم. الان بحران.هاي زيادي را پشت سر گذاشته.ام. فرصت براي فكر كردن مي.خواهم. من چيزهاي زيادي براي آينده مي.بينم. در همين مملكت هم مي.مانم و كار مي.كنم.
* حامد بهداد، طرفدارهاي تو زيادند و من دليلش را نمي.فهمم. نه خيلي خوش قيافه.اي، نه به خاطر وجود تو فيلمي به فروش وحشتناك مي.رسد، نه اخلاق خوبي داري نه برايت حاشيه عجيبي به وجود آمده. اما يك محبوبيت غيرقابل فهمي داري خودت فكر مي.كني براي چي؟
(با خنده) اتفاقا خوش.سليقه.ها از تيپ و قيافه من خوششان مي.آيد! آنهايي كه از... و... خوششان مي.آيد بدسليقه.اند! به خاطر اينكه من مي.دانم كه دارم چيكار مي.كنم. سره را از ناسره تشخيص مي.دهم. با كاستي.هاي خودم مواجه شدم. هميشه ممنون. كمك.هاي الهي هستم. هنوز هم همانم كه بودم. تو فكر مي.كني چرا پرطرفدارم؟
* تو هيچ .چيزي را مخفي نكردي و همه چيز را واضح و بي.پروا بيان كردي همين هم به محبوبيتت خيلي كمك مي.كند. دروغ نگفتن در جايي كه ما هستيم خيلي كمياب است. ناياب است.
من به خودم دروغ نمي.گويم من برون.ريزي كردم. من تن به خيلي از كارهاي بد ندادم. من از كارهاي بد مي.ترسم.
* مي.خواهي بگويي عرضه رياكاري را نداشتي.
فكر مي.كنم توان رياكردن نداشتم. اما منتقد بايد وجود داشته باشد كه من را نقد كند تا من خودم را اصلاح كنم. من رياكار نيستم. رياكاري هوش مي.خواهد و من ندارم. همان بهتر كه معصوميتم را حفظ كنم.
* خيلي.ها به اين خاطر طرفدار تو هستند كه عاشق جنون و سركشي تو شده.اند.
آدم بدي نيستم. ممكن است عصبي بشوم چون حساسم، كاسه صبرم لبريز مي.شود، بهم برمي.خورد، زبانم بند مي.آيد، عاجز مي.شوم و احساس عجزم را با صداي بلند مي.گويم. اطرافيان، همان.هايي كه ادعاي اخلاق دارند انگشت مي.گذارند روي نقطه ضعف آدم.ها. من با همايون اسعديان بارها بحثم شده اما هيچ.وقت او دست روي نقطه ضعف من نگذاشته، من را تحقير و تخريب نكرد. شرف داشت. در مقام تهيه.كننده و كارگردان از موضع بدي نگاه نكرد. بعضي.ها انگشتشان را روي زخم مي.گذارند، اين زخم هنوز خونش بند نيامده زخم ديگري مي.زنند. من در كودكي و نوجواني.ام صدمه زياد ديدم. حالا دارم خودم را درمان مي.كنم. رامبد جوان هيچ.وقت با من از اين كارها نكرد. يادم نينداخت كه چه مشكلات و كمبودهايي دارم. بعضي.ها يادت مي.اندازند كه تو هيچي نيستي. فرض كن من استاد دانشگاه هستم و يك عده شاگرد آمده.اند از من بازيگري ياد بگيرند؛ آنها من را به.عنوان استاد قبول دارند، نبايد تحقيرشان كنم. آنهايي كه من را عصبي كردند خودشان آدم.هاي عصبي بودند. آدم.هاي بي.مقداري بودند كه من را ناراحت كردند. من وقتي دردم گرفت فرياد زدم. هميشه هم اگر كار بدي كرده.ام درصدد جبران برآمده.ام. روحم كنده مي.شود موقع كار، آدم حساسي هستم. در آن لحظه كه هيچ.كس به دادم نرسيد داشتم خودم را مرمت مي.كردم. دارم به خودم كمك مي.كنم كه صبرم را زياد مي.كنم. تازه صبرم بيشتر شده. نسبت به چند سال پيشم خيلي صبورتر و آرام.تر شده.ام. نشده.ام؟
* موافقم. داري محافظه.كار مي.شوي.
چرا محافظه.كار؟
* شايد مي.ترسي شهرت عجيبي را كه داري از دست بدهي. آن.موقع روابطت در سينما اين.قدر اهميت نداشت. اما الان محافظه.كار شده.اي، برايت خيلي مهم شده كه كسي را نرنجاني.
بسه ديگه ! جنون بسه! سركشي بسه! كودك درونم سنش بالا رفته! از دوم دبستان داره مي.ره پنجم دبستان. هرچه به ميانسالي فكر مي.كنم، آرام.تر مي.شوم. آره. محافظه.كارتر مي.شوم. عاقل.تر مي.شوم. منطقي.تر مي.شوم.
* ديگر مارلون .براندو نيستي؟
همه. او من هستم. مارلون براندو هم در آن اواخر مجبور مي.شود كه علنا عذرخواهي كند يعني مجبورش مي.كنند كه عذرخواهي كند. گفت سينما در سلطه يهودي.هاست. در آن زمان سينما دست يهودي.ها بود و او را مجبور مي.كنند كه بيايد و عذرخواهي كند. او هم صدمه ديد. او تك بود مثل من. او مرده.اش هم به من شهرت مي.دهد. من عشق وافري به بازي او داشتم. شان پن هم همين اخلاق را داشت. آدم.ها با جريا.ن.هايشان پير مي.شوند. من دوران بي.محابايي و شيدايي را تجربه كرده.ام. حالا وقت ديالوگ.مداري است.
* شايد به خاطر اينكه داري از دوران عذب بودن و تجرد فاصله مي.گيري و مي.خواهي ازدواج كني.
اينها همزمان اتفاق مي.افتد. اينكه كي از عذبي درمي.آيم را نمي.دانم. كي و كجايش را نمي.دانم. تمام اين رفتارها، آرامشم، جنونم، معصوميتم و احساسم در كنار هم زندگي مي.كنند با هم رشد مي.كنند. انگار كه در يك شهرك زندگي كنند و همكلاسي باشند! اگر محافظه.كار شدم از كابوس جامعه فرهنگي ترسيدم. از اينكه به من مي.گفتند ممنوع.الكار مي.شوي .ترسيدم! از اينكه ديديم در مطبوعات آدم.ها را چه طور بدنام كردند ترسيدم. خب اينها ترس دارد، ندارد؟
* خيلي. از مخالفانت مي.گويند عقده.اي هستي. مي.تواند به خاطر صدمه.هايي باشد كه ديده.اي.
عقده.اي بودن كه بد نيست. من پيش روان.شناس مي.روم تا خودم را اصلاح كنم. من شايد به واسطه محروميت.هايم عقده.اي شدم. اتفاقا من از نقد نترسيده.ام. ممكن است كه من عقده.اي باشم اما چه اشكالي دارد، اين باعث رشد من مي.شود. خصوصا اگر آن را بپذيري و درصدد مداوايش برآيي. پيشنهادم به ديگران هم همين است.
این گفتگو با سیامک رحمانی برای روزنامه تماشا انجام شده است.
منبع : کافه سینما
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 324]