واضح آرشیو وب فارسی:قدس: صراحت و صداقت مهم ترين مشخصه سياست اسلامي در حكومت علوي
امام العارفين حضرت علي (ع ) كه از كلامش سبزه زندگاني مي رويد و سخني جز حق بر زبان مباركش جاري نمي شود در بياني با هدف اعلام سياست دروغين معاويه و در پاسخ به سخن برخي از يارانش كه پنهاني به امام خرده مي گرفتند فرمود :
والله ما معاويه بادهي مني ولكنه يغدرو يفجر. ولولاكراهيه الغدر لكنت من ادهي الناس و لكن كل غدره فجره و كل فجره كفره و لكل غادرلوا يعرف به يوم القيامه . والله ما استعفل بالمكيده ولااستغمز بالشديده . (1 )
« سوگند به خدا معاويه از من سياستمدارتر نيست اما معاويه حيله گر و جنايتكار است . اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيرك ترين افراد بودم ولي هر نيرنگي گناه و هر گناهي نوعي كفر و انكار است . روز رستاخيز در دست هر حيله گري پرچمي است كه با آن شناخته مي شود. به خدا سوگند من با فريبكاري غافلگير نمي شوم و با سخت گيري ناتوان نخواهم شد. »
برخي ياران امام معاويه را سياستمدار مي دانستند و امام را محافظه كار و محتاط . دليلش اين بود كه معاويه با خدعه و نيرنگ افراد را تطميع مي كرد و بر قدرت خود و منطقه تحت نفوذ خود مي افزود. برخي اين روش ناپسند را به سياستمدار بودن معاويه تعبير كرده بودند. امام در پاسخ به اين شبهه سياستي را كه با خدعه و نيرنگ به سرانجام برسد غيراسلامي خوانده آن را به گناهي بزرگ تعبير مي كند.
اين سخن هم رد شيوه هاي فرعوني است كه جامعه اي را به انحطاط مي كشد و هم اثبات اين اصل است كه امام اهل مدارا و عقب نشيني در مقابل دشمن نيست گرچه شرايط براي او بسيار ساخت باشد و حتي نزديكانش او را سرزنش كنند.
در جاي ديگر نيز به كساني كه گرد او جمع شدند و درخواست كردند امام براي تثبيت موقعيت خود و حكومتش همچون خلفاي گذشته امتيازاتي را براي افرادي خاص درنظر بگيرد فرمود :
اتامروني (اتامرونني ) ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه ! والله لااطور به ما سمر سمير و ما ام نجم في السما نجما! »
« آيا به من دستور مي دهيد براي پيروزي خود از جور و ستم درباره امت اسلامي كه بر آنها ولايت دارم استفاده كنم به خدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پي هم طلوع و غروب مي كنند هرگز چنين كاري نخواهم كرد . » !(2 )
براستي چرا جامعه اسلامي اندكي پس از حاكميت آموزه هاي گرانسنگ پيامبر گرامي اسلام آن چنان دچار انحطاط مي شود كه انسان هاي به ظاهر مسلمان با جرات از امام مسلمين مي خواهند اصول خدشه ناپذير و ارزش هاي متعالي اسلام را به بوته فراموشي سپارد و خدعه و نيرنگ و سياست بازي در اركان حكومت اسلامي را جايگزين سياست بسط عدالت اجتماعي و ترويج صميميت و صداقت در بين مردم مسلمان نمايد. بي ترديد از جمله عوامل اساسي اين رويكرد دلبستگي هاي دنيايي و اسارت هاي مادي افرادي است كه فريب دنياطلبان را خورده اند و اصالت و تشخص انساني خويش را از ياد برده اند.
امام (عليه السلام ) ضمن رد سياست بازي هاي مخالفانش اجراي فرامين الهي را وابسته به سه عنصر و خصوصيت اساسي مي داند :
« لايقيم امرالله (سبحانه ) الا من لايصانع ولايضارع ولايتبع المطامع . » (3 )
« فرمان خدا را برپا ندارد جز آن كس كه در اجراي حق مدارا نكند سازشكار نباشد و پيرو طمع و آرزوها نگردد. »
در حكومت علوي با كساني كه حقوق اجتماعي و سياسي مردم را پايمال مي كنند بايد با اعلان مواضع قاطع مقابله كرد و حاكميت اسلامي را از انحراف اجراي سياست هاي دروغين و شيطاني رهايي بخشيد.
« امام » پس از جنگ صفين در نامه اي كه با عنوان « عمروعاص » ارسال كرده است با صراحت تمام آن عنصر نامطلوب را اين گونه مخاطب قرار مي دهد.
« فانك قد جعلت دينك تبعا لدنيا امري ظاهر غيه مهتوك ستره يشين الكريم بمجلسه و يسفه الحليم بخلطته فاتبعت اثره و طلبت فضله اتباع الكلب للضر غام يلوذ بمخالبه و ينتظر ما يلقي اليه من فضل فريسته فاذهبت دنياك و آخرتك ! ولو بالحق اخذت ادركت ما طلبت . فان يمكني الله منك و من ابن ابي سفيان اجز كما بمد قدمتما و ان تعجزا و تبقيا فما امامكماشرلكما . (4 )
« تو دين خود را پيرو دنياي كسي قرار دادي كه گمراهي اش آشكار است . پرده اش دريده و افراد بزرگوار در همنشيني با او لكه دار و در معاشرت با او به سبك مغزي متهم مي گردند. تو در پي او مي روي و چونان سگي گرسنه به دنبال پس مانده شكار شير هستي به بخشش او نظر دوختي كه قسمت هاي اضافي شكارش را به سوي تو افكند پس دنيا و آخرت خود را تباه كردي در حالي كه اگر به حق مي پيوستي به خواسته هاي خود مي رسيدي . اگر خدا مرا بر تو و پسر ابوسفيان مسلط گرداند سزاي زشتي هاي شما را خواهم داد اما اگر قدرت آن را نيافتم و باقي مانديد آنچه در پيش روي داريد براي شما بدتر است . »
اين صراحت و صداقت از اين روست كه در نظر مولاي متقيان هدف از تشكيل حكومت اسلامي اجراي سياست توحيدي و هدايت و كمال انسان هاست . نه رسيدن به مقام فاني حكومت دنيايي و معامله و مدارا با دشمني كه ظاهري فريبنده دارد :
اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا منافسه في سلطان ولا التماس شي من فضول الحطام ولكن لنردالمعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك فيامن المظلومون من عبادك و تقام المعطله من حدودك . (5 )
« خدايا تو مي داني كه جنگ و درگيري ما براي به دست آوردن قدرت و حكومت و نيا و ثروت نبود بلكه مي خواستيم نشانه هاي حق و دين تو را به جايگاه خويش بازگردانيم و در سرزمين هاي تو اصلاح را ظاهر كنيم تا بندگان ستمديده ات در امن و امان زندگي كنند و قوانين و مقررات فراموش شده تو بار ديگر اجرا گردد. »
و نيز در جاي ديگر مي فرمايد :
ولكنا انما اصبحنا نقاتل اخواننا في الاسلام علي ما دخل فيه من الزيغ و الاعوجاج و الشبهه و التاويل . فاذا طمعنا في خصله يلم الله بها شعثنا و نتداني بها الي البقيه فيما بيننا رغبنا فيها . و امسكنا عما سواها . (6 )
اما امروز با پيدايش زنگارها در دين كژي ها و نفوذ شبهه ها در افكار تفسير و تاويل دروغين در دين با برادران مسلمان خود به جنگ خونين كشانده شديم پس هر گاه احساس كنيم چيزي باعث وحدت ماست و به وسيله آن با يكديگر نزديك مي شويم و شكاف ها را پر و باقيمانده پيوندها را محكم مي كنيم به آن تمايل نشان مي دهيم آن را گرفته و ديگر راه را ترك مي گوييم . (7 )
پاورقي :
1 ـ نهج البلاغه خطبه 200
2 ـ همان خطبه 126
3 ـ همان حكمت 110
4 ـ همان نامه 39
5 ـ همان خطبه 131
6 ـ همان خطبه 122
7 ـ جلوه هاي رفتار علوي اسماعيل سعادت ج 2 ص 49 ـ43
جامعه اسلامي در فاصله كوتاهي پس از حاكميت آموزه هاي گرانسنگ پيامبراكرم (ص ) آنچنان دچار انحطاط مي شود كه انسان هاي به ظاهر مسلمان از امام مسلمين مي خواهند اصول خدشه ناپذير و ارزش هاي متعالي اسلام را به بوته فراموشي بسپارد و خدعه و نيرنگ را در اركان حكومت اسلامي نفوذ دهد!
برخي از افراد معاويه را سياستمدار مي دانستند و امام علي (ع ) را محافظه كار و محتاط و دليل آنها اين بود كه معاويه با خدعه و نيرنگ افراد را تطميع مي كرد و بر قدرت خود و منطقه تحت نفوذش مي افزود. امام (ع ) در پاسخ به اين شبهه سياستي را كه با خدعه و نيرنگ و فريبكاري به سرانجام برسد غيراسلامي خواند و آن را معصيت و گناهي بزرگ و عامل خسران عظيم در رستاخيز ناميد
يکشنبه 3 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 129]