تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835402663
با عباس ملكي كارشناس ارشد سياست خارجي اوباما دست دوستي به سوي ايران دراز نخواهد كرد
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: با عباس ملكي كارشناس ارشد سياست خارجي اوباما دست دوستي به سوي ايران دراز نخواهد كرد
جام جم آنلاين: عباس ملكي، رئيس مركز مطالعات بينالمللي درياي خزر و از ديپلماتهاي برجسته كشورمان در حوزه سياست خارجي طي سالهاي گذشته بوده است، به طوري كه توانست اعتماد ولايتي، وزير امور خارجه اسبق كشورمان را جلب و نقشآفرين قطعنامه 598 باشد.
در مورد پيروزي باراك اوباما در انتخابات رياست جمهوري آمريكا و تاثيرات احتمالي آن در ارتباط با جمهوري اسلامي ايران با وي به گفتگو نشستيم. ملكي معتقد است اوباما چهرهاي بسيار معتدل، مقيد به حفظ منافع ملي آمريكا و در عين حال داشتن سياستهايي نرمتر از سياستهاي محافظهكاران را از خود به نمايش گذاشته، اما از نظر هدفگيري، اهداف و راهبرد با محافظهكاران تفاوتي ندارد.
وي رقم زدن چگونگي نوع تعامل دولت جديد آمريكا با ايران را نيازمند ابتكار عملي از سوي كشورمان ميداند و ارسال پيام تبريك رئيسجمهور را نيز در راستاي اين ابتكار عمل توصيف ميكند.
ملكي با اشاره به سياستهاي دولت نهم در قبال آمريكا طي 3 سال گذشته، معتقد است راهبرد درست طراحي شده بود، اما در عمل برنامهها و سياستها درست نبوده و در تناقض با استراتژي بوده است.
ارزيابي شما از رئيسجمهور شدن باراك اوباما چيست؟
تغيير نسلها موضوع بسيار مهمي است كه اين مساله در آمريكا هم اتفاق افتاده است. نسل جديدي روي كار آمدند كه به دنبال تغيير هستند. حدس ميزنم سياستمداران كهنهكار آمريكايي نيز به اين نتيجه رسيده بودند آن چيزي كه ميتواند تصوير آمريكا را در خارج از اين كشور بهبود ببخشد و آن نفرتي را كه در همه جاي دنيا وجود دارد، تبديل به تصويري مثبت كند، چهرهاي جديد بود كه از سياستمداران كهنه يا كهنه سربازها نباشد.
از طرف ديگر، مساله اقتصادي آمريكا به جايي رسيده بود كه نيازمند ايدههاي جديد بود. موضوع مسكن، صندوقهاي خانوادگي، بازنشستگي و... كه در دورهاي باعث رشد اقتصاد شده بود، اكنون اقتصاد را دچار مشكل كرده و نيازمند راهكاري جديد است.
تمامي اين مسائل دست به دست هم داد و در زير واژه تغيير، رئيسجمهور جديد انتخاب شد.
با توجه به پيشينيه نژادپرستي در آمريكا و پيشينه خانوادگي اوباما، چگونه شد كه گردانندگان سياستهاي آمريكا نتيجه گرفتند آمريكا نيازمند چهرهاي مانند اوباما براي تغيير وضعيت است؟
در آمريكا بجز سرخپوستها، همه تبار غيرآمريكايي دارند؛ يعني حتي آن كسي هم كه در ميان نومحافظهكاران حضور دارد يا پدرش ايرلندي است يا جدي اسپانيايي دارد.
دوم اين كه جامعه آمريكايي به جايي رسيده بود كه از تاثيرات 11 سپتامبر فاصله گرفته و پس از آن به دنبال عقلانيتي جديد بود. به نظر ميرسد اين عقلانيت جديد در ميان دموكراتها بيشتر است، در عين حال كه محافظهكاران و نومحافظهكاران بيشتر به مسائل وطنپرستي و منافع ملي آمريكا در حد شعاري نگاه و عمل ميكردند.
آقاي اوباما و دستگاه اداري آن در عين اين كه به منافع آمريكا نظر دارد، به دنبال استفاده از راههاي واقعگرايانهتري است. واقعيت اين است كه ايالات متحده آمريكا در چند زمينه مزيت دارد.
مزيت اول كه محافظهكاران بيشتر بر آن تكيه ميكردند، قدرت نظامي برتر دنيا بودن است. مزيت ديگر، آموزش عالي و ديگري فناوري است كه دموكراتها سعي كردند بر اين دو تكيه و از آن استفاده كنند و اساس برنامهريزيهاي ايالات متحده را كه از ريل خارج شده بود، به مسير خود بازگردانند.
با توجه به وضعيت آمريكا اوباما قابليتهاي قابل توجهي براي رئيسجمهور شدن داشت؟
بدون هيچ ترديدي مسائل عراق، افغانستان، مسكن، ورشكستگي بانكها و بحران مالي در انتخابات رياست جمهوري آمريكا موثر بود.
اما به نظر من اوباما نيز خوب عمل كرد. در كل دوران انتخابات از خود چهرهاي نشان داد كه بسيار معتدل و مقيد به حفظ منافع ملي آمريكاست و در عين حال امكان دارد برخي از سياستهايش نرمتر از سياستهاي محافظهكاران باشد.
اما از نظر هدفگيري، اهداف و استراتژي اوباما و محافظهكاران با هم تفاوتي ندارند و يكي از مهمترين آنها بحث سياست خارجي آمريكا در خاورميانه است.
در طول مبارزات انتخاباتي، ايران يكي از موضوعات مهم نامزدهاي رياست جمهوري بود و تحليلهاي مختلفي هم در مورد روي كار آمدن دموكراتها يا جمهوريخواهان نسبت به كشورمان در داخل و خارج ارائه ميشد. از نظر شما روي كار آمدن اوباما تغييري در سياست خارجي آمريكا ايجاد خواهد كرد يا خير؟
وقتي ميگوييم سياست خارجي، بايد بدانيم منظور كدام بخش است. آنها چشماندازي يا به عبارتي ماموريتي و اهدافي دارند كه براساس آن راهبردهايي را طراحي ميكنند و در نهايت سياستهايي را ميريزند كه آن راهبردها را به عمل برسانند.
به طور كلي، آمريكاييها پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در ماموريت، چشمانداز و اهداف خود چيزي را كه به مردم خود نشان دادهاند اين است كه ايران يك دشمن است.
2 حزب در اين نوع سياستها با يكديگر تفاوتي ندارند. يك اشتراك نظر وجود دارد كه ايران يك دشمن است، اما طراحي استراتژيها، برنامهريزيها و سياستگذاريها ميتواند متفاوت باشد.
بدون هيچ ترديدي با آمدن اوباما، احتمال حمله نظامي به ايران كمتر ميشود، اما برخوردها با كشورمان كمتر نميشود. اين گروه جديد هم تا اندازهاي برنامههاي دولت قبلي را خواهد داشت. براي آنها، برنامه هستهاي ايران و نفوذش در منطقه به ادعاي آنها مساله حقوق بشر و تروريسم مهم است.
مجموعه اين مسائل را كنار هم بگذاريم ملاحظه ميكنيم آنها را به اين سمت سوق ميدهد كه در قبال ايران، سياستهايي را اتخاذ كنند. بيهيچ ترديدي، اوباما بدون در نظر گرفتن اين مسائل دست دوستي به سمت ايران دراز نخواهد كرد.
موضوع مهمتر آن كه از اين پس ايران چه خواهد كرد و چه نوع بازي را در پيش خواهد گرفت.
با توجه به مواضع اوباما و معاون و وزير امور خارجهاي كه وي براي خود در دوران فعاليتهاي انتخاباتي تعيين كرده و ميكند، فكر ميكنيد حركت آنها براي آغاز مذاكره با ايران تا چه اندازه جدي باشد؟
افراد مطرح براي وزارت امور خارجه دنيس راس و خانم سوزان رايس هستند.
احتمال حمله نظامي كم ميشود، اما احتمال تحريمها و قطعنامههاي سازمان ملل به قوت خود باقي است.
مهمترين مانع، ابتكار ايران پس از اين موضوع است. اگر ايران بتواند سياست ابتكاري جديدي داشته باشد، اين مساله بسيار حائز اهميت خواهد بود.
چه نوع ابتكار عملي؟
در گام اول با دولت جديد آمريكا مثبت برخورد كند. ايران ميتواند برخي از مسائل را كه مانع پيشرفت مذاكرات ديپلماتيك بوده است، از ميان بردارد.
در زمينه خليج فارس و مسائل آن، پيشنهاد همكاريهاي امنيتي دستهجمعي، پيشنهاد عدم تجاوز با همسايگان، پيشنهاد كمك به ايجاد ثبات و امنيت در عراق و افغانستان را ارائه كند. در مورد افغانستان هر چه به مرز ايران نزديك ميشويم بيثباتي كمتر ميشود و اين به غرب و جنوب نيز ميتواند گسترش يابد و دولت ايران ميتواند اين مساله را پيشنهاد كند.
در يك ديدگاه كلي، تعامل ميان مصرفكنندگان و توليدكنندگان انرژي، موضوع رد و بدل كردن افراد تحصيلكرده، برنامههاي تبادل استاد و دانشجو و در مسائلي از اين قبيل دولت ميتواند ابتكار عمل به خرج دهد و آنها را مقداري در مقابل پيشنهادهاي جديدي قرار دهد تا آن لابي قدرتمندي كه ايران را دشمن كامل فرض ميكند، نتواند كار خود را ادامه دهد.
توجه به دشمنهاي مشترك نيز ميتواند موثر باشد. طالبان در عين حال كه دشمن آمريكا به حساب ميآيند، دشمن ايران نيز هستند.
در اين 3 سالي كه احمدينژاد رئيسجمهور بوده است 3 بار به نيويورك سفر كرد و هر بار نيز برنامههاي متنوعي هم در آمريكا داشت. نامهاي به بوش نوشت و سخن از مذاكره مطرح كرد. اين اقدامات تا چه اندازه جدي بوده است؟ آيا صرفا جنبه تبليغاتي داشت يا اينكه ايران گامهاي جدي را در اين زمينه برداشته است؟
ايران گامهاي خود را در اين زمينه برداشته كه جدي هم بوده است. اما چند نكته وجود دارد. نخست اينكه در رفتار ايران تناقض وجود داشت.
چه جور تناقضي؟
به عنوان مثال اگر شما نامه مينويسيد و به تعامل دعوت ميكنيد، بايد مسير را نيز باز گذاشت و زمينههاي رفت و آمد روشنفكران ايراني، آمريكايي و استادان و دانشجويان را فراهم كرد، در حالي كه اين مساله نسبت به گذشته بسيار كمتر شده است.
از لحاظ استراتژي درست طراحي شده بود، اما در عمل برنامهها درست نبود و در تنافض با استراتژي بود. در تمام كارهايي كه ايران طي اين سالها انجام داد براي تعامل با رژيمي بود كه متاسفانه هيچ وقت به اين موضوعات توجهي نداشت.
اما اكنون طرف مقابل بيشتر آماده فكر كردن و بررسي است به شرطي كه استراتژيهاي ما با سياستهايمان همخواني داشته باشد.
وقتي يك استراتژي طراحي ميشود روي آن كار زيادي انجام شده و سياستها نيز بر اساس آن تعريف ميشود. پس علت اين تناقض در استراتژي و سياستهاي ايران نسبت به آمريكا چيست؟
در ابتدا دولت جديد باور نميكرد سياست خارجي يك علم است و بايد باور كرد كه راحتتر از مهندسي و پزشكي نيست و مذاكرات چندجانبه، دوجانبه و شناخت مذاكرات بينالملل سختتر هم است.
دولت بتدريج پختهتر شد و اكنون از ابزاري استفاده ميكند كه قبلا آن را نفي ميكرد. قبلا فكر ميكرد سازمان ملل موثر نيست، اما آقاي رئيسجمهور در عرض 3 روز ميتوانند با مقامات و رهبران كشورهاي مختلف ديدار كنند كه اگر به تنهايي بخواهند با تعدادي از آنها اين كار را انجام دهد، شايد در طول يك سال هم نتوانند. هر سفري به هر كشوري مدتها برنامهريزي ميخواهد و شما اين كار را ميتوانيد در عرض يك هفته انجام دهيد.
مصاحبه با خبرنگاران، رسانهها و تعامل با دانشجويان از آن جمله است. ابتدا دولت قبول نداشت كه به عنوان مثال مصاحبه با روزنامه نيويورك تايمز مهمتر از يك روزنامه محلي در يك كشور آفريقايي است؛ اما مشخص شد كه آنها رسانههاي قوي دارند و ما ميتوانيم از آنها استفاده كنيم. به همين دليل امسال سردبيري نيويورك تايمز را پذيرفتند.
ميخواهم بگويم كه اين كار پختگي را نشان ميدهد.
با توجه به اينكه روي كار آمدن اوباما با استقبال نسبي مسوولان كشور مواجه شده است، فكر ميكنيد از سرگيري گفتگوها و ايجاد رابطه تا چه اندازه امكانپذير باشد؟ ضمن اينكه در آمريكا هم كسي روي كار آمده كه چنين زمينهاي را دارد.
به نظر من اصل مذاكره نيست، بلكه محتواي مذاكره است. در مذاكره افراد بايد به حداقلهايي مشترك برسند و فكر ميكنم فضا براي اين كار بيشتر شده است. به عنوان مثال دشمنان مشترك، افقهاي مشترك، مساله گرم شدن زمين، انرژيهاي جانشين، ثبات در خاورميانه و آسياي جنوب غربي. ايران بايد ابتكاري به خرج داده و اين راه را باز كند.
جورج بوش رئيسجمهور كنوني آمريكا اعلام كرده از 15 نوامبر سياستهاي خود را در قبال ايران تغيير خواهد داد. ارزيابي شما از اين نوع تغيير چيست و فكر ميكنيد اين تغيير در چه راستايي انجام شود؟ چه ارتباطي ميتواند با انتخاب اوباما يا تداوم سياستهاي بوش داشته باشد؟
اين دو سناريوست. بدبينانهاش اين است كه بوش مايل است دست رئيسجمهور آينده را در پوست گردو بگذارد و كارهايي انجام دهد كه وي را مجبور كند آن سياستها را ادامه دهد. مانند ايجاد تعهدات بزرگ، توافقنامه امنيتي با عراق، قراردادهاي طولاني مدت با چين يا اوراسيا.
خوشبينانهاش اين است كه نومحافظهكاران آمريكا دريافتهاند در آينده بايد سياست خارجي آمريكا تغيير كند و براي انتخابات 2012 به فكر است و ميخواهد چرخها را براي رئيسجمهور آينده روغنكاري كند.
بيشتر جنگها موقعي بوده كه دموكراتها در آمريكا روي كار بودهاند و دموكراتها را جنگطلبتر از جمهوريخواهان ميدانند. نظر شما چيست؟
شايد تصادفي باشد يا باز گردد به ذات روابط بينالملل. در زماني كه شما به دنبال مذاكره هستيد جنگ بيرون آيد و در دل جنگ مذاكره. در مورد ايران 14 مصوبه در مجالس آمريكا و فرمانهاي رئيسجمهور در دوران دموكراتها بوده است.
به نظر من منطقي پشتش نيست. شايد تصادفي بوده يا آن كه در دورههايي كه آنها دنبال اين بودند كه با رقباي خود مذاكره كنند، طرف مقابل فكر كرده آنها ضعيف هستند و دست به اقداماتي زده است مانند بحران موشكي كوبا.
40 سال پيش رابرت كندي جملهاي داشت كه گفت آمريكا به اندازهاي بلوغ پيدا خواهد كرد كه يك سياهپوست به رياست جمهوري خواهد رسيد. عجيب است كه پس از 40 سال اين اتفاق افتاد.
مردم آمريكا بشدت مصرفي هستند و منافع خود را ميبينند، اما اين مانع نميشود در مواقع حياتي فكر نكنند و با فكر پيش نروند.
از انتخابات آمريكا تعبير به نقطه عطف و سرآغاز دورهاي جديد ميشود. آيا اين مساله در مورد ايران هم صدق ميكند؟ از چه زاويهاي؟
از يك زاويه درست است، زيرا رابطه آمريكا با اروپا، كشورهاي خاورميانه و آمريكايي لاتين را تحت تاثير قرار ميدهد.
شعارهايي كه در دوران كانديداتوري از سوي رئيسجمهور مطرح ميشود با وقتي كه روي كار ميآيد به دليل تفاوت داشتن با واقعيات، كنار گذاشته ميشود.
كندي شعارش اين بود كه با ديكتاتورها كار نميكند، اما پس از آن كه روي كار آمد و با ايران چند ماهي كار نكرد، ملاحظه كرد ايران را دارد از دست ميدهد و اتحاد شوروي به دنبال نفوذ در ايران بود و حتي كمك بيشتر از جمهوريخواهان را به ايران آغاز كرد.
حدس زده ميشود به دليل برخورد متفاوت دموكراتها نسبت به نومحافظهكارها، درباره موضوع حقوق بشر و مسائل جهاني نقطه عطفي باشد، اما كه البته اين به معناي كنار گذاشتن قدرت نظامي نيست، بلكه آن را به عنوان گزينه آخر در نظر ميگيرند.
زنجيره سياست هاي آمريكا عليه ايران
ايالات متحده آمريكا مجموعهاي از استراتژيها را در مورد ايران طراحي كرده است كه مسائل مالي و تحريمها بخش مهمي از زنجيره سياستهاي آمريكا عليه ايران شمرده ميشود.
تحريم بخش مالي ايران آنچنان براي آمريكا حائز اهميت است كه معاون وزير خارجه آمريكا در ديدار با برخي تجار در دبي آنان را تطميع كرد كه به جاي ايران در عراق تجارت كنند و اين براي آن است كه مردم ايران بر اثر فشارهاي مالي تسليم شوند.در حال حاضر تعدادي از ناوهاي آمريكايي در خليج فارس حضور دارند اما آمريكا قصد واقعي خود را از حضور اين ناوها در خليج فارس بيان نميكند.
عمليات پنهاني از جمله بخشهايي است كه آمريكا فعاليت زيادي در مورد آن انجام ميدهد و فعاليت پنهان آمريكا در سيستان و بلوچستان و استانهاي همجوار عراق را ميتوان از اين دست برشمرد.
از سوي ديگر آمريكا از ارتباط با دانشگاهيان، خبرنگاران، ورزشكاران و ديگر قشرهاي جامعه نيز غافل نيست تا مبادا ارتباط خود را با داخل فراموش كند.
همچنين پرونده هستهاي ايران همچنان مفتوح است و كشورهاي موسوم به 1+5 در حال مذاكره براي برداشتن قدمهاي بعدي در جهت واداشتن ايران به دست كشيدن از چرخه سوخت هستهاي هستند.
گرچه اميدواري براي پايان يافتن منازعه هستهاي ايران و غرب براي رسيدن به يك راه حل بهينه مبتني بر حفظ استقلال و حقوق ايران و رفع نگرانيهاي ديگر باقي است اما به نظر ميرسد كه بحث در مورد بررسي راههاي مواجهه با تحريمها، فشارهاي آمريكا ضروري باشد.
فاطمه تيمورزاده
دوشنبه 27 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 543]
-
گوناگون
پربازدیدترینها