واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > سلحشور، یزدان - یک- ادبیات عامهپسند خوب است یا بد؟ طبیعتاً در ایران خوب نیست چون نویسندگانی که در این حوزه فعالیت میکنند بیشترشان همان قدر از رماننویسی وفوت وفن نوشتن میدانند که بنده از فوت وفن اَبرکامپیوترها!همه میدانیم که اینها بد نمینویسند،در حد بچه مدرسهای مینویسند! با این همه، کتابهایشان هر سال چند چاپ را تجربه میکنند و متوسط درآمد سالانهشان از یک کتاب، سه برابر یک روزنامهنگار شش دانگ این مملکت است اگر به جای یک جا، چند جا کار کند!بعضی از این نویسندگان که بالای 70جلد کتاب منتشر کردهاند از محل حقالتألیف این کتابها یک زندگی رویایی در کشورهای غربی دارند؛چیزی که نویسندگان درجه یک ما به خواب هم نمیبینند. بروبیای این نویسندگان در حدیست که ناشرها سعی در سرقت آنها از هم دارند و گاه کار به زد وخورد و فحش وفحشکاری پای تلفن و در معابر عمومی و خصوصی میکشد!به هر حال هرجا که پای پول درمیان باشد این قضایا اجتنابناپذیر است. این وسط ارشاد هم هم مشکلی ندارد با صدور مجوز برای این آثار اما ظاهراَ وقتی این کتابها در نمایشگاه کتاب تهران پرمشتری میشوند یک دفعه عدهای به این فکر میافتند که«وافرهنگا!واادبیاتا!وااسلاما!» و میریزند توی دم و دستگاه ناشران پردرآمدی که دارند حالاش رامیبرند و... کتابهای رویزمینی را زیرزمینی میکنند!ببینید دوستان ! دشمنان ! میانهروها ! مشکل این نیست که این کتابها خریدار دارند،مشکل این است که خوب نوشته نمیشوند؛ شما خوباش رابنویسید واز نیاز بازار استفاده بهینه کنید وحالاش را ببرید! باور کنید نه با نصیحت میشود جلوی این بازار پردرآمد را گرفت نه با برخورد شدید و حدید؛ این ذائقهی ادبی مشکلدار باید با انتشار آثار ادبی باکیفیت، بیمشکل شود. راه دیگری هم ندارد و نشر ما باید با فروش قابل قبول، چرخ اقتصادش بچرخد و با این کتابهای ادبی «سنگین» موجود، چرخاش نمیچرخد!دو- زمانی نه چندان دور یعنی فروردین 1358، گیتی خامنهای که تازه شده بود مجری برنامه کودک ، در یکی ازهمان روزها گفت که دیگر قرار نیست تلویزیون جمهوری اسلامی کارتونهای بتمن و سوپرمن و اسپایدرمن را نشان بدهد چون در این مملکت انقلاب شده! وحالا همان کارتونها در سیستم پخش خانگی حضوری پر درخواست دارند وپدرها و مادرها مجبورند چندتا چندتا بخرند و بچهها هم بیخیال برنامه کودک شدهاند و دائم میگویند:«CD بذار!» من شخصاَ مشکلی با قهرمانان کمیک استریپی ندارم اما قصه به همین جا ختم نمیشود! پسر 3سالهام که اصلاَ از کارتون «Ben10» خوشاش نمیآید، چون درپارک ، ساعت این شخصیت کارتونی دست یکی از بچهها بوده، بهانه گرفته که ازاین ساعتها میخواهد و بعد ازاین که با پرداخت 9دلار[ چون مدتیست که درآمدم به ریال است ومخارجم به دلار،تصمیم گرفتهام فقط با ارقام واقعی حرف بزنم!] یک ساعت«Ben10» خریدهام، رفته توی پارک و همه بچهها[حتی بچههای ده، یازده ساله] انگار که یکی از قدیسین را دیده باشند، دورش را گرفتهاند و هی ساعت را تبرک کردهاند! [طوری که یاد «سازدهنی» امیر نادری افتادم!] حالا میگویید من چه کار کنم؟ چه کار میتوانیم بکنیم در این وضعیت؟!سه- روزگاری دلم میخواست شاعر بزرگی بشوم، نشدم!روزگاری دلم میخواست قصهنویس بزرگی شوم، نشدم!روزگاری دلم میخواست روزنامهنگار بزرگی شوم، نشدم!روزگاری دلم میخواست فیلمساز بزرگی شوم، شدم یک سینمایینویس کوچک!روزگار همهی ما همین طور است حالا یکی کمتر یکی بیشتر اما در «نشدن»، کم و زیاد که چندان توفیری ندارد!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 383]