محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827733295
دلار؛ سود براي آمريكا ضرر براي جهانيان
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: دلار؛ سود براي آمريكا ضرر براي جهانيان
گفتوگو با محمدهادي مهدويان
بحران مالي به وجود آمده ناشي از چيست؟ سوروس از سرمايه داران و نظريه پردازان آمريكايي ريشه بحران آمريكا را در حوزه مالي جست وجو ميكند منتها از اين زاويه كه موضوع جهاني سازي سرمايه به آن عمق و شدت بيشتري بخشيده است. به اين تحليل در شرايط كنوني كمتر به آن پرداخته است. سوروس از اين رو ميتواند بحق مبدع چنين نظريهاي باشد كه خود بحران شرق آسيا را رقم زد. وي در سال 1997 مقادير معتنابهي سرمايههاي خود را از مالزي بيرون برد و به دنبال آن بحران مالزي به تايلند و ديگر كشورهاي شرق آسيا كشيد. با اين همه بحران حاضر داراي پديدههاي جديدي است كه قابل تامل است. ابعاد اين بحران را با محمدهادي مهدويان به گفت وگو گذاشته ايم كه از نظرتان ميگذرد. وي در دوره رياست مرحوم نوربخش و اوايل رياست دكتر شيباني بر بانك مركزي مديركل اين بانك بوده است.
• به نظر ميرسد كه كسي مايل نيست يكي از عواقب جهاني شدن را اين بداند كه سيستم مالي جهان نيز بايد عوض شود و اگر نشود نتيجه اش اين خواهد بود كه الان با آن جهان دست به گريبان است؟ به عبارت ديگر جهان سرمايه داري يك مسير غيرمترقبه را طي نميكند. بلكه اين مسير، مسيري كاملاً پيش بيني شده است. با اين همه، مخاطبان روزنامه سرمايه مايلند بدانند كه ماهيت اين بحران از نظر شما چيست و از كجا نشأت گرفته است؟
اين موضوعي كه ميفرماييد كاملاً درست است. به عبارت ديگر بحث سيكلهاي تجاري در اقتصاد سرمايه داري غرب، بحث چند صد ساله است. اما آن چه اتفاق در اين چند دهه افتاده، ميزان شدت و ضعف اين سيكلها بوده كه متفاوت بوده است. از اين رو سيكلهاي تجاري به دلايل متعدد و مختلف سياسي و اقتصادي مقولهاي كاملاً شناخته شده هستند. اين سيكل در دهه نود و در آستانه قرن بيست و يكم داراي ماهيت پيچيده تر مالي نيز شده است. قبلاً تا اندازهاي شناخت مكانيسمهايش ساده بود.
• منظور از سادگي چيست؟
ببينيد قبلاً حجم قابل توجهي از منابع را دولتها به اقتصاد تزريق ميكردند و در اثر آن حباب قيمتي در بازار ايجاد ميشد و قيمتها در اندازههايي بيش از سطح واقعي شان نسبت به داراييها قرار ميگرفتند. از اين رو قابل پيش بيني و تصور است كه در جايي حبابها ميتركند. قيمتها به نسبت دارايي شامل مسكن، ساختمانهاي تجاري، ماشين آلات توليدي كارخانجات و... دچار حباب ميشوند و به سطوح غيرقابل دوامي ميرسند كه در نهايت به مرز تركيدن ميرسند. اما اينكه حباب چه زماني ميتركد و شليك چه واقعهاي منتج به تركيدن آن حباب ميشود موضوعاتي قابل بحث هستند و قطعاً اين امر اتفاق ميافتد.
• قبلاً اين موضوع در چه كشورهايي روي داده است؟
مثلاً در دهه 90 آنقدر قيمت مسكن در توكيو (ژاپن) بالا بود حتي در برخي از مراكز شهر توكيو گفته ميشد قيمت زمين از متر مربعي چند ميليون دلار بالاتر رفته بود. از اين رو همه پيش بيني ميكردند كه اين امر قابل دوام نيست و ميتركد. زيرا معنا ندارد كه زمين متري چند ميليون دلارباشد. اين اتفاق نيز روي داد. اما تا زماني كه اتفاق نيفتاده همه براساس قيمتهاي جاري دست به معامله ميزنند براي اينكه اين دست از معاملات در سيكل افزايشي قرار دارد. هركسي ميخرد و با يك افزايش به ديگري آن را ميفروشد. اما در يك نقطه اين موضوع به اوج ميرسد و ميتركد و قيمتها به سمت نزولي ميرود. اما زمان نزول را بسياري از اقتصاددانان با دامنه تقريب مثلاً شش ماهه برآورد ميكنند. بنابراين در سطح جهاني پديده عجيبي روي نداده است. آنچه كه عجيب است، دامنه و اندازه بحران كنوني است.
• اين بزرگي بحران ناشي از چيست؟ آيا به دليل فرامليتي شدن سرمايه است يا عوامل ديگري نيز در آن دخيل هستند؟
اين موضوع چند دليل دارد؛ يكي حجم بسيار بزرگ هم افزاشده كسري بودجه دو دوره رياست جمهوري بوش و همين طور كسري مستمر و اضافه شونده و تجمعي دو دوره رياست جمهوري آقاي بوش در زمينه تراز پرداختها بنابراين هم بودجه وهم تراز پرداختهاي خارجي در اين موضوع بسيار دخيل هستند. به ويژه در تراز پرداختهاي خارجي، در دوره، اعداد بسيار نجومي دچار كسري شدهاند. يك بخش مهم آن نيز ناشي از هزينههاي جنگ عراق و افغانستان از سال 2001 به اين طرف بوده است. شما ميدانيد كه فاصله سال 1992 تا 2000 در دو دوره كه كلينتون بر سر كار بود، وي توانست به سختي بودجه آمريكا را به بودجهاي متوازن تبديل كند. البته اين بودجه مازادي نداشت. تنها دوسال از دوره هشت ساله كلينتون يعني سالهاي 1999 و 2000 بودجه آمريكا متوازن شد. ولي بلافاصله از سالهاي 2000 و 2001 با آمدن جمهوريخواهان و نئوكانها اين مشكل مجدداً آغاز شد.
• ولي صاحبنظران آمريكايي يكي از دلايل مشكلات مالي كنوني آمريكا را مربوط به زمان آقاي كلينتون ميدانند كه حاضر نشده بود درباره آن سخني بگويد و به عبارتي بحران را از ديد افكار عمومي مخفي كرده بود.
من به اين سخن اعتقادي ندارم. عين همين پديدهاي كه آمريكا اكنون با آن روبه روست، در زمان بوش پدر منتها در ابعاد كوچك تر ايجاد شد البته اين امر مربوط به بوش پسر و بوش پدر نيست بلكه مربوط به حزب جمهوريخواه است. احزاب جمهوريخواه معمولاً هزينههاي بسيار سنگيني در زمينههاي نفتي، دفاعي و نظامي انجام ميدهند ولي برعكس دموكراتها بودجهها را به برنامههاي اجتماعي تبديل ميكنند كه به همراه خود تامين و اجتماعي، بهداشت، آموزش و تحصيلات و... ناشي ميشود. اين موضوع در سيكلهاي تجاري آمريكا كاملاً روشن است. منتها اين مسائل به بحران منتهي نميشود تا مادامي كه جنگ نيست.
• چرا شما روي جنگ متمركز ميشويد؟
زيرا اين جنگ است كهاندازهها را ابتدا بزرگ و سپس از تناسب خارج ميكند و سپس بعد از يك دوره چهار يا هشت ساله يك بحران مانند آنچه مشاهده ميكنيد از آن بيرون ميآيد. اين موضوع بعد از جنگ ويتنام و سپس بعد از جنگ كره اتفاق افتاد و الان هم بعد از جنگ افغانستان و عراق نيز دارد اتفاق ميافتد. به همين دليل مشاهده ميكنيم بودجه وزارت دفاع آمريكا از130 ميليارد دلار در حال حاضر به بالاي 600 ميليارد دلار افزايش يافته است. اين رقم در هيچ دوره تاريخي سابقه نداشته است. بنابراين اين موضوع ريشه قضيه است.
• مسائل بازار رهني و بازار مسكن در اينجا تا چهاندازه دخيل هستند؟
اين هم يك بعد از بخش مالي قضيه است. از اين رو اين بخش؛ بخش فاندامنتال موضوع نيست. بخش فاندامنتال اين بوده كه دولتهاي نئوكانها با اين حجم از منابع، اين دست از كسري و عدم تعادلها ايجاد شده است كه در نهايت منجر به حباب قيمت داراييها ميشود.
• آيا نميتوان گفت كه تجميع ارزش افزوده در بخش نه حقيقي و نه واقعي بلكه به طور مستقل به ايجاد حباب منجر شده است؟ و اين معنا به دليل دست به دست شدن و افزايش ريسك پذيري آن، به همراه تزريق سرمايه، ايجاد چنين شرايطي اجتناب ناپذير بوده است؟
چرا. همين طور است. اگر شما به ارقام بودجه آمريكا، تركيب هزينههاي آن و كسري بودجه نگاهي بيندازيد متوجه خواهيد شد رشد اين ارقام در دوره جمهوريخواهان با رشد توليد ملي و سرمايه گذاري تناسبي نداشته است. مضافاً اينكه پولهايي كه به اين ترتيب به اقتصاد آمريكا تزريق شده در اندازههاي بسيار بالاتر از قيمت واقعي مسكن به صورت وام رهني به متقاضيان وام اعطا شد. همين طور افت ارزش دلار كه منجر به افزايش قيمت كالاهاي اوليه به خصوص نفت شده كه علي النهايه بخش بزرگي از نقدينگي جهاني را به صورت افزايش داراييهاي خارجي كشورهاي صاحب نفت، از گردونه تامين مالي تجارت جهاني خارج كرد.
• آيا پيامدهاي كسر بودجه و كسر تراز پرداختها به مواردي كه فرموديد محدود ميشود؟
در اين دو، سه سال اخير يك مساله مهم ديگر اتفاق افتاده است. آن نيز اين است كه از كسر بودجه و كسر تراز پرداختهاي آمريكا، به طور طبيعي ارزش دلار كاهش يافته است. در سال 1999تا سال 2000 كه يورو به بازار عرضه شد، معادل 86 سنت دلاري بود. الان برابري يورو با دلار به 4/1 دلار رسيده است. به عبارت ديگر چيزي حدود 60 درصد دلار در اين فاصله زماني دو دوره رياست جمهوري تضعيف شده است. اين تضعيف دلار منتج به افزايش قيمت كالاهاي اوليه شد. به عبارت ديگر قيمتهاي نفت، آهن، فلزات، غلات، گندم و... در يك فرجه كوتاه دو، سه سال قبل از بحران اخير بالا رفت.
مثلاً نفت از 25 دلار به 150 دلار رسيد. اين موضوع باعث شد در مدت كوتاهي يك حجم بزرگي از ذخاير ارزي دنيا دردست تعداد قليلي از كشورها از جمله ايران، روسيه، عربستان و ساير كشورهاي عربي نفت خيز ديگر قرار بگيرد. از اين رو در مدت اين سه سال قبل از بحران اخير حجم بسيار بزرگي يعني نزديك 1500 ميليارد دلار يا 5/1 تريليون دلار پول اضافي در اختيار اين دست از كشورها قرار گرفت. توجه بفرماييد وقتي كه حجم بزرگي از ذخاير اينگونه در دست تعداد قليلي از كشورها حبس شود بقيه كشورها براي مبادلات جهاني خود دچار مضيقه در تامين نقدينگي ميشوند. لذا وقتي كشورها دچار كمبود منابع براي تامين نيازهاي نقدينگي و خريد و فروش تجارتشان ميشوند نرخ بهره افزايش مييابد و از اين طريق فشار به نقدينگي در بازار زياد ميشود. لذا اين امر ايجاب ميكرد كه در آن زمان يعني قبل از وقوع بحران و پس از افزايش قيمت نفت حجم بزرگي از نقدينگي به بازار تزريق بشود. اين كار نيز نشد.
• البته كشورهاي عربي مانند عربستان و... با توجه به ذخيره ارزي غني خود صريحاً اعلام كردند كه حاضرند در ارتباط با مسائل مالي كمكهاي شاياني به غرب انجام بدهند.
ظرف دو سال اخير در سطح بانك جهاني و صندوق بين المللي پول كميتههاي متعددي بين كشورهاي صنعتي و كشورهاي به ويژه نفت خيز عربستان سعودي و... و چند كشور ديگر كه داراي ذخاير عظيم ارزي هستند مانند چين و هنگ كنگ و ژاپن كميتههاي بسيار متعددي در سه سال اخير تشكيل دادهاند كه هدفشان آن بوده كه چگونه اين منابع اضافي تجميع شده را مجدداً تزريق كنند اما اين طرح زياد موفقيت آميز نبوده است.
• اين عدم موفقيت آيا منجر به ضربه شده است اگر شده ماهيت اين ضربه چيست؟
آن كاري كه بايد آن منابع اضافي به صورت ضربه وارد ميكرد انجام شده و آن اين بود كه چيزي حدود 20 تا 30 درصد گردش نقدينگي دنيا روي معاملات نفت آمد. درحالي كه ما هيچ گاه با چنين شرايطي روبه رو نبوده ايم. هميشه پنج تا هشت درصد نقدينگي دنيا صرف معاملات نفتي و انرژي ميشده است.
• بنابراين سوق منابع مالي به بازار نفت تعيين كننده بوده است؟
بسيار زياد. اين امر باعث كاهش نقدينگي در سطح جهان براي ساير امور غيرنفتي و غير انرژي شد. پديده سومي نيز وجود دارد كه بحث بازارهاي ساب پرايم subprime است. بازار رهني mortgage يك بازار ساب پرايم دارد. بازار اوليه رهني بازار نظارت شده و كنترل شده سختي است كه در آن وام رهني را به افرادي ميدهند كه داراي درآمد، شغل و گردش نقدينگي و اهميت اعتباري خوبي هستند.
در اين بازار اعتبار را به صورت نظارت شده و براساس نسبتهاي معين و خاص به افراد ميدهند. به عبارت ديگر اولاً تا آن اندازهاي وام ميدهند كه افراد قدرت بازپرداخت داشته باشند. ثانياً ميسنجند كه نسبت وام پرداختي به ارزش دارايي و رهني چه مقدار بايد باشد. اين مقدار نيز از 60 تا 70 درصد ارزش ملك نبايد بيشتر باشد. سوم آنكه گيرنده وام يك نسبتي از درآمد ماهانه اش را بايد به صورت ماكسيمم يعني 20 تا 25 درصد به پرداخت قسط اختصاص بدهد. اين بازار پرايم و اوليه است. اما بازار ثانويه وام رهني در آمريكا آن گونه است كه شما هيچ يك از اين اطلاعات را ارائه نميدهيد. كارشناس به جاي شش درصد، حاضر است هفت درصد نرخ بدهد، ولي هيچ يك از اين موارد را رعايت نميكند. بنابراين به جاي آنكه 60 درصد ارزش ملك وام بدهند،100 يا 110 درصد وام اعطا ميشود. همچنين به جاي آنكه اقساط وام نيز 25 درصد درآمد فرد را تشكيل بدهد ناگهان ميبيند كه 80 درصد درآمد ماهانه فرد است، بنا براين اينها آمدند ظرف سه الي چهار سال گذشته حجمهاي بسيار بزرگ وام رهني پرداختند لذا به محض آنكه نخستين شوك به بازار رهني و بازار مسكن آمريكا وارد شد بحران آغاز شد.
همان طور كه ميدانيد بازار مسكن آمريكا برخلاف ساير نقاط دنيا دو طرفه است؛ يعني زماني در سيكل قيمت افزايش مييابد و زماني كاهش. برخلاف بقيه دنيا كه قيمت دارايي و قيمت مسكن شان چسبندگي بالا دارد، مانند قيمت مسكن در ايران. يعني قيمت بالا ميرود و ديگر پايين نميآيد. مفهوم چسبندگي همين است. اما در غرب به دليل شوك وارده ناگهان 40 درصد قيمت مسكن پايين آمد در اين شرايط قيمت مسكن زير مبلغ وام افتاد. لذا تمام كساني كه وام گيرنده بودند كليد را روي كانتر بانك نهاده و خداحافظي كردند.
• با توجه به اوضاعي كه آمريكا پيدا كرده، اروپاييها در كنفرانس داووس اصطلاحي به كار بردند. در آنجا مطرح كردند كه واگن از لوكوموتيو دارد جدا ميشود. به عبارت ديگر اگر لوكوموتيو اقتصاد جهان را تا آن زمان آمريكا ميدانستند، در كنفرانس داووس عنوان كردند واگنها از لوكوموتيو دارد جدا ميشود به دليل اينكه اقتصاد آمريكا ديگر توانايي آن را ندارد اقتصاد جهان را به دنبال خود بكشد. با اين شرايط فكر ميكنيد آمريكا ميتواند برتري مالي خودش را كماكان حفظ كند؟
به نظر من آمريكا هنوز قدرت رهبري جهان را دارد. برتري و هژموني دلار به اين سادگيها مورد چالش قرار نميگيرد. برتري و هژموني دلار در بازارهاي مالي و بازارهاي اقتصادي دنيا، ناشي از اندازه و وسعت اقتصاد آمريكاست كه به تنهايي 30 درصد دنياست. اين هژموني همچنين ناشي از تجارت بزرگ آمريكا با جهان است. به تنهايي 28 درصد تجارت جهاني دراختيار آمريكا است. فراموش نكنيم كه اقتصاد آمريكا آن چنان فراگير است كه به تنهايي بيش از 40 درصد سرمايههاي واقعي جهاني دراين كشور است. قدرت دفاعي و ديپلماسي اين كشور نيز در جهان كماكان از فعال ترينها به شمار ميرود. علاوه بر اينها هژموني مذكور ناشي از تكنولوژي ونظم اقتصادي بسيار سنگين بازار است كه در هيچ كجاي ديگر مشابهي ندارد. از اين رو هژموني دلار ناشي از اين امر است كه عرض كردم. اين هژموني به اين سادگيها دچار چالش نميشود.
• در شرايط كنوني شاهد رشد پولهاي منطقهاي هستيم. از جمله اين پولها يوآن چين در آسياي شرقي، روبل در آسياي مركزي، و يورو در اروپاست. برخي از كارشناسان اين احتمال را ميدهند كه با توجه به بحران به وجود آمده آن هژموني دلار در حال ضعيف شدن است و در آينده آمريكا بايد مشورت بيشتري با كشورهايي با پولهاي قدرتمند داشته باشد تا بتواند جهان را اداره كند؟
مطمئناً چنين شيوهاي ضروري و لازم است. اين موضوع هم اتفاق افتاده است. در حال حاضر تجمع جي-7 تبديل به جي-8 شده است. همان طور كه ميدانيد يك جي-20 هم تشكيل دادهاند. در جي-20 كشورهاي مهم و بزرگي چون برزيل، مكزيك، هند، مصر، آفريقاي جنوبي و ديگر كشورهاي در حال توسعه را اضافه كردهاند. به عبارت ديگر انواع و اقسام ساختارها را شكل دادهاند. اين ساختارها همگي معطوف به مذاكره و مشاركت و جلب نظر است. اينها همه درست است. اما حرف دوم شما اين است كه ساختارها منجر به ايجاد تكثر در نظام ارزي جهاني ميشود و ارزهايي مانند ين، يوآن و... جايگزين دلار خواهد شد. من در اين باره معتقدم چنين اتفاقي رخ نخواهد داد. شما فراموش نكنيد ظرف اين چند دهه اخير هم ارزهاي بسيار متعدد و قوي خلق شدند مثل يوآن چين، ين ژاپن و... اما توجه كنيد همه اينها مثل دلاربودند براي اينكه همه اينها همه قفل دلار داشتند. تنها ارزي را كه آمريكاييها توانستند قانعشان كنند كه قفل دلار را بشكنند و اجازه بدهند كه آزادانه نوسان كند، يورو بود. اروپا با پذيرش اين امر دچار مشكلات زيادي شده است. زيرا با اين كار ناگهان 60 درصد يورو را بالا بردند و با اين كار اروپا ديگر نميتوانست توليد كند و همچنين دست به صادرات بزند.
اروپايي كه از بعد از جنگ دوم جهاني هيچ گاه نرخ بيكاري اش به 9 و10 درصد نرسيده بود، در حال حاضر نرخ بيكاري برخي كشورهاي اروپايي دو رقمي شده است. بنابراين هيچ ارزي جايگزين دلار نخواهد شد. اما گفت وگو، مشاركت و امثال اينها همچنان وجود خواهد داشت. اين را هم توجه بفرماييد در دنيا انحصارگر وصاحب اش آمريكاست. اين ارز، ارز دنيا است و هر بلايي كه بر سر دلار بيايد بر سر همه جهان خواهد آمد. به همين دليل آمريكاييها اصلاً عجلهاي ندارند كه مسائل دلار را حل كنند و با فشار اروپا، ژاپن و آسياست كه به دست و پا افتادهاند. اين كشورها ميگويند اوضاع مالي در اين بخش از دنيا دچار آشوب ميشود. والا اگر برعهده خود آمريكاييها باشد كماكان اين اوضاع را ادامه ميدادند تا آنجايي كه تعداد بيشتري از كشورها در دنيا زمين بخورند كه حتماً با دور دوم بحران تعداد بيشتري از كشورها به زمين خواهند خورد. بنابراين دلار مال دنياست، اما انحصارش در اختيار آمريكا قرار دارد.
• جناب مهدويان، بالاخره ما از دو زاويه با اقتصاد جهان در ارتباط هستيم، يكي نفت و ديگري دلار. فكر ميكنيد با اين بحران مالي كه در جهان روي داده است، ما تا چهاندازه تحت تاثير اين بحران قرار خواهيم گرفت؟ و اين تاثير پذيري بيشتر در چه بخشهايي است؟
همان طور كه اشاره كرديد ما از دو كانال با اقتصاد جهاني مرتبط هستيم. يكي قيمت نفت و دومي كه شما به آن ميگوييد دلار، من به آن دلار نميگويم، بلكه ميگويم بازارهاي مالي. بنا براين ما از دو طريق با جهان در ارتباط هستيم؛ نفت و بازارهاي مالي. نفت در حال حاضر آن چيزي است كه در ايران دارند به آن اشاره ميكنند. هر روز مشاهده ميكنيم خيليها مطرح ميكنند كه ميگويند قيمت نفت پايين خواهد آمد و درآمدهاي ارزي ما كاهش خواهد يافت و بودجه ما نيز دچار كسري خواهد شد. اتكا ما كه در بودجه به نفت زياد شده با شرايط جديد دچار بحران خواهيم شد. اينها همگي درست است. بنابراين اگر نفت از 85 و 80 دلار پايين تر بيايد، اقتصاد ايران دچار مشكلات جدي خواهد شد. اين درست است.
اما بحثي كه در اينجا به آن توجه نشده و من اغلب ديده ام كه آن را به درستي درك نكردهاند، بحث كانالهاي مالي است.ايران به شدت از بابت كانالهاي مالي متاثر از بحران دلار آسيب پذير است. اين موضوع اثرش روي ما مستقيم نيست چرا كه از پيش از بابت تحريمهاي سازمان ملل و تحريمهاي آمريكا در معرض تحريم منابع مالي بوده ايم. اين بدان معني است كه ما خط فاينانس و ريفاينانس نداشته ايم، ال سي برايمان گشايش نميكردند، بانكهاي ما تحت تحريم هستندو... به عبارت ديگر بخش عمدهاي از آن بلايي كه بر اثر اين بحران جهاني ميخواست بر سر ايران بيايد، ممكن است 80 درصد آن بلا بر سر ما آمده باشد ولي هنوز هم مواردي وجود دارد كه هنوز به عنوان آثار بحران وارد ايران نشده است و آن اين است كه به دليل اين بحران شما مطمئن باشيد بسياري از بانكهاي اروپايي، آسيايي و آمريكايي كه اين دسته از بانكها خطوط اعتباري بسيار بالا در كشور ايران دارند مانند امارات و روسيه، اينها حجم بسيار بزرگ اعتبارات دلاري خارجي كوتاه مدت دارند تركيه به تنهايي در ماه 10 ميليارد دلار منابع كوتاه مدت ارزي در اختيار بانكهاي خود دارد؛ ولي اگر منابع كوتاه مدت ارزي تنها يك ماه تمديد نشود و اين دلارها طي يك ماه مذكور سررسيد شود و بانكهاي خارجي آن را تمديد نكنند، تركيه زمين ميخورد.
اين همان كانال دوم است يعني اينكه موج سوم (موج دوم به كشورهاي اروپايي وارد شده است)اين بحران به قطع خطوط اعتباري بانكهاي بين المللي به كشورهاي عمده طرف ايران مربوط ميشود زيرا اين بانكهاي بين المللي مجبورند توجه شان به داخل كشورهاي پايه يا مبدأ و ميزبان خودشان معطوف شود. بنابراين براي اينكه اينها از عهده تعهدات در كشورهاي خود بربيايند، به ناچار خطوط اعتباري شان را روي كشورهاي ديگر ميبندند. اين همان جايي است كه به بحران كشورهاي صنعتي تبديل ميشود به بحران كشورهاي در حال ظهور و در حال توسعه. مانند آن چيزي كه در آسياي جنوب شرقي 10 سال پيش اتفاق افتاده است. اين بانكها چون پول ندارند، اعطاي خط اعتباري شان به كشورهاي نوظهور در اولويت دوم قرار ميگيرد. بنابراين اين خطوط اعتباري را ميبندند و به محض آنكه اين خطوط بسته شود، اين دسته از كشورها دچار تورم بسيار سنگين ميشوند و از تامين نيازهاي داخلي خودشان از جمله پرداخت بهاي انرژي بسيار بالا و... باز ميمانند. از اين رو در اين شرايط است كه بحران جهاني تبديل به بحران منطقهاي ميشود و در اين ميان كشورهايي نظير تركيه، امارات و آسياي مركزي و... را فرا ميگيرد و سپس بدون اجازه كسي وارد كشور ما نيز ميشود. كانال و مكانيسم ورود نيز از طريق تورم و قطع منابع مالي فاينانس كشورهاي عمده طرف ايران است.( عمدتاً كره جنوبي و چين)
• غرب خيلي تمايل پيدا كرده به اينكه موضوع را يك بحران صرف مالي ذكر كند. از اين رو طرح آقاي براون بسيار طرفدار پيدا كرده است. ويژگي طرح آقاي براون چيست؟ آقاي كروگمن برنده جايزه نوبل اقتصادي از اين طرح حمايت زيادي كرده است.
در اين باره موضوع مهمي وجود دارد؛ موضوعي كه عرض ميكنم تفاوت ميان آمريكا و انگليس را روشن ميكند. آمريكا هنوز راجع به كمك به سيستم مالي، پولي و بانكي خودش اين پا و آن پا ميكند. هنوز در آمريكا بسياري از اقتصاددانان و افكار عمومي و دولتمردان معتقدند كه بايد اجازه بدهند بانكهاي مشكل دار، ورشكست شده و به زمين بخورند. و اين دسته از نهادهاي مالي بايد از درون سيستم بازار خودش را اصلاح كنند. ديدگاه انگليسيها هميشه خلاف اين بوده است، آنها به ضرورت كمك دولت و مداخله دولت اعتقاد دارند.
• آيا اين تئوري مربوط به راستهاي راديكال مانند هايك، فريدمن و نوزيك است بله؟
تقريباً چنين است كه ميگوييد. اگر شما تاريخچه تشكيل صندوق بين المللي پول، بانك جهاني و... وتاسيسات «برتن وودز» را بعد از جنگ دوم جهاني نگاه بكنيد، ميبينيد كه آنجا نيز يك دعواي بزرگ ميان كينز كه در آن زمان نماينده انگلستان در كنفرانس مذكور و براي تشكيل اين دسته از نهادهاي مالي بود و وايتهد كه نماينده آمريكا در جامعه ملل بود، داراي درگيري بسيار بزرگي بر سر همين مطلب بودند. كينز به شدت معتقد به نقش دولتها و تاسيس و ايجاد پول بين المللي و... بوده است وايتهد با همه اينها مخالف بوده است. به عبارت ديگر وايتهد معتقد بوده است كه اين بازار در نهايت ميتواند اوضاع را به سمت و سوي درستي هدايت كند. وي معتقد است در دنيا هركسي كه ضعيف است بايد بگذاريد ورشكست شود و از اين طريق بازار به اهداف خود دست يابد و مورد پالايش قرار گيرد. در شرايط حاضر در آمريكا نيز اين ديدگاه حاكم است. كنگره آمريكا كه بودجه 700ميليارد دلاري را تصويب كرد، پشت در كنگره مردم عليه اين مصوبه تظاهرات ميكردند. مردم ميگفتند پول ماليات نبايد به اين دسته از بانكها تعلق بگيرد. اينها در دورهاي بار خودشان را بستهاند، اكنون كه دوره پس دادن است، به سراغ شما آمدهاند. در اين شرايط بايد اجازه بدهيم كه ورشكست شوند و شرايط براي نيروهاي قوي تر فراهم شود. اما ديدگاه تيم براون بر نقش دولت تاكيد دارد. براون ميراث دار كينز است. وي معتقد است دولت بايد وارد ميدان شده و با كمكهاي خودش اين بحران را كنترل كند زيرا اين بحران تنها به آن سرمايه دار لطمه نميزند و در اين ميان ميليونها نفر از مردم نيز لطمه ميبينند بنابراين دولت بايد از قدرت خودش براي كنترل اين بحران استفاده كند.
• ويژگي طرح آقاي براون چيست؟
دو ويژگي طرح براون اين است كه آمده به جاي آن پكيج 700 ميليارد دلاري آمريكا كه خرد شده و براي كمك به صاحبان خانههاي مسكوني كه در معرض حراج هستند قرار داده شده (البته بخشي هم به بانكها و ضمانتهاي دولت اختصاص داده شده اما درصد آن كوچك است) براون همه پولها را تبديل به سهام دولت كرد و به عبارتي سهام ترجيحي بانكهاي خصوصي را خريداري كرد.
بنابراين چيزي حدود 100 ميليارد دلار به بانكها تزريق كرد. ويژگي دوم طرح براون اين است كه خطوط بين بانكي را كه براساس آن بانكها از يكديگر ميگيرند، گارانتي كرده است. براين اساس دولت مطرح كرد كه اگر از امروز هر بانكي به هر بانكي با هر نرخي و هر سررسيدي پول قرض بدهد، دولت اين وام را تضمين ميكند. اين به آن معني است كه اگر بانك لويدز، يك ميليارد دلار با نرخ بهره 10 درصد آن هم شش ماهه بگيرد سر شش ماه اگر وام مذكور را پس نداد دولت انگليس به جاي وام گيرنده اصل پول را پرداخت ميكند. اينها دو ويژگي عمده طرح براون است. آمريكا چنين كاري انجام نداده است. كاخ سفيد براي ارائه كمك مالي 700 ميليارد دلار هنوز اين پا و آن پا ميكند تا بقيه براساس اين بحران زمين بخورند.
• فكر ميكنيد آيا بحران بين المللي حاضر با حركت جمعي كه از سوي اروپا و آمريكا صورت گرفته براي كمك به بانكها و... متوقف خواهد شد؟ همچنين غرب در چه مرحلهاي ميتواند بحران حاضر را بهبود ببخشد؟
به نظر من اوج بحران در سه هفته پيش بوده و اكنون در اين اوج متوقف شده است. از اين به بعد با يك سرعتي كه قابل بحث است به سمت بهبود حركت خواهد كرد.
منبع: اعتماد
دوشنبه 20 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 126]
-
گوناگون
پربازدیدترینها