واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
با دقت در خطبه هشتاد و ششم چنين دريافت مي.شود که چهل وصفي که وجود مبارک اميرمومنان(ع)براي عباد خدا بيان فرمودند؛ مصالح ساختمان انسانيت است. عناصري که اگر در وجود انسان در حد سعه وجودي او جمع بشود؛ تبديل به انسان کامل و جامع مي.شود. انساني که با کمک اين ويژگي.ها و اين اوصاف تمام درهاي فيوضات الهيه را به روي خود باز مي.کند. به تعبيري اين ويژگي.ها اوصاف کليدي است که يقينا در اختيار هرکسي باشد تمام درهاي رحمت حق را به آساني به روي خود او باز مي.کند.
از آنجا که بعضي از شارحان نهج البلاغه اعتقاد دارند که اين خطبه کم نظير و باعظمت بيان شرح حال صالحين از عباد خداست، بيان شرح حيات معنوي اولياء خداست، بيان درون کملين از عارفان است، عارف يعني انساني که تمام حرکاتش چه حرکات ظاهرش و چه حرکات درونش براساس معرفت الله انجام مي.گيرد. عارف در فرهنگ اهل بيت که در روايات و هم در دعاها آمده. خود اميرالمومنين در دعاي شريف کميل مي.فرمايد: «يا غايه آمال العارفين». اين لغت يک واژه بيگانه اي نيست که از جاي ديگر منتقل به فرهنگ اسلام يا فرهنگ اهل بيت شده باشد.
عارف در فرهنگ قرآن و روايات و ادعيه انساني است که مي.گويند او فاني في الله و باقي بالله است. فاني يعني چه؟ فاني في الله يعني همان حالت تسليم صد در صدي که همه انبياء خدا و ائمه طاهرين و تربيت شدگان واقعي آنها داشتند. که يکي از زيباترين تعبيرات در باب تسليم همان تعبير معروفي است که تسليم نسبت به پروردگار است؛ يعني «کالميت بين يدي الغسال». در عين اينکه انسان مختار و آزاد است اما انگار به پروردگار مهربان عالم اعلان کرده که اين اختياري که به من عنايت فرمودي مرا در اختيار و انتخاب خودت قرار دادي. بلکه آن اختياري که در من است همان اختيار و انتخاب وجود مقدس توست. اين همان حقيقتي است که قرآن مجيد درباره انبياء الهي مي.فرمايد که درباره ابراهيم ]اذ قال له ربّه اسلم[ من از ابراهيم دعوت کردم که تسليم باش ]قال اسلمت لرب العالمين[ او هم به من اعلام کرد که من تسليم رب العالمين هستم. اين تعبير رب در گفتار ابراهيم که نگفته اسلمت لله، اسلمت للرحمان و اسلمت للرحيم. تعبير خيلي معناداري است. رب يعني مالکي که توجه کامل تربيتي و پرورشي به مملوکش دارد. مالک بي توجه نيست. «اسلمت لرب العالمين» يعني تو مالک حقيقي من هستي و اين تسليم حق است. چون تو مالک من هستي. مالک خلقت و حيات و مالک موت و مالک اراده و مالک رزق من هستي. اين خيلي زيباست که من تسليم تو بشوم. علاوه بر اين که تو مالک جهانيان هستي و هم رابطه مالکيتت با همه هستي و هم توجه تربيتي ات به همه هستي براي من روشن و معلوم است. اين تسليم بودن چنين مالکي که رب العالمين است؛ منشاء تمام سرمايه.هاي انساني، الهي، اخلاقي، اعتقادي براي انسان تسليم است و در آيات قرآن که تسليم بودن او را هم در تمام مواردي که آزمايش براي او پيش آمد ثابت کرد که يکي از مهمترين موارد که شايد فقط براي انبياء و ائمه طاهرين و اندکي از اولياي خاص پيش بيايد آن امتحاني بود که در عالم رويا به او دستور دادند كه اسماعيل را قرباني کن و او هم واقعا مصمم به قرباني کردن اسماعيل شد با اينکه پروردگار عالم اجازه نداد اسماعيل قرباني بشود ولي در آيه مربوط به قرباني اسماعيل مي.فرمايد: ]کذلک نجزي المحسنين[ يعني من کار را انجام شده حساب کردم. اين خيلي مسئله است. اين مربوط به همان حالت تسليمش است. يعني اگر اراده من اجازه مي.داد سر فرزندش را جدا مي.کرد و ذبح مي.کرد اسماعيل را قربة الي الله بدون اينکه دغدغه اي برايش پيش بيايد. اين ديگر عالي ترين روحيه تسليم است.
تعبير ديگر: فناء في الله است و از طريق فناء في الله بقاء بالله حاصل مي.شود. يعني ديگر همه چيز انسان خدايي ابدي مي.شود. وقتي الهي ابدي بشود پس انسان الي الابد در معرض تمام فيوضات الهيه قرار مي.گيرد. اين اسم.هايي را هم که نزد پروردگار عالم نامشان ماندگار شده است، از بدترين مردم عالم و شرار خلق هستند که در سوره مبارکه يونس خطاب به بدن فرعون مي.فرمايد: من مرده ات را بيرون انداختم براي اينکه عبرتي براي همه قدرتمندان بي دين جهان باشي. بقاء نام.ها در دو مرحله مثبت و منفي تا روز قيامت براي درس دادن به انسان.هاست. اما اين بقاء بالله يعني تمام حرکات درون و برون چون از ناحيه تسليم صورت گرفته وصل به وجه حق است. ]ويبقي وجه ربک ذوالجلال والاکرام[ نه در عالم هستي گم مي.شود و نه کم مي.شود. چون خيلي اعمال حبط مي.شود ]ضل سعيهم[ و گم مي.شود و ديگر اسمي و رسمي باقي نمي.ماند. و بعضي.ها هم کم مي.شود. يعني عمل را انجام مي.دهد ولي اين عمل چون وصل به حق نيست کم کم ضعيف مي.شود و به نقطه صفر مي.رسد. اما اعمال عارفان چه باطني و چه ظاهري بقاء بالله دارد. نه گمشدني ونه کم شدني است. از اين رو که اولياء خدا در اين زمينه نمي.ترسيدند از اينکه چيزي از دستشان برود، يا اينکه گم بشود چيزي که وصل به حضرت حق است نه کم شدني است و نه گم شدني است.
عارفان فقط طالب رضاي حق هستند. يعني به جايي رسيدند که وقتي مولاي عارفان اميرمؤمنان(ع)اعلان مي.کند «ماعبدتک خوفا من نارك ولاطمعا في جنتک» اگر محرک عمل خوف از عذاب نباشد، محرک عمل شوق به بهشت نباشد پس محرک عمل چيست؟ يعني با چه شوق و عشق و نشاطي اميرالمومنين اعبد عابدان شده است؟ فقط در مقام جلب رضاي محبوب قرار داشت و همين طلب رضاي محبوب شوق عبادت را در اميرالمومنين از شوق عابدان به بهشت آن قدر قوي تر کرده بود که شوق حضرت با شوق عابدان ابدا قابل مقايسه نيست. چون شوقشان به عبادت نسبت به بهشت به لذت خواهي براي بدن است. ولي شوق اميرالمومنين لذت خواهي براي قلبي است که جاي خود پروردگار است و اين دو شوق با همديگر قابل مقايسه نيست. مسئله مهمي است که پروردگار عالم محبوبترين محور پيش عارفان حقيقي است. چنان که در قرآن آمده است ]و الذين آمنوا اشد حبا لله[ معلوم مي.شود حب.هاي ديگر را نفي نمي.کند. اين حرف غلطي است که بعضي.ها مي.گويند فقط خدا را دوست داشته باش. پدر و مادر نمي.توانند فرزندشان را دوست نداشته باشند محبت به فرزند يک امر طبيعي و خدادادي است. يا حب نفس يک امر طبيعي و خدادادي است. محبت زن و شوهر، محبت دو رفيق، محبت به مسکن يک امر طبيعي است اگر کسي بگويد آنها را هم از دل بيرون کن تا انسان کامل بشوي اين حرف بيهوده اي است و تکليف مالايطاق است. انبياء هم بچه.هايشان را دوست داشتند. وجود رسول خدا به حسنين يا به حضرت زهرا(س) يا وجود مبارک خديجه کبري محبت مي.ورزيدند يا ائمه به فرزندان و پدر و مادرشان محبت مي.كردند. خدا محبوبتر است يعني حب.هاي ديگر دارند که تمام آن حب.ها را اينها زيرمجموعه محبت الله قرار دادند. دوست دارند غير خدا را ولي براي خدا دوست دارند و تا جايي که آنها در صراط الله باشند؛ دوستشان دارند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]