محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827775659
زير سايه حزب الله
واضح آرشیو وب فارسی:آریا نیوز: زير سايه حزب الله
وقتي در ضاحيه بيروت حركت مي كنيد، يا به محله اوزاعي مي رويد، يا زماني كه به جنوب لبنان، ديار جبل عامل و روستاهاي ديدني آن مي رويد وآنگاه كه وارد دره زيباي بقاع شده و از شهر بعلبك ديدن مي كنيد، با تمام وجود حس مي كنيد كه زير سايه حزب الله هستيد. روزگاري حزب الله فقط مقاومت بود، اما اكنون نه فقط مقاومت كه يك ملت، يك ارتش، و يك قدرت تمام عيار است، ملتي كه همه لبناني ها دوستدار آن هستند، شيعه و سني و مسيحي و دروز همه و همه با وصل كردن خود به حزب الله مي كوشند تا با استفاده از افتخارات آن موقعيت خويش را بهبود بخشند.
گزارش زير، داستان سفر چند روزه بنده به همراه شماري از دوستان به اين كشور آن هم زير سايه حزب الله است.
ورود به لبنان
ساعت شش روز چهارشنبه هشتم آبان ماه 1387 براي يك سفر فرهنگي عازم لبنان شديم. ما حدود بيست و اندي نفر بوديم كه به همراه حجت الاسلام و المسلمين شهرستاني نماينده تام الاختيار آيت الله العظمي سيستاني عازم لبنان مي شديم تا در مراسم افتتاح يك مركز فرهنگي شيعه شركت كنيم. آقايان سيد احمد اشكوري، محقق، اشعري، سيد علي حائري و تعدادي ديگر در اين جمع حاضر بودند. نزديك به پانزده نفر ديگر روز دوشنبه به سوريه رفته و از آنجا عازم بيروت شده بودند كه همان روز چهارشنبه ساعاتي پيش از ما به بيروت رسيدند. همان طور كه گفتم هدف همگي ما شركت در مراسم افتتاح مجمّع الامام الصادق عليه السلام يك مركز فرهنگي شيعي بود كه در بيروت در كنار ساختمان مجلس الاسلامي الشيعي الاعلي ساخته شده بود. تعدادي از روحانيون از جمله مفتي شيعيان لبنان در فرودگاه از واردين استقبال كردند. بعد از آن در ساختمان مجلس اعلي حاضر شديم. آقاي حجت الاسلام و المسلمين عبدالامير قبلان رئيس مجلس سخنان كوتاهي در ستايش آيت الله سيستاني و نماينده ايشان آقاي حجت الاسلام و المسلمين شهرستاني ايراد كرد. بعد از آن شيخ ابراهيم نُصيرآوي ازطرف آقاي شهرستاني چند كلمه صحبت كرد.
پس از اتمام برنامه استاد جعفر المهاجر را ديدم. دانشمندي كه بيش از چهل سال سابقه قضاوت دارد و داراي عنوان قاضي شرف است. خيلي دلتنگ ايشان شده بودم. سراغ اطلس شيعه را گرفت كه شرح آن را به ايشان دادم. مشتاق ديدن اين كتاب است. آدم فعالي و پركار و علاقه مندي است. شام را به منزل آقاي حامد خفاف (ابوفائز سابق و ابومصطفاي جديد) رفتيم. روزگاري در اوج قضاياي عراق به عنوان سخنگوي آيت الله سيستاني مصاحبه مي كرد. اكنون نيز مسؤول آيت الله در بيروت است. سفره لبناني خوبي بود. براي اقامت و خواب به هتل ماريوت رفتيم.
آقاي معراجي از روز جمعه در سوريه بود و همراه دوستان ديگر به بيروت آمد. ما در يك اتاق بوديم. چون سه نفر بوديم اتاق ديگري هم داشتيم.
افتتاح مُجمّع ثقافي يا مركز فرهنگي
صبح روز پنج شنبه ساعت ده مجلس افتتاحيه آغاز شد. مجلس پر از شخصيت هاي روحاني و سياسي و دانشگاهي بود. آقايان قبلان، نعيم قاسم، نبيه بري و حامد خفاف سخنراني كردند. دو نفر مياني، بيشتر بيانيه سياسي خواندند. سخن آيت الله سيستاني كه اهل السنه اخوانكم بل انفسكم را بزرگ به ديوار نوشته بودند. آيه فبشر عبادي كه بالاي محفل خورده بود به صورت فبشر عباد الذين ... ضبط شده بود يعني بدون «ي». نمي دانم درست است يا نه. اما فكر كنم اشكال داشت. تا ساعت دوازده آنجا بوديم. براي ناهار ميهمان قبلان در مجلس اعلي بوديم. ناهار را خورده بيرون آمديم. آقاي معلمي هم همراه ما بود. يك شيخ روحاني را با ماشين ديديم. آقاي معلمي او را صدا زد كه آمد و ما همراه وي به هتل ماريوت آمديم. نام ايشان آقاي اميني بود و در اينجا مدرس حوزه بود. تا شب در هتل بوديم. شب به محل مجمّع رفتيم. تعدادي از ميهمانان از جمله ما همراه آقاي شهرستاني به ميهماني نبيه بري در ساختمان اختصاصي رئيس مجلس نواب رفتيم. نبيه بري براي استقبال تا دوم در ساختمان آمد چنان كه بعدا نيز تا همانجا بدرقه كرد. شب به هتل برگشتيم.
خريد كتاب
صبح جمعه ما سه نفر يعني بنده و آقايان معراجي و مهريزي به دارالهادي رفتيم. اين دارالنشر اخيرا سالن نمايشگاه بزرگي درست كرده و نمايندگي تعدادي از ناشران را بر عهده گرفته است. بنده هم براي كتابخانه مجلس و هم كتابخانه تاريخ، كتابهاي فراواني خريدم، جمعا 9 كارتن. دارالهادي از طرف حزب الله تقويت شده و نمايشگاه آن جالب توجه بود. تا ساعت يك و نيم در كتابفروشي بوديم. بعد به سراغ مدرسه اهل البيت (ع) رفتيم و از آنجا به رستوان ساحلي كه متعلق به تشكيلات آقاي حسين فضل الله رفتيم. ساختمان را به شكل يك قلعه قديمي با معماري كهن رومي ساخته اند. غذاي خوبي نداشت به علاوه بسيار هم گران بود.
پيوستن به دوستان در جنوب
عصري با حجت الاسلام و المسلمين شيخ مهدي غروي روانه جنوب شديم. ايشان امام جماعت مسجد قماطيه است و در ضمن در چند دانشگاه نيز درس مي دهد. صبح آقاي شهرستاني با دوستان ديگر به خيام رفته بودند. زندان خيام كه از بقاياي دوران اشغالگري اسرائيل بود تا قبل از جنگ 33 روزه باقي بود و بازديد كنندگان از آن ديدن مي كردند. اما اسرائيليها از فرصت جنگ استفاده كرده زندان را با خاك يكسان كردند تا جنايات خود را بپوشانند. دوستان گفتند خبري نيست و در كنار آن يك سالن درست شده است. در آنجا شرحي در باره جنگ اخير داده شده بود.
ما بعد از غروب به آنها پيوستيم. آنها در شهرك حبوش در يك مجمع فرهنگي بودند. از آنجا به محل سازمان امل در جنوب رفتيم. يك دو سخنراني شد. سخنران املي ها خيلي اديبانه و قشنگ و مسلط حرف زد.
در نبطيه
سپس به نبطيه آمديم. در آنجا هم شام و سخنراني بود. سال 1427 ق صدمين سال تأسيس حسينيه نبطيه بوده است. يك فيلم هم از تاريخ نبطيه و اين حسينيه و نمايش هاي تعزيه اي پخش كردند. سابقا شنيده بودم كه نخستين قمه زني از نبطيه آغاز شده است. حالا هم ديدم كه يكي از قديمي ترين حسينيه ها در نبطيه است. امروز آقاي شهرستاني را به ديدن برخي از مراكز حزب الله برده بودند كه خيلي تحت تأثير قرار گرفته بود و از جوانان حزب الله ستايش ميكرد. اين سفر يك جورهايي توسط حزب الله و امل ترتيب داده شده است. جاي بعدي ما منزل يك روحاني به نام آقاي كوثراني بود كه از مسؤولان حزب الله است. دوستان بيرون در حياط خانه نشستند و من به كتابخانه ايشان رفتم. كتابي با نام تاريخ زراريه ديدم كه با پررويي از ايشان درخواست كردم اين نسخه را به بنده بدهد كه ايشان هم با روي باز پذيرفت. به نظر مي رسيد منبع مهمي در باره تاريخ بخشي از جبل عامل است.
در خانه آقاي فواز
سپس به محل استراحت كه يك قصر متعلق به آقاي عباس فواز بود آمديم. ايشان يكي از ثروتمنداني است كه هتلي در نجف و هتلي در كربلا دارد. اين يكي از زيباترين بناهايي بود كه تاكنون داخل آن را ديده بودم. خود آقاي فواز با تواضع ما را به اتاقمان راهنمايي كرد. جمعيت ما تقريبا سي چهل نفر بود كه به راحتي در اتاقها جاي گرفتيم، اما فضاهاي عمومي و سالن ها خالي و پر از مبل ها و امكانات ديگر بود. صبح آقاي فواز را ديدم. ايشان گفت كه يك كارخانه سيمان در ياسوج دارد و خانه اي در ميدان آرژانتين و هر ماه به ايران مي آيد. گويا در افريقا هم سرمايه گذاري فراوان دارد. در سالن ورودي نقاشي هاي جالبي از صحنه هاي كربلا به در و ديوار بود. تصويري هم از نصرالله و فرزندش. همين طور تصويري از امام موسي صدر و نبيه بري. اين تعادل اينجا هم رعايت شده است.
تا اينجا چند نكته!
در باره اين سفر چندين نكته را يادآور شوم. يكي اين كه برايم مهم بود بدانم چرا آقاي فضل الله به اين مراسم دعوت نشده است. در حالي كه بسياري از كشيشها و اهل سنت نيز بودند. شنيدم كه بعدها برخي از مطبوعات اعتراض كرده بودند. يادم هست كه آقاي هاشمي در كنفرانس بين الاديان كه ملك عبدالله در جده برگزار كرد گفته بود كه شما مسائل بين خود مسلمانان را حل كنيد تا بعد نوبت به اديان ديگر برسد. بايد در اين باره بپرسم.
دوم اين كه تقريبا هيچ اسمي از ايران در برنامه ها نبود. فقط شيخ نعيم قاسم اسم امام را در سخنراني افتتاحيه آورد آن هم به اين مناسبت كه امام خميني فرموده است كه امريكا شيطان اكبر است. شب اول هم حجت الاسلام و المسلمين قبلان در سخنراني اش نامي از ايران آورد اما با بزرگ منشي نصيحت كرد كه به علماي ايران مي گوييم اختلاف را كنار بگذارند. به نظرم خوب حرف نزد. بعد هم در سخنراني ها فقط بحث عراق و لبنان بود. مثل اين كه ايران اصلا وجود خارجي ندارد. اين رفتار پسنديده اي نبود. البته ربطي به جمع ما نداشت و من مطمئن هستم كه برنامه ريزي شده نبود. در واقع آقاي حجت الاسلام و المسلمين شهرستاني با اخلاقي كه بنده از ايشان مي شناسم، در اين زمينه و براي هيچ طرف حساسيتي ندارد و حر و آزاد است. در واقع همه ارگانهاي شيعي اعم از مجلس و حزب الله و امل در برنامه ريزي اين سفر و گزارش خبري آن همكاري و همراهي داشتند. اين را بيفزايم كه اولين بار بود كه آقاي شهرستاني، مديران تمامي مراكز خود را در خارج از كشور به يكجا دعوت كرده بود. لذا بود كه بسياري از دوستان را در آنجا ديديم. يكي از مسائل مهم اين سفر ديدار آقاي شهرستاني با آقاي نصرالله بود كه دوساعت و نيم به طول انجاميد. اين خبر منعكس شده و تصاويري هم از آن منتشر گرديد. ملاقات مزبور در شنبه صورت گرفت و علاوه بر آقاي شهرستاني، حامد خفاف، شيخ حليم (مسؤول دفتر سوريه) و همين طور سيد حيدر فرزند سيد محمد باقر حكيم نيز حاضر بودند.
نهضت ترجمه
امروز در كتابفروشي دارالهادي همچنان شاهد جنبش ترجمه آثار فارسي به عربي بودم. در آنجا چندين كتاب تازه چاپ ديديم كه اصل آن فارسي بوده است. زمانهاي پيش، اندكي از نويسندگان ايراني كه پول داشتند اقدام به ترجمه آثارشان به عربي مي كردند اما اكنون اين ناشران عرب شيعه هستند كه خودشان با گستردگي در اين زمينه اقدام مي كنند. نشر دارالامير تقريبا تمامي آثار شريعتي را به عربي ترجمه كرده است.
چند كتاب جديد در باره شيعه چاپ شده بود كه آقاي معراجي از سوريه آورده بود. يكي «من هم الشيعه» از احمد جواده (دارالامير)، ديگري «الشيعه و التشيع» از سعد رستم (دارالاوائل)، يكي هم «حوارات احمد الكاتب مع المراجع و العلماء» (دارالعربيه للعلوم). اين شخص كه در سالهاي آغازين انقلاب از ياران آيت الله سيد محمد شيرازي بود، منتقد تشيع و به خصوص نظريه مهدويت شد. اين كتاب متن نامه هايي است كه او براي مراجع نوشت و كسي به او جواب نداد! همين شخص كتابي هم با عنوان «المرجعية الدينية الشيعية و آفاق التطور الامام محمد الشيرازي نموذجا» نوشته است كه امسال توسط همان دارالعربيه للعلوم – ناشرون چاپ شده است. پشت كتاب تصوير نامه اي به عنوان اجازه استفاده از سهم امام را براي وي نوشته (بدون تاريخ) چاپ كرده است.
روز جمعه كه براي خريد كتاب بيرون رفتيم. هدف ما كتابفروشي الهادي بود كه اخيرا به اسم ديوان الهادي تبليغات فراواني در شهر به راه انداخته است. به محل بمباران هاي جنگ حزب الله و اسرائيل رسيديم. در منطقه ضاحيه تعداد زيادي از ساختمانها ويران شده بود اما اكنون بيشتر آن ها بازسازي شده يا در حال بازسازي است. تقريبا يكسره ساخت و ساز ادامه دارد.
البته لبنان امروز با آنچه شش هفت سال قبل ديده بودم تفاوتي نكرده است.خيابانهاي تنگ، با ترافيك زياد، شلوغ و رفت و آمدهاي زياد. نوع مغازه ها و همه چيز مثل قبل بود. ساخت و ساز و خيابان سازي هم ادامه دارد اما پيداست كه حركت كند است. در اينجا همين مقدار امكانات هم شگفت است. البته ميگفتند از وقتي كه حريري كشته شده است حس بازسازي كم شده و اميدها تضعيف شده است. به نظرم مردم لبنان لياقتي بيش از اين دارند اما دشمنان اين ملت، يك لبنان آشفته ميخواهند. يك خصوصيت عجيب اينها اين است كه در هر كشور كه باشند كشور و روستاي خودشان را فراموش نميكنند و در آنجا خانه آباء و اجدادي را حفظ كرده و بازسازي مي كنند.
دو قتلگاه در قانا
شب را خوب خوابيدم. صبح برخاسته در اطراف همان ساختمان كه عرض شد مقداري قدم زدم. برخي از دوستان هم بودند. صبحانه ميل شد. ساعت نه بود كه به طرف قانا رفتيم. در قانا دو مكان هست كه اسرائيل بمباران كرده و در هر كدام از آنها تعدادي زن و كودك را كشته است. اين دو مورد از جنايت كم نظير اسرائيل است. يكي شايد از حوالي سال 2000 يا بيشتر كه اكنون مزار آنها دست جنبش امل است. ديگري در جنگ سال 2006 كه در آن هم يك مدرسه ويران شد و تعداد زيادي از بچه ها و بزرگترها شهيد شدند. مزار آنها در اختيار حزب الله بود. هر دو جا زيارت شد. اين هم يك مدل تعادل و تقسيم امكانات ميان حزب الله و امل است كه در سالهاي اخير كنار هم قرار گرفتهاند.
در قانا ياد شعري از سيد شرف الدين افتادم كه در باره حملات فرانسوي ها به لبنان و قتل عام مردم لبنان و بي توجهي مجامع بين المللي گفته بود:
قتل امرء في غابة جريمه لاتغتفر
و قتل شعب كامل مسألة فيها نظر
كشته شدن يك شخص فرانسوي در بيشه جرمي غير قابل بخشايش است
اما كشتن يك ملت كامل مسأله اي است كه بايد در آن تأمل كرد؟
بعد به سراغ يك دبيرستان به اسم دبيرستان جبل عامل رفتيم. زنگ استراحت بچه ها را زدند و همه بيرون آمدند. گويا فقط يك عكس يادگاري گرفته شد. سپس به منزل آقاي آيت الله شيخ محمد مفيد فقيه كه صاحب مدرسه علميه است رفتيم كه برادر زاده آيت الله محمد تقي فقيه است كه كتاب جبل عامل في التاريخ را نوشته و چندين كتاب ديگر دارد. ايشان هم چند جلد تقريرات فقهي از علماي نجف نوشته است. گويا حدود هيجده سال است كه از نجف به اينجا آمده است. به نظرم حدود ده سال قبل بود كه با سيد جعفر مرتضي يكبار به ديدن مرحوم محمدتقي فقيه رفتيم. از سال درگذشت محمدتقي پرسيدم كه گفتند سال 2000 ميلادي درگذشته است.
سركار خانم ربابه صدر و مؤسسات امام موسي صدر
از آنجا به مجموعه مؤسسات امام موسي صدر رفتيم كه مدير آن سركار خانم ربابه صدر است. خانمي زيرك و مدير. اينجا يك مجموعه خيريه و كمك به فقرا و ايتام و زنان بيوه است. با بسياري از مراكز بين المللي ارتباط دارد و كمك دريافت مي كند و منشأ خدمت است. چندين ساختمان شيك دارند و خدمات آنها هم نسبتا گسترده است و از جاهاي زيادي كمك مي گيرد. شوهرش يك از افراد خاندان شرف الدين است كه ايشان را زيارت كرديم. چهار پسر هم دارد كه دو تا را ديدم. يكي از آنها به اسم لؤي تعدادي از منشورات مؤسسه را به بنده داد و شماره تلفن دفتر تهران را هم به بنده داد. همان جا ناهار را نيز صرف كرديم. سر ميز چند گلايه راجع به برنامه ها را با آقاي حامد خفاف در ميان گذاشتيم. ايشان جواب هايي دارد. در ميان صحبت ها گفت كه ميشل عون و نصرالله در اين مراسم احتفال نماينده داشتند، اما ديگران همه قرار بود خودشان شركت كنند با اين حال، از طرف حريري هم نادر حريري كه پسر عموي اوست آمد كه با توصيه برخي از دوستان قبول كرديم. اما از بقيه احزاب رؤساي آنها آمده بودند. از جمله حاضرين ، وليد جنبلاط (جان پولاد) هم بود كه رئيس دروزي ها و يك كرد است و نام فاميل ايشان هم بنا به گفته دوستمان اقاي غروي از جان پولاد گرفته شده است.
از آنجا حركت كرده يكسره به بيروت آمديم و ساعت چهار بود كه به هتل ماريوت رسيديم. اخبار ديدارهاي آقاي شهرستاني از جنوب مرتب توسط شبكه تلويزيوني نبيه بري و همين طور المنار و چندين راديوي ديگر گزارش مي شد. استقبال و بدرقه و همراهي هم كاملا دولتي و با نيروهاي امن داخلي بود. در حركت به طور معمول بيست ماشين حركت مي كرد و رفت و آمد و كنترل كاملا رسمي بود.
سيد شرف الدين به ديدار شاه نرفت
عرض كردم كه شب شنبه كه منزل آقاي كوثراني رفتيم كتابي با نام تاريخ الزراريه و البلاد العامليه ماضيا و حاضرا و تطلعات ديدم. از ايشان خواهش كردم كه اين كتاب را براي كتابخانه تاريخ در اختيار بنده بگذارد. ايشان هم لطف كرده كتاب را به بنده دادند. كتاب بسيار مفصل و حجم آن 785 صفحه است. نويسنده آن خليل شرف الدين است و سيد جعفر شرف الدين براي آن مقدمه زده است. همانجا مروري كردم. اثري است جالب با اطلاعات فراواني از جغرافيا و تاريخ و رجال منطقه. يك خاطره از اراده ديدار شاه ايران با سيد شرف الدين نقل كرده بود و نوشته بود كه خودش در همان اوضاع و احوال بوده است. وي مي نويسد كه من خود شاهد اين داستان بودم. سفير خاص شاه به صور آمد و به ملاقات شرف الدين رفت و به وي گفت كه شاه علاقه مند است با ايشان ديدار كند اما بنا به رعايت پروتوكل نمي تواند به صور بيايد. حضرت عالي به بيروت آمده وارد قصر الضيافه شويد و در ماشين بمانيد. شاه نزد شما آمده و دست شما را مي بوسد. در اين وقت شرف الدين گفت: به ايشان بگوييد كه: اذا رأيت العلماء علي ابواب الملوك فقل بئس العلماء و بئس الملوك و اذا رأيت الملوك علي ابواب العلماء فقل نعم الملوك و نعم العلماء، و بدين ترتيب حاضر به ديدار با شاه نشد (تاريخ الزراريه: ص 129). همان جا يك تلگراف هم از ايشان براي شاه به مناسبت وارد شدن ايران به پيمان بغداد نقل كرده كه او را از اين كار نهي كرده است.
در شهر بعلبك
صبح روز يكشنبه به سمت بقاع آمده و عازم شهر بعلبك شديم. در ابتدا به سراغ مدرسه امام مهدي (ع) رفتيم كه مدير آن شيخ يحفوفي بود. پدر و جد او هم عالمان اين شهر بوده اند. اين مؤسسات بسيار مفصل بود. در اينجا معمولا اين قبيل مراكز هم آموزشي و هم تربيتي و اخلاقي و نيز مؤسساتي براي ايتام و بيوه زنان است. روي يكي از ساختمان ها تابلويي بود كه نشان مي داد آن ساختمان با حمايت مالي آيت الله سيستاني ساخته شده است. صبحانه بسيار عالي و كم مانندي صرف شد. بعد از آن به ديدن مسجد المصطفي (ص) رفتيم كه جد همين شيخ، يعني شيخ مصطفي يحفوفي امام آن بوده و البته ساختمان جديد بود. استقبال و بدرقه شيخ عالي و به نظر آدم عاقلي مي آمد.
در منزل استاد جعفر المهاجر
در اينجا ما از بقيه جدا شده به منزل آقاي شيخ جعفر مهاجر آمديم و الان كه مي نويسم در خدمت ايشان هستيم. ايشان را از قديم با كتاب هجرة العامليه الي ايران مي شناختم اما در چند سال اخير بيشتر در ايران خدمت ايشان رسيده ام. چند كتاب تازه ايشان را گرفتم. فعلا در حال نوشتن كتاب اعلام الشيعه در پنج جلد براي دفتر تبليغات اسلامي قم است. ايشان گفتند كه قرار است هشت ماه ديگر كار اين كتاب تمام شود. من پرينت هاي اوليه را ديدم. كتاب سته فقهاء ابطال ايشان را هم اولين بار بود مي ديدم. شرح حال چند فقيه ناشناخته و شناخته شده جبل عالم است. كتاب التعليق ايشان را هم كه خاطرات روز نويس يك نفر در دوره مملوكي است ديدم كه در سال 2000 توسط معهد فرنسي دمشق در چهار مجلد چاپ شده است. ايشان يك كتاب هم با عنوان تأسيس تاريخ الشيعه دارد كه تاريخ تشيع در اين منطقه است. تا اينجا ايشان و سعدون حماده دو نفر هستند كه كارهاي جديد را در اين زمينه انجام داده اند. بنده به آقاي شهرستاني پيشنهاد كردم كه در مجمّع ثقافي مركزي را براي تاريخ تشيع اختصاص دهند اما بعيد مي دانم اين كار اجرايي شود. به نظرم اشاره كردم كه سعدون حماده را نيز ايشان همان روز دوم به هتل آورد و عكسي با هم گرفتيم. كتابش با عنوان تاريخ شيعة لبنان يك اثر بي نظير است كه سال 1968 به عنوان رساله دكتري براي سوربن نوشته است. بعد از آن هم كار كرده و حالا چاپ شده است. بخش عمده آن اسنادي است كه از آرشيوهاي عثماني گرفته است.
مرقد مالك اشتر
با آقاي مهاجر به سمت جايي كه ايشان آن را مرقد مالك مي داند رفتيم. يك قبر سيماني است در كنار يك درخت كه چند سنگ قبر ديگر هم هست. بايد كتابچه ايشان را مرور كنم ببينم استدلالهاي وي چيست. يك درخت بزرگ در كنار قبر هست كه بعد از چاپ كتاب ايشان آن درخت را كه سبز بوده است آتش زدند و اكنون نيمه سوخته شده و خشك گرديده است. ايشان بخشي از استدلالهاي خود را در باره وجود قبر مالك در اينجا توضيح داد. مهم آن است كه ايشان مي نويسد تا قرن هشتم اينجا به عنوان قبر مالك اشتر مشهور بوده و در منابع آمده است. اما بعد از آن ديگر صحبت از آن نيست. در حال حاضر از آن به عنوان قبر «سيدي مالك» ياد مي شود اما از اشتر نامي نيست. ايشان افزود كه يك بار پيرمردي به من كه آن حوالي آمده بودم گفت: آيا به زيارت قبر مالك اشتر آمده اي؟
مسجد مرقد رأس الحسين (ع)
از آنجا به سمت رستوراني آمديم كه قرار است كه همه ميهمانان ناهار را در آنجا صرف كنند. اين رستوران روبروي مسجد رأس الحسين بود. اين مسجد كه صبح نيز ما آن را زيارت كرديم، در حال حاضر و گويا از زمان عثماني ها دست اهل سنت بوده و هست. اين در حالي است كه در حال حاضر ده درصد جمعيت اين شهر سني است. زماني شيعيان براي گرفتن آن فشار آوردند كه مفتي سني هاي لبنان سروصداي زيادي به راه انداخت. در حال حاضر در كنار اين مسجد مخروبه و قديمي، شيعيان يك سالن كوچك زده اند كه در ايام محرم برنامه دارند و در حال حاضر نيز در آنجا نماز فرادا خوانده مي شود. محرابي قديمي با بقاياي يك منبر در كنار محراب هست. طرح سه «علي» را كه در كاشي هاي ايران مرسوم است جايي روي سنگي ديديم. به نظرم جديد آمد. بايد در اين باره تحقيق شود. از اين مسجد فقط ديوارهاي كوتاه آن مانده و يكي دو طاق يا به قول عربها قنطره. رستوران پر از جمعيت بود. ناهار خورديم. بعد شيخ محمد يزبك سخنراني كرد. ايشان تقريبا همه امور عمومي مذهبي شهر را بر عهده دارد. حوزه و حزب الله و سيده خوله و غيره. بعد هم يك نفر از طرف آقاي شهرستاني سخنراني كرد. جالب است كه ايشان هيچ كجا اجازه ندارد ايشان را غير حجت الاسلام و المسلمين بخوانند. مسلما چاپلوس زياد بود و بسيار آسان آنان حاضر بودند ايشان را آيت الله بنامند. از اين اخلاق ايشان بسيار خشنود شدم.
مركز بهاء الدين العاملي!
بعد از ناهار از آنجا بيرون آمده به خانه سيد ابراهيم امين السيد رفتند كه رئيس دفتر سياسي حزب الله است. چون شلوغ بود ما پياده نشديم. در خيابان كوچكي كه خانه ايشان در آن بود، در ابتداي آن، يك بناي چهار طبقه قابل توجه بود كه بالاي آن روي سنگي كه به ديوار آن چسبيده و روي آن نوشته شده بود: مركز بهاءالدين العاملي للابحاث و الدراسات. آقاي مهاجر گفت كه حدود ده دوازده سال پيش اينجا را من ساختم اما يكي از علماي شهر آنجا را تصرف كرد و قرار بود اختصاص به فعاليت هاي فرهنگي زنان بدهند كه تا حال تعطيل است. ايشان گفت كه من مي خواستم كه شيعه در اينجا يك مركز تحقيقات داشته باشد كه مقدور نشد. در اين باره به سيد قائد - آيت الله خامنه اي - نامه نوشتم و بعد از آن آقاي حجت الاسلام و المسلمين اختري مسؤول رسيدگي به اين امر شد. با توجه به رابطه اي كه آقاي اختري با آن آقا داشت و اساسا از قديم با هم بودند ماجرا به هم ماليده شده و هيچ اتفاقي نيفتاد. من هم نزد كاتب العدل رفتم و اظهار تنازل كرده همه چيز را به آنها سپردم.
به هر حال، اصل اين كه اين ساختمان از روز اول براي فعاليت هاي .پژوهشي بوده جالب است. اما اين كه اكنون تقريبا رهاست و هيچ فعاليتي در آن وجود ندارد، جاي شگفتي است.
مرقد شهيد سيد عباس موسوي
از آنجا به منزل سيد ابراهيم آمديم. ميهمانان هنوز نشسته بودند. بنده هم نشستم. قدري با آقاي شهرستاني بر سر برخي از برنامه ها گفتگو كردم. دقايقي بعد از آنجا بيرون آمده نبي شيث شديم. آنجا شهركي است كه قبر شيث پيغمبر در آنجاست. اما سر راه و در وسط اين شهرك، مزار سيد عباس موسوي رئيس شهيد حزب الله است كه بسيار بزرگ وزيبا ساختهاند. درست مثل امامزادهها ضريح و گنبد و مناره و صحن دارد. در كنار صحن مزار تعدادي از شهداي اين شهرك بود. تقريبا فاميل همه موسوي بود. به نظرم غالب اين مردم بايد سيد باشند. در كنار اين مزار ماشين سيد عباس موسوي هم كه هلي كوپترهاي اسرائيل زده گذاشتهاند. اصل كار، جالب بود، اما حيف كه آن را وسط هواي آزاد گذاشتهاند و كم كم ماشين بي رنگ و رو شده و زنگ زده است. به نظرم بايد آن را در جايي سرپوشيده حفظ كنند. از آنجا بالاتر رفته سر مزار نبي شيث رفتيم. يك قبر بسيار بزرگ و يك ساختمان زيبا. از دو ساختمان اخير با گوشي موبايل عكس گرفتم. اميدوارم خوب شده باشد.
كرك نوح شهر محقق كركي
سپس راهي شهرك كرك نوح شديم كه در مسير بازگشت ما از بعلبك به بيروت قرار دارد. اين شهر بلافاصله انسان را به ياد كركي بلكه كركي ها مي اندازد و اين كه اينجا در قرن هشتم و نهم از مراكز علمي شيعه در جبل عامل بوده است. هوا گرگ و ميش بود كه به آنجا رسيديم. اين در حالي بود كه ما از كاروان عقب افتاده و قدري دير رسيديم و بنابرين شاهد گفتگوي آقاي شهرستاني با آقاي مهاجر نبوديم. گويا آقاي مهاجر خانه اي قديمي را به عنوان خانه محقق كركي پيدا كرده و پيشنهاد كرده است آنجا حوزه علميه شود. آقاي شهرستاني نيز پذيرفته است. ساختن يك بناي ولو كوچك خاطره چند صد سال حوزه علميه شيعي را در اين ناحيه زنده خواهد كرد. به مسجدي رفتيم كه قبر حضرت نوح در آنجا بود. يك قبر بسياري بزرگ كه شايد بيست متر يا بيشتر بود.
ما نماز را همانجا خوانديم و بيرون آمديم. تعداد زيادي از جوانان اين روستا هم بودند كه عكس آقاي معراجي را با جمعي از آنها گرفتم.
آخرين ملاقاتها
ديدار بعدي ما از منزل يا به عبارتي قصر حسين الحسيني بود كه زماني رئيس مجلس لبنان بود، گويا دوازده سال و بعد هم يك دوازده سال ديگر كه اوضاع لبنان در هم ريخته شد و انتخابات و مجلسي نبود و اسم او رئيس بود. بعد از ديد و بازديد از آنجا راهي منزل احمد محمد يعقوب از نمايندگان مجلس شديم. پدر وي كه روحاني بود، همراه امام موسي صدر مفقود گرديد. خود وي جواني شيعه است كه نماينده شده و فعلا در فراكسيون ميشل عون قرار دارد. شام نيز همانجا صرف شد و ما راهي بيروت شديم. ظاهرا ميهمانان قبل و بعد از آن از يك دوجاي ديگر هم ديدن كرده بودند. ما در اين سفر موفق به ديدار معبد بعلبك نشديم هرچند سالها پيش آنجا را به تفصيل ديده بودم. واقعا يكي از شگفتي ها عالم است. اگر براي ايراني ها قابل تحمل باشد، بايد عرض كنم كه تخت جمشيد جزء كوچكي از عظمتي است كه انسان در معبد بعلبك مي بيند. بايد ديد و قضاوت كرد. همه اينها در مقايسه با آنچه كه انسان در موزه مصر و اهرام مي بيند كم ارزش است. به هر حال همه اينها حاصل زحمات بشر است كه گاه با عدل و گاه با ظلم فراهم آمده است و حساب آن پيش كرام الكاتبين است. امروز را با آقاي معراجي و شيخ مهدي غروي بوديم. آقاي مهريزي ديروز قدري اذيت شده بود و امروز هم حالش چندان مناسب نبود و لذا نيامد.
در محضر استاد جعفر مرتضي
صبح دوشنبه كه روز آخر ما بود، براي صبحانه عازم منزل استاد علامه سيد جعفر مرتضي شديم. بعد از صبحانه دوستان رفتند و ما خدمت ايشان مانديم. بعد از ساعتي به دارالهادي رفته حسابمان را كرديم و دوباره به منزل سيد جعفر آمديم. ظهر ناهار را خدمت ايشان بوديم. آقاي معلمي هم كه سالهاست در اينجا مترجم آثار اسلامي به زبان اسپانيولي است، آمد. دوستان ديگر غالبا به صيدا رفتند.
در اين فاصله سري هم به مركز الدراسات الاسلاميه سيد جعفر مرتضي زديم. اين مركز در جريان حمله اسرائيل در سال 2006 كاملا از ميان رفت و مركز جديدي كه امروز زيارت شد، دوباره درست شده است. براي اولين بار كتاب «ابن عربي سني متعصب» ايشان را در اينجا ديدم. اين كتاب گويا چند سال قبل چاپ شده است و در رد مطالبي است كه برخي در باره تشيع ابن عربي نوشتهاند. ايشان فعلا مشغول نوشتن سيره امير المؤمنين عليه السلام است كه از ولادت تا خلافت را در بيست مجلد نوشتهاند و زير چاپ است. ساعت حوالي سه و نيم بعد از ظهر بود كه از آنجا درآمده ابتدا سري به دارالهادي زديم و چند كتاب ديگر گرفتيم. بعد از آن به محل مجمّع امام صادق عليه السلام آمده و تا ساعت هفت مشغول گفتگو با دوستان بوديم.
در خدمت آقاي علامي و جند خاطره ايشان از آخوند همداني
آقاي حجت الاسلام و المسلمين علامي از دوستان خوش سخن است كه مرتب از اشعاري كه در حفظ دارد و خاطراتي كه در ذهن، مطالبي نقل مي كند. از جمله مطالبي راجع به مرحوم آخوند همداني نقل كرد كه يكي آنها جالب توجه بود. گويا از قول شيخ رضا انصاري كه همه كاره مرحوم آخوند بود شنيده بود كه زماني سپهبد فربد و طباطبائي نماينده مجلس از همدان و استاندار نزد ايشان آمدند و از ايشان خواستند تا نامه درخواستي براي شاه بنويسد تا فرزندش را رها كنند. مرحوم آخوند در پاسخ آنها فكري كرد و گفت: من به تازگي نامه شكوائيه اي براي امام زمان (ع) نوشته ام، و حالا خجالت ميكشم كه براي كس ديگري نامه بنويسم. مدتي بعد هم فرزند ايشان را كشتند. آقاي علامي گفت كه در سال 53 بود كه به بهار همدان رفتم تا دهه فاطميه را آنجا باشم. اما همان شب اول بين صلاتين خبر آوردند به بيمارستان بياييد. رفتم و متوجه شدم دختر هيجده ماههام عصري در حوض خانهاي كه در آنجا خانوادهام بوده است، غرق شده و درگذشته است. روز بعد مرحوم آخوند از همدان براي تسليت به بهار آمد و گفت: آقاي علامي! شما فرزند هيجده ماهه را غسل دادي و كفن كردي و نماز خواندي و دفن كردي، اما من فرزند نوزده سالهام را نديدم، كجا كشتند، غسل دادند يا نه، نماز خواندند يا نه و كجا دفن كردند. آقاي علامي گفت كه مرحوم آخوند اين را براي تسلي من گفت كه مؤثر هم بود. من همان روز به كرمانشاه رفتم و يك روز صبح جايي دعاي ندبه بود وارد شدم. در پايان دعا از من خواستند دعا كنم. من هم روضهاي خواندم و دعا كردم. از من خواستند ده روز را منبر بروم. هشت نه ماهي بود كه آيت الله علامي درگذشته بود. از من خواستند جاي او نماز بخوانم. من هم ماندنم، همان ماندني كه تا نوزده سال بعد حوالي 71 – 72 طول كشيد. ايشان از فضائل ديگر آخوند هم مكرر نقل كرد. اي كاش اين مطالب و داستانها را مي نگاشت.
نصر الله يا نصر من الله
كافي است شما چند روز در لبنان بمانيد تا دريابيد كه در يك كشور طائفي هستيد. اما به دليل فرهنگي بودن مردم، مشكل مهمي وجود ندارد. سنت هاي پذيرفته شده و نيرومند براي زندگي طائفي آنان را به اين وضع عادت داده است. هرچند طي سالهاي اخير اختلافات مشكلاتي را ايجاد كرده است، اما همزمان وجود چهره هاي فرهيخته در ميان بسياري از طوائف آنان را تا حدودي به هم نزديك كرده است. به نظرم اگر مداخله امريكايي ها نباشد، اين امر روي آسايش خواهند ديد. يكي از چهره هاي جاودان در اين شهر امام موسي صدر است كه به خصوص به خاطر سعه صدر خود، مقبوليت عام داشته و هنوز نيز اين مقبوليت را دارد. نصرالله كه عكسش در همه جا هست و زير آن نوشته شده «نصر من الله» از ديگر چهره هاي مقبول و خواستني است. موقعيت آيت الله سيستاني نيز به عنوان يك مرجع معقول در ميان محافل عمومي و خصوصي كاملا پذيرفته شده است. بدون ترديد حمايت معنوي و روحي مردم ايران از لبنان هيچ گاه از تاريخ ملت لبنان محو نخواهد شد.
نكته مهم كه در اين سفر دريافتيم حضور سران همه طوائف مسيحي و سني و شيعي در جلسات متنوع از جمله مراسم افتتاحيه بود. اين يك سنت مرسوم و قابل تحسين است و شاهد مهم بر امكان سلم و تعايش مثبت ميان طوائف مختلف. به هر حال حضور سران طوائف مختلف به خصوص در مراسم افتتاحيه براي من بسيار جالب بود. يكي از حاضران مفتي اعظم اهل سنت لبنان شيخ قبان بود كه در افتتاحيه و همين طور ميهماني آقاي قبلان حضور داشت.
منبع خبر :
پنجشنبه 16 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آریا نیوز]
[مشاهده در: www.aryanews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 296]
-
گوناگون
پربازدیدترینها