واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: مروز مسئله جبر محيط برای بسياری از مردم شده يك عذر: آقا تو چرا اين جور هستی؟ يا مثلا خانم تو چرا لخت بيرون میآيی؟ میگويد ديگر محيط است محيط اين چنين اقتضا میكند. به آن ديگری میگويند تو چرا در مجالسی كه شركت در آن مجالس حرام است شركت میكنی؟ نشستن بر سر سفرهای كه در آن شراب نوشيده بشود ولو برای خوردن نان حلال حرام است. میگويی چرا در چنين مجلس شركت میكنی؟ میگويد اوضاع و شرايط اينجا اينچنين اقتضاد میكند! چه كنيم محيط فاسد است؟! چرا بچههايت میروند فيلمهای خطرناك میبينند؟ میگويد خوب ديگر محيط است، مگر ميشود جلويش را گرفت؟! چرا به مسجد نمیروند؟ محيط فاسد است! مسئله جبر محيط برای عدهای يك عذر شده است. ازنظر اسلام اين عذر بهيچوجه مسموع نيست. محيط فاسد است، محيط اجازه نمیداد، در اين محيط بهتر از اين نمیشد عمل كرد، از نظر اسلام عذر غير مسموع است.يعنی ما در درجه اول وظيفه داريم محيط خودمان را برای يك زندگی اسلامی مساعد بكنيم ولی اگر محيطی كه در آن هستيم به شكلی است كه ما قادر نيستيم آن را به شكل يك محيط اسلامی و جو خودمان را به شكل است كه ما قادر نيستيم آن را به شكل يك محيط اسلامی و جو خودمان را به شكل يك جو اسلامی در بياوريم و احساس بكنيم كه در اين جو و محيط، ايمان خودمان، ايمان زنمان، ايمان بچههايمان، نسل آيندهمان از بين میرود، اسلام میگويد محيط را رها كن. رها كردن) محيط هم لزومی ندارد كه معنايش اين باشد كه انسان شهری را رها بكند به شهر ديگر برود، يا كشوری را رها بكند به كشور ديگر برود، بلكه در مورد محلهها هم صدق میكند. در شهرهای بزرگ مانند تهران نسبت به محلهها صدق میكند. يعنی يك محله میتواند اسلامی باشد، جوش میتواند جو اسلامی باشد و بچه انسان كه در آن محل بزرگ میشود، تا حدی با آداب و تعاليم و تربيت اسلامی بزرگ میشود. اگر ما محله را عوض بكنيم، منطقه را عوض بكنيم برويم به منطقه ديگری جو عوض میشود. مثلا در بازاريها شايد اين مطلب بيشتر از ديگران صدق بكند. در يك محيط اسلامی زندگی میكنند، مثلا وسط شهر، جنوب شهر.
البته غير از جنوب شهر هم بسياری از محلات جو اسلامی دارد ولی هست در اين شهر محلها و كوچه ها و جوهائی كه واقعا اگر انسان زن و بچهاش را ببرد آنجا، آن همسايههائی كه بر آنجا احاطه پيدا كردهاند، آن نبودن مسجد در آنجا، اينكه در آنجا چشم زن و بچه به يك زن و مردی كه شعائر اسلامی را رعايت بكنند هرگز نمیافتد، مسجدی وجود ندارد، جلسه وعظی وجود ندارد، اسم خدائی شنيده نمیشود، اسلامی شنيده نمیشود، بر عكس به هر خانه كه نگاه میكنی، صبح يك انسان بيرون میآيد در حالی كه يك سگ هم دارد او را بدرقه میكند، توی اتومبيلش هم مثل يك سگی هست، آوازی جز آواز موسيقی و لهو و لعب در آنجا شنيده نمیشود، به انسانی جز انسانهائی كه هيچ علامتی از اسلام ندارند، انسان برخورد نمیكند (بر آنها تأثير میگذارند). البته ممكن است در خود آن پدر و مادر چون در جوها و فضاهای اسلامی بزرگ شدهاند تأثيری نكند، آنها اگر بيست سال هم آنجا بمانند تغييری نمیكنند يا چندان تغييری نمیكنند، ولی بچهای كه از دو سالگی چشم باز میكند چنين محيطی را میبيند بطور قطع و يقين ديگر بصورت يك بچه مسلمان بيرون نخواهد آمد. اينجا تكليف چيست؟ افرادی كه به چنين محلها میروند اولين وظيفهای كه دارند اين است كه اين محيط را تبديل كنند به محيط اسلامی.
وقتی میرويد آنجا و میبينيد در اطراف آنجا مسجدی وجود ندارد، كوشش كنيد مسجد بوجود بياوريد. مسجد تنها هم كاری نمیكند، اينكه مسجدی و نماز جماعتی باشد و خبر ديگری نباد كاری نمیكند. مسجد باشد، جلسه باشد، و عظ باشد، موعظ باشد، قرائت قرآن باشد، تبليغ اسلام باشد. اگر چنين كارهائی صورت بگيرد نه تنها انسان تخلفی نكرده است بلكه سبب تبليغ و ترويج اسلام شده است. در قديم الايام اين حرفها نبود، شهرها كوچك بود. در شهرهای كوچك همه شهر يك حكم را داشت. آن سر شهر و اين سر شهر يك حكم را داشت اما در شهرها بزرگی مثل تهران هر محلهاش يك حكم مخصوص به خود دارد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 146]