واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
عطار در بافت تاريخي
در پي بازسازي مجدد زندگينامه عطار به دست فروزانفر، اكنون عموماً اين نكته را پذيرفته.اند كه وي اهل نيشابور بود و در حدود 540/1145 - 1146 در آنجا به دنيا آمد و كمي بيش از هفتاد سال داشت كه در صفر 618/آوريل 1221، و احتمالاً در قتل عام مغولان، در همان شهر درگذشت.(28) با اين حال، سالهاست كه دانشمندان درباره تاريخ دقيق دوره زندگي عطار به تحقيقات علمي پرداخته.اند. قابل ذكر است كه شفيعي كدكني، اخيراً، در زبور فارسي همه استدلالهايي را كه درباره سالهاي متأخر عمر وي شده، يعني از 553 - 627 ق (سالي كه اغلب منابع سنتي و نيز سعيد نفيسي به عنوان سال فوت او پذيرفته.اند)، دوباره مطرح كرده و با جزئيات به شرح آنها پرداخته است.
هرچند اين استدلالها را، به سبب اينكه اساساً ماهيتي فرضي و ثانوي دارند،(29) نمي.توان كاملاً قابل قبول دانست، اين حسن را دارند كه دوباره به يادآورند كه هيچ يك از تاريخهاي شناخته شده زندگي عطار صددرصد قطعي نيستند. اين امر مسأله گاه.شماري به دست آمده از مثنوي هاي وي را هم دربرمي گيرد. دانشمندان غربي اين نظر را پذيرفته.اند كه ترتيب ذكر آنها در مقدمه مختارنامه ترتيبي تاريخي است. بنابراين، خسرونامه (يا آن طور كه اكنون مشهور است الهي نامه) ظاهراً اولين و اسرارنامه دومين اثر بوده.اند.(30) بر خلاف{اين رأي } و آن طور كه فروزانفر بيان كرده است،(31) شواهدي بر اشاره.هاي شاعر به سالهاي پيري.اش دقيقاً در همين دو مثنوي هست. مدرك مسلماً غيرقطعي ديگري در ابيات پاياني منطق.الطير، كه در همه نسخه.هاي آن جز كهن.ترين نسخه هم هست، وجود دارد كه تاريخ خيلي متقدمي را براي تدوين اين اثر نشان مي.دهد: 570/1175، يا 573/1178 و يا 583/32، 1187.(32)
تاريخ بسيار قديم برخي از آثار عطار بي.شك سازگار با اين واقعيت است كه محمد عوفي در لباب الألباب، تنها اثر بجا مانده.اي كه در دوره زندگي وي نوشته شده، او را از شعراي عهد سلجوقي دانسته است. هرچند، مسأله.اي وجود دارد و آن اين كه عوفي به هيچ يك از مثنوي.هاي وي اشاره نكرده است. عوفي از وي به عنوان «سالك جاده حقيقت و ساكن سجاده طريقت» - و يا به عبارت ديگر صوفي – ياد كرده و ظاهراً از بر («بر خاطر بود») دو غزل او را براي نماياندن «حسن اعتقاد» و كيفيت عالي اشعار عاشقانه - عرفاني.اش ذكر كرده است.(33) شفيعي كدكني علت عدم اشاره عوفي به چهار تا از مثنوي.هاي معتبر عطار را اين دانسته است كه هيچ يك از آنها زماني كه عوفي به نيشابور رفته بود، يعني حدود 600/1200، نوشته نشده بود لذا او چيزي درباره آنها نشنيده بود. بنابراين استدلال، اگر اين مثنوي.ها پيش از اين تاريخ نوشته شده بود، عوفي، دست كم، عناوين آنها را ذكر مي.كرد، چنانكه شيوه كلي او درباره ديگر مثنوي.هاست. (34) اما كاملاً نمي.توان دريافت كه چرا عوفي يادداشتهايش را درباره عطار تا آن زمان كه لباب را به پايان رساند، يعني پيش از 617/1220 - 1221، تكميل نكرد. افزون بر اين، اگر چنانكه فروزانفر اعتقاد داشت، دست كم منطق.الطير تا پيش از پايان سده 6 ق نوشته شده بود، مي.شد نبود ذكري از اين مثنوي را در كتاب عوفي به نحو ديگري توضيح داد. ممكن است او صرفاً اهميت آن را درنيافته بوده باشد، يا اينكه با در نظر گرفتن علاقه.اش به عطار «ارتدوكس»، مناسب نمي.ديد كه ذكري از آن داستان كه تم اصلي.اش صبغه.اي ابن.سينايي داشت به ميان آورد.(36) شخصيت اصلي داستان، يعني سيمرغ، آشكارا ريشه در اسطوره ملي ايران داشت نه در قرآن و حديث، و به علاوه، ممكن بود يادي از «داستانهاي آغاز خلقت» شهاب.الدين يحيي سهروردي فيلسوف اشراقي را زنده كند، فيلسوفي كه احتمالاً ماجراي اعدامش به جرم ارتداد در 587/1191 به گوش صوفيان خراسان و خوارزم نيز رسيده بود و عوفي هم خود به خوبي از آن اطلاع داشت. (37)
حقيقت اين است كه عوفي شخصاً با مجدالدين بغدادي، شاگرد مشهور نجم.الدين كبري، اندكي پيش از اعدامش در 606/1209 در خوارزم ديدار كرده بود.(38) بر خلاف عطار كه شخيصتي تقريباً گوشه.گير بود، بغدادي (اهل بغدادك از روستاهاي خوارزم) شخصيتي كاملاً اجتماعي و مطرح بود كه ظاهراً نقش برجسته.اي در سازماندهي شاخه اصلي سلسله كبرويه، كه بعدها به وجود آمد، داشت. عطار، به مناسبت، از وي نه با عنوان «سالك جاده حقيقت و سجاده طريقت» كه با عنوان «شيخ الشيوخ حضرت خوارزم» ياد كرده است. افزون بر اين، چنانكه عوفي هم اشاره كرده است، مجدالدين بغدادي پزشك و شاعري مشهور و واعظي با نفوذ در دربار علاءالدين محمد خوارزمشاه بوده است كه مقام {درباري.اش} با اعدامش، كه به دلايلي كاملاً نامعلوم رخ داد، به پايان رسيد.(39) عوفي به اين مطلب هم با گريزي به «شهادت» وي اشاره كرده است.
ديگر ترديدي نيست كه عطار خود نيز با اين جماعت خاص از صوفيان ارتباط داشته است. اما اينكه به معناي دقيق مورد نظر صوفيه، چنانكه با تكيه بر قول جامي مدام بر آن تأكيد مي.شود، مريد بغدادي بوده است يا نه كاملاً معلوم نيست. بنابرمشهور، عطار خود در مقدمه تذكره الاولياء مي.گويد كه روزي به ديدار امامي رفته كه نامش، بر اساس متن معيار، مجدالدين خوارزمي بوده است(40). با اين حال آنچه درباره اين فرد مي.گويد چيزي بيش از اين نيست كه:
«و من يك روز بيش امام مجدالدين خوارزمي درآمدم او را ديدم كه ميگريست گفتم خيرست گفت زهي سپاه سالاران كه درين امت بوده.اند بمثابه انبياء عليهم.السلام كه علماء امتي كه انبياء بني اسرائيل بس گفت از آن ميگريم كه دوش گفته بودم كه خداوندا كار تو به علت نيست مرا از اين قوم يا از نظارگيان اين قوم گردان كه قسمتي ديگر را طاقت ندارم مي.گريم كه بود كه مستجاب شده باشد.»
چنين به نظر مي.رسد كه اين گزارش بي.معني خواهد بود اگر امام مذكور همان «شيخ الشيوخ حضرت خوارزم» نباشد، و اينكه چرا عطار بايد ديدارش را با وي ذكر مي.كرد تا فقط درباره آن سوگواري خبر دهد هم واضح نيست. اما اين معما حل خواهد شد اگر، به پيروي از ديگر يافته.هاي دقيق شفيعي كدكني(41)، بپذيريم كه خوانش صحيح نام مورد بحث مجدالدين خوارزمي نيست، تا چه رسد به مجدالدين محمد خوارزمي، بلكه احمد خواري، چنانكه در نسخه پاريس مورد استفاده نيكلسون هم اين نام هست(42)؛ يعني احمد بن علي بن مهذب بن نصر خواري، از شاگردان مجدالدين بغدادي كه او رساله عمده.اش تحفه البرره را براي وي نوشت. (43)
در اين صورت، گزارش عطار كاملاً معنادار است و در واقع مي.تواند متضمن اين امر هم باشد كه او هم خود به نوعي با بغدادي مذكور ارتباط روحاني / معنوي داشته است. در عين حال، مي.توان اجازه اين اظهارنظر را داد كه اشاره عطار به سوگواري احمد خواري در واقع كنايه پوشيده.اي به اعدام بغدادي باشد كه در همان اوقات رخ داده بود، نكته.اي كه به نوبه خود مي.تواند حاوي اين مطلب باشد كه تذكره الاوليا در 606/1209 يا كمي ديرتر نوشته شده است. هرچند عجيب است كه شفيعي كدكني از مطالعات خود به هيچ يك از اين نتايج نرسيده است. در عوض، او كوشيده است تا صحت تاريخي سلسله سندي از صوفيه را اثبات كند كه تنها در منبع قرن نهمي مجمل فصيحي نوشته احمد خوافي آمده است و بر اساس آن عطار مريد شخص ناشناسي به نام جمال.الدين محمد بن نغندري شمرده شده است كه مي.تواند وي را از طريق نورالدين منور به ابوسعيد ابوالخير پيوند دهد.(44) اين مطلب احتمالاً براي اين است كه به رابطه روحاني خاص عطار با ابوسعيد كه ظاهراً خود در برخي اشعارش به آن اذعان كرده است، چنانكه بيش.تر ديديم، به نحوي واقعيت تاريخ ببخشد. اما اين سلسله سند بي.ترديد و به همان دليل مذكور برساخته خوافي يا منابع مورد استفاده.اش است.
ارتباط عطار با بغدادي و مكتبش، كه وي در آخر مصيبت.نامه كاملاً سربسته به آن اشاره كرده است(45)، وجود برخي عبارات و عقايد غريب مشترك ميان آنها، از جمله تمايز «سفر الي الحق» و «سفر في الحق»، را توجيه مي.كند. همچنين ظاهراً نفوذ بغدادي در اين كه عطار مكرراً مطالبي، به خصوص در مصيبت.نامه، بر ضد فلاسفه به طور كلي و بويژه ابن سينا گفته، بي.تأثير نبوده است. مثلاً، در آنجا به كنايه تأكيد مي.كند كه «عقل كل» بايد به «امر قل» گردن نهد، و نجات در آخرت يا «حيات حق» فقط با عالم بودن به علوم اسلامي فقه، تفسير و حديث حاصل مي.شود نه با خواندن شفاء (يا به بيان ديگر فلسفه ابن.سينا)(46). بغدادي خود به طور قطع با ابن.سينا همدلي نداشت(47)؛ نجم.الدين رازي معروف به دايه، مهمترين شاگرد وي (د. 654/1256)، با اينكه شديداً تحت نفوذ انديشه.هاي نو افلاطوني بود، به خود اجازه مي.داد حتي با سخنان ناسزا در برابر «فلسفيان» و ديگر «كافران» و «زرق فروشان»، اعم از «تناسخيان» و «اسماعيليان» بايستد(48). عطار و دايه هر دو از نخستين كساني هستند كه از عمر خيام نام برده.اند، اما فقط در مقام انتقاد از وي به عنوان فيلسوف(49). دايه، همچنين ادعا كرده كه مريد ابوحفص عمر سهروردي (د. 632/1234)(50)، يكي ديگر از مخالفان مشهور فلسفه يونان، بوده است. ابوحفص سهروردي به عنوان متكلم دربار خليفه ناصرالدين الله و نيز نظريه.پرداز تشكيلات تازه سازمان يافته «فتوت»، كه از طريق آن خليفه مذكور سعي داشت تا شاهزادگان جهان اسلام را به نفع خود متحد گرداند، شهرت دارد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 332]