واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: بشارتهاى انبياء الهى و ديگران درباره ظهور رسول خدا(ص)
درسهايى از تاريخ تحليلى اسلام جلد اول صفحه 149
رسولى محلاتى
برخى از اهل تحقيق بتفصيل در اينبارهقلمفرسائى كرده و حتى جداگانه كتاب نوشتهاند كه از آنجملهمىتوان كتاب«راه سعادت»استاد فقيد و محقق ارزشمندمرحوم شعرانى و مقاله محققانه ديگرى را كه در كتاب«خاتمپيغمبران»در اينباره درج شده نام برد كه چون با مقاله ما كه درباره تاريخ تحليلى اسلام است چندان ارتباطى ندارد و بيشتر بابحث نبوت خاصه رسول خدا«ص»ارتباط دارد تا با بحث ما و بهاصطلاح يك بحث كلامى است نه تاريخى،نمىتوانيم وقتخود و شما را با اين بحث گسترده و عميق بگيريم،ولى بهمانمقدار كه مربوط به تاريخ مىشود يك اشاره اجمالى نموده ومىگذريم:
طبق روايات زيادى كه در كتابهاى تاريخى و حديث وسيره داريم بشارتهاى زيادى از پيمبران گذشته و دانشمندان و كاهنان در باره ظهور پيامبر بزرگوار اسلام«ص»وارد شده كه بهاجمال و تفصيل از ظهور و ولادت و بعثت آنحضرت خبردادهاند،و علامه مجلسى«ره»در كتاب بحار الانوار در اينبارهبابى جداگانه تحت عنوان«باب البشائر بمولده و نبوته»منعقدكرده كه بسيارى از آن روايات را در آنجا گرد آورده.
و بهر صورت قسمتى از اين روايات همانهائى است كه درتورات و انجيل آمده مانند:
آيه 14 و 15 از كتاب يهودا كه مىگويد:
«لكن خنوخ«ادريس»كه هفتم از آدم بود در باره همين اشخاصخبر داده گفت اينك خداوند با ده هزار از مقدسين خود آمد تا برهمه داورى نمايد و جميع بىدينان را ملزم سازد و بر همه كارهاىبى دينى كه ايشان كردند و بر تمامى سخنان زشت كه گناهكارانبى دين بخلاف او گفتند...»
كه ده هزار مقدس فقط با رسولخدا«ص»تطبيق مىكند كهدر داستان فتح مكه با او بودند.بخصوص با توجه به اين مطلبكه اين آيه از كتاب يهودا مدتها پس از حضرت عيسى«ع»نوشته شده.
و از آنجمله در سفر تثنيه باب 33 آيه 2 چنين آمده:
«و گفتخدا از كوه سينا آمد و برخاست از سعير به سوى آنها ودرخشيد از كوه پاران و آمد با ده هزار مقدس از دست راستش بايك قانون آتشين...».
كه طبق تحقيق جغرافى دانان منظور از«پاران»-يا فارانمكه است،و ده هزار مقدس نيز چنانچه قبلا گفته شد فقط قابلتطبيق با همراهان و ياران رسول خدا«ص»است.
و در فصل چهاردهم انجيل يوحنا:16،17،25،26 چنيناست:
«اگر مرا دوست داريد احكام مرا نگاه داريد،و من از پدر خواهمخواست و او ديگرى را كه فارقليط استبه شما خواهد داد كههميشه با شما خواهد بود،خلاصه حقيقتى كه جهان آنرا نتواندپذيرفت زيرا كه آنرا نمىبيند و نمىشناسد،اما شما آنرامىشناسيد زيرا كه با شما مىماند و در شما خواهد بود.اينها رابه شما گفتم مادام كه با شما بودم اما فارقليط روح مقدس كه اورا پدر به اسم من مىفرستد او همه چيز را بشما تعليم دهد و هرآنچه گفتم بياد آورد».
كه بر طبق تحقيق كلمه«فارقليط»كه ترجمه عربى«پريكليتوس»استبم� �� �ناى«احمد»است و مترجمين اناجيل از روى عمد يا اشتباه آنرا به«تسلى دهنده»ترجمه كردهاند و درفصل پانزدهم:26 چنين است:
«ليكن وقتى فارقليط كه من او را از جانب پدر مىفرستم و او روحراستى است كه از جانب پدر عمل مىكند و نسبتبه من گواهىخواهد داد».
و در فصل شانزدهم:7،12،13،14 چنين است:
«و من به شما راست مىگويم كه رفتن من براى شما مفيد است،زيرا اگر نروم فارقليط نزد شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزدشما مىفرستم اكنون بسى چيزها دارم كه بشما بگويم ليكنطاقت تحمل نداريد،اما چون آن خلاصه حقيقتبيايد او شما رابهر حقيقتى هدايتخواهد كرد،زيرا او از پيش خود تكلمنمىكند آنچه مىشنود خواهد گفت و از امور آينده به شما خبر خواهد داد»
و قسمتى ديگر آنهائى است كه از دانشمندان يهود وراهبان مسيحى و كاهنان و منجمان و ديگران نقل شده مانندسخنان دانشمندان يهودى بنى قريظه كه با«تبع»پادشاه يمنگفتند (1) و سخنان عبد الله بن سلام (2) و آنچه از سيف بن ذى يزن نقل شده (3) ،و سخنان«بحيرا»و«نسطورا» (4) و«سطيح»و«شق» (5) و«قس بن ساعدة» (6) يكى از بزرگان مسيحيت و روايتابو المويهب راهب (7) و«زيد بن نفيل» (8) كه باز هم براى نمونهبداستان زير كه خلاصهاى از نقل ابن اسحاق در سيره است توجهنمائيد:
ابن هشام مورخ مشهور در تاريخ خود مىنويسد: (9) ربيعة بننصر كه يكى از پادشاهان يمن بود خواب وحشتناكى ديد و براىدانستن تعبير آن تمامى كاهنان و منجمان را بدربار خويش احضاركرد و تعبير خواب خود را از آنها خواستار شد.
آنها گفتند:خواب خود را بيان كن تا ما تعبير كنيم؟
ربيعة در جواب گفت:من اگر خواب خود را بگويم و شماتعبير كنيد به تعبير شما اطمينان ندارم ولى اگر يكى از شما تعبيرآن خواب را پيش از نقل آن بگويد تعبير او صحيح است.
يكى از آنها چنين گفت:چنين شخصى را كه پادشاه مىخواهد فقط دو نفر هستند يكى«سطيح»و ديگرى«شق»كهاين دو كاهن مىتوانند خواب را نقل كرده و تعبير كنند.
ربيعة بدنبال آندو فرستاد و آنها را احضار كرد،سطيح قبلاز«شق»بدربار ربيعة آمد و چون پادشاه جريان خواب خود رابدو گفت،سطيح گفت:آرى در خواب گلوله آتشى را ديدى كهاز تاريكى بيرون آمد و در سرزمين تهامه در افتاد و هر جاندارىرا در كام خود فرو برد!
ربيعة گفت:درست است اكنون بگو تعبير آن چيست؟
سطيح اظهار داشت:سوگند بهر جاندارى كه در اينسرزمين زندگى مىكند كه مردم حبشه بسرزمين شما فرود آيند وآنرا بگيرند.
پادشاه با وحشت پرسيد:اين داستان در زمان سلطنت منصورت خواهد گرفتيا پس از آن؟
سطيح گفت:نه:پس از سلطنت تو خواهد بود.
ربيعة پرسيد:آيا سلطنت آنها دوام خواهد يافتيا منقطعمىشود!
گفت:نه پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطعمىشود!
پرسيد:سلطنت آنها بدست چه كسى از بين مىرود؟ گفت:بدست مردى بنام ارم بن ذى يزن كه از مملكت عدنبيرون خواهد آمد.
پرسيد:آيا سلطنت ارم بن ذى يزن دوام خواهد يافت؟
گفت:نه آن هم منقرض خواهد شد.
پرسيد:بدست چه كسى؟
گفت:به دست پيغمبرى پاكيزه كه از جانب خدا بدو وحىمىشود.
پرسيد:آن پيغمبر از چه قبيلهاى خواهد بود؟
گفت:مردى است از فرزندان غالب بن فهر بن مالك بننصر كه پادشاهى اين سرزمين تا پايان اين جهان در ميان پيرواناو خواهد بود.
ربيعة پرسيد:مگر اين جهان پايانى دارد؟
گفت:آرى پايان اين جهان آنروزى است كه اولين وآخرين در آنروز گرد آيند و نيكو كاران بسعادت رسند و بد كارانبدبخت گردند.
ربيعة گفت:آيا آنچه گفتى خواهد شد؟
سطيح پاسخداد:آرى سوگند بصبح و شام كه آنچه گفتمخواهد شد.
پس از اين سخنان«شق»نيز بدربار ربيعه آمد و او نيز سخنانى نظير گفتار«سطيح»گفت و همين جريان موجب شد تاربيعه در صدد كوچ كردن بسرزمين عراق برآيد و به شاپور-پادشاهفارس-نامهاى نوشت و از وى خواست تا او و فرزندانش را درجاى مناسبى در سرزمين عراق سكونت دهد و شاپور نيز سرزمين«حيرة»را-كه در نزديكى كوفه بوده-براى سكونت آنها در نظرگرفت و ايشانرا بدانجا منتقل كرد،و نعمان بن منذر-فرمانرواىمشهور حيرة-از فرزندان ربيعة بن نصر است.
و بالاخره مىرسيم به اشعارى كه اديب الممالك فراهانىدر آن قصيده معروف خود سروده و مطلع آن چنين است:
برخيز شتربانا بر بند كجاوه كز چرخ همى گشت عيان رايت كاوه در شاخ شجر برخاست آواى چكاوه وز طول سفر حسرت من گشت علاوه بگذر بشتاب اندر از رود سماوه در ديده من بنگر درياچه ساوه وز سينهام آتشكده فارس نمودار
تا آنكه گويد:
با ابرهه گو خير به تعجيل نيايد كارى كه تو مىخواهى از فيل نيايد رو تا بسرت طير ابابيل نيايد بر فرق تو و قوم تو سجيل نيايد تا دشمن تو مهبط جبريل نيايد تاكيد تو در مورد تضليل نيايد تا صاحب خانه نرساند بتو آزار زنهار بترس از غضب صاحب خانه بسپار بزودى شتر سبط كنانة برگرداز اين راه و مجو عذر و بهانه بنويس به نجاشى اوضاع،شبانه آگاه كنش از بد اطوار زمانه وز طير ابابيل يكى بر بنشانه كانجا شودش صدق كلام تو پديدار
تا آنجا كه در باره ولادت آنحضرت گويد:
اين است كه ساسان به دساتير خبر داد جاماسب به روز سوم تير خبر داد بر بابك برنا پدر پير خبر داد بودا بصنم خانه كشمير خبر داد مخدوم سرائيل به ساعير خبر داد وان كودك ناشسته لب از شير خبر داد ربيون گفتند و نيوشيدند احبار از شق و سطيح اين سخنان پرس زمانى تا بر تو بيان سازند اسرار نهانى گر خواب انوشروان تعبير ندانى از كنگره كاخش تفسير توانى بر عبد مسيح اين سخنان گر برسانى آرد بمدائن درت از شام نشانى بر آيت ميلاد نبى سيد مختار فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد مولاى زمان مهتر صاحبدل امجد آن سيد مسعود و خداوند مؤيد پيغمبر محمود ابو القاسم احمد وصفش نتوان گفتبهفتاد مجلد اين بس كه خدا گويد«ما كان محمد» بر منزلت و قدرش يزدان كند اقرار اندر كف او باشد از غيب مفاتيح و اندر رخ او تابد از نور مصابيح خاك كف پايش بفلك دارد ترجيح نوش لب لعلش بروان سازد تفريح قدرش ملك العرش بما ساخته تصريح وين معجزهاش بس كه همى خواند تسبيح سنگى كه ببوسد كف آن دست گهر بار اى لعل لبت كرده سبك سنگ گهر را وى ساخته شيرين كلمات تو شكر را شيروى به امر تو درد ناف پدر را انگشت تو فرسوده كند قرص قمر را تقدير بميدان تو افكنده سپر را واهوى ختن نافه كند خون جگر را تا لايق بزم تو شود نغز و بهنجار موسى ز ظهور تو خبر داد به يوشع ادريس بيان كرده به اخنوخ و هميلع شامول به يثرب شده از جانب تبع تا بر تو دهد نامه آن شاه سميدع اى از رخ دادار برانداخته برقع بر فرق تو بنهاده خدا تاج مرصع در دست تو بسپرده قضا صارم تبار
و البته در مورد بشارتهائى كه نمونهاش را در عهد جديد وقديم و انجيل و غيره خوانديد تذكر اين نكته كه در سخن بعضىاز نويسندگان نيز ديده مىشود ضرورى است كه چون غرض ازذكر اين بشارتها در كلمات انبياء و بزرگان گذشته اطلاع يافتنطبقه خاصى از آيندگان يعنى دانشمندان و محققانى بود كه تاحدودى ملهم باشند و مغرضان و منحرفان نتوانند به آنها دستبردزده و از تحريف و تصحيف مصون بماند از اينرو اين بشارتهامعمولا داراى خصوصيات زير است:
1-بشارتها معمولا واضح و روشن نيست و عموما در قالباستعارات و كنايات ذكر شده...
2-در اين بشارتها نام رسمى پيمبران كه بدان نام خواندهمىشدند ذكر نشده و معمولا اوصاف و خصوصيات اخلاقى آنانذكر شده مانند لفظ«مسيح»كه در باره حضرت عيسى دربشارات آمده و«فارقليط»كه در بشارات رسول خدا ذكر گرديده...
3-در بشارات زمان و مكان نيز معمولا بدان معنى و مفهومىكه نزد ما دارد ذكر نشده و بطور رمز و كنايه ذكر شده چنانچه دراخبار غيبية ائمه اطهار و بخصوص امير مؤمنان عليه السلام وروايات علائم ظهور نيز اين خصوصيتبچشم مىخورد كه بخاطررعايت همان جهتى كه ذكر شد بصورت رمز و اشاره و كنايةمطلب را بيان فرمودهاند...
و بگفته يكى از نويسندگان«مصلحتخداوندى ايجاب مىكرد كه اين بشارات مانندزيبائيهاى طبيعت كه محفوظ مىماند يا مانند صندوقچهجواهر فروشان كه بدقتحفظ مىشود در لفافهاى از اشاراتمحفوظ بماند تا مورد استفاده نسلهاى بعد كه بيشتر با عقل و دانشسر و كار دارند قرار گيرد». (10)
پىنوشتها:
1-زندگانى پيغمبر اسلام تاليف نگارنده ص 40.
2-بحار الانوار ج 15 ص 180-186.
3-بحار الانوار ج 15 ص 180-186.
4 و 5 و 6-زندگانى پيغمبر اسلام ص 77 و 89 و 38 و 42.
7-اكمال الدين ص 111 و 112.
8-زندگانى پيغمبر اسلام ص 41.
9-آنچه ذيلا از سيره ابن هشام نقل كردهايم تلخيص شده است.
10-خاتم پيغمبران ج 1 ص 502.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 113]