واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: رشد جرم و جنايت در ميان جوانان و نوجوانان برخي مناطق انگليس نگراني هايي جدي را در زمينه ناکارآمدي راهکارها و رويکردهاي فعلي دولت اين کشور در مقابله با اين معضل اجتماعي به وجود آورده است. مقاله حاضر اگرچه گاه زاويه اي چپگرايانه نسبت به اين مسأله مي گيرد، اما چون بازتاب دهنده بخشي از افکار عمومي اين کشور نسبت به معضل جرم و جنايت است، آموزنده است. پس از بروز بحران اقتصادي اخير در سطح جهان، با توجه به تضعيف شديد رويکرد سرمايه داري در حوزه اقتصادي، منتقدان اين سيستم با دستاويز قرار دادن اين ناکامي بزرگ، کارآمدي آن را در ساير عرصه هاي اجتماعي نيز به شدت به چالش کشيده اند.
سال گذشته، دو پسر نوجوان در کالج شرق لندن که من در آن کار مي کنم، به ضرب چاقو کشته شدند. اين دو قتل در دو نوبت جداگانه و در دو نقطه متفاوت از شرق لندن اتفاق افتاد، اما بين آن دو شباهت هاي بسياري ديده مي شد. هر دو نفر پس از آن کشته شده بودند که از دادن موبايل خود امتناع کرده بودند. هيچ کدام داراي پيشينه دست داشتن در اعمال خشونت آميز نداشتند. هر دو، يک سال قبل از برنامه از پيش تعيين شده براي ورود به دانشگاه به قتل رسيده بودند. من هيچ کدام از اين دو دانش آموز را شخصاً نمي شناختم، اما احتمال دارد که آنها جزو اولين افراد در خانواده هايشان بوده باشند که به تحصيلات عالي دست مي يافتند که زندگي شان تا قبل از آن اتفاق خاتمه نيافته بود.
دست کم پنج ـ شش نوجوان در طول سه سالي که من در اين کالج کار مي کنم، در حوالي آنجا کشته شده اند. اجتماعاتي که در آن حوالي قرار دارند، به شدت در هم تافته هستند و بسياري از دانش آموزان من شخصاً متاثر از اين قتل ها بوده اند. به ياد دارم که در ترم اول حضورم در آنجا، گزارشي را از دختري خواندم که در باره شبي نوشته بود که دوستش در يک مهماني، درست جلوي چشمش، از ناحيه قلب مورد اصابت کارد قرار گرفته بود. يکي از دانشجويان خودم، پس از مشاهده صحنه قتل دوست دختر خود، کالج را ترک کرد. کارکنان نيز مورد حمله قرار گرفتند. يک مأمور انتظامات در روز روشن جلوي درب اصلي کالج از پشت مورد اصابت چاقو قرار گرفت. فرد مهاجم مدعي شد که آن مأمور به دوستش تعرض کرده است. اين مأمور از مرگ نجات يافت.
يکي از زيانبارترين اثرات جنايت اين است که ديدگاه هاي اجتماعي و سياسي کساني را که زندگي شان تباه شده، تغيير مي دهد. بيشتر بچه هايي که من با آنها کار کرده ام، ديدگاه بدبينانه اي نسبت به ذات انسان دارند و از باور اينکه انسان ها انگيزه هايي نوع دوستانه دارند، خودداري مي کنند. آنها که هيچ چيز افتخار آميزي در اجتماعاتشان نمي بينند، صبرشان نيست که هر چه زودتر جايي را که از نظر آنها محلاتي خطرناک و فراموش شده هستند، ترک کنند. وقتي ما در باره جنايت بحث مي کنيم، از نظرات آنها بر مي آيد که مدافع سياست هاي اقتدارگرايانه تر، از جمله دوره هاي زنداني طولاني تر و مجازات مرگ هستند. آنها به شدت اين ديدگاه ليبرال را رد مي کنند که جنايت مي تواند دلايل اجتماعي داشته باشد. دانش آموزان من از اين نظر تنها نيستند. نگراني ها در باره جنايات خشونت آميز در طبقات کارگري نيز گسترش و افزايش يافته است. پنج درصد پاسخگويان به نظرخواهي bbc در سال 2008 گفته اند که نگراني آنها در ارتباط با جنايت با چاقو، در سال گذشته بيشتر شده است. در ميان کارگراني که کار يدي دارند، اين رقم شصت و شش درصد بوده است. در ارتباط با رويکردها نسبت به مجازات، تفاوت ها از اين هم روشن تر است. پنجاه و سه درصد از کل پاسخگويان، از وضع يک مجازات چهار سال زندان براي هر کسي که با خود چاقو حمل کند، حمايت کرده اند. اين رقم در ميان کارگراني که کار يدي دارند به شصت و پنج درصد افزايش يافته است.
چپ غالباً به توضيح رويکردهايي خاص مي پردازد، مثل رويکردي که نسبت به نتيجه گزارش های جنجالي رسانه ها وجود دارد. روش برخورد رسانه ها با مسأله جنايت مهم است، اما رابطه بين رسانه ها و مخاطبانشان، رابطه اي پيچيده و بازتابي است. اگر پيام رسانه ها مؤثر باشد، مخاطبان آنها مي توانند به آن پيام طنين بيشتري بخشند. گفتن اينکه مردم ديدگاه هاي خود نسبت به جرم و جنايت را منحصراً از رسانه ها مي گيرند، ساده انگارانه است. اما گفتن اينکه ديدگاه مردم نسبت به جرم و جنايت (يا مهاجرت يا هر چيز ديگري) متأثر از نفوذ رسانه هاست، زياده روي است. ما بايد با افکار عمومي، همان گونه که هستند برخورد کنيم، نه آنطور که دوست داريم باشند. اگر به مردم بگوييم که «ديدگاه هايشان مبتني بر دروغ هاي رسانه هاست»، احتمال اينکه اين کار نتايج مثبتي در پي داشته باشد، وجود ندارد. نگرش چپ در ارتباط با جرم و جنايت، بيشتر از هر موضوع ديگري، از افکار عمومي دور است. يک نمونه کامل از اين طرز تلقي را مي توان در مقاله اي که ماه گذشته با عنوان «سرمايه داري و تجاوز جنسي» در «سوشاليست ورکر» به چاپ رسيد، مشاهده کرد. نويسنده پس از انتقاد از رويکردهاي قضايي و پليسي نسبت به مسئله تجاوز، اشاره مي کند که تجاوز يک «معضل اجتماعي» است و «سوشاليست ورکر هيچ رويکردی در زمينه فراخوان دادن براي دستگيري هاي بيشتر يا مجازات هاي سنگين تر در برخورد با معضلات اجتماعي ندارد.» به ما گفته مي شود که دليل ريشه اي اين معضل اجتماعي، از خود بيگانگي است که سرمايه داري به ارمغان آورده است. سپس در مقام راه حل چنين مي خوانيم: «تجاوز گران بايد مورد درمان و مشاوره قرار گيرند و به آنها کمک شود تا يک زندگي عادي را در پيش بگيرند و مانع از تکرار اين رفتار آنها شود. اما براي از بين بردن تمام اشکال خشونت جنسي، ما بايد دست به دست هم مبارزه کنيم تا جامعه اي به کلي متفاوت را به وجود آوريم.»
در اين تجزيه و تحليل، چندين مورد اشتباه وجود دارد. گفتن اينکه بعد از انقلاب ديگر هيچ تجاوزي وجود نخواهد داشت، طفره رفتن از دو مسأله بسيار مهم است. اول اينکه، تا وقتي که سرمايه داري را ملغي نکرده ايم (با فرض اينکه براي اين کار مسيري طولاني در پيش است)، ما چگونه بايد با خشونت جنسي برخورد کنيم؟ آيا ما بايد به قربانيان تجاوز با اين وعده ها دلداري دهيم که در جامعه سوسياليستي جديد از تجاوز هيچ خبري نخواهد بود؟ ثانياً، گفتن اينکه خشونت جنسي يکي از مشخصه هاي «پس از سرمايه داري» نخواهد بود، حرفي اتوپيايي است. اگرچه از بين رفتن از خود بيگانگي مي تواند موارد تجاوز را به شدت کاهش دهد، ولي از بين بردن کامل جرم و جنايت امکان پذير نيست. تمام جوامع با اين مشکل مواجه هستند که چگونه با رفتارهاي جامعه ستيزانه اي که تجاوز يکي از نمونه هاي افراطي آن است، مقابله کنند.
بدترين جنبه اين قسمت از مقاله که در بالا نقل شد، بري دانستن تجاوز گران از مسئوليت شخصي خود، بابت جرم شنيعي است که مرتکب شده اند. انسان ها در چهارچوب يک بستر اجتماعي عمل مي کنند و هر عمل فردي، از چندين عامل اجتماعي متأثر خواهد بود؛ اما نهايتاً ما عملي را که مي خواهيم انجام دهيم، انتخاب مي کنيم. اگر اين گونه نبود، تغيير دادن رفتارهاي مجرمين يا وسوسه نشدن مردم در برابر ارتکاب جرم، غير ممکن بود. سرمايه داري «موجب» جرم مي شود، از اين نظر که علقه هايي را که به انسجام افراد مي انجامد، از بين مي برد؛ دنبال کردن بي رحمانه منافع شخصي را ترويج مي کند و محروميت مادي را به وجود مي آورد. سرمايه داري افراد خاصي را در وضعيت هايي قرار مي دهد که احتمال ارتکاب جرم در آن وضعيت ها براي آنها بيشتر مي شود. به همين طريق مي توان گفت که «دليل» هر پديده اجتماعي ديگري، از قاچاق جنسي گرفته تا کم فروشي، سرمايه داري است؛ اما بي اعتنايي نسبت به مسئوليت شخصي در اين موارد، هيچ معنايي ندارد.
بخشي از اکراه چپ براي سرزنش مجرمين به خاطر اعمالي که مرتکب شده اند، مي تواند ناشي از اين واقعيت باشد که مرتکبان جرايم خاصي، بيشتر به طبقه کاري تعلق دارند. اما اين نيز به همان اندازه مصداق دارد که قربانيان جرايم جامعه ستيزانه نيز به شکل بي تناسبي از طبقه کارگر هستند. مرتکبان جرم و جنايت در اجتماعات کاري عموماً اقليتي کوچک هستند که به بهاي مستقيم منافع اکثريت، به دنبال منافع خود مي روند. همچنين اين نگراني در چپ وجود دارد که پرداختن به جرم و جنايت، ذاتاً واکنشي است. اين درست است که خواستار نيروي پليس بيشتر و زندان هاي بزرگ تر شدن، به دولت مشروعيت مي بخشد و آن را قوي تر مي کند، اما مخالف جرم و جنايت بودن، ضرورتاً به معناي طرفدار پليس يا طرفدار مجازات بودن نيست. تجارب حاصله از شمال ايرلند نشان مي دهد که چگونه اجتماعات مي توانند از طريق ايستادگي کردن در برابر اقليت مجرمين و مجبور کردن آنها به هماهنگ کردن اعمال و رفتار خود با هنجارهاي اجتماع، خودشان به جرايم رسيدگي کنند. چنين طرح هاي قضايي محدود کننده اي اخيراً در بخش هاي ديگر بريتانيا، مثلاً از سوي «انجمن مجمع مستقل طبقه کارگر در آکسفورد»، به کار گرفته شده است. اين حرف به اين معنا نيست که با کنار گذاشتن کامل پليس، مي توان با جرم و جنايت مقابله کرد. روشن است که بايد در يافتن مرتکبان جرايم و جلوگيري از جرايم آتي به اجتماعات کمک کرد، اما در حال حاضر، اين تصور در بسياري از نواحي طبقه کاري وجود دارد که پليس بيشتر دغدغه روابط اجتماعي را دارد تا پرداختن به مسائلي که اجتماعات با آنها مواجه هستند. چپ به جاي خواستار نيروي پليس بيشتر شدن، بايد به پليس فشار آورد تا به نيازهاي اجتماعاتي که در خدمت آنها هستند پاسخ گويند. کارزارهاي اجتماعي عليه جرم و جنايت نيز همانند هر اقدام جمعي ديگري مي تواند به تقويت انسجام و ايجاد غرور در جامعه کمک کند. طبق نظر خواهي سال 2008، سي و يک درصد مردم به هيچ يک از سه حزب اصلي براي برخورد با جرم اعتماد نداشتند (چهل و سه درصد کارگراني که کار يدي دارند). اگر چپ تمايلي به نمايندگي کردن طبقه کاري و پرداختن به اين نگراني ها ندارد، آنها مي توانند به دنبال بديل هاي ديگري بروند. يکي از بديل هاي فعلي «حزب ملي بريتانيا» است که در منتهي اليه راست قرار دارد که در کارزارهاي پيشين خود، به جرم و جنايت به عنوان مسأله اي مهم تر از مهاجرت اشاره کرده است. براي شروع تماس مجدد با طبقه کاري، ما بايد به دغدغه هاي اجتماعات در زمينه مسائلي چون جرم و جنايت و قانونمند کردن يک واکنش ترقي خواهانه گوش فرا دهيم. براي انجام اين کار، چپ نياز مبرمي به ريشه دواندن در اجتماعاتي دارد که در حال حاضر فاقد آن است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]