واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: علي محمدي تودشكي ريشههاي تحجر و تقابل سنتگرايي و مدرنيسم
خبرگزاري فارس: هم متحجر و هم متجدد با رويكردهاي افراطي و تفريطي از خط اعتدال خارج و گرفتار بيماري سقوط، توقف و انحراف هستند و در تفسير و برقراري ارتباطهاي چهارگانهي خود «خود با خداوند»، «خود با خود»، «خود با جهان» و «خود با جامعه» عاجز و آسيبپذيرند.
منشأ بسياري از كجفهميها و سطحينگريهايي كه در حوزهي بينشها و گرايشهاي ديني، فلسفي و عرفاني وجود دارد، عدم درك شفاف مفهوم واژههاست كه باعث تحريف قلب حقايق، انحرافات معرفتي و ناهنجاريهاي رفتاري شده است.
تحجر به معناي ايستايي، تحولناپذيري، جمود و برنتابيدن فرهنگ و ارزشهاي حق و متعالي است كه هم در ساحت بينش و دانش (به عنوان تحجر) و هم در حوزهي گرايش و رفتار (به عنوان جمود) بروز و ظهور دارد و عقل و دل و ابزارهاي معرفتياب و منابع شناخت را نيز شامل ميگردد. پس تحجر قلبي، عقلي و تحجر در موضع عملي و رفتاري، علت عدم پذيرش حق و گرايش به كمال و سعادت واقعي ميگردد.
لذا تحجرگرايي مانع جدي در شكوفايي انديشهي ديني و ايجاد تعامل مثبت نظري و عملي با حقيقت، معرفت حكمت و حكومت، مديريت و سياست و حتي تقدير معيشت است و متحجران از اسلام جز آموزههاي بسته، رسوب شده و انعطاف ناپذير در برخورد با اقتضائات زمان و مكان و تغيير موضوع و محمولها ندارند و هرگز پذيراي نقد انديشه و عمل خويش، بازشناسي و بازنگري فكر و فعل خود نيستند. حتي در تجددگرايي افراطي نوعي تحجرگرايي و جمودزدگي وجود دارد؛ چراكه ممكن است كساني در نوگرايي و تجددخواهي خود، هيچ نگاه چالش برانگيز با عقايد خويش را برنتابند و در نوخواهي خود، تحجر پيشه كنند.
چنان كه در تقابل بين سنت و مدرنيته چنين آفتي ظهور كرده و سنتگرايان تفريطي با مدرنيستهاي افراطي هيچيك به شعاعهاي انديشه متعادل و راه برون رفت از تحجر سنت و مدرنيته نميانديشند كه ريشههاي پيدايش و گسترش آنها جز «جمود» و «جهل» نميتواند باشد.
پس هم متحجر و هم متجدد با رويكردهاي افراطي و تفريطي از خط اعتدال خارج و گرفتار بيماري سقوط، توقف و انحراف هستند و در تفسير و برقراري ارتباطهاي چهارگانهي خود «خود با خداوند»، «خود با خود»، «خود با جهان» و «خود با جامعه» عاجز و آسيبپذيرند.
بدين ترتيب دو بيماري خطرناك همواره آدمي را تهديد ميكند، جمود و جهالت. نتيجهي بيماري اول توقف و سكون و بازماندن از پيشروي و توسعه است و نتيجهي بيماري دوم سقوط و انحراف است. جاهل هر پديده نوظهوري را به نام مقتضيات زمان و تجديد و ترقي موجه ميشمارد و جامد از هر چه نو است ميگريزد.
اكثر افرادي كه از پيشرفت، تكامل و تفسير اوضاع زمان دم ميزنند، فكر ميكنند هر تفسيري كه در اوضاع اجتماعي پيدا شود بايد به حساب تكامل و پيشرفت گذاشته شود، به خيال اين گروه چون وسايل و ابزارهاي زندگي روز به روز عوض ميشود و كاملتر ميگردد و چون علم و صنعت در حال پيشرفت است، پس تمام تغييراتي كه در زندگي انسان پيدا ميشود، نوعي پيشرفت و ترقي است و بايد از آن استقبال كرد بلكه اين روند «جبر زمان» است در صورتي كه نه همهي تغييرات، نتيجهي مستقيم علم و صنعت است و نه ضرورت و جبري در كار است.
در همان جايي كه علم در حال پيشروي است، طبيعت هوسباز و درندهخوي بشر هم بيكار نيست. علم و عقل، بشر را به سوي كمال جلو ميبرد. اما طبيعت بشر ميكوشد علم را به صورت ابزاري براي خود و در خدمت هوس شهواني و حيواني خود بگمارد.
«زمان همان گونه كه پيشروي و تكامل دارد، فساد و انحراف هم دارد. بايد با پيشرفت زمان، پيشروي كرد و با فساد و انحراف هم مبارزه كرد. مصلح و مرتجع هر دو عليه زمان قيام ميكنند با اين تفاوت كه مصلح، عليه انحرافات زمان و مرتجع عليه پيشرفت زمان قيام ميكند. اگر زمان و تغييرات زمان را مقياس كلي خوبيها و بديها بدانيم، پس خود زمان و تغييرات آن را با چه مقياسي اندازهگيري كنيم؟ اگر همه چيز را با زمان تطبيق كنيم، خود زمان را با چه چيزي تطبيق دهيم؟ اگر بشر بايد دست بسته در همه چيز تابع زمان و تغييرات زمان باشد، پس نقش فعال و خلاق اراده بشر كجا ميرود و...
اسلام براي نيازهاي ثابت، قوانين ثابت و براي نيازهاي متغير، وضع متغيري را در نظر دارد. حيات و مرگ يك جامعه به حيات و مرگ فكر آن بسته است. اگر فكر يك جامعه بميرد، يعني فكر نداشت و يا فكرش كج و انحرافي و غلط بود آن جامعه مرده است و اگر فكر زنده و پويا داشت، جامعهاي زنده است. پس افراد خواهان زندگي و حيات بايد به احيا و حشر فكري بپردازند.»(1)
نزاع سنت و تجدد يا سنت و مدرنيسم، نزاعي در دوران معاصر و جريانسازيهاي فكري فرهنگي آنها ميباشد كه حتي برخي آن را نزاع شرق و غرب ميدانند. شرق را مظهر سنتگرايي و غرب را مظهر تجلي مدرنيته دانستهاند و سپس به تحليل جوامع شرقي و نقد آن و تجليل از جوامع غربي و تقديس آنها پرداختهاند، گرچه عدهاي هم به جوامع سنتي و هم به جوامع صنعتي انتقادهاي معقول و جدي نمودهاند.
تحجر در دو ساحت فكري، علمي و ساحت فعلي و عيني تجلي مييابد و به دو قسم تحجر قابل تقسيم است:
1. تحجرگرايي سنتي كه به نام تقدس و حفظ دين، مانع پويايي و كارآمدي و خلوص دين و دينداري ميگردد.
2. تحجرگرايي مدرن كه به نام تجددطلبي، بازسازي دين، سازگار كردن دين با ترقي و پيشرفت و آشتي دادن دين با علم، دين را به قربانگاه مدرنيته و تجددخواهي فرستاده و با تقسيم نگاه ديني به برونديني و درونديني و تفكيك حوزههاي ديني و آموزههاي اسلامي از هم، يعني جداانگاري ساحات عقايد، اخلاق، احكام و تقسيم دين به گوهر، صدف و طرح دين اخروي نه دنيوي و قرائتپذيري دين و تفسيرهاي هرمنوتيكي از آن به تقطيع دين پرداخته و دين را در دو محور آسيبپذير مينمايد. (محور توانايي و كارآمدي و محور خلوص و ناب بودن)
«بنابراين راه خروج از گرداب تحجر و تجددزدگي عبارت است از:
الف) اعتقاد به بازسازي تفكر ديني نه بازسازي دين، يعني تلاش و مجاهده در جهت احياي انديشه اسلامي در دو بعد پيرايش (سلبي) و آرايش (ايجابي) كه اين همانا كاري امانتي و ولايتي و زمينهساز احياء همهجانبهي دين در دو بعد علمي و عيني است كه به دست «محيي دين» و مصلح اجتماعي يعني امام عصر (عج) انجام ميپذيرد تا تربيت و عدالت ديني در جامعه محقق گردد.»(2)
ب) «شناخت و بازشناسي راز حاكميت يا فلسفه ختم نبوت كه فرق نهادين بين رهبري و راهنمايي دين و نبوت و امامت اسلامي است و اساس گريز از تحجر و جمود و ستيز با زمانزدگي پيبردن به رازهاي نهفته در ختم نبوت است.»(3)
ج) آميختگي دين با سياست و حكمت ديني با حكومت ديني در جهت تحقق فلسفه عملي و اجتماعي اسلام.
د) پيمايش خط «اعتدال» در بعد نظري و عملي دين يا «اعتدالگرايي» در برابر عبادتگرايي جامعهگريز و جامعهگرايي خداگريز.(4)
و) اعتقاد جدي و همهجانبه به اجتهاد كه از راهكارهاي زيربنايي رهايي از تحجر قديم و جديد است و ايفاي نقش عقل در فهم و تحليل و بهكارگيري معارف اسلامي در ابعاد مختلف است؛ زيرا كه علةالعلل تحجر عقلگريزي و مطلقانديشي و جزمگرايي است و علةالعلل رهايي از تحجر نيز عقلانيت ديني و عقلگرايي مثبت و متعادل و متناظر به همهي وجوه اسلام است.(5)
ر) تفكيك و جداسازي ثابت اسلام از متغيرات آن كه امور ثابت را با فطرت و امور متغير با نيازهاي زمان و اقتضائات عصري پيوند دارند چنان كه تفكيك بين بينشها و روشها، شيوهها و اهداف نيز از عوامل رهايي از تحجر سنتي و مدرن هستند.(6)
پينوشتها:
1. استاد شهيد مطهري، سلسله يادداشتهاي استاد مطهري، ج اول، ص 149، انتشارات صدرا.
2. استاد شهيد مطهري، ده گفتار، بحث احياء تفكرايي، حق و باطل و انقلاب مهدي (عج) از ديدگاه فلسفه تاريخ.
3. استاد شهيد مطهري، خاتميت، ص 50 الي آخر
4. همان، ص 158 و 164
5. همان، ص 472 و 488
..............................................................................................
منبع: سايت انديشه
انتهاي پيام/
دوشنبه 13 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 124]