تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833697361
نگاهي به آثار گرافيك فرزاد اديبي: روح كاليگرافيك، ذهن مدرن (تجزیه تحلیل گرافیک)
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: هنر، تا وقتي كه در حد سليقه است، عملي آماتوري است. بايد ياد گرفت كه درباره هنر مثل يك شغل گفت وگو كرد. در اين دوران كه مي توان آن را دوران «كميت انبوه» ناميد، حضور طراحاني چون فرزاد اديبي مثل گوهر شبچراغ است.
ضرورت نقد و بررسي آثار گرافيك، در شرايط حاضر بر كسي پوشيده نيست، در اين راستا، منتقد نمي تواند مانند يعقوب ليث صفاري باشد كه گفت: «آنچه من درنمي يابم، چرا بايد گفت؟»، و بدينسان «حداثر» را به اندازه فهم خود تعيين كند.
در ۵۰ يا ۶۰ سال گذشته، در عرصه هاي تصويري، آنقدر آزمون و خطا كرده ايم كه حالاديگر از خودمان توقع داريم كه داستان تكراري و كسالت بار «افت» و «خيز» را بدل به خيزي بلند مبتني بر آگاهي تاريخي كنيم.
گروهي معتقدند كه گرافيك معاصر ايران را مي توان به گرافيك قبل از مميز و بعد از آن تقسيم كرد. چنانچه اين نظر را بپذيريم، خواهيم ديد كه گرافيك ما، قبل از مميز طفيلي نقاشي بوده است. يعني مميز از يك تربيت نقاشانه و آموزه هاي نقاشانه حركت خود را آغاز كرد. هنرمند نقاشي كه به استاد نشانه ها در عرصه گرافيك تبديل شد. او تصويرگر ماهري بود كه به يك گرافيك غير تصويرگرانه و مبتني بر «عكس» گرايش پيدا كرد. از آن پس (اواسط دهه ۵۰)، او ديگر براي مصور ساختن سفارشاتي كه برعهده اش بود، تصويرگري طراحانه نمي كرد، بلكه از جنس «عكس» و فرآيند (high Contrast) يا «خطي» براي سازماندهي تصاويرش بهره مي گرفت، يعني «ايده» را از «متن» مي گرفت ولي مثل گذشته، آن را با قلم طراحي نمي كرد، بلكه با فتو مونتاژ، كلاژ، ترام و «هاي كنتراست» تصوير مورد نظرش را تحقق مي بخشيد.
بسياري از طرح جلدها و پوسترهاي مميز در اواخر دهه ۵۰ تا آخرين سال هايي كه به فعاليت مشغول بود، ريشه در همان تصويرگري هاي برگرفته از منطق عكس و ترام دارد كه روزي به طور اتفاقي، او با ديدن يك نشريه لهستاني كشف كرده بود. برخي از همكاران و همدوره اي هاي مميز برآنند كه او مقلد گرافيك لهستاني و بعدها آلماني و ژاپني بوده است. در اينجا و به بهانه بررسي آثار يك گرافيست جوان تر يعني فرزاد اديبي، مي خواهم بگويم برچسب زدن به طراحان مؤلف كه واجد توش و توان طراحانه، عنصر جست وجو و قواي ذهني خلاق هستند، كار بسيار خطرناكي است. مميز ظرفيت هاي گرافيك پيشروي لهستان، گرافيك غني آلمان و تجربه شگفت انگيز ژاپن را به درون كاركردهاي گرافيك معاصر ايران سوق داد. اما چه گرافيك معاصري؟ گفتن «گرافيك معاصر» هم اكنون به عنوان يك پديده ميسر است، وگرنه در دهه ۴۰ و ۵۰ ما گرافيك معاصر نداشتيم. يك رشته نقاشي بوده كه با دشواري در حال زبان درآوردن و حرف زدن با منطق دنياي امروز بود، كه يا با حيرت به سنت نگاه مي كرد و يا با بيگانگي و عدم درك! استفاده از تكنيك گرافيك لهستاني و به سخن درآوردن حال و هوايي گرافيك معاصر اروپايي با ضرباهنگ سفارشات وطني و كلام فارسي و نيازهاي جامعه ايراني، كار بسيار دشواري بود كه نه يك جريان، نه يك دانشكده و نه يك نسل ... كه به تنهايي مميز به عهده گرفته بود.
با اين همه، او هيچ گاه در زمينه كار با دست و طراحي دچار ضعف و ناتواني نشد. يادمان نرود كه مميز بهترين پرتره هاي معاصر ما را با طراحي قدرتمند و خطوط مستحكم خود از چهره برخي بزرگان ادب و فرهنگ، خلق كرده است. اين آثار و بسياري آثار ديگر كه او با دست اجرا كرده بود از جمله قوي ترين آثار هنري ما محسوب مي شوند.
اشاره به مميز در اينجا ضروري است تا از تركيب توانايي هايي كه او به طور «خودساخته» فراهم كرده بود، به يك تصوير دقيق دست پيدا كنيم. آن گاه اين تصوير دقيق را همچون «متر» يا «خط كش» در كنار قامت فرزاد اديبي قرار دهيم. روند تبديل شدن مميز نقاش به مميز گرافيست، مي تواند عنوان يك پژوهش يا حتي يك درس باشد. نه تنها به بهانه بررسي آثار فرزاد اديبي، بلكه به بهانه نگاه به گرافيك روز بايد اين روند را مثل يك شاهين ترازو در نظر گرفت:
او كه درس نقاشي خوانده بود، ابتدا به عنوان «تصويرگر» وارد مطبوعات شد، سپس تصويرسازي هايش از پايه «طراحانه» به پايه «عكاسانه» استحاله پيدا كرد و عنصر «عكس» را جايگزين «طراحي و ترسيم» كرد (در چنين مقطعي است كه تحت تأثير گرافيك مدرن لهستان قرار گرفت و با تأسي از طراحان بزرگ لهستاني، به قدرت بصري عكس در پردازش گرافيك پي برد).
بعدها، همين تصويرسازي تجربي و عمدتاً مطبوعاتي اش را توسعه داد و روي جلد كتاب ها، و حتي براي چفت و بست پوسترهايش به كار گرفت.
نظر ديگري وجود دارد كه برآن است گرافيك معاصر را بايد به دو دوره قبل از كامپيوتر و بعد از آن تفكيك كرد.
هرگاه بخواهيم از گرافيك بعد از كامپيوتر چيزي بگوييم، نام هاي بزرگي مثل صادق بريراني، مرتضي مميز، قباد شيوا و ... در اين عرصه غايب اند. با اين توضيح مي خواهم بگويم فرزاد اديبي را در حد ميانه اين تقسيم بندي اخير مي توان تصور كرد. اديبي هم طراح و تصويرگر است و هم اهل خطاطي است (ونه خوشنويسي). اين كه فرزاد اديبي اهل خطاطي است و نه خوشنويسي براي آن است كه فرق است ميان اين دو؛ «خطاطي» نظر به كارآيي و مصرف دارد، به گونه اي كه خطاط يا طراح مي تواند بگويد: «اين خط را درست كردم تا در فلان جاي پوستر مورد استفاده قرار دهم» اما در «خوشنويسي» بازي ذهن و حس و درون و جانمايه روحي و عنصر خلاقه مطرح مي شود كه هر كس را ياراي ورود به آن نيست و بديهي است چنين رويكردي نمي تواند صرفاً جنبه مصرفي داشته باشد.
اغلب مواردي كه عنصر «خط» به گرافيك وارد مي شود، از وجه خطاطانه اش ورود مي كند و نه از جنبه خوشنويسانه. اما، مواردي هست كه اگر طراح گرافيك اين ظرايف را بداند و مراعات كند، مي تواند براساس ضرورت، از رويكرد «خوشنويسانه» هم بهره بگيرد. در ضمن فرزاد اديبي، اهل نرم افزار و كامپيوتر هم هست. با اين كه عنصر تغيير و تحول با گذشت زمان سرعت بيشتري را نشان مي دهد، اما هنوز اثرات كيفي و برتري هاي فني و حتي نوع نگاه متفاوت و نوين در پردازش آثار گرافيكي در حدي نيست كه سايه حضور بزرگاني چون قباد شيوا يا مرتضي مميز را كمرنگ جلوه دهد.
فرزاد اديبي در رگه هايي از آثارش، چنين ميل سيري ناپذيري را از خود نشان مي دهد. افسوس كه او به جنبه هاي كاليگرافيك شخصيت خود و برخي از آثار خود به درستي واقف نيست. او به سادگي معتقد است كه هر سفارشي و هر مضموني را به اقتضاي آن سفارش و آن مضمون بايد كار كرد و بالتبع تكنيك و ضرباهنگ خاص آن سفارش را به ساختار اثر تزريق نمود. اين حرف غلط نيست، خيلي هم حرفه اي است، اما اديبي را از كاراكتر كاليگراف اش تهي مي كند. از اين روست كه فرزاد اديبي تنها در برخي از آثارش كه مشحون از روحيه كاليگراف هستند، بشدت متفاوت، متمايز و حتي برتر از خيلي هاست، و اين انديشه در ذهن منتقد رسوخ مي دهد كه گويي با يك طراح مؤلف و متفاوت رودرروست.
ذكر اين پس زمينه، براي آن است كه بگويم، فرزاد اديبي از چه آبشخوري تغذيه كرده است و كجاي اين معادله ايستاده است.
فرزاد اديبي همچون بسياري از طراحان نسل ۴ گرافيك ايران، به طور مستقيم يا غيرمستقيم از پيشينيان خود تأثير گرفته است ، اما عامل تأثيرپذيري در آثار او، چندان گسترده نيست كه بتوانيم بگوييم اديبي مثلاً تحت تأثير مستقيم و آشكار اين يا آن پيشكسوت يا حتي هم نسل است. آنچه كه در آثار اديبي قابل تأمل است، جوانه هاي نوعي فرديت و نشانه هاي نوعي تمايل به گرافيك «مؤلف» است. هر جا كه اين نشانه هاي فردي در آثار اديبي كمرنگ مي شود، او در حد و اندازه هاي يك طراح متوسط خود را نشان مي دهد، هر چند كه در همين گونه از آثارش از خيلي ها يك سرو گردن بالاتر است، اما آنچه او را متمايز مي كند و در مرزهاي شگفت انگيز يك گرافيك مؤلف و خلاق قرار مي دهد، اهتمام او به «روحيه كاليگرافيك» و حال و هواي شرقي و ايراني است. برخلاف بسياري از طراحان گرافيك كه اين مرزهاي ظريف و گاه عرفاني عنصر «خط» را نمي شناسند، در آثار فرزاد اديبي، همواره اين «ادب استفاده از خط» با حرمت فراوان مراعات مي شود. در محافل هنري و فرهنگي بسيار گفته مي شود كه در عرصه هنرهاي تجسمي تعداد منتقدين به انگشتان يك دست هم نمي رسد و از آن بدتر اين كه در حوزه گرافيك «نقد» خيلي اندك و پراكنده است. مي خواهم به عنوان يك منتقد عرصه هنرهاي تجسمي كه هم در زمينه نقاشي و هم گرافيك قلم مي زند، به يك نكته خيلي مهم اشاره كنم كه مي تواند فرصت خوبي براي ترفيع فضاي نقد در عرصه گرافيك باشد، وقتي كه يك ناشر تصميم مي گيرد كه آثار نسلي از طراحان گرافيك را منتشر كند و اين كار را هم با همه وسواس ها و حساسيت هايش به درستي انجام مي دهد، چرا با يك ديد وسيع تر به اين وجه از توليد كتاب نمي نگرد؟ چرا در انتشار آثار فرزاد اديبي در كنار چاپ اين همه اثر زيبا، يك مقدمه كه حاوي نقد و بررسي و اطلاعات مكتوب و صحيح و آموزنده باشد، درج نمي كند؟ در كتاب مجموعه آثار فرزاد اديبي، البته يك مقدمه چاپ شده است، مقدمه اي كه فقط جنبه آماري دارد و بيشتر يك رزومه اداري است. شك نكنيد كه فرزاد اديبي را نمي توان در كمند اين بيوگرافي سطحي و خشك و كرونولوژيك مورد شناسايي قرار داد. او فراتر از اين بيوگرافي، از يك تبارشناسي هنرمندانه برخوردار است كه خوب است به بهانه چاپ چنين كتاب هايي در پيشگفتاري عالمانه مورد ارزيابي قرار گيرد. به طوري كه مخاطب، با خواندن چنين پيشگفتاري بتوند با ادراك بيشتري آثار اديبي را ببيند و بفهمد.
* تبارشناسي زيباشناسانه آثار فرزاد اديبي:
۱ـ هر جا كه او از عنصر كاليگرافيك calligraphic بهره گرفته است، آثارش بيشتر امضاي شخصي به خود مي گيرند و شخصيت ويژه فرزاد اديبي را بهتر نشان مي دهند.
مثال: امضاي خود هنرمند. ساير مصاديق اين تبارشناسي عبارتند از :
ـ پوستر نمايشگاه اسناد و قباله هاي ايراني
ـ طراحي تجربي با استفاده از عنصر خوشنويسانه با عنوان «مناظره»
ـ نشانه نوشته «نشريه مديريت»
ـ نشانه براي شبكه سراسري فرهنگ
ـ پوستر نكوداشت حكيم سنايي
ـ نشانه نوشته «كانت» و «اسماعيلي»
ـ پوستر براي نمايشگاه «پوستر از خود» يا
(self Postrait) ، كه امضاي زيباي اديبي مثل شمشيري به كمر مردي مينياتوري است كه قلمي در دست دارد، كه الحق يك تصوير «سوبژكتيويستي» از روحيات «كاليگرافيك» فرزاد اديبي است.
شاهد ماجرا براي نمايش روح كاليگرافيك (خوشنويسانه) فرزاد اديبي در ميان آثارش كم نيست. كافي است طرح جلد «ليلي و هزار زن» را به خاطر بياوريد.
روح كاليگرافيك فرزاد اديبي، صرفاً در آثاري كه او از عنصر «خط» و «نوشتار» استفاده مي كند، متجلي نمي شود. در بسياري از آثار او كه از نقوش مختلف هم بهره گرفته است، توانسته «نقش» را از صافي اين روح كاليگرافيك و بشدت شرقي، عبور دهد. براي مثال، در طراحي جلد بسياري از شماره هاي مجله «شعر»، يا مجلات «كتاب ماه» يا برخي از طرح جلدهايي كه براي كتاب ساخته است؛ فرزاد اديبي، نقوش مختلف را در تاريكخانه ذهنش و در «تشت ظهور كاليگرافيك» عبور داده و بر پهنه كاغذ به «ثبت» رسانده است.
۲ـ هر جا كه او يا به فراخور نوعي ميل به تنوع و تكثر ... و يا براساس ضروريات ديگري، از روح كاليگرافيك خود دور مي شود، درواقع به «امضاي اديبي» پشت مي كند و كسي مي شود كه هر كسي ممكن است باشد، اما ديگر «فرزاد اديبي» نيست.
۳ـ گرايش به گرافيك مؤلف در فرزاد اديبي با ذكر اين مثال: (همه كلمات اين مثال از خود اديبي است كه در يك گفت وگو بيان كرده است)، مي گويد: وقتي شعر شفيعي كدكني در باره عين القضاة همداني را خواندم كه سروده است:
رها كن مرا
رها كن مرا در حضور گل و
زمره نور
نور سيه فام ابليس
مرا دست و پيراهن آغشته گرديد
به خون خدايان
.........
دقت كنيد، اديبي با چه لحني و چه كلماتي، فرآيند طراحي براي اين شعر را بيان مي كند:
ـ براي اين شعر سه بار تصوير ساختم، سه بار، زيرا جواب نمي داد.
ـ حس من رها نمي شد...
ـ از شعر متأثر شده بودم ...
ـ چيزي مثل بختك افتاده بود توي ذهن من ....
ـ مي خواستم آن را خالي كنم ...
ـ مانده بودم چه كنم ... و چه طوري اين حس را پياده كنم، تصويرسازي كردم، ديدم خيلي طبيعت گرايانه است، تصوير ديگري ساختم، ديدم كه اصلاً هماهنگ نيست، ناگهان به ذهنم رسيد قالب موضوع را عوض كنم، پايم را گذاشتم توي رنگ طلايي و گذاشتم بالاي كادر، كه يك جور قالب شكني است.
شاعر به خون خدايان اشاره كرده بود، رنگ خون خدايان خيلي مبهم بود، آبي و قرمز نيست ...، «پا» معني لگد روي طلاگذاشتن است ... خيلي پارادوكس داشت، باز هم ديدم كه هنوز معمولي است، همان لحظه في البداهه حسي مبهم القا شد و با دستم همه را به هم زدم و ديدم فضاي مطلوبم آشكار شد.
۴ ـ دخالت عناصر بصري، مثل «ترام» هاي عكاسانه، طرح هاي اندكي طنزآميز، حروف دستنويس و برخي كلاژها و مونتاژهاي پراكنده، چيزي نه به آثار اين هنرمند خوش فكر مي افزايد و نه به گرافيك امروز ما.
فرزاد اديبي با روح نوازشگر و كاليگرافيك اش، موفق تر است، اگر او در همه آثارش چنين چهره اي از خود نشان نمي دهد، شايد به دليل جبر زمانه، واقعيت هاي بازار و انطباق هاي اجباري با عواملي است كه در ذات بازار كار نهفته است. با اين همه فرزاد اديبي، با روح كاليگرافيك و ذهن مدرن اش در ميان ما مي درخشد. درست مثل پوستر «سلف پوستريت»اش (self Postrait) در كالبد يك آدم مينياتوري كه امضاي «اديبي» را همچون شمشيري به شال دور كمرش نصب كرده و با قلمي در دست و با خط خوش بر پس زمينه پوستر مي نويسد: «به مقتضاي رسوم ماضيه و رقوم جاريه كه تحفظ سلاح و نشان و تحفظ حيثيات و نواميس است به پاسباني اين دو ركن ركين، كمر همت بر ميان بسته ايم.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5911]
-
گوناگون
پربازدیدترینها