واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
ظهور ساسانيان در ايران، علاوه بر ايجاد تحول سياسي، دگرگون مذهبي را نيز به همراه داشت؛ به گفته كريستين--سن،«اگر تمركز--گرايي بازگشت به سنتهاي زمان داريوش كبير به شمار آيد، ايجاد دين رسمي حتما از ابتكارات ساسانيان بوده است»(1) در واقع تلاش ساسانيان در برقراري وحدت مذهبي، مكمل كوششهاي آنان در برقراري وحدت سياسي و در جهت نيل به تمركز قدرت محسوب مي--شد؛ به همين منظور ساسانيان در نخستين دوران فرمانروايي خود؛ بي--درنگ مبارزه با كيش زرتشتي را، كه با هلنيسم و انواع ناشي از ادغام هلنيسم و فرهنگ شرقي آميخته شده بود، آغاز كردند و كوشيدند تا رسالت زرتشت و دين او را به دور از هر نوع آميختگي و به شكل حقيقي آن بازگردانند. (2)آنان براي دستيابي به اين هدف، در آيين ايزدان مورد ستايش، سازش و التقاطي ايجاد كردند كه منظور از آن، وحدت ايران، و متحد گردانيدن شاهان و شاهكان و استانهاي كشور در يك مجموعه واحد بود. (3) همچنين مقارن با تاسيس سلسلة ساساني موانعي چون تركيب نامتجانس جغرافيايي مذهبي در ايران موجب بروز مشكلاتي براي مؤسسان اين سلسله شد؛ زيرا تنوع مذاهب و آموزه--هاي ديني از ويژگيهاي بارز جامعه ايراني و اواخر عهد اشكاني و اوايل عهد ساساني بود؛ لذا با وجود اين تنوع كه در هر قسمت از قلمرو ايران مشاهده مي--شد، سلاطين ساساني نتوانستند يكباره به انديشة ايجاد مذهب دولتي جامه عمل بپوشانند.در حقيقت، براي اعمال چنين سياستي، ترويج آتشكده--ها، گردآوري و تدوين اوستا و سازماندهي و تقويت روحانيت به عنوان يك طبقه قدرتمند اجتماعي در دستور كار قرار گرفت و اعزام موبدان به عنوان نمايندگان مذهبي، در كنار نمايندگان سياسي يا مرزبانان به هر يك از استانها، در جهت گسترش هر چه بيشتر تمركز سياسي – ديني آغاز شد كه سرانجام نيازهاي متقابل دين و دولت، موجبات نزديكي اين دو را به يكديگر فراهم ساخت.
همزمان با تلاش ساسانيان در راه ايجاد يك دولت مركزي نيرومند دستگاه ديني در مسير وصول به چنين مركزيتي گام بر مي--داشت و به عبارتي قدرت شاهنشاه و نيروي موبدان موبد دو ترجمان يك گرايش و دو بعد يك پديده بود. (4) اگرچه ساسانيان خود قبل از در دست گرفتن قدرت، جايگاه برجسته--اي در نظام مذهبي داشتند، در واقع تشكيل دولت ساساني برآيند همكاري بازوي مذهبي موبدان و بازوي نظامي خاندان ساساني بود؛ به همين دليل موبدان پارسي، با توسل به ايمان به مشروعيت انحصاري انديشه و اعمال ديني خود، از قدرت نظامي و سياسي ساسانيان به عنوان ابزاري براي تحميل مزداگرايي به ديگر نقاط كشور و ريشه كن كردن يا سركوب همه ناسازگاران به عنوان انحراف و ارتداد استفاده كردند،(5) اما علي--رغم رقابتهاي آشكار و پنهان دو نهاد دين و دولت، كه گاه به خصومت مي--گراييد، وجود ديدگاهها و منافع مشترك، از جمله تاكيد بر تمركزگرايي ، همچنين نياز دولت به مشروعيت و نياز دين به قدرت، زمينه--هاي سازش و همكاري هر دو را مهيا مي--ساخت. چنانكه دولت از دستگاه ديني پشتيباني مي--كرد و نسبت به بدعت--گذاري و الحاد بدگمان بود و بارها به تحريك اين دستگاه، به تعقيب و آزار اقليتهاي ديني و سركوب بدعتگذاران يا زنديقان و مهم--تر از همه، مانويان و مزدكيان پرداخت كه در ازاي آن دستگاه ديني نيز از ساختمان دولت، امتيازات اشراف، حق الهي شاهنشاه و اعتقاد به اطاعت بي--چون و چرا از او حمايت مي--نمود. (6)به اين ترتيب انديشه--هاي سياسي موافق سلطنت و حكومت مطلقه در قالب تئوري--هاي مذهبي توجيه عمومي مي--يافت. به طوري كه تئوريسينهاي معروفي چون «تنسر»، «كرتير» و «آذرپد» به تريبت، در ايام پادشاهي اردشير، شاپور اول و دوم، وظيفه مهم تبليغ و القاء تئوري يگانگي دين و دولت را بر عهده گرفتند، اما با وجود اين، پس از چندي، ظهور انديشه ماني و مزدك نشان داد كه ساسانيان علاوه بر بحرانهاي شديد اجتماعي به چالشهاي عميق ديني نيز دچار شده--اند.
انديشه--هاي ديني ماني و مزدك علاوه بر جنبه--هاي اجتماعي، در حقيقت واكنشي در مقابل ظهور انديشه--اي قشري بود كه بر مبناي تفسيري جديد از آيين زرتشتي شكل گرفته بود كه تقويت جايگاه متوليان مذهبي، رشد طبقه روحانيون، طرد و تعقيب نيروهاي مخالف آنان و فرو رفتن پيروان آيين زرتشت در لاك دفاعي، و … از پيامدهاي چنين تفسيري بود. اگرچه قيام ماني، خصوصا مزدك، در نهايت به تضعيف قدرت روحانيون زرتشتي در برابر شاه منجر شد و تشتت فكري جامعه--اي را كه به ظاهر داراي ثبات فكري بود نمودار ساخت، آيين حاكم را به سوي تحجر، تصلب و عدم انعطاف سوق داد و متوليان آن را بر آن داشت تا با هر وسيلة ممكن، به تحكيم جايگاه اجتماعي خود بپردازند. در حقيقت، انديشه--اي كه توسط سه ايدئولوگ مشهور به ظهور در آمد، جايي براي تساهل فكري و برخورد انديشه--ها و آراء متفاوت باقي نگذاشت و حاصل آن ركود تفكر و انديشه در دوره ساساني و خلأ فكري در آخرين روزهاي حيات ساسانيان بود. در واقع، پيوند دين و دولت به ايجاد فرهنگي بسته و محدود منجر شد كه گرچه در ابتدا توانست با فرهنگ يوناني و رومي مقابله كند ولي بتدريج به دليل تصلب و انعطاف ناپذيري و عدم تحول، به فرهنگي راكد تبديل گشت كه بزودي مغلوب فرهنگي متحرك (اسلام) گرديد، در حقيقت، اتكا و وابستگي دين به دولت، سبب شد كه با سقوط يكي از آن دو، ديگري نيز فرو افتد.
پي--نوشتها
(1). ايران در زمان ساسانيان؛ ص 162.
(2). آلتهايم، فرانتس؛ كمكهاي اقتصادي در دوران باستان؛ ص 85.
(3). شهرهاي ايران در روزگار پارتيان و ساسانيان؛ص 469.
(4). تاريخ ايران (كمبريج)؛ ج3، قسمت اول، ص 36.
(5). همان؛ ج3، ص 51.
(6). همان ؛ ج3، ص
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 472]