واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: اسماعـيـليـه
473 - 654
فرقه " اسماعيليه " از فرق منشعب مذهب شيعه است. ظهور اين فرقه، نتيجه اختلاف در امامت اسماعيل با برادرش حضرت موسي بن جعفرالكاظم ( ع ) بوده است. اينان معتقد بودند كه بعد از امام جعفر صادق ( ع )-- چون پسرش اسماعيل پيش از پدر در گذشته امامت محمد بن اسماعيل منتقل شده كه سابع تام بوده و دور هفت به او خاتمه يافته است .
در اعتقاد آنان، تاريخ بشر به چند دور تقسيم مي گردد و هر دور با پيامبري "ناطق" و امامي "اساس"-- آغاز مي شود. ناطقان، --همان پيامبران اولوالعزم اند كه تعداد آنان هفت نفر است و پس از هر ناطقي، هفت امام روي كار مي آيند. دوره هر پيامبري هزار سال است و چون دور او به سر رسد، پيامبر ديگري با شريعتي نو ظهور مي كند. اين پيامير شريعت پيشين را نسخ مي نمايد. امام ( يا اساس يا وصي ) عالم به علم تاويل شريعت است .
از ديدگاه اسماعيليان، افراد بشر به دو گروه تقسيم مي شوند: ويژگان يا نخبگاني كه با طي مراحل مختلف به باطن شريعت دست مي يابند و ديگر،-- عالم يا اكثريت غير اسماعيلي كه فقط قادر به درك مفاهيم ظاهري مذهب هستند. همچنين، --سازمان مذهبي اسماعيليان بر مراتب و درجات منظمي استوار بود كه از پايين به بالا،-- عبارت بودند از: مستجيب (تازه وارد به گروه)، ماذون، داعي، حجت، باب و امام .
امامان در بعضي از دوره ها مستور و در بعضي ديگر آشكار هستند. به اعتقاد اسماعيليان، در دوره ستر (ياغيبت امام) دعات موظف اند كه ابلاغ امر كنند. در اين دوره، فقط باب و نخبگان قادر به رويت امام هستند. آنان دوره ستر را از دوره محمد اسماعيل تا قيام عبيدالله المهدي در قيروان مي دانند. معروفترين داعيان اسماعيلي در اين دوره، ابو عبدالله حسن بن احمد زكرويه (معروف به ابوعبدالله شيعي)-- و قداح بودند كه خود اصل ايراني داشتند .
در سال 297 ه.ق. ابوعبدالله الشيعي بذر دعوت اسماعيلي را در ميان قبايل كتامه (در شمال آفريقا) پراكند. وي عبيد الله المهدي را كه در سجلماسه محبوس بود، آزاد كرد و بر تخت دعوت اسماعيليان نشاند. عبيدالله پس از استقرار در قيروان، مدعي خلافت و امامت اسلام شد. نام دعوت اسماعيليان به دليل انتساب به حضرت فاطمه ( س )، دخت گرامي پيامبر اسلام ( ص ) ،--" فاطمي " خوانده شد. اين دعوت، به سرعت در سراسر شمال آفريقا، يمن، بحرين، شام، فلسطين،-- و ايران انتشار يافت .
در اندك مدتي خلافت شيعي اسماعيلي توانست با خلافت عباسيان بغداد همپايي كند. حتي درياي مديترانه را براي اروپاييان ناامن سازد و بنادر فرانسه را غارت كند. همچنين، بندر " جنوا " را هم به تصرف خود درآورد. جوهر سيسيلي در دوران المعزلدين الله ( 365 –341 ه.ق.) مصر را از تصرف اخشيريان در آورد و " جامع الازهر " را كه نامش از نام حضرت زهراي ازهر – عليها السلام – گرفته شده است ، تاسيس كرد.
در دوران عزيز پنجمين خليفه (--385- 365 ه.ق. ) دولت فاطمي به اوج قدرت رسيد و از اقيانوس اطلس تا درياي سرخ، يمن، مكه و دمشق گسترش يافت. حتي، يكبار در موصل نام خليفه فاطمي در خطبه ذكر شد و قدرت بغداد در مقابل آن تحقير گرديد. داعيان اسماعيلي كه از آغاز دعوت در ايران بودند، --در ديلمان و الموت و قهستان و دامغان و سيستان (كه هنوز سنتهاي باستاني و سنن و شعاير شيعي مذهبان يا سابقه دارالهجره هاي خوارج را در اذهان داشت) مورد پذيرش قرار گرفتند. معروفترين آنان، ابوحاتم رازي (متوفي به سال 322 ه.ق.) در منطقه ديلم و عبدالملك كوكبي در گردكوه دامغان و اسحاق (ابو يعقوب سگزي) در ري و حسين بن مرورودي در خراسان بودند .
ابوحاتم رازي گروهي از ديلميان را از جمله اسفار شيرويه،-- مردآويچ زياري،-- يوسف ابي الساج (عامل ري) را به كيش خود آورد. محمد نخشبي كار مرورودي را در خراسان دنبال كرد و بسياري از رجال دولت ساماني دعوت او را پذيرفتند. ولي در نتيجه دخالت سران نظامي، و لشكريان ترك تبار ساماني، بسياري از اسماعيليان و از جمله محمد نخشبي به قتل رسيدند و همچنين، --ابو يعقوب سگزي هم به دست خلف ابن احمد صفاري (متوفي به سال 399 ه.ق.) كشته شد .
پس از سامانيان، قتل و تعقيب اسماعيليان به دست سلطان محمود غزنوي ادامه يافت و بسياري از اسماعيليان طالقان خراسان كه از ابو علي سيمجوري در مقابل محمود حمايت مي كردند، به قتل رسيدند و اسماعيليان مولتان هند هم تبعيد شدند. ولي، نه نتها اين كشتارها و تعقيبها به فعاليت داعيان پرشور اسماعيلي خاتمه نداد، بلكه دعوت آنان در سراسر قرون چهارم و پنجم هجري ادامه يافت .
شاخصترين چهره مبلغان اسماعيلي در قرن پنجم، --ناصر خسرو قبادياني بود. فعاليت او از آغاز عهد سلجوقي شروع شد تبليغات ناصر خسرو در مازندران و خراسان باعث گرديد كه فرقه خاصي از اسماعيليان ، به نام " ناصريه " در اين نواحي پديد آيد .
در ناحيه جبال نيز (--در همين اوان ) دعات ديگر فاطمي سرگرم نشر دعوت بودند. نام آورترين آنان، عبدالملك عطاش و پسرش (احمد) بودند. احمد قبل از دستگيري و مرگ دلخراش خود، به حسن بن علي بن محمد صباح (كه به وسيله امير ضراب و بونجم سراج به كيش اسماعيلي در آمده بود) توصيه كرد كه به مصر برود. حسن در سال 465 ه.ق. به مصر رفت، ولي با وجود تلاش فراوان نتوانست با المستنصربالله (هشتمين خليفه فاطمي) ملاقات كند. وي پس از يك سال و نيم توقف در مصر، در سال 473 ه.ق. به ايران بازگشت .
حسن مدت ده سال نواحي شمال و مركز و شرق و غرب ايران را براي بدست آوردن پايگاهي مناسب زير پا گذاشت. سرانجام، در سال 483 ه.ق. با كمك قاضي حسين قايني (--حاكم سابق ترشيز) و اسماعيليان ديلم مكان مناسب را به دست آورد. وي قلعه الموت را تصرف كرد. اين قلعه در سال 246 ه.ق. به وسيله يكي از ملوك جستاني ديلم ساخته شده بود. حسن بعد از تعمير قلعه، آن را پايگاه دعوت جديد خود قرارداد 484 ه.ق. قاضي حسين قايني را به دعوت قهستان و خراسان فرستاد. وي با كمك اسماعيليان قهستان قلعه باستاني "دره " را، در 150 كيلومتري جنوب شرقي بيرجند و در مجاورت سيستان تصرف نمود .
تصرف "الموت" در ديلم، "دره" در قهستان، دولت سلجوقي را متوجه خطر دعوت اسماعيليان نمود و آنان را به واكنش شديدي وادار كرد. امير يورونتاش در الموت و قزل ساروغ با متحد سيستاني خود (بهاء الدوله) به حملاتي عليه اسماعيليان دست يازيدند. اما، مقاومت محصوران و مرگ ملكشاه عمليات را ناتمام گذاشت و همزمان با آن --ابو طاهر اراني ديلمي نيز به زندگي وزير سالخورده خراسان (خواجه نظامي الملك)خاتمه داد .
گويا تقدير بر اين بود كه دستار وزارت و تاج شاهي همزاد يكديگر باشند. اسماعيليان با استفاده از فترت مرگ سلطان و وزير دست به-- تصرف دژهاي ديگري زدند و در سال 486 ه.ق. ميان دو فرزند او، يعني المصطفي لدين الله مشهور به نزار و المستعلي بالله احمد ،--كه هر دو مدعي جانشيني پدر بودند، اختلاف افتاد. در نتيجه اسماعيليان به دو گروه "نزاري" و "مستعلوي" تقسيم شدند.اسماعيليان ايران و شام به صورت رسمي طرفدار "نزار" شدند. و اسماعيليان مصر و بلاد مغرب،-- به امامت "مستعلي" معتقد شدند. استقلال جنبش اسماعيليان ايران و جدايي آن از مصر ، به دعوت نزاريان روح و شور جديدي بخشيد .
نزاريان در سال 489 ه.ق. قلعه " لمسر " را در الموت تصرف و آن را تعمير و نوسازي نمودند. فساد داخلي دولت سلجوقي و نظام اقطاعي آن، نيروي اسماعيليان را در الموت و قهستان به مثابه نيرويي نجات بخش ساخته بود تا آنجا كه منور سيمجوري (از بازماندگان خاندان كهن سيمجور) قلعه طبس مسينان را به علت دراز دستي حاكم سلجوقي، به اسماعيليان وگذار نمود و همانند او عميد مسعود زورآبادي (رئيس منطقه تر شيز)-- از ستم تركان به اسماعيليان پناه برد. بعدها، --تلاش فرزندان علاءالدين مسعود زورآبادي براي احياي خطبه نه نام عباسيان، نتيجه نبخشيد و خطيب ترشيز به وسيله اسماعيليان و هواخواهان خشمگين ايشان پاره پاره شد .
منطقه قهستان از "دره" در جنوب، --تا ترشيز در شمال، و از طبس مسينان در شرق، تا طبس گيلكي در غرب، به تصرف اسماعيليان درآمد. اسماعيليان طبس گيلكي در پشت سر اميري از يك خانواده قديمي با سنتهاي كهن مذهبي اسماعيلي قرار گرفتند و در جدال فرزندان ملكشاه (بر كيارق و سنجر) به نفع بركيارق وارد كارزار شدند، كه چندان هم موفق نبود. با محكم شدن جاي پاي اسماعيليان در الموت و قهستان، آنان آماده پيشروي در نقاط ديگر و گسترش متصرفات خود شدند. در سال 493 ه.ق. قلعه "--گردكوه "--يا "گنبدان دژ " در 15 كيلومتري ارتفاعات شمالي دامغان ،-- به وسيله رئيس مظفر مستوفي اصفهاني (حامي قديمي اسماعيليان)-- فتح شد. در همين سال،-- قلعه شاه در اصفهان به وسيله احمد بن عبدالملك عطاش تصرف شد .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 281]