تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1838117955
گفتگو با ابراهيم فياض دولت آينده در ايران
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتگو با ابراهيم فياض دولت آينده در ايران
خبرگزاري فارس: ولايت فقيه اولين چارچوب معرفتي خودش را روي مردم ميگذارد. امام (ره) كه ميگويند مردم از ما جلوترند اينها همه چارچوب تئوريك داشت و تعارف نبود. در واقع ولايت فقيه مبنايي ايجاد ميكند كه هم قدرت است و هم استبداد نيست. پس ميتواند يك مقوله بسيار عالي ترسيم كند
* آسيب شناسي كلان شما از مفهوم دولت در ايران يكي از مباحث جدي است كه واكنشهاي مختلفي را برانگيخته است. مشخصا ميخواهم بدانم نظر شما درباره دولت در ايران چيست؟
ايران جزء نخستين سرزمينهايي محسوب ميشود كه در آن دولت وجود داشته است. هگل اين موضوع را به خوبي مورد بحث قرار ميدهد. اين مسئله مرتبط با قبل از اسلام است چرا كه بعد از ظهور اسلام وضعيت كاملا روشن است. اسلام يك دين مدني و شهري است و مفهوم مدينه الرسول در آن بسيار پررنگ است. هگل ميگويد اگر ايران نبود، جهان امروز هم نبود به خاطر اينكه كه ايران مادر مفهوم دولتي است كه هنوز هم در دنيا كمتر مثل آن را داريم. در دولتهاي قديم ايران تمام اقوام حكومت ميكردند. البته يك دولت مركزي هم وجود داشت در عين اينكه فرهنگها هم بسيار مستقل بودند. اولين دولت قديمي ايران، دولت هخامنشي است. هخامنشي همان دولتي است كه پوپر در كتاب فلسفياش آينده جهان را با آن ترسيم ميكند. در اين كتاب اين بحث مطرح ميشود كه بهترين الگويي كه ميتواند براي آينده راهگشا باشد، دولت داريوش است. البته منظور داريوش اول است. در اين دولت همه با هم زندگي ميكردند و با يكديگر ارتباط مداوم داشتند و هيچ كس هم به ديگري تعرض نميكرد. در نتيجه از منظر پوپر ايران ميتواند الگويي براي آينده جهان باشد. ما دو دوره ديگر بازسازي دولت براساس دولت هخامنشي را در ايران داشتهايم. اولي در دوره ساسانيان است. پس از حمله اسكندر و سلسلههاي سلوكيان و اشكانيان، ساسانيان در ايران دولت تشكيل دادند. ساسانيان قبل از اسلام در پي بازسازي دولت هخامنشي در ايران هستند. يعني الگوي باستاني هخامنشي را بازسازي ميكنند. دومي مربوط به دوره بعد از اسلام است. در واقع دولت صفويه نيز به بازسازي مفهوم و ساختار دولت هخامنشي در ايران پرداخت.
* يعني شما معتقديد سه الگوي هخامنشي، ساساني و صفوي نمونههاي بازسازي شده از مفهوم دولت در ايران هستند؟
بله، اتفافا شباهتهاي در خور توجهي، بين سه دولت هخامنشي، ساساني و صفوي وجود دارد. هر سه دولت امپراتوري وهر سه جهاني هستند. هيچ كدامشان خرد نيستند. بدين معني كه سيستم و ساختار حكومت ايرانيان از ابتدا تاكنون جهاني بوده است. الان وضعيت فعليمان بعد از انقلاب هم به نظر من چهارمين بازسازي بزرگ ايران در جهان است. البته نكته مهم اينجاست كه ايران نميتواند از الگوي باستاني خود دور شود. الگوي باستاني هميشه هست ولي باز توليد ميشود. يك روز در قالب ساسانيان كه قبل از اسلام است، يك روز در قالب صفويه و تشيع پادشاهي و يك بار هم در قالب روحانيت و ولايت فقيه يعني يك Architype وجود دارد، اما در اينجا نبايد فراموش كنيم كه از مشروطه تا انقلاب ديگر دولت نداشتيم و در واقع حكومت داريم و اين مسئله بسيار مهمي است. مشروطه در واقع كار انگليسيها و فراماسونرها بود. و من بارها گفتهام مشروطه از سفارت انگليس شروع شد و به سفارت انگليس هم برگشت. فقط در اين ميان بيشتر بازيگر روحاني و غير روحاني داشتيم. براي همين هم تمام فراماسونرها و روشنفكرها دوران قبل از مشروطه را تقبيح ميكنند و دوران بعد از مشروطه را مورد تعريف و تمجيد قرار ميدهند. اين همان سيستم است و فرقي نكرده است. به همين حساب بايد بگويم ما روي قاجاريه خوب كار نكرديم و آن را خوب نشناختيم. فقط يك اشاره كنم و آن اينكه بعد از مشروطه مدنيت مان از بين رفت چون مدنيت هميشه از دانش توليد ميشود. دانش اجتماعي، دانش فلسفي، دانش فقهي و.... ما تا مشروطه فقهاي بسيار بزرگ، هنرمندان و فيلسوفان بسيار برجستهاي داشتيم. اما بعد از مشروطه روز به روز از تعداد آنها كاسته ميشود. اينها همه زيربناي مدنيت بود و از بين رفت. چون مشروطه طرحي بود از انگليسيها براي نابودي ايران، با همه اين تفاسير دوره هخامنشي غيريت اش يونان بود. يوناني كه از بنيادهاي فلسفي سرچشمه ميگرفت. يعني هخامنشي به شدت عرفاني و اشراقي بود و آن فلسفه يونان به بيديني، اسطورهاي بودن و بيمحتوايي گرايش داشت. در دوره ساسانيان به نوعي ايدئولوژي در مقابل مسيحيت رومي شكل ميگيرد. يعني آن دولتي كه آنها داشتند زرتشت را علم كردند كه هگل از وي (زرتشت) تعريف زيادي ميكند. ميگويد ايرانيان بودند كه خداي واحد را آوردند. خداي واحد زرتشت بود. خدا از زمين به آسمان رفت در آموزه هاي زرتشت، خداي طبيعي كه بت بود، درخت و خرما و... خداي واحد آسماني شد و ايرانيان بودند كه معقوليت و عقلي را كه در فلسفه هست براي اولين بار بنا كردند. يعني فلسفه انتزاعي. فلسفه يوناني همان فلسفه اسطورهاي است و اينگونه است كه همه ميگويند اولين فيلسوف واقعي به معناي اصلي همان زرتشت است.
* فارغ از اين مباحث بعد از ورود اسلام با دولتهاي طوايفي، خليفه، امير و سلطان روبروميشويم و آخر هم ميرسيم به صفويه كه پادشاهي است. يك مقوله فلسفي، عرفاني در ايران دوباره توليد ميشود به نام پادشاهي. حال اين سوال مطرح مي شود؛ چرا يك مقوله فلسفي، عرفاني؟
پادشاهي پادشاه در واقع يك مقوله عرفاني محسوب ميشود كه بعدا وارد سياست ميشود. به هر حال بعد از اين قصه كه ما وارد آن ميشويم يك بحث ديگر به وجود ميآيد و آن هم اينكه خلاصه بحث انسان كاملي كه ما به آن امام ميگوييم مطرح ميشود و در ايران، در مقابل رنسانس غربي كه شروع شده، ساختار سازي ميكنند. رنسانس اول، صفويه است. شما هر دوره كه نگاه ميكنيد ميگويند يونان- هخامنشي، ساساني- روم، اروپاي جديد- صفويه، و صفويه تشيع را بنا ميكند. دو رنسانس عملا در دنيا رخ داده كه هنوز هم رقيب هستند. كاري نداريم كه اين وسط چه اتفاقي افتاده و درگيريهايي كه با عثماني داشتهاند چطور بوده است. ولي اين سيستمي كه ميخواهم بگويم بنيانگذارش اين است. در صفويه اولين بار در تاريخ گذشته ما امامت وارد حكومت ميشود. ما اميرالمومنين را به عنوان خليفه داشتهايم در واقع قبل از صفويه اميرالمومنين خليفه مسلمين است. امام نيست ولي امامت در صفويه وارد بحث ميشود. يعني اگر شما نگاه كنيد شاه عباس ميشود كلب آستان علي (ع(.) سگ درگاه حضرت علي (ع.) يا در جاي ديگر شاه اسماعيل ميگويد حق نداريد راجع به من شعر بگوييد، براي اهل بيت شعر بگوييد.
* در واقع ميتوانيم اينگونه بگوييم كه پادشاهان صفويه خود را نماينده و زيردست امامان و اهل بيت (ع) تلقي ميكردند.
بله، اين بحث مهمي است كه امامي وجود دارد كه پادشاه نمايندگي و نوكرياش را ميكند، خود را سگ آنها ميداند و خلاصه از اين حرفها كه زياد پيدا ميشود. نكته مهم اينكه بحث مهمي از ولايت فقيه هم در همين دوره مطرح ميشود. محقق كركي كه اهل كرك اردن است و شيعه و به دعوت پادشاه ايران به ايران سفر ميكند. در واقع اولين بنيانهاي نظري اين بحث را شكل ميدهد يعني مبناي حكومتي به ولايت فقيه تبديل ميشود. البته متاسفانه چون رابطه پادشاهي ولايت فقيه تبيين نشد، حتي پادشاهان ميرفتند مثل تنفيذي كه ما آلان داريم از مرجعشان تنفيذ ميگرفتند. با در نظر گرفتن اين مباحث بعد از صفويه به نوعي با يك ركود و فراز و نشيبهايي مواجه ميشويم كه اوج آن در دوران بعد از مشروطه است. قاجار و پهلوي به نوعي مولفههاي هويتي ايران را تخريب كردند و آن را زير سوال بردند. انقلاب ايران در واقع ميشود گفت كه يك نوع اتصال تاريخي در مقابل انقطاع تاريخي پهلوي بود كه بعد از مشروطه ايجاد شد. يعني انقلاب ميخواست ما را اتصال تاريخي بدهد و اين دوره چهارم كه من عرض كردم همين است كه يك نوع باز توليد هخامنشي، ساساني و صفوي است. در واقع ما در دوره چهارم نوعي باز توليد تاريخي داريم با چيزي به عنوان ولايت فقيه. يعني آن مقولهاي كه در بازسازي دوره سوم رخ ميدهد و در دوره چهارم بسيار جدي ميشود ولايت فقيه است. تز ولايت فقيه، تز سادهاي نيست و به نظر من عظمت و بلندي آن ايران را در جهان به عنوان يك كشور برجسته مطرح ساخته است. ولايت فقيه يك رهاورد است كه متاسفانه بعضي ميخواستند به امام(ره) آن را برگردانند كه اشتباه بود. همه آدمهاي برجسته طيفهاي مختلف فكري از جمله ماركسيست، ليبراليست، پراگماتيست و... كه من با آنها برخورد نمودهام ميگويند و تاكيد دارند كه ولايت فقيه تز بسيار بالايي است.
* دليل اصلي شما براي تاكيد بر عظمت و گستردگي جهاني اين تز يعني ولايت فقيه چيست؟
قبل از اسلام ما يك حكومتي داشتيم به نام امپراتور قيصر. اين قبل از يك دوره جهاني بود. كه كشورها يك الگوهاي مقدسي بودند. در مقابل قيصر چيزي كه مطرح ميشود، دموكراسي و مردم يا “مردمسالاري” است. خب هر دو نوع داراي مشكل است كه يكي آميخته با استبداد است و نوع ديگر هم آنارشيسم است. نمونه آن خيلي واضح است. شما نگاه كنيد مثلا در دوره اول دموكراسي آمريكا كه چه آدمهاي بزرگي به لحاظ فكري روي كار آمدند. جرج واشنگتن، آبراهام لينكلن و... الان رسيديم به بوش كه يك انسان مسخره و دلقك مآب است. از آن طرفش هم مهم است. در سلسله صفوي ابتدا شاه اسماعيل را داريم و در آخر شاه سلطان حسين صفوي. شاه اسماعيل كجا و شاه سلطان حسين بيبند و بار و خوشگذران كجا؟ در واقع اين واضح است كه نه استبداد عاقبت دارد و نه دموكراسي. هيچ كدامشان نميتوانند سير تكاملي را طي كنند. هر دو سير نزولي دارند. اما در حكومت ولايت فقيه اين نيست. نه پادشاهي است و استبداد پادشاهي كه به ركود و فساد بكشد و نه مردمسالاري است كه به يك نوع لودگي و آنارشيسم ارزشي، (مثل غرب) تمايل پيدا كند. هم قدرت و هم مردمگرايي و اين به فقه ما برميگردد كه براساس عرف و مردم بنا ميشود. عرف همان معرفتشناسي مردم است يعني ولايت فقيه اولين چارچوب معرفتي خودش را روي مردم ميگذارد. امام (ره) كه ميگويند مردم از ما جلوترند، مردم رهبر ما هستند، ما خدمتگزاران مردم هستيم و... اينها همه چارچوب تئوريك داشت و تعارف نبود. در واقع ولايت فقيه مبنايي ايجاد ميكند كه هم قدرت است و هم استبداد نيست. پس ميتواند يك مقوله بسيار عالي ترسيم كند كه اين مبناي بسيار جديدي در دنيا است و به نظر من به يك رقيب بسيار جدي براي دموكراسي مبتذل غربي يا پادشاهيها و حكومتهاي ديكتاتور سوسياليستي تبديل شده است كه در همين راستا مكرر مشاهده ميكنيد كه از الگوي ايران، سوسياليستهايي چون كوبا، ونزوئلا و... استفاده ميكنند. ما مثل نفت كه به صورت خام صادر ميكنيم، تئوري سياسيمان را هم خام صادر ميكنيم. كلا ولايت فقيه يك تئوري خام است ولي بسيار در دنيا مورد استفاده است. در حال حاضر بازسازي اروپاي مذهبي درعرصه مسيحيت امر سادهاي نيست، تركيه روي همان اساس قبلي خود در حال استواري است و بسياري از كشورهاي ديگر جهان در حال مشاهده تحولاتي در زمينههاي مذهبيشان هستند.
* با در نظر گرفتن همه اين مباحث اگر كمي سطح تحليل خود را پايين بياوريم، شما روند دولتهايي را كه بعد از انقلاب روي كارآمدند، چطور ارزيابي ميكنيد و به نظر شما اين گروهها و افراد سياسي چگونه و با چه بنيانهاي تئوريكي به فعاليت پرداختند؟
بعد از انقلاب دولتهاي زيادي سر كار آمدند و بعد هم به خاطر عدم تبيين درست به شدت غرب زده يا شرق زده بودند. ما در اولين دولتهايمان بعد از انقلاب جز مشروطه چيز ديگري نداشتيم. يعني ميخواهم بگويم بعد از انقلاب ما تا حد زيادي با برگشت مشروطه روبرو بوديم. اين بحث سادهاي نيست و بايد روي آن كار جدي صورت بگيرد. در واقع بنيصدر رئيس جمهوري بود كه دنبال پادشاهي و مشروطهاي است كه به شدت هم با ولايت فقيه تعارض و تقابل دارد.
بلافاصله بعد از بنيصدر كه هنوز در حالت جنگ هستيم مدل سوسياليسم مورد پيروي قرار ميگيرد. در واقع دولت سوسياليستي توليد ميكنيم. ولايت فقيه داريم ولي با اين حال دوباره ميرويم طرف يك نوع باز توليد دولت سوسياليستي چپ. دولت ميرحسين موسوي كه يك دولت با گرايش سوسياليستي است. اين مقوله تا نزديك سال 1990 ميلادي در ايران ادامه مييابد كه در اثر نابودي شوروي، سوسياليسم هم كمكم ضعيف ميشود. حالا يك رقيب پيدا ميشود و آن هم ليبراليسم است كه در ايران سر كار ميآيد. در واقع بعد از جنگ تمام بحثهاي ما در ايران به دولت ليبرال معطوف ميشود.
* منظور از دولت ليبرال و گرايشهاي ليبراليستي در ايران دقيقا چيست؟ اگر امكان دارد ويژگيهاي آن را بيشتر تبيين كنيد.
دولت ليبرال در ايران مبنايش بر اقتصاد بازار بود يعني تعديل اقتصادي. اين ليبراليسم بيشتر عرصه اقتصادي را مدنظر قرار داشت و يك بحث آمريكايي در شكل و قالب اسلامي بود. آنها ابتدا ژاپن را الگو قرار دادند. بعد از ژاپن به مالزي رسيدند و بعد هم به تركيه. اول ژاپن كه يك نوع بازتوليد شرقي آمريكاست. بعد مالزي كه يك نوع بازتوليد مثلا توليد اسلامي آسياي دور است كه مال آمريكاست و بحث طولاني هم دارد. تركيه هم كه آخرين بود كه باز هم اگر نگاه كنيد ميبينيد كه به نوعي باز توليد كشورهاي آمريكايي در كشورهاي اسلامي خاورميانه است. كه اين هم يك بحث بسيار جدي تلقي ميشود.
اما دولت هفتم كه بعد از دوم خرداد به وجود ميآيد ديگر كاملا تنه به تنه چارچوب تئوريك مفهوم دولت پس از انقلاب ميزند و صراحتا اعلام ميكند كه كاملا غربي هستم يعني جامعه مدني كه مطرح ميكند اولش تمام بوي غربي ميدهد حالا بعدا در جاهايي مثل سازمان كنفرانس اسلامي مجبور ميشوند بگويند كه منظور ما از جامعه مدني همان مدينه الرسول است. دقيقا به همان معنا كه البته بسياري از حاميان دوم خرداد از اين حرف رئيس جمهور آشفته شدند كه آقا نه همان جهان مدني غربي است. پس در نتيجه ما ولايت فقيه داريم هم در دوره بازسازي و هم در دوره نوسازي بعد از دوم خرداد. ولي بازتاب آن در دولت اجرايي كه ميآيد يا كاملا غربي ميشود و يا كاملا شرقي. به همين دليل هم به شدت تضاد حوزه و دانشگاه را افزايش ميدهد. يعني بازسازياي كه بعد از جنگ ميكنيم به شدت فاصله حوزه و دانشگاه را زياد ميكند. در واقع يك حادثهاي مثل 18 تير 1378 منجر به شكلگيري جرياني شد كه در آن صراحتا عدهاي آمدند و اعلام كردند كه حكومت اسلامي ناكارآمد است و ما نياز به ساز و كار جديدي داريم. در واقع يك نوع انرژي بود كه در دولت بازسازي بعد از جنگ شروع شده بود كه در دوره نوسازي به اوج خود رسيد و آزاد شد و تبديل به 18 تير گرديد و شد همان كه رضا شاه ايجاد كرد و با اين قصه، فرق چنداني ندارد. يعني سكولاريسمي كه آنها شروع كردند مثلا دولت بازسازي خودش را دولت عمل دانست. در واقع ديگر كاري به ارزش ندارد و فقط عمل ميخواهد (عملگرا) كه نتيجه آن هم شروع شكاف بين حوزه ودانشگاه بود. اگر بخواهيم ولايت فقيه به آن معنا كه من دارم ميگويم باز توليد شود، بدون حوزه و دانشگاه امكان پذير نيست. چون حوزه و دانشگاه با هم متحد شدند و در قالب رهبري امام (ره) و ولايت فقيه انقلاب صورت گرفت. امام(ره) هم فرمودند علت موجده انقلاب، علت مبقيه انقلاب است.
* بعد از اشاره به گفتمانها و جريانهاي حاكم بر دولت به اصطلاح بازسازي و نوسازي به دولت نهم ميرسيم. ويژگيهاي اين دولت را چگونه ارزيابي ميكنيد و همچنين اين دولت چه گفتماني را با خود به همراه آورد؟
بله! در دولت نهم اولين بار بعد از انقلاب رئيس اجرايي كشور يك استاد دانشگاه ميشود كه بسيار مهم است و جزء شاخصههايي است كه تا به حال آن را در نظر نگرفتهايم. آن هم نه استاد دانشگاه الهيات و يا علوم انساني بلكه استاد دانشگاه فني با يك روحيه به شدت مذهبي و روحاني. اين شخص تئوريش را بر مبناي همان تئوري امامت گذاشت و به نوعي با طرح مباحثي همچون موعود و ظهور ولي عصر ميخواهد در برابر بحثهاي تئوريك دو دولت بازسازي و نوسازي ايستادگي كند. البته بايد اشاره كنم متاسفانه دولت نهم در اينجا به يك وضع بسيار افراطي ميافتد و آن هم اينكه چون برخلاف دولتهاي قبلي تئوريگرا نبود، تقليل پيدا ميكند و سعي ميكند هم به لحاظ ساختاري و هم فكري و معرفتي خودش را تقليل دهد. ما ميبينيم كه به يكباره اينها شروع ميكنند به اينكه به شدت گروههاي محدودي در درون خودشان راه بدهند و از لحاظ ساختاري جريان ورودي را مسدود ميكنند. يكي از بزرگترين مشكلات دولت نهم اين است كه ساختاربندي خودش يعني خيليها را از خود جدا كرد و به قول خودش ميخواست تيمي كار كند. يك تيم هم بسته با محوريت رياست جمهوري و گفتند يك يا علي (ع) ميگوييم و جلو ميرويم با يك چنين سيستمي. اين است كه بسياري از نيروهاي اصولگرا از اطراف اينها فاصله گرفتند يعني مشكلشان همين است كه تقليلي عمل ميكنند، در واقع هدف اصلي اين بوده كه با يك گروه كم، فشرده و پر انرژي حركتي به سوي جلو آغاز شود كه اين رويه نادرستي است.
در بعد فكري هم گفتند اصلا ما تئوري قبول نداريم. تئوري يك مقوله كلان است و ما هم با بحثهاي كلان كاري نداريم. ما همين دولت روزمره جامعه هستيم كه البته زمينه اين بحث به شخصيت رئيس جمهوري هم باز ميگشت زيرا ايشان اصولا يك انسان فني و تكنيكي است و اين فني بودن ايشان هم رويه اول را آغاز ميكند و هم رويه دوم يعني جريان تخريبي ايجاد ميكند چون يك پروژه در زندگي مهندسي همين است. در واقع دولت به شدت از تئوري، استراتژي و تاكتيك فاصله ميگيرد و به تكنيك سقوط ميكند. مدل دولت احمدينژاد همين است هم در بعد ساختاري و هم معرفتي. در بعد ساختاري گروههاي كوچك و در بعد معرفتي فقط تكنيك.
* در حال حاضر بعد از گذشت سه سال و اندي وضعيت دولت را چطور ارزيابي ميكنيد؟
ما تقريبا شاهد يك دولت مدير كلي هستيم. يعني رئيس جمهور در حكم يك وزير كار ميكند و بقيه هم مديركلاند در ديدار اخير مقام معظم رهبري با دولت ايشان نكته بسيار مهمي را فرمودند كه رئيس جمهور فقط حق نظارتي بر وزراء دارد چون وزرا رايشان را از مجلس گرفتهاند. اين نكته بسيار دقيقي است كه ايشان به آن اشاره كردند. در واقع وزرا رايشان را از ملت به واسطه مجلس گرفتهاند و استقلال مخصوصي در حوزه خودشان دارند و رئيس جمهور اين امكان را ندارد تا در هر شرايطي به وزرايش دستور دهد و از آنها انتظار فعاليتهاي ويژهاي را داشته باشد.
مقام معظم رهبري نكته ظريفي را مدنظر قرار دادند و چارچوب ولايت فقيه كه گفتم معنايش همين است يعني نميگذارند كوچكترين استبدادي به وجود آيد چون فقاهت ايشان مقدم بر شخصيتشان است. ولايت شخص، ولايت فقيه كه نيست. ولايت فقاهتش است و معني حرف امام (ره) كه ميگفتند فقيه ضد استبداد است معنايش همين است چون استبداد ميشود من. ولايت فقيه ميگويد من وجود ندارد و هر چه هست فقاهت است. اين فقاهت است كه واسطه بين من و قدرت ميشود. كوچكترين بوي استبداد كه ميآيد ولايت فقيه جلويش ميايستد همان طور كه امام(ره) جلوي بنيصدر ايستاد. در واقع ولايت فقيه تمام سعياش را به كار ميگيرد تا دولت سازي كند نه حكومت سازي و در همين راستا تلاش ميكند و از مشروطه دور شود تا از حكومت فاصله بگيرد. اينكه تا اين حد مردم صاحب راي ميشوند، ميزان راي ملت است اين در فقاهت ماست و نكته بسيار جدي و مهمي است. ولايت فقيه همراه با فقاهتش به ميزان حكومت تبديل ميشود. ولي خود شخص ولي فقيه يك راي دارد كه آن را هميشه در صندوق مياندازد. در واقع هميشه و در طول سالهاي گذشته روال بدين منوال بوده است كه ولايت فقيه نميگذارد اجرائيات بر ارزشها مقدم شود. عمل بر معنا مقدم شود كه در استبداد ما هميشه اين را داريم.
خلاصه كلام اينكه دولت نهم در اثر دوري از تئوري و تكنيكي عمل كردن محض، صدمهها و خساراتي را خورده است. وقتي از تكنيك به تئوري بپريد، بدون واسطه تاكتيك و استراتژي و بدون حضور نخبگان نتيجهاش ميشود سياستگذاري نه چندان جالب كه پيامدهاي مختلفي در عرصه داخلي و خارجي به دنبال خود ميآورد.
با همه اين تفاسير اين دولت تكنيكي مجبور است در بعد كلان (چه داخلي و چه خارجي) تئوري سازي كند والا در مراحل بعد با مشكل جدي برخورد ميكند. البته نبايد از اين نكته هم غافل شد كه دولت نهم دانشگاهي است و به شدت دارد به حوزه نزديك ميشود. يعني براي اولين بار وحدت حوزه و دانشگاه در اين دولت در حال رخ دادن است. دولتهاي قبلي همگي اين مسئله را به فراموشي سپرده بودند و يا با آن ضديت داشتند كه پيامدها و خسارات آن را در سالهاي گذشته از جمله 18 تير 1378 مشاهده كرديم.
* با تشكر از شما كه در اين گفتگو شركت كرديد
من هم از شما متشكرم
............................................................................................
منبع: رسالت
انتهاي پيام/
يکشنبه 12 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 214]
-
گوناگون
پربازدیدترینها