واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: برطبق منابع موثق قبل از عصر حاضر، طی قرون متمادی فرشهای بسیار ظریف و زیبایی در بابل، آشور، ماد و پارس بافته شده است و چون از آن دوران از این گونه بافتهها حتی نمونهای بجا نمانده است، بنابراین ما تنها میتوانیم تصاویر آنها را که از دیگر منابع و آثار بجا مانده است، به دست آوریم... پرفسور رودنکو فارغالتحصیل دانشگاه لنینگراد سابق و عضو علمی ارشد انستیتو باستانشناسی آکادمی علوم در روسیه است. او در سال ۱۹۲۹ سرپرستی هیئت اکتشافی را به عهده گرفت که در نهایت منجر به کاوش در تپههای پازیریک شد و برنامه گسترده تحقیق جزئیات و مقایسه مجموعه دستساختههای ایلی که حاصل آن در کتابی به نام «گورهای منجمد سیبری» جمعآوری نمود.
با پیدا شدن فرش پشمینة پرزدار و سرراست و پرداخت شده در پشته پنجم پازیریک فرصتی فراهم میآید تا به تاریخ این گونه بافتهها بپردازیم.
برطبق منابع موثق قبل از عصر حاضر، طی قرون متمادی فرشهای بسیار ظریف و زیبایی در بابل، آشور، ماد و پارس بافته شده است و چون از آن دوران از این گونه بافتهها حتی نمونهای بجا نمانده است، بنابراین ما تنها میتوانیم تصاویر آنها را که از دیگر منابع و آثار بجا مانده است، به دست آوریم. به عنوان نمونه در مرمرهای سفید که زمانی سرتاسر دیوارهای بخشهای مختلف قصر نینوا را میپوشاند، نقوش نسبتاً برجستهای بجا مانده است. در این مورد آشورشناسان با اشاره به این آثار، ما را به دامنه گستردهای از تزئینات و از جمله به تصاویر هیولاهای غولپیکر و حیرتانگیزی توجه میدهند. این تصاویر کم و بیش تقلیدی از سبک گوبلین و یا گلدوزی رایج در هنر بابلی است. سبک این نقوش برجسته که سبک متعارف دیوارآویزهای آن دوران میباشد (مانند گل سرخ و حاشیهها و ...) تشابه مورد نظر را به وضوح نمایان میسازد. چنین نقوش برجستهای که تاریخ ایجاد آنها به هشت قرن قبل از میلاد میرسد، شامل قدیمیترین نشانههای تولید فرش در این دوران میباشد. البته دلیل روشن و مشخصی وجود ندارد تا ثابت نماید، فرشهایی که بدانها اشاره گردید بافته پشمینه و ظریفی بودهاند که بر روی آنها کار سرراست و پرداخت هم انجام گردیده باشد اما، به احتمال زیاد تنها میتوان چنین حدس زد، که این گونه فرشها به روش گوبلین بافته میشوند که در آن زمان به اوج تکامل خود رسیده بود. میتوان به قراین ادعا کرد. خوشحال هم بودهاند که جهت انداختن بر روی اسب به جای زین به کار رفتهاند که به احتمال زیاد پرزدار هم بافته میشدند. به هر حال طبق آثار بجا مانده، در پارس هخامنشی از این گونه فرشها بافته میشده است. در این مورد گزنفون (Xenephon) در کوروشنامه خود اشاره دارد به اینکه یکی از افتخارات شهر سارد، فرش بافتههای پرزدار آن میباشد. در همین مورد مینویسد در بین درباریان تنها پادشاه مجاز بود بر روی این گونه فرشها قدم بگذارد و باز همین نویسنده متذکر میشود، آشنایی پارسیان با تزئینات ظریف و تشریفات درباری از طریق مادها صورت گرفت و بدین طریق بود که اینگونه تزئینات وارد زندگی روزمره آنان گردید. یکی از این گونه تزئینات استفاده از فرش بود که برای مفروش کردن کف محل اقامت خود به کار میبردند و از آن استفادههای دیگری هم به عمل میآمد.
در قصر شاهی اسکندر کبیر و جانشینان او، در مقابل تخت شاهی فرشهای ظریف و بلندی میگستراندند. این فرشها خلف فرشهای پرزدار منشأ پارسی است که در آنها تصاویر حیوانات و سایر اشیاء منقش میگردید.
برای پی بردن به ارزش اینگونه فرشها، برای نمونه میتوان به دو مورد آن اشاره کرد. یک مورد آن قطعه فرشی است که توسط متیلوس سیپیو (Metellus Scipio) به مبلغ ۰۰۰,۸۰۰ واحد پولی آن زمان (= سسترسی = سترچی = Sestercii) خریداری شد. مورد دیگر آن به وسیلة نرون (Nero) حتی به مبلغی بیشتر یعنی ۰۰۰,۰۰۰,۴۰۰ واحد پولی ابتیاع گردید.
فرش پاریزیک هم مانند همه فرشهای مشابه خود فرشی است روگیری و پرداخت شده که به شکل مربع میباشد. در یک جهت اندکی درازتر از جهت دیگر و اندازههای آن ۲×۸۹/۱ متر میباشد. این فرش حاشیههای تودرتوی متعددی دارد که زمینة مرکزی این فرش نقشهای تکراری وجود دارد که هر یک شامل ترکیبی از ستاره چهارپر به شکل صلیب همراه با چهارگل میباشد و در مرکز آن مربع کوچکی نقش بسته است (شکل ۱) و همة این نقش مایهها در مربعی قاب شدهاند. شش مورد از این نقشها در یک ردیف طولی و چهار مورد در ردیف عرضی آن قرار گرفته است. اطراف زمینه مرکزی را یک ردیف شکلهای تکراری شیر بالدار (شیر دال یا شیرعقاب) با بالهای برافراشته و سری به عقب برگشته (شکل ۲) پر کرده است. در حاشیه بعدی، تعداد گوزن خالدار در حال چریدن تصویر شده است که سمت حرکت این گوزنها از چپ به راست (شکل ۳) یعنی در جهت حرکت عقربههای ساعت میباشد. حاشیه بعد از این گوزنها، شامل یک ردیف ستارههایی است با نقش صلیب مانند و گل که مشابه آنهایی است که زمینه مرکزی را انباشتهاند، لیکن در اینجا نقش آنها اندکی دگرگون شده و بدون قاب میباشند (شکل ۴). نقش حاشیه اصلی را سوارانی تشکیل میدهند که با حرکتی شتابآلوده در پی هم روانند (شکل ۵) و جهت حرکت آنها، جهت حرکت گوزنهاست. حاشیة بیرونی فرش شامل همان شیرهای بالدار قبلی است که ناحیه مرکزی را احاطه کردهاند ولی تا حدی بزرگتر از آنها و در جهت مخالف آنها نقش شدهاند. همه پنج حاشیه آذینی را، چهارچوبهایی که شبیه پیرامون زمینه مرکزی میباشند، احاطه کردهاند، یعنی قطعات مستطیلشکلی که دو خط آنها را محصور مینمایند.
این فرش دارای چند رنگ میباشد که رنگهای ملایم در آن غالب میباشند و این رنگها عبارتند از: قرمز سیر، آبی روشن، سبزفام، زرد کمرنگ، نارنجی و طیفهای دیگری از همین رنگها.
در تابیدن نخهای این فرش به نخ تار، شیب بیشتری داده شده و نخ پود هم تا اندازهای اریب است. به نخ پشمینی که برای گره زدن به کار رفته، فقط اندک تابی داده شده است. نحوه عمل بافت در پایان فرش تار زیر فرش و برخلاف معمول از روش بافت تافتهای که در بیشتر فرشها مورد اخیر معمول بوده، استفاده نشده است. دور دو نخ بیرونی تار، نخهای پشمینی پیچیده شده که برآمدگی گره مانندی را ایجاد مینماید. تعداد نخهای تار در هر دسیمتر حدود ۱۲۰ نخ تار میباشد و پس از هر ردیف گره زدن سه یا گاهی چهار ردیف نخ پود نگهدارنده گره از آن گذرانده شده است. نحوة عمل گره زدن بر روی نخ تار در شکل شماره ۶ نشان داده شده است. تعداد گرهها در یک دسیمتر مربع ۳۶۰۰ گره میباشد که مجموعاً به حدود ۰۰۰,۲۵۰,۱ گره در کل فرش بالغ میگردد. با این حساب اگر یک بافندة زن باتجربه و حرفهای در آسای مرکزی و یا در آسیای صغیر که به بافت فرش مشغول باشد و رجشمار فرش او معادل رجشمار پازیریک در نظر گرفته شود و در روز بین ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ گره بزند و اگر تنها کار کند، هیجده ماه مشغول خواهد بود. در پایین آوردن این فرش از دستگاه فرشبافی، نخهای تار فرش را چنان بریدهاند که به اندازة ۱ الی ۵/۱ سانتیمتر ریشه باقی بماند و پرز فرش (که پرداخت شده باشد) به زحمت ۲ میلیمتر بلندی دارد.
در باشادار (Bashadar) پشته شماره ۲ از این گونه فرشها، قطعه فرش پشمینه پرزدار دیگری به دست آمد که فقط قطعات کوچکی از آن به صورت ژنده و پاره باقی مانده است. این فرش نیز به عنوان پوشش زین اسب به کار میرفت. این فرش که متعلق به قرن ششم پیش از میلاد میباشد، به تخمین بافتهای استثنایی و ظریف بوده است، بگونهای که در یک دسیمتر مربع آن، به طور متوسط ۷۰۰۰ گره شمارش شده که از این تعداد گره تقریباً دو برابر تعداد گره در واحد سطح مساوی فرش پازیریک از پشته شماره ۵ میباشد.
برای گره زدن در آن از روش دیگری استفاده شده است. در این فرش پس از هر ردیف گرهزنی، دو ردیف پود نگهدارنده گره از جنس نخ پنبه گذرانده شده است. این نخ پود را به صورت ساده تابیده و استفاده نمودهاند و بافت آن به گونهای است که در مقابل ۱۰ تا ۱۲ نخ تار به ۱۴ نخ پود در واحد مساوی نیاز بوده و در هر سانتیمتر مربع آن (شکلA۶) ۲۸ نخ گذرانده شده است. انتهای نخ پرز همانند فرش پازیریک محکم کشیده نشده، اما سخت درهم پیچیده شده است. به عبارت دیگر ما در اینجا با موردی مواجهایم که اصطلاحاً به نام ۲/۱ گره معروف میباشد. نخ تار و پود هر دو را دو لایه (دو لا) تابیدهاند. بدون شک محل بافت این فرش آسیای مرکزی یا آسیای نزدیک میباشد.
برای آنکه بتوانیم محل بافت فرش پازیریک را تخمین بزنیم اجازه بدهید طرحهای آن را مورد بررسی قرار دهیم.
اولین نقشی که توجه ما را جلب میکند نقش گوزن میباشد. در نگاه اول به نظر میرسد این گوزن با شاخهای پنجه مانندش، نوعاً یک گوزن شمالی باشد، اما نشانههای خالدار آن، شکل پوزه و ساختمان بدن حیوان نشاندهندة نوع گوزن زرد میباشد و نه گوزن شمالی. اگر از این بابت گوزن زرد را بیشتر مورد بررسی قرار دهیم، پی میبریم، این نوع حیوان مربوط به آسیای نزدیک است و در آن صورت طبیعتاً متوجه خواهیم شد، چرا این نوع گوزنها در فرش پازیریک ترسیم شدهاند. یعنی با همان شاخهای پنجه مانند و لکههای خالخالی که روی بدن این حیوانات است. البته ترکیب شکلی این جانور تاکنون به تأیید قطعی نرسیده است، چه کلیات شکل ظاهری، از جمله دم نسبتاً دراز آن ـ گواه بر آن دارد که گوزن زرد نر آسیای نزدیک است که در آن ویژگیهای جنس دوم مورد نظر قرار گرفته است. سایر جزئیات قابل ذکر این نقش عبارتند از: علامت کاما (،) و دایرهای در قسمت پای جلو (شکل ۳) و دایرهای در قسمت پای عقب، به علاوه قطعه پهنی که در بدن حیوان ملاحظه میشود که نوک آن به سوی بالا جهت یافته و از قسمت شکم در ناحیة دایرة جلویی شروع میشود.
با این جزئیاتی که ما مورد بررسی قرار دادیم، این علائم نشاندهندة ویژگیهای مخصوص، نمونه حیوان آسیای نزدیک در دوران هخامنشیان میباشد.
در مورد نقش شیر بالدار، به این صورتی که نشان داده شده، مشکل میتوان تصمیم گرفت اینکه، آیا اینها اندام شیر دارند یا شبیه به ببر میباشند. سر هر یک از این حیوانها به عقب برگشته و گوشهای بزرگی دارد. زبان از دهان نیمباز حیوان بیرون آمده، یالهای حیوان افراشته و دم رو به سوی بالا پیچیده شده است که درست در حکم ویژگیهای آن حیوان بخصوص میباشد و از علائم مشخصة علامت نیمنعلمانندی میباشد که در پاردم حیوان دیده میشود.
همراه با گوزن و شیر بالدار، نقشهای سواران همراه با اسبان خود میباشند، اسبهای نزینهای که به صورت چهار نعل در حرکتاند و زینی بر آنها نیست، بجای آن با جل سفید پوشانده شدهاند. دم اسبها بافته شده و یالشان تزئین گردیده است.
روش هنری به کار گرفته شده، در مورد تمام پوششها به یک شکل میباشد. آرایه زمینه مرکزی سه گونه متفاوت را شامل میشود. اولین آن نشانه قراردادی یک درخت میباشد که به صورت دوتایی در سمت راست و چپ جل قرار گرفته و در ردیف افقی، به الت مجرد میباشد. از این لحاظ میتوان چنین نتیجه گرفت که پوششها همه یکپارچه بودهاند. گونه دوم آن شامل یک ردیف مربعهای کوچک و نهایتاً نقشهای S مانند است، همراه با گل سرخ و پس از آن پوششهایی از زمینهای ساده و بدون آذین. زمینه مرکزی پوشش با قطعات مربع شکل قاب شده و سپس با مربعهای کوچک و نهایتاً با دستههای گل و گیاه محصور گردیدهاند، حتی در همان نوع پوشش زین نیز رنگآمیزی متن اصلی و همین طور جزئیات آذینها و دستهگلها، انواع گوناگونی وجود دارد که در آن نقش شدهاند.
اگر بخواهیم از این دیدگاه، فرش پازیریک را تاریخیابی نماییم، شاخصترین مشخصه سواران میباشند. در این نقشها گردن اسبها بیش از حد خم شده و یالها تزئین گردیده، کاکلها به صورت پرتزئینی درآمده و دم به شکل کمان گره خورده است. به جای زین از پوست بز ریشهداری شبیه به فرش همراه با جل سفید عریضی استفاده گردیده است و این امر نشاندهندة جنگی بودن اسبان میباشد، بخصوص پوششهای پوست بز مانند فرش و با جل سفید آن، نمونه آشوری است. با وجود این یک رشته مشخصات به ویژه بستن دم حیوان، به صورت گره آشوری نیست بلکه پارسی متأخر میباشد. ما همچنین میتوانیم، نحوة گره زدن کاکل و به شکل پر درآوردن آنها را در نقوش سنگی برجسته تخت جمشید و یا دسته شمشیرهای ساخت پارس از پشته چرتملیک (Chertomlyk) و در تعدادی از سکهها و جواهرات دوره هخامنشی، نهایتاً در صحنه شکارگاه بشقاب نقرهای درگنجینه جیحون هم مشاهده نماییم. در این مورد درست همان اشیاء از جمله جل فرش مانند و جل سفید عریض بر روی فرش پازیریک هم دیده میشود. در مقایسه این اشکال بخصوص پیادهای که کنار اسب راه میرود، یا شکل مشابه آن در نقش برجسته تخت جمشید به نکته آموزندهای برمیخوریم، بدین مفهوم که در هر دو مورد مشخص در سمت چپ اسب راه میرود و دست راست او بر روی پشت اسب در ناحیه گردن قرار دارد. سوار نیمتنهای کوتاه دارد و شلوار پوش است. این لباس در پایین آن چسبان میباشد و سوار سربند جالبی هم دارد که مشابه سربندی است که سواران در بشقاب گنجینه جیحون به سر بستهاند.
با این توضیحات و بدون در نظر گرفتن نحوه بافت این فرش، باید کار مالد یا پارس و یا پارت باشد و تاریخ فرش به احتمال زیاد قرن پنجم قبل از میلاد است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 313]