واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: رويكردهاي هرمنوتيك نسبت به تاريخ - سعيد وهابي
رويكردهاي هرمنوتيك نسبت به تاريخ يكي از زيرمجموعههاي مهم فلسفه تاريخ در سنت قارهاي محسوب ميشود. در اين رويكردها بهجاي تكيه بر كليتهاي تاريخي به معناي اعمال و نيات شخصيتهاي تاريخي توجه ميشود. اين رويكردها به لحاظ تاريخي از تفسير عالمانه كتاب مقدس منشعب ميگردند؛ يعني زماني مفسراني ظهور كردند كه سعي داشتند تفسيري متفاوت و مستقل از تفسير كليساي رسمي از آيات كتاب مقدس ارائه كنند و در اين كار مقولات و مفاهيمي را نيز وارد كار تفسير يا بهعبارت بهتر تاويل كردند كه تا قبل از آنها بيسابقه بود. عالمان هرمنوتيك هسته زبانشناختي و نمادين تعاملات انساني را مورد تاكيد قرار ميدادند و بر اين باور بودند كه فنون توسعهيافتهاي كه براي تفسير متون مقدس استفاده ميشود، ميتواند براي تفسير اعمال و فرآوردههاي انساني و نمادين هم به كار روند. شخصيت مهمي كه در اين بين ظهور كرد و بر تمايز بنيادين بين علوم انساني و علوم طبيعي صحه گذاشت، ويلهلم ديلتاي بود.
به باور او علوم انساني بيشتر بر درك آن دسته از اعمال انساني كه معنادار هستند، تكيه دارد؛ درحالي كه علوم طبيعي سعي ميكند براي رويدادهايي كه بدون قصد و نيت خاصي روي ميدهند، تبييني علي بيابد. از منظر هرمنوتيك حيات بشري داراي ساختار است، اعمال او معنادارند و طريقه بيان او نمادين. ديلتاي اعتقاد داشت كه ابزارهاي عقلاني هرمنوتيك كه همانا تفسير متون معنادار هستند، براي تفسير اعمال و تاريخ انسان بسيار مناسباند. يافتن روشي براي فهم سازنده روششناسي اين رويكرد است. در اين روش از متفكر دعوت ميشود كه فعالانه به ساختن معاني و نيات بازيگران صحنه تاريخ از ديدگاه خودشان بپردازد. بسياري از فيلسوفان برجسته قرن بيستم مانند هايدگر، گادامر، ريكور و فوكو در آثار متعدد خود چنين تفسيري از تاريخ بشر ارائه كردند. اين سنت فكري فلسفه تاريخ را از منظر معنا و زبان در نظر ميگيرد. مورخان بايد حوادث و اعمال تاريخي را طوري مورد پژوهش قرار دهند كه ارتباطات دروني بين معناي عمل انسان و تعامل نماديني كه محصول اعمال انساني است، كشف و درك شود. رويكرد هرمنوتيكي در تداوم روند تاريخي خود در ميانه قرن بيستم دچار چرخش مهم و جديدي شد و آن زماني بود كه فلاسفه تلاش كردند تا معنايي براي وقايع تاريخي سرنوشتساز و تكاندهنده جهان مدرن از جمله جنگ، نفرت ملتها از همديگر و كشتار دستهجمعي يهوديان در طول جنگ جهاني دوم(هولوكاست) بيابند. بهدنبال حوادث دهشتناك نيمه اول قرن بيستم، بيان كردن روايتهاي مربوط به پيشرفت بشر ديگر امري اجباري به شمار نميآمد. آنچه را كه اين رويكرد دائم مورد تاكيد قرار ميدهد، شايد بتوان تحت عنوان صورتبندي كرد. كساني كه در قرن بيستم در قواماين نحله فكري موثر واقع شدند، به ديگر سنن فلسفه اروپايي بهخصوص ماركسيسم و اگزيستانسياليسم هم تعلقخاطر داشتند. آنها همچنين بهشدت بهدنبال آن بودند كه براي واقعه هولوكاست و ابعاد عظيم اجتماعي، سياسي و فرهنگي آن معنايي بيابند. بهعنوان مثال پل ريكور سعي ميكند بين خاطره شخصي خود از آن واقعه و بازنمايي زخم روحي ناشي از آن نسبتي برقرار كند و آن را بهطور هرمنوتيكي بفهمد. برخي نقش ملل را مورد تاكيد قرار دادند و به اين نتيجه رسيدند كه اين تواريخ در ساخت و تفسير ما از گذشته از نقشي حياتي برخوردارند. امروزه بسياري از مورخان، تاريخ قومي يك ملت را بهصورت يك مضمون مكرر وارد تحليلهاي تاريخي خود ميكنند و از آن براي درك و تفسير وقايع تاريخي كه درگذشته روي داده است، استفاده ميكنند. بهطور خلاصه ميتوان گفت، خاطره و بازنمايي گذشته در ذهن از نقشي كليدي در شكلگيري هويتهاي ملي و افراطي برخوردارند. به همين خاطر بوده است كه بسياري از فيلسوفان در قرن بيستم هنگام طرح مبحث درباره فلسفه تاريخ بر ميزان ذهنيتگرايي(سوبژكتيويته) و تركيب ذهنيكه در بطن خاطرات ملي قرار دارد و هنگام بازگويي تاريخ يك ملت بازتاب مييابد، انگشت نهادهاند.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
دوشنبه 6 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 201]