تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):منتظران ظهور امام مهدى(ع) برترينِ اهل هر زمان‏اند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821055650




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقد آراي احمد شاملو دربارة شعر معاصر فارسي


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: نقد آراي احمد شاملو دربارة شعر معاصر فارسيبرگرفته از: مقالات همايش نقد و بررسي

چكيده :در اين مقاله با استناد به گفتهها و نوشتههاي احمد شاملو، آراء و نظرات وي دربارة شعر معاصر فارسي مورد بررسي قرار گرفته است. شاملو شعر را جزء جداييناپذير زندگي ميداند و معتقد است كه آن را نميتوان به درستي تعريف كرد. او تعريف شعر به كلام موزون و مخييل را براي شعر معاصر فارسي كافي نميداند. در ديدگاه شاملو شعر با نظم متفاوت است: اولي اثر هنرمندانه و اكتسابي و دومي هنري غيراكتسابي و غيرارادي است. شعر واقعي محصول تخيل، خلاقيت و نوعي الهام است كه در عمق وجود شاعر ميشكفد. شاملو وزن را لازم و ذاتي شعر نميداند و حتي آن را محدودكننده ميانگارد؛ اما تأثير قافيه را در القاء موسيقي شعر و شكلدهي به ساختار آن ميپذيرد. وي قالب غزل را مناسب روزگار ما نميبيند و بيشتر مدافع شعر آزاد است.
كليدواژهها: احمد شاملو، تعريف شعر، شعر معاصر فارسي، وزن، قافيه، موسيقي، شعرآزاد، شعرسپيد.

مقدمه
احمد شاملو که یکی از بزرگ¬ترین شاعران معاصر محسوب مي¬شود و مبدع شعر سپید نیز هست، دربارۀ شعر معاصر نظریاتی دارد که درصدد بررسی این آراء و نظریات هستیم.
1ـ شعر چیزی جدای از زندگی نيست
«هیچ¬وقت نمی¬توانم تصور کنم که شعر اثر مستقیم زندگانی نباشد؛ یا چیزی باشد جدا از ضربه¬های زندگانی. فکر می¬کنم این اصلاً صدای آن ضربه¬هاست.»1
به¬طور کلی، شعر زاییدۀ حساسیت مطلق است؛ پس اثرپذیری در نهاد شاعر است. شاملو تعریف خاصی از شعر نمی¬دهد:
«گمان نمی¬کنم تعریف شعر میسر باشد. حداقل تا به امروز کسی نتوانسته است از شعر تعریفی بهدست دهد. تعاریفی هم که شده، همه کلی¬بافی بوده. به¬راحتی می¬توان گفت که کدام اثر «شعر» نیست یا کدام اثر شعر ضعیفی است؛ اما هرگز نمی¬توان گفت شعر چیست. تعریفهایی که از نوع کلامی موزون و مخیّل و غیره، برای شعر سعدی و پژمان و حمیدی و حزین لاهیجی و غیر این¬ها کافی بوده است؛ اما شعر نیما یا بهقولی نیماگرایان، دیگر با این متر به سنجش درنمی¬آید.»2
همان¬طورکه شاملو میگوید، در تعریف شعر نو دیگر تعریف خواجه¬نصیر و شمس قیس کافی نیست؛ البته او شعر امروز را شعری خوب ارزیابی می¬کند و بر نکته¬ای که در ادبیات تطبیقی مطرح است و همانا تأثیرپذیری و تأثیرگذاری است، انگشت تأیید می¬گذارد:
«شعر امروز ما شعری آگاه و بلند، شعری دل¬پذیر و تپنده است که دیری است تا از مرزهای تأثیرپذیری گذشته و به دورۀ اثربخشی پای نهاده است؛ اما از حق نباید گذشت که این شعر، پس از آن همه قرن که در خواب و خوشی گذشت، بیداری و آگاهی خود را، به¬مقدار زیاد مدیون شاعران بزرگ سال¬های 30 تا 50 دیگر کشورها و زبان¬هاست. استادانی که شعر ناب را به ما آموختند و راه¬های تعهد را پیشِ¬ پای ما نهادند؛ شاعرانی چون الوار، ورکا، نرودا و هیوز که ما را با ظرفیت¬های گوناگون زبان و سطوح گوناگون این منشور آشنا کردند، از حصار تنگ قصیده و غزل و رباعی پروازمان دادند و چشم¬اندازی چنان گسترده که حتّی شناخت استادانی بزرگ چون حافظ و مولوی را نیز از نظرگاهی تازه و با معیارهایی سوای معاییر اشعارالعجم، مدیون هدایت و تربیت آنانیم.»3
بهنظر ما همان¬گونه که شاملو می¬گوید، تأثیر مکتب¬های ادبی غرب را بر شاعران نباید نادیده گرفت؛ چنان¬که تأثیر مکتب سمبولیسم و ادبیات فرانسه بر نیما یوشیج انکارناپذیر است.
شاملو ميان نظم و شعر تفاوت قائل است و تشبیه جالبی در این¬باره دارد: «نثر مانند عکس سیاه¬وسپید، نظم مانند عکس رنگی و شعر مانند نقاشی است. کسی نباید نظم را بهجای شعر بهخورد آدم¬ها بدهد.»4
«نظم اثر هنرمندانه است و شعر اثر هنری. این¬ها دو چیز سخت متفاوتند. نظم یا تکنیک، محصول احاطه بر ابزار است و تسلط بر اندیشه و تکنیک، می¬تواند چیزی اکتسابی باشد؛ شعر چنین نیست. شاعری را نمی¬توان آموخت. برای یک شاعر به¬وجود آوردن، عملی ارادی نیست؛ تجلی لحظهای از زندگی است.»5
شعر واقعی، شعر تخیل و خلاقیّت است؛ نوعی الهام است؛ بنابراین شعر در عمق وجود شاعر می¬شکفد و از ذهن و قلب او می¬جوشد و بیرون می¬ریزد.
شاملو خود را اهل سرزمین شعر می¬داند:
«شعر همیشه نمی¬آید. خانۀ ما در سرزمینی است که ابرها فقط گه¬گاه می¬بارند؛ این است که تا ابرها پیدایشان می¬شود، بی¬درنگ سطل و تشت و هر چیزی که دمدست است، برای گرد آوردن باران در فضای آزاد می¬گذاریم.»6
در جای دیگر می¬نویسد:
«شعر را شاعر نمی¬سراید تا اختیار استفاده از این یا آن شیوه با او باشد. حقیقت این است که شعر آواز جان شاعر است؛ هم¬چون وسوسه¬ای خارخار¬کنان پاپیچ شاعر میشود و او را به نوشتن وامی¬دارد؛ با تصاویر و آهنگ و ریتم کلماتی که پنداری پیشاپیش درهم تنیده شده است.»7
شاملو لحظۀ زایش شعر را این¬گونه توصیف می¬کند: «لحظۀ زایش شعر ازطریق افسردگیِ گاه بسیار عمیق و طولانی و غیبت روحی از محیط و ناگهان احساس شدیدِ نیاز به نوشتن.»8
بازهم شعر ناب را از شعر مصنوعی چنین متمایز میكند:
«شعر یا دستاورد آمیزش خصلتی شاعر با جهان پیرامون اوست، یا محصول لقاح مصنوعی. در صورت نخست، شعر بهطور طبیعی زاده ميشود یا سرریز می¬کند یا چشمه¬وار می¬جوشد و در صورت دوم، یا ازطریق رستم¬زایی(سزارین) بهدنیا آورده می¬شود یا با سطل و تلمبه باید از ته چاه بیرون کشید. شعر گروه اول، همۀ خصوصیات مورد نیازش را در خود جمع دارد؛ اما شعر دستۀ دوم محتاج بزکودوزک و رعایت¬های مختلف است تا پا بگیرد؛ یعنی مورد قبول واقع شود تا بپذیرند و بهش محبّت کنند.» 9
شاملو در جای دیگر می¬گوید: شعرِ جوشیده از چشمۀ درونی را من فقط به خواننده می¬رسانم؛ درست مثل یک پست¬چی که نامه را می¬رساند. او خود را شارح خوبی برای اشعارش نمی¬داند: «دوستان معتقدند من بدترین شارح شعرهای خودم هستم و این را جدی می¬گویند.»10
شاملو شعر ناب را فریادی از اعماق تنهایی می¬داند:
«شعر در نهاد خود فریادی است از اعماق تنهایی چراکه جهان شاعر، جهانی چنان فردی است که حتّی بیشماریِ خیل ستایندگانش هم برخلاف تصوّر، فقط به شناخت هرچه بیشتر تلخی و عمق دردناک آن دامن میزند.»11
شاملو به موسیقی درونی و معنوی شعر بیش¬تر می¬اندیشد تا موسیقی بیرونی و کناری؛ بنابراین وزن و قافیه را «غبار» می¬نامد؛ غباری که اندیشیدن مطلق به آن، شعر ناب را کدر می¬کند.
«من به شعر دست یافته¬ام و دوست¬تر دارم که غبار وزن و قافیه، شفافیت آن را کدر نکند. کوزه البته میتواند بسیار گران¬بها باشد؛ اما تشنگی مرا آب است که فرو مینشاند، آنها که به نقش کوزه میاندیشند، تشنه نیستند، یا کوزهفروشند یا ادای تشنگان را درمیآورند.»12
او در جای دیگر صراحتاً بیان می¬کند که وزن را لازم و ذاتی شعر نمی¬داند و حتّی آن را محدودکننده می¬بیند:
«من مطلقاً وزن را بهمثابه چیزی لازم و ذاتی و یا وجه امتیازی برای شعر نگاه نمی¬کنم؛ بلکه بهعکس، معتقدم التزام وزن، ذهن شاعر را منحرف می¬کند، چراکه وزن بهناچار و فقط معدودی از کلمات را به خود راه می¬دهد و بسیاری کلمات دیگر را پشت در جا می¬گذارد، درصورتی¬که ممکن است دقیقاً همان کلماتی را که در وزن نگنجیده، در زنجیرۀ تداعی، درست در مسیر خلاقیت ذهن شاعر بوده باشد.»13
شاملو دربارۀ قافیه ملایم¬تر می¬اندیشد:
«می¬توان از قافیه توقع ارجاع¬دهندگی داشت؛ یعنی خواننده را بی¬درنگ ازطریق قافیه به کلمۀ خاصی که مورد نظر است، توجه داد. حضورش می¬تواند در القاء موسیقی شعر هم بسیار کارساز باشد؛ حتّی در پاره¬ای موارد، تمام بار ساختاری شعر را بر دوش می¬کشد.»14
شاملو نكتۀ جالبي را مطرح میكند: شعر نو دنبالۀ شعر كهن فارسي سِير كرد و امواج رود پرخروش شعر فارسی در زمانی دچار ايستايی و بينوايی شد و با شعر مشروطه و بعد هم شعر نو، جان تازهاي گرفت؛ بنابراين شعر كهن پشتوانۀ شعر نو و فرهنگ ادبي امروز ايران است.
«شعر نو دقيقاً دنبالۀ اصيل و منطقی شعر كهن فارسی است؛ روي شعر كهن تكيه می¬كنم؛ به اين دليل كوچك كه بسياری از شاعران نوگراي ايران، همين حالا هم ديگر جزو كلاسيكهای شعر فارسي به¬حساب می¬آيند.»15
سؤالي كه شاملو آن را جواب مي¬دهد، اين است كه آيا شعر هدف¬مند، شعر بهمعناي حقيقي بهشمار ميرود؟
«هدف شعر، رهايي انسان از منجلابي است كه اسير آن است؛ نه اين كه فقط از¬خود، برداشت شعري چنين و چناني به خواننده بدهد. طبعاً شعار سياسي يا عقیدتي نمی¬تواند ادعا كند كه شعر است؛ اما شعر ميتواند حامل هر پيامي باشد. به اعتقاد من، شعر كه درگير مسألهاي نباشد، فيالواقع آدامس است؛ جويده می¬شود؛ اما دليل ماينحلي به جونده نمیرساند.»16
همان¬طوركه شفيعي كدكني در موسيقي شعر می¬گويد، شعر خوب، عوامل شناختهشدهای دارد و البته عوامل ناشناخته و عوامل شناختهنشده، گاهي بخش عمدهای را تشكيل می¬دهد؛ شاملو هم معتقد است چون موضوعات هنري و از آن جمله شعر، تابع اصول و قواعد مشخص نيست، علم به¬شمار نمیآيد و لاجرم قابل تعريف نيست. شفيعي هم میگويد، عوامل شناختهنشده را نمیتوان بيان كرد. آدمي آن را حس ميكند و در ضمير خود جاودانه میيابد. ضمناً شاملو سليقة شخصي را در نقد، يكي از شاخصههاي مهم میداند:
«اگر تعريفی از شعر نداريم، شناختي از آن داريم كه به¬قدر كافي كارآيند است؛ هرچند كه اين شناخت برحسب دانش و بينش و درايت و ظرافت طبع و ديگر ظرافتهای مورد نياز، در افراد مختلف تفاوتهاي غيرقابل تصوری دارد.»17
شاملو به مسألة عشق در شعر كهن، متأسفانه يك¬بعدي نظر كرده؛ يعني صرفاً اشعار عاشقانۀ مجازی و زمينی را ديده است؛ درحاليكه عشق در شعر فارسی جاي¬گاه بسيار بلندی دارد. در آغاز از شاملو دراينباره بشنويم:
«در شعر كهن، عشق حادثهای تكراري بود و معشوق يا معشوقه موجود واحدي بود با تصويری تغييرناپذير. عشق حيات¬بخش و تكامل¬دهنده نبود؛ چيزی بود كه می¬بايست عاشق شوريدۀ عليالقاعده ناكام را خاكسترنشين كند. عاشق مجنونی بود خودآزار و معشوق، ديوانهای ديگرآزار؛ در حالی كه در اين¬باره می¬توان گفت كه عشق، محور ادبيات جهان است؛ همان¬گونه كه دليل خلق جهان است. عشق گنج آفرينش است كه به گونه¬های متفاوت بهظهور می¬رسد.»
شاملو در دفاع از شعر نو تا آن¬جا پيش می¬رود كه بها دادن به اوزان عروضي را بی¬حرمتی به زبان می¬داند و بهدنبال آن، حتي استفاده از كلمات سرۀ قديمي يا فرم قديمي كلمات را هم بی¬مورد می¬پندارد. اگرچه اين نظريه قدري تندگرايانه است، در تعريف شعر از ديدگاه شاملو لازم است به آن دقت كنيم.
«بها دادن به اوزان عروضي، حاصلش بيحرمتي به زبان است. هرگز را «هگرز» كردن و هنوز را به «نوز» تقليل دادن و جملهاي سهكلمهاي را به فرمان شاعر برده، وزن را در پنجشش كلمه پيچاپيچ بيان كردن، براي رسيدن به كجا؟ از اين كه بگذريم، با زنداني كردن سخن در سلول وزن، امكان دراماتيزه كردن شعر ازميان ميرود. درصورتيكه شعر بايد به مقدار كافي از اين امتياز بزرگ برخوردار باشد.» 18
همچنين در جاي ديگر ميگويد:
«من مطلقاً به وزن به¬عنوان يك چيز حتمي و ذاتي شعر اعتقاد ندارم و برعكس، معتقدم كه چون وزن، ذهن شاعر را منحرف ميكند، چون وزن مقادير محدودي از كلمات را در خود راه ميدهد و به روي بسياري از كلمات، درميبندد؛ درحاليكه ممكن است همين كلماتي كه در اين وزن راه نيافتهاند، در زمرۀ تداعيها و در مسير خلاقيت ذهن شاعر باشند.» 19
شاملو، وزن را باعث انحراف ذهن شاعر و انحراف جريان خودبه¬خودي شعر، يعني زايش طبيعي آن ميداند؛ اما قافيه را ميپذيرد:
«قافيه گاهي بسيار زيباست. قافيه به القاي مفهوم كمك ميكند و چون حالت مرجع دارد، توجه را بلافاصله برميگرداند به كلمۀ خاصي كه مورد نظر شاعر است و اين براي رساندن مفهوم، كمك بزرگي است؛ به همين جهت قافيه از نظر من داراي اهميت خاصي است.»20
بنابراين شاملو شعر نوي آزاد را هم¬راه با قافيه ـ آن¬ هم بهطرز نو ـ ميپذيرد و دوست دارد كه چنين سروده شود.
شاملو شعر سپيد و شعر آزاد را شعر امروز معاصر ميداند و وزن را در شعر نوي آزاد، زيبا ميبيند:
«در شعرهای آزاد، وزن هست. وزن صداي احساسات و انديشههاي ماست. مردم با صدا زودتر به ما نزديكی میگيرند. من خودم با زحمت كم¬وبيش و گاهي به¬آساني به موضوعهای شعر خودم، وزن ميدهم. با وجود اين، بسياری از قطعات شعر من، آزمايشهايی بوده است. من همۀ قطعات شعرهای خودم را نمیپسندم. مردم حق دارند؛ شعر افسون است. اما يك افسون خيرخواهانه، بايد ازحيث كلمات، شكل، وضع تعبير، جملهبندی و خصوصيات زبان و همه چيز با مردم به كنار بيايم. شعر بايد مردم را از خود گريزان نكرده، اول رو به خود بياورد.»21
شاملو فقط به «جان» شعر ميانديشد:
«در هرحال، براي من آن¬چه در مرحلۀ اول اهميت قرار دارد، «جان» شعر است؛ بیشائبة كلام و فوت¬وفنها. منظورم آن چيزی است كه میتواند برحسب توانايی¬های بالقوۀ شاعر، در بسياری از اشكال شناخته يا هنوز ناشناخته، از قوه به فعل درآيد و خواننده را متقاعد كند كه شعر همين است. اگر اين «آن» درش بود، بررسي انتقاداش دير نمی¬شود و اگر فاقد آن بود، ديگر حرف ندارد كه آن¬چه به دستت دادهاند، محصول همان به¬قول شما حقهبازی بابای جويای نامي است كه خواسته ازطريق لفاظي و روكاريهاي ديگر، خودش را به لقب «شاعر» مفتخر كند.»22
در بررسي نظريات شاملو دربارۀ شعر، به قالب غزل ميرسيم. او به هيچ¬وجه اين قالب شعر را قالبي نميداند كه امروز در شعر به¬كار آيد؛ درحاليكه امروزه در شعر معاصر نمونههاي خوبي از آن ارائه شده است؛ مانند غزلهاي علی معلم و شفيعی كدكنی.
«غزل شعر زمان ما نيست. اين حكم اول ماست و حكم آخر نيز، غزل ابزار خاص خودش را دارد. گمرك در كار است و جواز. زبان همراه زمان پيش میرود و گسترش میيابد اما غزل؟ نه! در غزل هيچ چيز از كاروان تندتر نمیرود. ماشينی در محدودۀ غزل راه ندارد و در آن¬جا آخرين وسيلۀ نقليه، كجاوه و محمل است.» 23
شاملو، در جاي ديگر هنگام صحبت كردن از غزل ميگويد:
«شعر والاترين هنرهاست. شاهِ هنرهاست؛ اما من میگويم كه غزل شعر روزگار ما نيست يا در روزگار ما ديگر عمر غزل سر آمده است؛ سر آن ندارم كه چيز ديگري را جانشين آن كنم. اي بسا كه هنوز حتي مجال يا امكان آنكه غزل¬سراي اول، حافظ اعجوبه را به¬درستي بشناسيم، دست نداده باشد تا آقايان گرتهبردار دست¬كم دريابند كه آن شاعر حيرتانگيز، در درون عمر خويش، در آن عصر بیرحم غارت¬گری و خونريزی و بيهودگی، درگيرترين و پردلترين كسی بوده است؛ نه عياشی سينه¬چاك و چشمچرانی مي¬خواره، نه شاهدبازي حرفهاي. پس نيت من از غزل، نه فرم و شكل غزل است كه مايحتوی غزل است و اين بازی لوس غزلسازی.»24
شاملو در مقابل كسانی كه شعر نو را نپذيرفتهاند، جبهه میگيرد: «شعر در حال حاضر يافته شده است و تلاش قصيدهسازان و غزلسرايان و معركهگيران هم ديگر تلاشی عبث است.»25
شاملو دربارة شعر سپيد میگويد:
«شعر سپيد از وزن و قافيه، از آرايش و پيرايش، احساس بينيازی شايد نكند؛ اما از آن محروم است و شايد بتواند از آن محروم نماند؛ لكن تظاهر به بينيازی میكند. شعر سپيد شايد رقصی است كه به موسيقی احساس نياز نمیكند. درحقيقت شعر سپيد شعري است كه نميخواهد بهصورت شعر درآيد. شعري كه برای شدن و از قوه به فعل درآمدن، قالب بیرنگ خود را ـ شكل ذهنی و مجرد ـ را درخواست میكند؛ با هر چيز اضافي، با هر قافيهای، بيگانگی و بيحوصلگی نشان میدهد.»26
همچنين معتقد است:
«به¬گمان من شعر سپيد خيلی به¬زحمت ميتواند نوعي شعر شمرده شود. اگر دعوای مدعيان برسد، آن است كه شعر سپيد نمیتواند نوعی شعر شمرده شود؛ حق با ايشان است و به¬كار گرفتن كلمۀ شعر از برای ناميدن آن حتي ازروی اجبار نيز نبوده است. شعر سپيد از وزن و قافيه، از آرايش و پيرايش، احساس بینيازی شايد نكند؛ اما از آن محروم است و شايد بتواند از آن محروم نماند؛ ليكن تظاهر به بینيازی ميكند. نمیدانم.»27
شاملو شعر آزاد را چنين تعريف ميكند:
«نيت من از شعر آزاد، نوعي شعر است؛ هم¬چنان¬كه رباعی يا غزل نوعی است از شعر. شعر آزاد، شعری است كه وزن آن از وزن شعر كهن فارسی كاملتر شده است؛ بدين شكل كه از يك بحر عروضی، نه همان مجموعه افاعيل؛ بلكه تنها يك واحد آن بهكار گرفته شود. در شعر آزاد، انديشه، در جامۀ موزونی متناسب به اندامهای خويش، به آزادی میخرامد و گرفتار اين بايستنی نيست كه اگر جامۀ عاريت تنگ درآمد، از هيكل خود بتراشد و اگر برخلاف آن، شال و دستاری به خود پيچد تا جامة گشاد برقامت او فرو نيفتد.»28
دربارة نقش قافيه در شعر آزاد نيز معتقد است:
«در شعر آزاد قافيه نيز به دل¬خواه يا به اجبار آورده نمیشود و جزو صورت شعر نيست؛ بلكه از سيرت آن مايه میگيرد. در شعر آزاد، روی قافيه نيز چون وزن، با سخن و با نحوۀ بيان انديشه است. اسباب بزرگ و وسيلۀ آرايش ظاهر نيست؛ از روي حساب در كار مینشيند و لاجرم زيباست؛ چراكه مفيد است. شعر آزاد، شعر نيماست و «مرغ آمين» نيما نمونۀ كامل و درخشان و نمونۀ بینظير شعر آزاد است.»29
شاملو خود را پيرو نيما می¬داند؛ ولي كار خود را متفاوت از او معرفی میكند و میگويد كه مقلد او نيست:
«من شعر را از نيما آموختم. اگر به همان¬كه او به من آموخت، اكتفا میكردم و مثلاً به سطح او هم میرسيدم، فوقش شما امروز دو تا نيما ميداشتيد. خوب، نيما كه حرفش را زده، كارش را كرده بود. مقلدش ديگر چه داشت بگويد؟»30
شاملو احترام خاصي براي نيما (بهعنوان بنيانگذر شعر نو) قائل است؛ درحاليكه افرادي چون فريدون توللي خود را بنيان¬گذار بيچون¬وچراي شعر نو ميخوانند و شعر نيما را ترهاتي هم¬چون شير بييال و دم (و شعر بتتراشان).
اخوان، همصدا با احمد شاملو میگويد كه بدعتهای نيما گسترش منطقی شيوۀ آن¬ها است؛ يعنی نيما اشكال و اقسام پيشين شعر را نفی نكرده، بلكه شكل و قِسم تازهای بر قوالب كهن افزوده است (بدعت¬ها و بدایع نيما يوشيج).
به اين ترتيب، احمد شاملو دربارۀ شعر نو ديدگاههای قابل توجهی دارد كه میتواند در نقد ادبي مورد استفاده قرار گيرد. نظرياتی كه غالباً مستدل و حسابشده است.

پي¬نوشتها
1ـ جلالي: قناري به روايت سوم، ص 115 .
2ـ صاحب¬اختياري: احمد شاملو شاعر شبانه¬ها و عاشقانه¬ها، ص 81.
3ـ همان: 89 .
4ـ پاشايي: نام همۀ شعرهاي تو، ص 679.
5ـ همان: 759 .
6ـ همان: 68 .
7ـ محمدعلي: گفت¬وگو با احمد شاملو، محمود دولت آبادي، مهدي اخوان ثالث، ص 44.
8ـ حريري: دربارۀ هنر و ادبيات، ص 59.
9ـ همان: 64 .
10ـ همان: 69 .
11ـ همان: 144 .
12ـ پاشايي: نام همۀ شعرهاي تو، ص 679
13ـ حريري: دربارۀ هنر و ادبيات، ص 52.
14ـ همان: 59 .
15ـ محمدعلي: گفت¬وگو با احمد شاملو، محمود دولت آبادي، مهدي اخوان ثالث، ص 60.
16ـ همان: 64.
17ـ حريري: دربارۀ هنر و ادبيات، ص 24.
18ـ همان: 173.
19ـ صاحب¬اختياري: احمد شاملو شاعر شبانه¬ها و عاشقانه¬ها، ص76.
20ـ همان: 77.
21ـ پاشايي: نام همۀ شعرهاي تو، ص621.
22ـ حريري: دربارۀ هنر و ادبيات، ص 177.
23ـ شاملو: از مهتابي به كوچه، ص 8.
24ـ همان: 11.
25ـ صاحب¬اختياري: احمد شاملو شاعر شبانه¬ها و عاشقانه¬ها، ص80.
26ـ همان: 92.
27ـ مجابي: شناخت¬نامة احمد شاملو، ص 406.
28ـ همان: 406.
29ـ همان.
30ـ حريري: دربارۀ هنر و ادبيات، ص 72.
منابع
جلالي، بهروز: قناري به روايت سوم، نشر روزگار، 1383.
حريري، ناصر: دربارۀ هنر و ادبيات؛ گفت¬وگو با احمد شاملو، چاپ پنجم، تهران: انتشارات نگاه، 1385.
شاملو، احمد: از مهتابي به كوچه، تهران: نشر توس، 1375.
صاحب¬اختياري، بهروز: احمد شاملو شاعر شبانه¬ها و عاشقانه¬ها، نشر هيرمند، 1381.
ع.پاشايي: نام همۀ شعرهاي تو (2ج)، چاپ دوم، تهران: نشر ثالث، 1382.
مجابي، جواد: شناخت¬نامة احمد شاملو، چاپ سوم، تهران: نشر قطره، 1381.
محمدعلي، محمد: گفت¬وگو با احمد شاملو، محمود دولتآبادي، مهدي اخوان ثالث، نشر روزگار، 1383.








این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 81]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن