محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827699368
تلفظ اسم هاي خارجی در فارسی
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
اسمهای خارجی را، که مهمّترین آنها اسم مکان یا اسم شخص است، می توانیم به سه گروه تقسیم کنیم:
گروه اوّل اسمهایی است که در گذشته با تلفظهایی معیّن در زبان فارسی تداول پیدا کرد، وارد فرهنگ زبانی شد و دیگر صلاح نیست که به سلیقۀ یا حکم کسی تغییر کند. مثلاً کشور یونان از وقتی که در زبان فارسی بعد از اسلام ذکر آن رفته است، همیشه «یونان» بوده است و به سه فیلسوف بزرگ آن کشور هم می گفته ایم سقراط، افلاطون و ارسطو. کار نداشته ایم که یونانیها خودشان اسم این فیلسوفها را چگونه تلفظ می کرده اند یا می کنند. در متنهای ادبی، فلسفی و تاریخی کلاسیک فارسی گاهی به جای ارسطو نوشته اند «ارسطاطالیس»، ولی این تلفظ تداول پیدا نکرده است. ضمناً چون این جور اسمها از راه ترجمۀ متنهای عربی وارد فارسی شده است، ما همان املای عربی آنها را حفظ کرده ایم، هرچند که بعضی از واجهای (phoneme) آنها را مثل عربها ادا نمی کنیم. مثلاً حرف « ط» در ارسطو در فارسی «ت» تلفظ می شود، امّا این اسم را به صورت «ارستو» نمی نویسیم.
این واقعیت که خطّ ما از خطّ عربی اقتباس شده است، واقعیتی است انکار ناپذیر و جزئی است از تاریخ ما و مثل بقیۀ ملتهای جهان که بسیاری از عنصرهای فرهنگشان را از فرهنگهای دیگر اقتباس کرده اند، چنین اقتباسی را یکی از مانعهای پیشرفت اساسی و واقعی خود نمی دانیم و با «سغرات» نوشتن «سقراط» خود را فریب نمی دهیم تا از تغییرهای لازم در فکر و فرهنگ خود غافل بمانیم.
گـروه دوّم، کـه غـالـباً اسـمهـای مکـان یا جـغرافـیایی اسـت، به دلیلهای مختلف در چند قرن گذشته تغییر کرده است و دیگر نمی توانیم از آن مکانها با اسمهای «عتیق» آنها یاد کنیم. مثلاً زمانی در ایران از دریای سرخ با نام «دریای قلزم» یاد می کردند. بعد آن را با نام «بحر احمر» شناختند، و حالا مدّتی است که به آن «دریای سرخ» می گویند، همان طور که به «بحر اسود» هم «دریای سیاه» می گویند.
بعضی از اسمهای مکان از کلمه هایی ساخته شده است که مفهوم آنها به زبانهای دیگر قابل ترجمه است، مثل «بحر الاحمر» عربی که در انگلیسی Red Sea، در فرانسوی Mer Rouge، در اسپانیایی Mar Rogo، و در فارسی «دریای سرخ» نامیده می شود. امّا صورت عربی این اسم مکان، یعنی «بحر احمر»، مدّتی دراز در فارسی تداول یافت، در حالی که اوّل بار اگر با توجّه به معنای اسم، به آن «دریای سرخ» گفته بودند، همان کاری را کرده بودند که در دیگر زبانهای معتبر جهان شده بود، و این بلاتکلیفی پیش نمی آمد که امروز بعضی از فارسی زبانان به آن «بحر احمر» بگویند و بعضی «دریای سرخ». همین امر در مورد اسم «بحر المیت» صدق می کند که در انگلیسی Dead Sea، در فرانسوی Mer Morte، در اسپانیایی Mar Muerto است، و در فارسی هم می توانیم به آن «دریای مرده» بگوییم، امّا هنوز هم این اسم جغرافیایی برای بسیاری از فارسی زبانان به صورت «بحرالمیت» مانده است.
آنچه در مورد این اسمها مهمّ است، کاربرد همگانی یکی از آنها و منسوخ شمردن دیگری است تا ضبط آن در همه جا و برای همه یکسان باشد. مثلاً «اقیانوس آرام» (Pacific Ocean) در فارسی «اقیانوس کبیر» هم خوانده می شده است، و صلاح آن است که امروز فقط از آن با اسم «اقیانوس آرام» یاد کنیم.
مشکل بزرگ امروزه برای بسیاری از نویسندگان و مترجمان این است که با بسیاری از اسمهای خاص مکان و بعضی از اسمهای خاص کسان، از راه مطالعۀ یک زبان خارجی، مخصوصاً زبان انگلیسی آشنا شده اند و در فارسی چندان مطالعه ای ندارند تا به فارسی معمول این اسمها برخورده باشند. مثلاً «طرابلس» واقع در شمال لیبی و «طرابلس» واقع در لبنان را «تریپولی» (Tripoli) می گویند، و «صیدا» در لبنان را «صیدون» (Sidon)، «سیبری» را «سایبریا» (Siberia)، «لیبریه» را «لایبریا» (Liberia)، «مقدونیه» را «ماسدونی» یا «مسدونی» (Macedonia)، «نیجریه» را «نایجریا» (Nigeria)، «لتونی» را «لاتویا» (Latvia)، «لیتوانی» را «لیتوانیا» (Lithuania)، «استونی» را «استونیا» (Estonia)، و مانند اینها.
گروه سوم اسمهای خاصّ کسان یا مکانهای جغرافیایی جدید است که املا و تلفظ آنها در فارسی هم مثل زبانهای دیگر سابقه ای ندارد و از ابتدای ورود این اسمها به فرهنگ زبانی فارسی، باید برای املا و تلفظ آنها از قاعده ای ثابت پیروی کرد، به این معنی که آنها را، تا آنجا که واجهای بی آوا (consonants) و واجهای آوایی (vowels) فارسی اجازه می دهد، نزدیک به تلفظ زبان بومی نوشت و تلفظ کرد. مثلاً ممکن است که در گزارش یا خبری به Maubeuge بربخوریم که اسم شهری است در شمال فرانسه. باید کاری به این نداشته باشیم که این اسم را در انگلیسی یا زبانهای دیگر چگونه تلفظ می کنند و آن را «موبوژ» بنویسیم و تلفظ کنیم تا به اصل فرانسوی آن نزدیک باشد. یا اگر اسم یک شخصیت عرب در انگلیسی به صورت Abdul Razak نوشته شده باشد، آن را به «عبدل رازاک» تبدیل نکنیم، بلکه به صورت «عبدالرزّاق» بنویسیم.
می دانیم که بعضی از اسمهای خاصّ، مخصوصاً اسمهایی که زمینۀ مذهبی دارد، در میانن قومهای مختلف، با تلفظهای مختلف، به کار می رود. مثلاً «یوسُف» (با ضمّ سین) که ما آن را از عربی گرفته ایم و معمولاً «یوسِِف» (با کسر سین) تلفظ می کنیم، در انگلیسی Joseph است با تلفظ «جوزف»، در فرانسوی Joseph است با تلفظ «ژوزف»، در روسی Yossif است با تلفظ «یوسیف»، در آلمانی Joseph است با تلفظ «یُسِف»، در اسپانیایی Jose است با تلفظ «خوزه» و در زبانهای دیگر با املا ها و تلفظهای دیگر. بنابر این اگر در یک متن انگلیسی مثلاً به Joseph Chenier، شاعر فرانسوی، برخوردیم، آن را نه به صورت «جوزف شنینه»، بلکه به صورت «ژوزف شنیه» می نویسیم، و اگر به Joseph Adamov بر خوردیم، درست آن است که این اسم را در فـارسی با تلفظ انگلـیسی آن که «جـوزف آدامـوو» است، ننویسیم و آن را به صورت «یوسیف آداموف» برگردانیم. البته در مورد اسمهای خاصّی که در ابتدا نه از راه زبان بومی، بلکه از راه زبانهای دیگر وارد فرهنگ زبانی فارسی شده است، از جمله فرانسوی و انگلیسی، دیگر صلاح نیست که آنها را با املا و تلفظ بومی بنویسیم، از آن جمله اسم کوچک «استالین» که در فارسی به ندرت با تلفظ روسی و به صورت «یوسیف» نوشته و تلفظ شده است، امّا آن را به صورتهای «جوزف» و «ژوزف» نوشته اند.
در گذشته ما بسیاری از نامهای گوناگون را یا از راه عربی می گرفتیم، یا از راه زبان فرانسوی. زبان عربی برای فارسی در حکم زبان لاتین است برای زبان انگلیسی و از راه ادبیات و به وامگیری کلمه ها و خطّ ، با زبان فارسی پیوندهایی ناگسستنی دارد. زبان فرانسوی هم پیش از انگلیسی و زبانهای دیگر برای ایرانیان تحصیلکرده و فرهیخته زبان علم و فرهنگ جهانی بود ، و از این گذشته از حیث آهنگ کلام، کم و بیش، از هر زبان دیگر به فارسی نزدیکتر است. برای مثال به چند لغت که با تلفظ فرانسوی وارد فارسی شده است، نگاه می کنیم:
آباژور (abat-jour)، کمد (commode)، کراوات (cravate)، آپارتمان (appartement)، پارلمان (parlement)،آسانسور ((ascenseur،
شیمی (chimie)، فیزیک (physique)، فیزیولوژی (physiologie)، رادیولوژی (radiologie)، رادیوگرافی (radiographie)، هیپنوتیزم (hypnotisme)، ماشین (machine)، مبل (meuble)، ماساژ (massage)، گاراژ (garage)، سرنگ (seringue)، آمپول (ampoule)، آژانس (agence)، و بسیار و بسیار کلمه های دیگر. این کلمه ها مثلاً با تلفظ انگلیسی از حیث لحن و آهنگ اصلاً نمی تواند در جملۀ فارسی بنشیند، در حالی که فرانسوی زبان هم آنها را تقریباً همان طور تفظ می کند که ما فارسی زبانان تلفظ می کنیم. و حالا برای مثال به چند لغت که از راه عربی وارد فارسی شده است، نگاه می کنیم:
قانون (یونانی)، اقلیدس (یونانی)، اسطرلاب (یونانی)، منجنیق (یونانی)، اقلیم (یونانی)، فلسفه (یونانی)، هندسه (فارسی: اندازه)، قیصـر (لاتینی)، موسـیقی (یونانی)، کیـمیا (یونانی)، سـفسـطه (یونانی)، جغرافیا (یونانی)، اقیانوس (یونانی)، ناموس (یونانی)، لغت (یونانی)، ققنوس (یونانی)، اکسیر (یونانی)، بوطیقا (یونانی)، فردوس (فارسی، پردیس)، خندق (فارسی، کنده، کندک)، اسفنج (یونانی)، ابریق (فارسی، آبریز)، اسطبل (لاتینی)، ساباط (سریانی)، شاغول (عبرانی). اینها و بسیار کلمه های دیگر ابتدا از جانب عربها از یک زبان غیر عربی، مخصوصاً یونانی، گرفته شد و بعد فارسی زبانان آنها را از عربی گرفتند. از شگفتیهای حیطۀ زبان یکی هم این است که فارسی زبانان حتی بعضی از کلمه های در اصل فارسی را فراموش کردند و بعد «معرّب شدۀ» آنها را به کار بردند.
یک نکتۀ دیگر هم دربارۀ اسمهای خاصّ باید گفته شود و آن مربوط به اسمهای مرکّب عربی ای است که بسیاری از مسلمانان کشورهای غیر عربی جهان در نامگذاری از آنها استفاده می کنند، مثل عبد الرّحمان، شمس الحقّ، منیب الرّحمان، شمس العالم، ضیاءالحق، مجیب الرّحمان، ریاض الحق، مجیب الاسلام، رضوان الدیّن و مانند اینها. در روزنامه های چاپی و اینترنتی معمولاً املای لاتینی این اسمها را به صورتهایی می آورند که با اصل عربی آنها تطابق ندارد. از این گذشته چون با معنای این اسمها آشنایی ندارند، جزء های ترکیبی آنها را تشخیص نمی دهند. در نتیجه تصوّر می کنند که مثلاً «منیب الرّحمان» که آن را «Munibur Rahman» می نویسند، شامل دو اسم است: یکی «منیبر» (Munibur)، و دیگری «رحمان» (Rahman)، و آنوقت در ادامۀ خبر از او فقط با «Munibur» (منیبُر) یاد می کنند. در خبری دربارۀ یک تصادف می خوانید:
«...twenty passengers, including Mujibul, injured.»
«بیست مسافر از جمله مجیبــّـل، مجروح شدند.» در مقدمۀ خبر این شخص «Mujibul Haq» (مجیب الحق) معرفی می شود و بعد خبرگار به خیال خود از او با یکی از دو اسمش یاد می کند، که باید «مجیب» باشد، ولی می شود «مجیبـول». مترجمان فارسی زبان در برخورد با این اسمها باید توجّه داشته باشند که هیچوقت یک نیمه از این اسمهای مرکب «عربی-اسلامی» را، آن هم به صورتی که در انگلیسی نوشـته می شود، به خط فـارسی برنگـردانند، بلکه تمام اسم را بیاورند. بسیاری از نویسندگان و گویندگان رسانه های گروهی انگلیسی ناآگاهانه تصوّر می کنند که اسمهایی مثل «Abdul»، «Shamsul»، «Ziyaul»، «Munibur»، «Abdur»، «Riyadhul»، «Mujibur»، «Uddin» و مانند اینها وجود دارد، حال آنکه این اسمها به ترتیب عبدالرّحمان، شمس الحق، شمس العالم، ضیاء الحق، ضیاء الرّحمان، منیب الرّحمان، عبدالرّحمان، ریاض الحق مجیب الرحمان، و رضوان الدّین بوده است.
ظاهراً این جور اسمها امروزه برای بعضی از خود مسلمانهای غیر عرب و همچنین عربهای مسلمان و غیر مسلمان هم مشکل ایجاد می کند. مثلاً یک داور فوتبال سنگاپوری هست که اسم غیر بومی او در انگلیسی به صورت «Shamsul Maidin» و «Maidin Shamsul» می آید. من به «Search Engine» فارسی گوگل مراجعه کردم و در سایتهای فارسی و عربی به این ضبطهای متفاوت برخوردم:
سایتهای فارسی: شمسول مایدین، میدین شمسول، شمسول محیی الدین، معایدین شمسول، شمس الماعدین، شمسول مائدین...
سایتهای عربی: شمسول مایدن، شمسول مادنین، معایدین شمسول، ماعدین شمسول، شمسول مایدین، مایدین شمسول، شمسول مادین، میدین شمسول، شمسول محیی الدین، شمسول مادیان، شامسول مادین...
خلاصه آنکه این جور اسمهای عربی که از دو کلمه ترکیب شده است، هر دو کلمۀ آنها با هم یک معنای واحد دارد و باید هر دو کلمه همیشه با هم بیاید و آوردن یک کلمۀ آنها به تنهایی، آن هم در ترکیب با حرف تعریف «ال» (definite article)، درست نیست. مثلاً اسم مرکّب «شمس الواعظین»، «شمسول»، «واعظین»، «شمس» یا «اول واعظین» نیست، همیشه «شمس الواعظین» است.
حرف تعریف «ال» و حرفهای شمسی و قمری
حرف تعریف (definite article) در زبان عربی «اَل» است که بر سر اسـم می آید و آن را معرفه می کند، مثل العالم، الکتاب، الشمّس،
القمر، المعتصم، و مانند اینها. حرفهای زبان عربی به دو گروه تقسیم می شود، یکی گروه «شمسی» و دیگری گروه «قمری». حرفهای شمسی آن گروه از حرفهای الفبای عربی است که در موردی که حرف تعریف «ال» بر سر اسمی بیاید که با یکی از حرفهای شمسی شروع شود، «ل» حرف تعریف تلفظ نمی شود، ولی حرف اوّل اسم که شمسی است، مشدّد می شود، یعنی دوبار تلفظ می شود، مثل کلمۀ «شمس» که حرف اوّل آن شمسی است و «ال» که بر سر آن بیاید، با اینکه به صورت «الشّمس» نوشته می شود، آن را «Ash-Shams» تلفظ می کنند. اسم این حرفها را هم از همین کلمۀ «شمس» گرفته اند. حرفهای شمسی عبارت است از: ت ، ث ، د ، ذ ، ر ، ز ، س ، ش ، ص ، ض ، ط ، ظ ، ل ، ن. به نمونه های زیر نگاه می کنیم:
- ت، تصمیم، التـّصمیم، At-Tasmim
- ث، ثبات، الثـّبات، As-Sabat
- د، دهر، الدّهر، Ad-Dahr
- ذ، ذلیل، الذ ّلیل، Az-Zalil
- ر، رمضان، الرّمضان، Ar-Ramazan
- ز، زهراء، الز ّهراء، Az-Zahra"
- س، سلیم، السّلیم، As-Salim
- ش، شمس، الشـّمس، Ash-Shams
- ص، صواب، الصـّواب، As-Savab
- ض، ضرب، الضـّرب، Az-Zarb
- ط، طلب، الطـّلب، At-Talab
- ظ، ظاهر، الظـّاهر، Az-Zaher
- ل، لطیف، الـّطیف، Al-Latif
- ن، نظام، النـّظام، An-Nezam
حرفهای «قمری» حرفهایی است که در موردی که حرف تعریف «ال» بر سر اسمی بیاید که با یکی از حرفهای قمری شروع شود، «ل» حرف تعریف تلفظ می شود، مثل کلمۀ «قمر» که با «ال» حرف تعـریف به صـورت «القـمر» نوشته می شود و آن را Al-Qamar
تلفظ می کنیم. اسم این حرفها را هم از همین کلمۀ «قمر» گرفته اند. حرفهای قمری عبارت است از ب ، ج ، ح ، خ ، ع ، غ ، ف ، ق ، ک ، م ، ه ، و ، ی. در اینجا نمونه هایی می آورم:
- ب، بصر، البصر، Al-Basar
- ج، جواب، الجواب، Al-Javab
- ح، حمد، الحمد، Al-Hamd
- خ، خسیس، الخسیس، Al-Khasis
- ع، عین، العین، Al-Ayn
- غ، غریب، الغریب، Al-Gharib
- ف، فرار، الفرار، Al-Farar
- ق، قمر، القمر، Al-Qamar
- ک، کاسب، الکاسب، Al-Kaseb
- م، معمول، امعمول، Al-Ma"mul
- ه، هلال، الهلال، Al-Helal
- و، وادی، الوادی، Al-Vadi
- ی، یوم، الیوم، Al-Yowm
امّا کلمۀ «آل» به معنی «خاندان» که در ابتدای بعضی از اسمهای خاصّ عربی می آید، ربطی به حرف تعریف «ال» ندارد و همیشه به عنوان یک کلمۀ مستقل می آید و نباید آن را با «ال» اشتباه کرد. وقتی که در زبان انگلیسی اسمی باحرفهای لاتینی نوشته می شود، مترجمان در برگرداندن آن اسم به خطّ فارسی باید توجّه به این تفاوت داشته باشند و اسم را به صورتی نادرست ننویسند و به صورتی نادرست تلفظ نکنند. برای مثال چند اسم خاصّ عربی را که از گوگل فارسی گرفته ام، در اینجا می آورم. کلمۀ «آل» در این اسمها «ال» حرف تعریف نیست و به معنی خاندان است، چناکه در فارسی به جای «آل» در این موردها از پسوند نسبی «ی» استفاده می کنیم و مثلاً می گوییم شاه عبّاس صفوی (آل صفی)، شاه حسین صفوی (آل صفی).
نمونه ها:جاسم آل ثانی، شیخ صالح بن فوزان آل فوزان، محمّد بن راشد آل مکتوم، شیخ علی آل محسن، شیخ عبدالله بن محمّد آل ماجد،
عبدالعزیز بن عبالرّحمن بن فیصل آل سعود، نهیان بن زائد آل نهیان، شیخ صالح آل طالب، الشّیخ نهیان بن مبارک آل نهیان، شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی، شیخ جابر الصـّباح آل صباح.
در گزارشهای انگلیسی غالباً نویسندگان که با زبان عربی آشنایی ندارند، یا آشناییشان با آن بسیار کم است، در بازنویسی (transliteration) اسمهای عربی به خطّ لاتینی، تفاوتی بین «آل» به معنی خاندان و «ال» در مقام حرف تعریف قائل نمی شوند. مثلاً «عبدالعزیز الحکیم» را که «ال» آن حرف تعریف است، به این صورتها می نویسند: Al-Hakim, Al Hakim, al-Hakim, al Hakim و «خلیفه آل ثانی» را که «آل» آن به معنی «خاندان» است، به این صورتها می نویسند:Al-Thani, Al Thani, al-Thani, al Thani و این خود گواهی است بر اینکه تفاوت حرف تعریف «ال» با «آل» به معنی خاندان را درک نمی کنند، امّا از مترجم و نویسندۀ فارسی زبان انتظار می رود که متوجّه این تفاوت باشد.
نام ماههای فرنگی در فارسی
در فارسی ایرانی ماههای فرنگی با تلفظ فرانسوی آنها به کار می رود، امّا بعضی از مترجمان، مخصوصاً آنهایی که زندگی در محیط انگلیسی زبان در زبان فارسی گفتاری آنها تأثیر گذاشته است، بعضی از ماهها را با تلفظ انگلیسی و بعضی را با تلفظ فرانسوی به کار می برند. بهتر است که همۀ ماهها را با تلفظ فرانسوی به کار ببریم. در فارسی افغانستان گونه ای از تلفظ انگلیسی ماهها تداول پیدا کرده است.
در فارسی افغانی در فارسی ایرانی
جنوری ژانویه
فبروری فوریه
مارچ مارس
اپریل آوریل
مِی مِه
جون ژوئن
جولای ژوئیه
اگست اوت
سِپتامبـِر سپتامبر (با «ب» ساکن)
اکتوبـِر اکتبر (با«ب» ساکن)
نوامبـِر نوامبر (با «ب» ساکن)
دسامبـِر دسامبر (با «ب» ساکن).
نام کشورها، ملتها و صفتهای نسبی
برای توضیح دربارۀ این موضوع ابتدا به چند نمونه از کاربردهای نادرست در مورد نام کشورها، قومها، ملتها و صفتهای نسبی آنها نگاه می کنیم. این نمونه ها را از گوگل فارسی گرفته ام. صورت درست این کاربردها را در پرانتز می آورم.
- پنجهزار و پانصد افغانی (افغان) در استان بوشهر ساکن هستند.
- بیش از دو و نیم میلیون افغانی (افغان) در فصل بسیار سخت زمستان این کشور با کمبود شدید موادّ غذایی روبه رو خواهند شد.
- افغانیهای (افغانهای) مقیم ایران.
- دوستداران موسیقی افغان (افغانی) در تاجیکستان امروز...
- عبدالرّحمان موسیقی افغان (افغانی) را خوب می شناسد.
- سابقۀ نشر ادبیات افغان (افغانی) در نشریات فارسی زبان.
- رمان مملوّ از واژه ها و عبارات افغان (افغانی) است و با دستور زبان افغان (افغانی) روایت می شود.
- چندین رادیوی عرب زبان (عربی زبان) که برنامه های خود را در کشور فرانسه پخش می کنند...
- با آمدن اسلام به ایران تأثیرات زیادی در موسیقی عرب (عربی) و ایران (ایرانی) صورت گرفت.
- مراسم هشتادمین سال انتشار کتاب نمونه ادبیات تاجیک (تاجیکی) برگزار می شود.
- رمانس در واقع آثاری است که به زبان رومانی (رومانیایی) نوشته شده اند (شده است).
- اکثر این صعودها توسّط افراد روسی (روس) انجام پذیرفت.
- او در حاشیۀ کارهای علمی خویش مدّتی در فنون ادبی زبان روس (روسی) به مطالعه و تحقیق برخاست (!).
- دیگر اهمیتی به زبان و فرهنگ ترک (ترکی) نمی داد.
- موسیقی ترک (ترکی) و عرب (عربی) و هند (هندی) و ایران (ایرانی) یک موسیقی بی لهجه ای (!) است.
باید توجّه داشت که «افغان»، «عرب»، و «ترک» اسم قوم است و هر چیزی که به این قومها نسبت داده شود، به صورت صفت نسبی (اسم قوم + پسوند نسبی «ی») بیاید. ملتهایی که امروز در کشورهایی با مرزهای معین زندگی می کنند، نامهایی دارند که در همۀ موردها با نام قومیت آنها ارتباط مشخّصی ندارد. مثلاً کشور «چین» داریم که در مورد مردم، زبان، فرهنگ و دیگر چیزهای وابسته به آن صفت نسبی «چینی» را به کار می بریم. امّا کشورهای متعدّدی داریم که ملتهای آنها خود را قوماً «عرب» می دانند. این کشورها به طور عامّ «کشورهای عربی» هستند و زبان و فرهنگ و ادبیات و موسیقی آنها «عربی» است. آمریکا نام یک کشور است. ملیت مردم آن «آمریکایی» است، زبان آن «انگلیسی» و مثلاً ادبیات آن «آمریکایی» است.
اگر در موقع یاد کردن از کشورها، ملتها، زبانها، فرهنگها و دیگر چیزهای وابسته به ملتها، به این نکته توجّه داشته باشیم، مثلاً نخواهیم گفت «زبان رمانی»، و خواهیم گفت «زبان رمانیایی».
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4859]
-
گوناگون
پربازدیدترینها