تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833563134
نبرد پرتوها
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: در زمان جنگ اول جهانی امکان نداشت که یک بمب افکن برای بمباران شبانه اعزام شود و بتواند در تاریکی شب هدف خود را یافته و به دقت بمباران کند. اما در فاصله بین دو جنگ، تکنولوژی الکترونیک پیشرفت زیادی کرده بوذ. در ابتدای جنگ دوم جهانی، لوفت وافه -با بهره گیری از تکنولوژی الکترونیک-می توانست شبها به اهداف خود در بریتانیا حمله کند. هر دو طرف دانشمندان خود را بکارگرفتند تا بتوانند تلفات بیشتری به طرف دیگر واردکنند یا از واردشدن تلفات به نیروها و ذخایر خود جلوگیری کنند. در این جنگ، تکنولوژی در برابر تکنولوژی و علم در برابر علم قرارگرفت و این نبرد اندیشه ها، نبرد پرتوها نام گرفت. سربازان این نبرد نه لباس خاکی بلکه لباس آزمایشگاه پوشیده بودند و به جای تفنگ و نارنجک در دستانشان اسیلوسکوپ و لامپ خلا داشتند. در انتها، دانشمندان بریتانیایی -در وزارت هوانوردی- با دانشمندان آلمانی وارد نبرد شدند و آنها را از میدان به درکردند.
پس زمینه
به دلیل تهدید رهگیرها و افزایش قدرت سیستمهای ضدهوایی، آلمان و بریتانیا قبل از آغاز جنگ جهانی دوم استراتژی خود را برپایه بمبارانهای شبانه بناکردند. به هرحال، مشکل اصلی این استراتژی پیداکردن اهداف در شبها توسط خدمه بمب افکن بود مخصوصا زمانی که خاموشی های زمان جنگ دیدن هدف را غیرممکن می کردند.
نیروی هوایی سلطنتی سرمایه گذاری سنگینی برای آموزش ناوبران خود انجام داد و هواپیماهای خود را به ابزارهای گوناگون ناوبری مجهز کرد. در بمب افکنها اتاق مخصوصی به ناوبر اختصاص داده شد تا بتواند محاسبات خود را انجام دهد. آنها با شروع جنگ استفاده از سیستم خود را آغاز کردند و درابتدا از موفق بودن آن خوشحال بودند. درحقیقت، این بمباران ها کاملا بی اثر بودند. تعداد زیادی از بمبها کیلومترها دورتر از اهدافشان رها شدند.
درعوض، لوفت وافه سرمایه گذاری سنگینی بر روی ناوبری رادیویی انجام داد تا بتواند همان مشکل را حل کند. آنها قبلا در هنگام توسعه سیستم فرود بدون دید در فرودگاه هایشان -در میانه دهه 30- با چنین مسائلی دست و پنجه نرم کرده بودند. این سیستم فرود کور، لورنز نام داشت. آنها تعداد زیادی از بمب افکنها و فرودگاه هایشان رابه این سیستم مجهز کردند تا بمب افکنها بتوانند در شب یا هوای بد به راحتی فرود بیایند.
این سیستم اساسا از دو پرتو رادیویی استفاده می کرد. این پرتوها به گونه ای تنظیم شده بودند که پهن باشند و در قسمتی با هم همپوشانی داشته باشند. این قسمت همپوشانی شده دقیقا در مرکز باند فرود قرار می گرفت. آنتها به صورت متناوب تغذیه می شدند به گونه ای که یک پرتو فقط از صدای "نقطه" و دیگری فقط از صدای "خط" تشکیل می شدند. فضایی که هم نقطه ها و هم خطها به گوش می رسیدند، همان فضای همپوشانی شده توسط دو آنتن بود. این فضا به اندازه کافی پهنا داشت تا خلبان آن را بیابد و به وسیله آن به ابتدای باند هدایت شود. آلمانها از فرکانس بین 28 و 35 کیلو هرتز برای لورنز استفاده می کردند. با اینکه این سیستم ساده بود ولی احتیاج به خلبانهایی با مهارت داشت که با مشکلات ابزارهای دقیق پرواز آشنا باشند و بتواند بدون داشتن افق مرئی پرواز کند. در حدود 15 تا 20 مایل قبل از فرودگاه، فرکانس گیرنده لورنز نصب شده در هواپیما باید با فرکانس فرستنده های فرودگاه تطبیق داده می شد. آنگاه اگر خلبان در سمت چپ فرودگاه قرارداشت نقطه های مورس به گوش او می رسید و او باید آنقدر هواپیمایش را به سمت راست می برد تا به صدای خط برسد. در این زمان او به مرز فضای مجاز رسیده بود و باید دوباره کمی به سمت چپ برمی گشت. بدین سان با چپ و راست رفتن تدریجی خلبان می توانست در موقعیت صحیح قرارگیرد و خود را در مسیر باند قراردهد. با نزدیک شدن به باند، پهنای فضای نقطه-خط کمتر می شد و دقت بیشتری لازم بود. بعدها برای ساده تر کردن کار خلبان یک نشاندهنده در کابین نصب کردند که به صورت خودکار علائم رادیویی را می گرفت و با استفاده از یک پیکان جهت باند را به خلبان نشان می داد.
تصویر1: فضای پرشده از نقطه ها و خطها و فضای همپوشانی شده در وسط آنها. به مسیر خلبان دقت کنید.
آلمانها تصمیم گرفتند تا برای ساخت یک سیستم هدایت بمب افکن، برد این سیستم را افزایش دهند. آنگاه خلبانها می توانستند به راحتی هواپیما را تنها با گوش دادن به علائم رادیویی هدایت کنند. مزیت این روش این بود که تجهیزات لازم قبلا بر روی بمب افکنها نصب شده بود و احتیاج به هزینه خیلی زیادی نبود. یک سیستم لورنز میتوانست هواپیما را در یک خط هدایت کند اما دو پرتو متقاطع می توانستند یک نقطه را معین کنند. تنها چیزی که نیاز بود نصب یک گیرنده دیگر بر روی هواپیماها بود. برد این سیستم تنها 30 مایل بود که برای فرودکور هواپیماها کفایت می کرد اما برای حمله به بریتانیا کافی نبود. مشکل را می توانستند با استفاده از فرستنده های قوی تر حل کنند. به علاوه پرتوهای لورنز تعمدا آنقدر پهنا داشتند تا بتوانند هواپیماها را از هر جهتی به سمت باند هدایت کنند و این بدین معنی بود که در فواصل دوردقت این سیستم نسبتا محدود است. پرتوهایی که برای بمباران مناسب بودند باید شکلی برعکس پرتوهای سیستم لورنز داشته باشند تا سیستم بتواند در بالای هدف بیشترین دقت را به دست بدهد. تنها چیزی که مورد نیاز بود ساختن آنتهایی بزرگتربود. اینگونه بود که سیستم ناوبری شبانه نیکبین ساخته شد. بدبینانه ترین برآوردها از این سیستم هنوز آنقدر دقت داشت که بتوان با آن مجتمع های بزرگ صنعتی را به صورتی موثر بمباران کرد.
سیستم نیکبین یا پای کج شده
برای استفاده از لورنز در بمباران، به حداقل اصلاحات در سیستم نیاز بود. آنتهایی بزرگتر با پرتوهایی که پهنای کمتری داشتند نصب شدند و قدرت خروجی فرستنده ها به مقدار قابل ملاحظه ای افزایش یافت. دو آنتن اول سیستم جدید یکی در نزدیکی مرز شمالی آلمان و دانمارک -اشتالبرگ - نصب شد و دیگری در کلو تقریبا در غربی ترین نقطه آلمان. هر دو آنتن می توانستند بچرخند تا پرتوها همدیگر را در بالای هدف قطع کنند. بمب افکنها باید مسیر یکی از پرتوها را دنبال می کردند و هنگامی که توسط گیرنده دوم صدای پرتوی دیگر را شنیدند، بمباران را آغاز می کردند. اسم رمز سیستم را از روی شکل ظاهری جهت آنتها انتخاب کردند. برخلاف پرتوهای پهن لورنز، نیکبین احتیاج به دقت بالاتری داشت. این دقت به وسیله آنتهایی که عناصر بسیارزیادی داشتند به دست آمد اما خط و نقطه ها هنوز حذف نشده بودند.
تصویر2: دو پرتو متقاطع برای مشخص کردن محل رهاکردن بمب یا سیستم نیکبین.
گیرنده های سیستم جدید لباس گیرنده های قدیمی لورنز را پوشیدند و با ئی بی ال1 و ئی بی ال2 های لورنز شباهت داشتند. حساسیت گیرنده ها را نسبت به گیرنده های استاندارد به مقدار زیادی افزایش داده بودند و آرزو داشتند تا بریتانیایی ها به علت آن پی نبرند. اطلاعاتی که از خدمه پرواز اسیر شده به دست آمد نشان می داد که آنها باوردارند که بریتانیایی ها هرگز نمی توانند علت این حساسیت را بیابند. اما به صورتی تصادفی تشکیلات نیروی هوایی در فارنبرو فهمید که این گیرنده ها بسیار حساس تر از آن هستند که در پرواز کور به کاربیایند. از طرف بریتانیاییها نام رمز "دردسر" برای نیکبین انتخاب شد.
تصویر4: یک آنتن کوچک در شمال فرانسه. عکس توسط سرویس اطلاعاتی بریتانیا گرفته شده است.
تصویر5: یک گیرنده ئی بی ال2. 5 عدد لامپ خلاء پرقدرت حساسیتی غیر معمول به سیستم داده بودند که دانشمندان بریتانیایی را مشکوک کرد که شاید کاسه ای زیر نیم کاسه است.
تصویر6: تجیهزات نصب شده بر روی یونکرس 88.
تصویر8: یک آرایش معمول از تجهیزات رادیویی بمب افکن یونکرس 88.
نیکبین در مراحل آغازین حملات شبانه آلمان به بریتانیا استفاده شد و اثبات کرد که تقریبا موثر است. به هرحال، تاکتیکهای استفاده از این سیستم برای بمباران گسترده هنوز توسعه نیافته بودند و بمبارانهای شبانه اولیه آلمانها محدود بود.
در بریتانیا، تلاش برای ازکارانداختن سیستم آغازشد. واحد اطلاعات وزارت هوانوردی توسط دانشمندی به نام آر وی جونز هدایت می شد. آنها فهمیدند که تجهیزات به دست آمده از بمب افکن آلمانی بیش از حد حساس هستند. اسناد سری -که از بعضی خلبانهای اسیر شده آلمانی به دست آمدند- نشان می دادند که این گیرنده ها ممکن است برای بمباران بکاربروند. چرچیل نیز از برنامه کشف رمز آلمان -اولترا - اطلاعاتی درباره پرتوهای بمب افکن به دست آورده بود.
هنگامی که جونز احتمال استفاده از پرتو برای بمباران را به چرچیل یادآوری کرد، چرچیل دستور داد تا تحقیقات بیشتری انجام شود. به هرحال، بسیاری در وزارت هوانوردی باورنداشتند که پرتوهای رادیویی به کار بمباران بیایند. سرپرست مشاوران علمی کابینه فردریک لیندمان ادعا می کرد که چنین سیستمی نمی تواند مشکل انحنای سطح زمین را حل کند، اگرچه اکرسلی از شرکت مارکونی ادعا داشت که می تواند.
هنگامی که چرچیل دستور داد تا یک پرواز آزمایشی برای جستجوی پرتوها انجام شود، ادعای لیندمان غلط از آب درآمد. یک هواپیما را به یک رادیوی آماتوری آمریکایی اس27 -که از مغازه ای در لندن خریده بودند- مجهز کردند. این رادیو تنها رادیویی بود که می توانست امواج با فرکانس 40 مگاهرتز را دریافت کند. برق هواپیما برای تغذیه رادیو کافی نبود و با پس گرفتن ادعای اکرسلی چیزی نمانده بود که پرواز لغو شود. تنها جونز بود که پرواز را -با اشاره به این نکته که دستور پرواز توسط شخص چرچیل صادر شده و چرچیل بعدها کسی که آن را لغو کرده پیدا می کند- نجات داد. قرارشد که در هواپیما یک ژنراتور برق نصب شود.
به خدمه هواپیما چیزی درباره آنچه به جستجوی آن بودند گفته نشد. فقط گفته شده بود که به دنبال پرتوهایی با فرکانس 40 مگاهرتز و مشخصات پرتوهای لورنز بگردند و اگر آن را یافتند سعی کنند مسیر آن را مشخص کنند. هواپیما پرواز کرد و نهایتا پرتویی که از آنتن کلو فرستاده شده بود را پیداکرد. متعاقبا، پرتو متقاطع -که از آنتن اشتالبرگ فرستاده شده بود- نیز پیداشد. بیسیمچی و ناوبر توانستند مسیر پرتوها را مشخص کنند و کشف شد که پرتو ها در بالای کارخانه موتورسازی رولزرویس در شهر دربی همدیگر را قطع می کنند. این کارخانه در آن زمان تنها کارخانه ای بود که موتورهای هواپیماهای اسپیت فایر و هاریکن را تولید می کرد.
با توجه به مهارت خلبانهای آلمانی -که شاید آنقدر خوب بودند که می توانستند بدون سیستم ناوبری، بمبارنشان را انجام دهند- شک و تردید شروع شد. لیندمان کسی بود که ثابت کرد این تردیدها بی مورد است. سیستم فتوفلاشی که او بر روی بمب افکنها نصب کرده بود عکسهایی را از حملات بمب افکنهای نیروی هوایی سلطنتی گرفته بودند که نشان می دادند خلبانها به ندرت به نزدیکی اهدافشان می رسند و او نتیجه گرفت که دقت بمبارانهای شبانه آلمان به مهارت خلبانها ربطی ندارد.
تصویر9: هاینکل111 مهمترین بمب افکن لوفت وافه در حال بمباران شبانه
تلاش برای از کار انداختن نیکبین -با نام رمز آسپرین- بسیار ساده و درخشان بود. اول از دستگاههای پزشکی اصلاح شده تولید حرارت استفاده شد اما کمی بعد شبها در جایی که حدس می زدند بمباران انجام شود از یک فرستنده رادیویی قوی -که علائم نقطه با قدرت کم ارسال می کرد- استفاده شد. تمایل آلمانها به اینکه قبل از رسیدن بمب افکنها پرتو را در جهت رهاکردن بمبها تنظیم کنند به کوشش بریتانیایی ها کمک بسیارکرد. این امر باعث می شد تا آنها هدف را تشخیص بدهند و تنها همان فرستنده مورد نیاز را روشن کنند. هواپیماهای زیادی به گیرنده مجهز شدند و در تمام کشور پرواز می کردند تا پرتوها را بیابند و گزارش دهند.
علائم نقطه کم قدرت در اصل به صورت اتفاقی فرستاده می شدند و ناوبرهای آلمانی می توانستند 2 نقطه بشنوند. فرستنده های بریتانیایی بعدها اصلاح شدند تا همان نقطه هایی را ارسال کنند که فرستنده های آلمانی می فرستادند. در این حالت نمی شد که علائم را از یکدیگر تشخیص داد. در این حالت، ناوبر علائم را در گستره ای پهنتر از معمول دریافت می کرد و هدایت بمب افکن در یک خط مستقیم غیرممکن می شد چرا که هواپیما به سمت منطقه علائم خط می رفت و راهی برای تصحیح این اشتباه وجود نداشت.
با این روش پرتوها را از روی هدف منحرف می کردند. در نهایت، بریتانیا به جایی رسید که می توانست هواپیماهای آلمانی را به گونه ای هدایت کند که بمبهایشان را در جایی که مدنظر بریتانیایی ها بود رها کنند. بسیاری از خدمه آلمانی که تنها ناوبری با پرتو را فراگرفته بودند نمی توانستند علائم دوست را از دشمن تشخیص بدهند. حتی بعضی از بمب افکنها در فرودگاه های بریتانیا فرودآمدند چرا که فکر می کردند به آلمان بازگشته اند.
اکس گرات
با تمام ارزشی که نیکبین داشت آن را برای استفاده در فواصل دور طراحی نکرده بودند. کوشش برای ساخت یک نمونه اصلاح شده و دقیق بر پایه سیستمهای قبلی به ساخت اکس گرات انجامید.
اکس گرات از چند پرتو متوالی برای تعیین محل هدف استفاده می کرد. هر پرتو به نام یک رودخانه نامیده شده بود. پرتو اصلی "وسر" نام داشت و بسیار شبیه آنچه بود که در نیکبین استفاده شده بود اما فرکانسی بسیار بالاتر داشت. به خاطر طبیعت پرتوهای رادیویی این امر باعث می شد تا دقت سیستم -با آنتنی شبیه نیکبین- بسیار بیشتر از روشهای قبلی شود. عرض منطقه علامت گذاری شده به 100 یارد کاهش پیداکرده بود و برد سیستم تا 200مایل. پرتوها آنقدر نازک نبودند که هواپیماهای خودی نتوانند آن را بیابند. یک نمونه کم قدرت و عریض از نیکبین در همان ایستگاه نصب شده بود تا به عنوان راهنمای خلبانها استفاده شود. آنتن اصلی وسر در غرب شربورگ نصب شده بود. پرتوهای قطع کننده پرتو وسر عبارت بودند از 3 پرتو بسیار باریک به نامهای "راین"، "اودر" و "الب". در حدود 30 کیلومتر قبل از هدف ناوبر باید صدای علائم فرستاده شده از پرتو راین را می شنید و تجهیزاتش را آماده می کرد. این تجهیزات شامل یک زمانسنج با دو عقربه بود. هنگامی که علائم پرتو اودر دریافت می شدند زمانسنج به صورت خودکار آغاز به کار می کرد و عقربه ها شروع می کردند تا به سمت صفر بروند. هنگامی که علائم الب دریافت می شدند یکی از عقربه ها توقف می کرد و عقربه دیگر درجهت معکوس حرکت می کرد تا به صفر برسد. اودر و الب نشان می دادند که بمب افکن به 10 و سپس 5 کیلومتری نقطه رهاکردن بمبهایش رسیده است. ساعت به دقت زمان طی کردن بین دو پرتو دوم و سوم را اندازه گیری می کرد. زمانی که بمب افکن به الب می رسید یعنی به 5 کیلومتری هدف خود رسیده بود و چون فاصله بین الب و اودر نیز 5 کیلومتر بود بدین معنی بود که هنگامی که عقربه متحرک به صفر برسد هواپیما به بالای هدف خود رسیده است. در این زمان بمبها به صورت خودکار رها می شدند. برای اطمینان، علائم الب به گونه ای تنظیم شده بودند تا فاصله بین نقطه رهاکردن و نقطه برخورد نیز تصحیح شود.
تصویر10: نمودار پرتوهای بکاررفته در سیستم اکس گرات
چون اکس گرات از فرکانسی بسیار بالاتر از نیکبین استفاده می کرد (60مگاهرتز) نیاز بود تا تجهیزات رادیویی جدیدی برای آن تولید شود. تعداد لازم برای مجهز کردن همه هواپیماها وجود نداشت و ناچار واحد با تجربه کاجی آر100 مجهز شدند و وظیفه داشتند تا دیگر اسکادرانها را به سمت اهدافشان هدایت کنند. برای این کار ابتدا هواپیمهاهای کاجی آر100 در گروه هایی کوچک حمله می کردند و منورهایی پرتاب می کردند تادیگر هواپیماها بتوانند هدفشان با چشم را بیابند. این اولین استفاده از مسیریابهایی بود که چند سال بعد نیروی هوایی سلطنتی آنها را در برابر آلمان بکاربرد.
اکس گرات در چند حمله به شهرهای کاونتری، ولفرامپتون و بیرمنگام تاثیری مناسب داشت. در حمله به بیرمنگام تنها از اسکادران معروف کاجی ار100 استفاده شد و تحلیل گران بریتانیایی نشان دادند که بیشتر بمبهای رهاشده کمتر از 100 یارد از خط مرکزی پرتو وسر فاصله دارند و کمتر از 100متر از محل اصابت هدف در طول پرتو وسر. این دقتی بود که بمب افکنهای روزپرواز نیز به ندرت می توانستند به آن دست پیدا کنند. حمله مشابهی به کاونتری از جانب دیگر واحد کاملا پشتیبانی شد و منورها بر فراز مرکز ویرانشده شهر رهاشدند.
ازکارانداختن اکس گرات بسیار سخت تر از نیکبین بود. برای مقابله با حمله به کاونتری از همان مدل مقابله با نیکبین استفاده شد که ثابت شد کاملا بی فایده است. اگرچه جونز طرح پرتوها را به درسی حدس زده بود اما فرکانس مدولاسیون پرتو به اشتباه 1500هرتز اندازه گیری شد در صورتی که فرکانس مدولاسیون سیستم 2000هرتزبود است. در آن زمان فکر می کردند که تفاوت زیاد نیست چرا که در یک هواپیمای پرسرو صدا ناوبر به سختی می توانست تفاوت دو صدا را تشخیص دهد.
درنهایت پس از سقوط یک فروند هاینکل111 در ساحل بریتانیا اسرار سیستم کشف شدند. اگرچه سقوط این هواپیما قبل از تهاجم به کاونتری بود اما یک رقابت بین سرویسهای دولتی مانع شد تا تجهیزات اکس گرات از روی هواپیما پیاده شوند تا این که سیل لاشه هواپیما را پوشاند و به تجهیزات آن صدمه زد. یک آزمایش نشان داد که گیرنده های جدید به صورت خودکار نقطه ها و خطها را کشف رمز می کنند و نتیجه را بر روی یک نشان دهنده در کابین خلبان نشان می دهند. این دستگاه به یک فی*ل*تر خیلی حساس مجهز شده بود که تنها به فرکانس 2000هرتز حساس بود و فرکانس ضدپرتوی 1500هرتز بریتانیایی ها از آن عبورنمی کرد.
تصویر11: مامور وزارت هوانوردی در حال جستجوی لاشه هواپیماهای ساقط شده آلمانی. بدنه بزرگ در پیش زمینه تصویر، یک فروندهاینکل 111 است.
اکس گرات در نهایت با راه حلی دیگر از کار افتاد. یک پرتوی الب دروغین توسط بریتانیا درست شد که پرتوی راهنمای وسر را نه در 5 کیلومتری بلکه در 1 کیلومتری هدف قطع می کرد. چون قسمت نهایی حمله خودکار بود زمانسنج قبل از موقع برعکس می شد و بمبها را نرسیده به موقعیت هدف رها می کرد. تنظیم این پرتوی دروغین بسیار دشوار شده بود چرا که آلمانها از اشتباهاتشان در سیستم نیکبین درس گرفته بودند و تنظیم پرتوهای اکس گرات را حد امکان عقب می انداختند تا زمان کافی برای تنظیم الب دروغین وجود نداشته باشد.
وای گرات
زمانی که بریتانیایی ها کم کم در نبرد پرتوها دست بالا را پیداکردند به فکر افتادند که با سیستمهای آینده آلمانها مقابله کنند. آشکار بود که زمانی که آلمانها سیستم خود را بلااستفاده ببینند دست به توسعه یک سیستم جدیدتر خواهند زد. بریتانیایی ها فکر می کردند که اگر بتوانند این سیستم جدید را نیز به سرعت از میدان به درکنند، آلمانها تمام تلاش خود را برای بمباران شبانه کنارخواهند گذاشت.
آنها اطلاعات سری به دست آوردند که نشان می داد سیستم جدیدی به نام وای گرات یا واتن توسط آلمانها ساخته می شود. آر وی جونز مدتها بود که فهمیده بود آلمانها از اسامی رمزی استفاده می کنند که بسیار از معنی اصلی دور است. پس از پرس و جو او دریافت که واتن نام یک خدای یک چشم است. او نتیجه گرفت که سیستم جدید باید تنها از یک پرتو استفاده کند. از اینجا آنها نتیجه گرفتند که وتون باید بر پایه یک سیستم اندازه گیری فاصله ساخته شده باشد.او همچنین نتیجه گرفت که این سیستم ممکن است بر روی سیستمی که توسط یک جاسوسی از نروژ شرح داده شده بود کار کند. اطلاعاتی که از نروژ می رسید با نام رمز "گزارش اسلو" شناخته می شد و آشکارا قابل استفاده تر از آن بود که واقعی باشد و بسیاری آن را یک فریب اطلاعاتی از طرف آلمانها می دانستند. گزارش اسلو بیان می کرد که واتن کاملا دقیق است به هرحال گزارش بعدها بسیار صحیح تشخیص داده شد.
وای گرات از یک پرتو باریک استفاده می کرد که از بالای هدف عبور می کرد. سیستم از یک دستگاه جدید استفاده می کرد که علائم را از پرتو می گرفت و بلافاصله آن را به ایستگاه زمینی منعکس می کرد. ایستگاه زمینی به علامت منعکس شده گوش می کرد و تغییر فاز آن را با علامت فرستاده شده مقایسه می کرد. این یک راه دقیق بود که با اندازه گیری زمان رفت و برگشت علائم، فاصله هواپیما از ایستگاه و هدف تعیین می شد. با قراردادن هواپیما در مسیر پرتو موقعیت بمب افکن با دقتی قابل ملاحظه تعیین می شد. بمب افکنها مجبور نبودند تا پرتو را دنبال کنند درعوض خدمه زمینی آن را محاسبه می کردند و دستورات لازم برای تصحیح مسیر را به خلبان می دادند. یکی از بزرگترین نقطه ضعفهای سیستم این بود که هواپیماها نمی توانستند همزمان با هم از آن استفاده کنند.
تصویر12:سیستم ناوبری شبانه وای گرات
حتی قبل از اینکه سیستم به بهره برداری برسد بریتانیایی ها آماده مقابله با آن بودند. آلمانها فرکانس سیستم واتن را خیلی بد انتخاب کرده بودند. فرکانس 45 مگاهرتز یعنی برابر با فرکانس فرستنده قدرتمند تلویزیون بی بی سی در قصر الکساندرا بود. تمام آنچه جونز باید انجام میداد این بود که باید علائمی که از هواپیما منعکس می شد دریافت می کرد و آن را برای پخش مجدد به فرستنده بی بی سی می فرستاد. ترکیب این علامت با علامتی که از هواپیما می آمد یک تغییر فاز با به وجود می آورد و در نهایت به صورت یک تاخیر ظاهر می شد. در ابتدا علامتی که از فرستنده بی بی سی ارسال می شد کم قدرت بود اما آن قدرت توان داشت تا دقت سیستم را به هم بریزد. پس از چند شب قدرت فرستنده کم کم را بالاتربردند.
زمانی که استفاده از واتن شروع شد خدمه بمب افکنها خدمه زمینی را متهم می کردند که علائم را بد می فرستند و خدمه زمینی خدمه بمب افکنها را متهم می کردند که ارتباط را از دست داده اند. زیاد کردن تدریجی قدرت فرستنده جونز باعث شد تا آلمان نفهمند که کسی در سیستم آنها خرابکاری می کند و فکر می کردند که سیستم خودشان معیوب است.
آلمانها در نهایت فهمیدند که چه اتفاقی افتاده است و لوفت وافه سیستمهای الکترونیکی ناوبری را کاملا کنارگذاشت. بمباران بریتانیا کمتر شد قسمتی به خاطر استفاده نکردن از سیستمهای ناوبری الکترونیکی ولی بیشتر به خاطر اینکه توجه هیتلر به روسیه جلب شده بود.
تصویر14: آر وی جونز فیزیکدان بریتانیایی. فرمانده جنگنده های انگلیس درباره اوگفت :"جونز به تنهایی به اندازه اسکادرانهای اسپیت فایر می ارزد." و چرچیل درباره اش گفت:"مردی که پرتوها را می شکند."
این هم عکس سیستم لورنز
منبع مجله جنگ افزار
نویسنده رضاکیانی موحد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 228]
-
گوناگون
پربازدیدترینها