محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827781187
گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز اثرات كاهش قيمت نفت در حوزه سياست
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز اثرات كاهش قيمت نفت در حوزه سياست
جام جم آنلاين: روزنامه هاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله «سونامي عمومي»،«چرا خوشحال نباشيم ؟!»،«جنبش دانشجويي; عقلانيت انتقادي يا راديكاليسم»،«اثرات كاهش قيمت نفت در حوزه سياست»،«اقتصاد آزاد و اوضاع آمريكا»و... كه گزيده برخي از آنها در زير ميآيد.
اعتماد ملي
«سونامي عمومي» عنوان سرمقاله روزنامهي اعتماد ملي است كه در آن مي خوانيد؛بحران اقتصادي جهان كه از آن با عنوان سونامي ياد ميشود، يادآور تعبير هوشمندانه مك لوهان درباره است؛ اينكه همه ما در يك دهكده بزرگ در كنار يكديگر زندگي ميكنيم و اتفاقات خانه همسايه ميتواند بهسرعت به ما منتقل شود؛ بازتابدهنده سخن تاريخي هگل در ديالكتيك افلاطوني است، اينكه حدوث يك عمل براي شيء در سراسر هستي تاثير ميگذارد. مانند ورود ميهمان جديد به محفل ميهمانان، كه همگي را وادار به جابهجايي ميكند؛ يادآور نظريه تاثيرپروانه است، اينكه اگر در چين پروانهاي بال بزند ميتواند موجب توفاني در آمريكا شود! با اين حساب ترديدي وجود ندارد كه آثار و امواج بحران اقتصادي به مرزهاي ما خواهد رسيد. چه ميگوييم؛ مدتها است رسيده است! نفت از 147 دلار به 64 دلار رسيده است و مقامات رسمي اعلام داشتهاند تنها تا پايان سال جاري 54 ميليارد كسري درآمد خواهيم داشت.
اما مقامات سياسي دولت نهم چه تصوري از جهان و مديريت آن دارند؟ چرا واكنشهاي برخي از مقامات در خصوص بحران اقتصاد جهاني با خوشحالي و استقبال آنان روبهرو شده است؟ چنانچه آن قدرتهاي بزرگ اقتصادي نتوانند مشكلات سونامي اقتصادي را بهسرعت رفع و رجوع كنند، ما با تاثيرات مخرب آن حادثه چه خواهيم كرد؟
در شرايطي كه دولت نهم سرمست از درآمدهاي بالاي نفتي، گوش خود را به سخنان مشفقانه تمام ناصحان بست و صندوق ذخيره ارزي را تا مرحله تخليه و جاروكشي پيش برد و اقتصاد ملي را بيش از هر زمان ديگر به نفت وابسته كرد، رئيس بازرسي كل كشور اذعان داشته و اشكال ديگري كه سخنان رئيس بازرسي بدان سو معطوف است؛ اين در حالي است كه هاشميرفسنجاني رئيس مجلس خبرگان رهبري، در نمازجمعه تهران نگراني عميق خود را از اوضاع اقتصادي بيان كرد. ايشان نيز بدون آنكه بخواهند موجب مجادلات جديدي شوند، بر بيخبري خود از سياست برداشت از صندوق ذخيره ارزي اذعان كردند. حال ما با اقتصادي روبهرو هستيم كه بيش از هر زمان ديگري تكيه به نفت داده و مجموع سياستها و برنامههايش را بر درآمدهاي بالا گذاشته و شرايط بغرنجي كه اقتصاد جهاني بر ما تحميل كرده است. با اين همه به نظر ميرسد بدون آنكه مقامات سياسي و رئيس دولت نهم، بيمحابا از سقوط بازار جهاني اظهار خوشحالي كنند، لازم است مترصد و مراقب نفوذ سونامي به اقتصاد كشور باشند، بديهي است بحران از دل نظام سرمايهداري برخاسته اما آنها توان بيشتري براي مقابله با مشكلات خواهند داشت. تاسف آنجا است كه چنين رويدادي بيش از همه بر كشورهاي مستقل، كمتر توسعهيافته و جهان سوم تاثير مخرب خواهد گذاشت. بحراني كه ديگر نه به عنوان معجزه كه چون سيلاب و زلزله تاثيرات خود را به رخ خواهد كشيد.
كيهان
«چرا خوشحال نباشيم ؟!» يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛بحران مالي اخير آمريكا اگرچه محور اين يادداشت است ولي موضوع آن نيست، بلكه چگونگي برخورد مسئولان محترم نظام با اين بحران و ارزيابي آن مورد اشاره يادداشت امروز است.
ترديدي نيست كه نبايد دشمن را دست كم گرفته و از ترفندهايي كه در آستين دارد غافل بود مخصوصاً دشمني مانند آمريكا كه به قول حضرت امام(ره) «شيطان بزرگ» است و بارها حيله گري خود را در ويرانگري و غارتگري نشان داده است تا آنجا كه باز هم به قول امام راحلمان(ره) «آمريكا شوروي را هم بازي داده است». اما، به همان اندازه كه غفلت از ترفندهاي دشمن و دست كم گرفتن حريف غدار مي تواند خسارت آفرين و پشيمان كننده باشد، اين تصور- بخوانيد توهم- كه دشمن در بالاترين نقطه از اقتدار نشسته و در محاسبات و مناسبات خود شكست ناپذير است هم مي تواند گمراه كننده و زيان آور باشد. ضمن آن كه بعيد نيست تلقي اخير نااميدي در مقابله با دشمن و يأس احتمالي در دفاع از منافع ملي و عزت و اقتدار نظام را نيز به دنبال داشته باشد.
تحليل هاي واقع بينانه و اميدبخش آيت الله هاشمي رفسنجاني چه در دوران مبارزاتي قبل از انقلاب كه با اسارت چند باره و شكنجه و سختي كشيدن ايشان همراه بود و چه در دوران جنگ تحميلي كه ترغيب رزمندگان به حضور در جبهه ها و اطمينان بخشي نسبت به پيروزي نهايي آنان را درپي داشت، بر هيچكس پوشيده نيست و از ايشان جز اين نيز نبايد و نشايد.
جناب هاشمي رفسنجاني چند هفته قبل درباره بحران مالي اخير و گسترده آمريكا گفته بودند؛
«اگر بحران اقتصادي آمريكا، تهديد جدي براي دنياي غرب است يكي از عوامل اين بحران، هزينه هاي زيادي است كه در اين هفت، هشت سال در عراق و افغانستان كرده و امروز بايد 700 ميليارد دلار ديگر تزريق كنند تا از اين بحران اقتصادي تا حدودي نجات يابند» رسانه هاي غربي اين تحليل آقاي هاشمي رفسنجاني را كه با واقع بيني و ارائه شواهد مستند همراه بود پوشش درخور توجهي دادند و از واقع نمايي آن سخن گفتند. آيت الله هاشمي رفسنجاني در ادامه همان تحليل، بحران اقتصادي آمريكا را انتقام الهي از متجاوزان دانسته و با اشاره به اين كه بحران اقتصادي اخير نشانه از پاي درآمدن آمريكاست گفته بودند؛
«اين يك وعده الهي است و البته بايد صبر كرد زيرا خدا مي داند كه چگونه و كي و در چه شرايطي متجاوزان را از پاي درآورد».
اين تحليل كه با واقعيت هاي غيرقابل انكار موجود همخواني فراواني داشت- و دارد- براي مردمي كه بارها شاهد رخدادهاي بن بست شكني در تقابل دائمي خود با آمريكا و متحدانش بوده اند ضمن آن كه اميدآفرين بود، ترغيب كننده به ادامه راه و اطمينان به ياري خدا نيز تلقي مي شد.
اما، دو روز قبل، آيت الله هاشمي رفسنجاني در خطبه هاي نماز جمعه تهران تحليلي متفاوت از اين ماجرا ارائه كردند كه بايد گفت؛ اين تحليل اگرچه ترغيب به هوشياري و بهره گيري مناسب از شرايط پيش روي داشت ولي با عرض پوزش و متأسفانه از يكسو با تحليل قبلي ايشان در تناقض بود و از سوي ديگر با واقعيت هاي موجود همخواني چنداني نداشت. ايشان در بخشي از خطبه هاي نماز جمعه تهران گفت؛
«به اعتقاد من و بسياري از صاحب نظران ديگر، اينگونه نيست كه اين شرايط به نفع ما باشد، لذا نبايد از اين بحران اظهار خوشحالي كنيم... نبايد گفت اين مسئله معجزه خداوند است كه اين كشورها تنبيه شوند، چرا كه هر چند ممكن است تنبيهي براي آنها باشد اما قشر ضعيف جامعه نيز آسيب مي بينند و بايد مراقب اين مسئله بود... بايد ذخاير ارزي كشورمان را به نقطه مطمئني براي كشور تبديل كنيم كه در چنين حوادثي اقتصادمان به باد نرود... البته نمي خواهم آن بحث هاي انتقادي را مطرح كنم كه اين ذخاير حفظ شده است يا خير، بلكه بحث هشدار و تذكر است».
درباره سخنان جمعه آيت الله هاشمي رفسنجاني اشاره به سه نكته ضروري به نظر مي رسد.
الف: تذكر هوشمندانه و هشدار دلسوزانه ايشان قابل تقدير است مخصوصاً اين كه آيت الله هاشمي رفسنجاني شخصيتي انقلابي، شاگرد امام راحل (ره)، و برخوردار از تجربه اي چند ده ساله در خدمت به اسلام و انقلاب است، بنابراين، مسئولان محترم بايد هشدار دلسوزانه ايشان را قدر بدانند و در ارزيابي ها و چاره انديشي هاي خود روي آن محاسبه كنند.
ب: بخشي از سخنان جمعه آيت الله هاشمي رفسنجاني- صرف نظر از صحت و سقم آن- با اظهارات قبلي ايشان تفاوتي در حد تناقض دارد كه البته تغيير ديدگاه شخصيت هاي سياسي نسبت به يك موضوع و ماجراي واحد، نه دور از انتظار است و نه خداي نخواسته قابل خرده گيري، اما آيت الله هاشمي اشاره اي به تغيير نظر قبلي خود نكردند بنابراين كمترين فايده در اشاره به اين تفاوت ها جست وجوي نظر قطعي و نهايي ايشان- به عنوان يك تحليلگر آگاه- است.
آيت الله رفسنجاني در سخنان قبلي خود از بحران اقتصادي آمريكا با عنوان «يك وعده الهي» ياد كرده و آن را انتقام الهي از متجاوزان دانسته و با اشاره به اين بحران گفته بودند؛ «خدا مي داند كه چگونه و كي و در چه شرايطي متجاوزان را از پاي درآورد». اما در خطبه هاي جمعه اخير مي فرمايند؛ «نبايد گفت كه اين مسئله معجزه خداوند است كه اين كشورها تنبيه شوند»! و در حالي كه پيش از اين بحران مالي آمريكا را وعده الهي- بخوانيد ياري خداوند به مردم ايران- دانسته بودند، در سخنان جمعه خود مي گويند «به اعتقاد من و بسياري از صاحب نظران ديگر، اينگونه نيست كه اين شرايط به نفع ما باشد، لذا نبايد از اين بحران اظهار خوشحالي كنيم»!
و سؤال اين است كه چرا بايد تحليل قبلي آيت الله هاشمي رفسنجاني كه بحران اقتصادي آمريكا را «وعده الهي» و انتقام از متجاوزان دانسته بودند نپذيريم و تحليل اخير ايشان را پذيرا شويم؟ و حال آن كه تحليل قبلي آقاي رفسنجاني با تمامي شواهد و قرائن موجود انطباق كامل دارد و تحليل اخير، متأسفانه اينگونه نيست.
ج- نه فقط مسئولان رسمي آمريكا و اروپا از بحران اقتصادي اخير به عنوان يك فاجعه بزرگ ياد مي كنند، بلكه رخدادهاي برخاسته از اين بحران، نظير ورشكستگي بانك ها و شركت هاي بزرگ، ناهنجاري هاي اجتماعي، بي اعتمادي گسترده مردمي و ده ها رخداد غيرقابل انكار ديگر از فاجعه عظيم و شكننده اي حكايت مي كنند كه آمريكا و اروپا را فرا گرفته است كه اين نكته مورد انكار آيت الله هاشمي نيز نبوده و نيست، اما درباره بخشي از اظهارات ايشان كه گفته اند «اين شرايط به نفع ايران نيست لذا نبايد از اين بحران اظهار خوشحالي كرد».
بايد گفت؛ هشدار دلسوزانه ايشان قابل تقدير است، اما واقعيت آن است كه ايران اسلامي از اين بحران كمترين آسيب را مي بيند، بنابراين چرا از شكست دشمن و در امان بودن نسبتاً اميدوار كننده خود از بحران ياد شده خوشحال نباشيم؟ در اين زمينه، برخي از تحليل هاي دشمن كه به علت مستند بودن آنها، درخور توجه است مي تواند گوياي واقعيت باشد و از اين ميان به تحليل خبرگزاري بي بي سي - كه به يقين دوست ايران نيست- و از قول كارشناسان اقتصادي برجسته آمريكا و اروپا مطرح شده است، بسنده مي كنيم. بي بي سي مي نويسد؛
«سؤالي كه قاعدتاً مطرح مي شود اين است كه آيا اين بحران بر اقتصاد ايران نيز تأثيري داشته يا خواهد داشت؟ تاكنون تنها نتيجه بحران مالي براي ايران اين بوده كه بهاي نفت خام پس از چند ماه افزايش سريع آن در بازارهاي بين المللي، در هفته هاي اخير تا حدودي كاهش يافته است. از سوي ديگر، در شرايط كنوني اقتصاد ايران از اين بحران مصون مي ماند و اين مصون ماندن از آثار بحران جهاني اخير غير عادي نيست. زيرا اقتصاد اين كشور به استثناي صادرات نفت و واردات كالا، كه معمولاً با حداقل بهره برداري از امكانات نهادهاي بين المللي صورت مي گيرد، ارتباط چنداني با اقتصاد جهاني ندارد. به عبارت ديگر، بسياري از عوامل مالي و رواني تأثيرگذار بر بازارهاي مالي جهان، در ايران موضوعيت و تأثير ندارد و برخي از تحولاتي كه از نظر بسياري از كشورهاي ديگر نشانه بروز يك بحران عميق است در ايران بحران زا نيست» و...
بديهي است همانگونه كه در صدر اين نوشته آمده است، هر دو حالت «دست كم گرفتن» و «بزرگ انگاشتن» دشمن، خسارت آفرين است. بنابراين ضمن آن كه هشدار دلسوزانه آيت الله هاشمي درخور تقدير است، نگراني ابراز شده ايشان با واقعيت ها انطباق چنداني نداشته و نبايد باعث دلشوره مردم شود. بلكه بحران اقتصادي اخير آمريكا و اروپا بدون ترديد، يك رخداد شكننده براي دشمن و به همان اندازه براي ملت ايران و ساير ملت هاي مسلمان خوشحال كننده است.
و بالاخره، اگرچه ايستادگي و مقاومت دولت نهم در برابر باج خواهي هاي دشمنان، برخي از تحريم ها و قطع روابط اقتصادي با ايران را در پي داشته و انتقادهايي را برانگيخته است و شايد آنجا كه آيت الله هاشمي رفسنجاني مي گويند «البته نمي خواهم آن بحث هاي انتقادي را مطرح كنم» به همين مسئله اشاره داشته اند، اما، اين ايستادگي و مقاومت اسلامي و انقلابي، ضمن آن كه حفظ عزت و اقتدار نظام و مردم ايران را به دنبال داشته، در شرايط كنوني- و به لطف خداي سبحان- در امان بودن اقتصاد كشور از بحران اقتصادي اخير را نيز باعث شده است و اين همه، به گفته قبلي آيت الله هاشمي رفسنجاني «وعده الهي است و البته بايد صبر كرد، زيرا خدا مي داند چگونه و كي و در چه شرايطي متجاوزان را از پاي درآورد».
ابتكار
«جنبش دانشجويي; عقلانيت انتقادي يا راديكاليسم»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم آرش پاك انديش است كه در آن ميخوانيد؛در بررسي هاي متعدد از جنبش دانشجويي، صاحب نظران ويژگي هايي را براي اين جنبش ها متصور شده اند; يكي از اين صفات، راديكاليسم است كه صاحب نظران بارها جنبش دانشجويي را بدان متصف ساخته اند. اين صاحب نظران براي اثبات نظريه خود، عموما به دو راه عمل مي كنند; بدين ترتيب كه عده اي براي اثبات نظرشان به شواهد تاريخي استناد نموده و با بررسي شركت دانشجويان فرانسه، كره جنوبي و از همه ملموس تر و عيني تر، مبارزه دانشجويان ايراني در زمان شاه و تجزيه و تحليل اين جنبش ها به آساني به هدف خود مي رسند. دسته اي ديگر از صاحب نظران، نظريه خود را با روش هاي روان شناختي اثبات مي كنند.
عمده مطلب اين صاحب نظران اين است كه دانشجويان به سبب آن كه عمدتا جوانند و به فسادهاي مالي و سياسي آلوده نيستند، داراي روحيه ايده آل گرايي هستند كه البته اين روحيه ايده آل گرايي و بلندپروازي، عموما با واقعيت هاي جامعه دچار تضاد شده و جوان را از نظر فكري به بن بست مي رساند. در چنين شرايطي است كه بيشتر دانشجويان به صورت خودجوش راه برون رفت از اين بن بست را در حركات افراطي و كلا مجموعه كارهايي مي بينند كه صاحب نظران نامبرده از آن به عنوان راديكاليسم ياد مي كنند. صرف نظر از درستي يا نادرستي اين تحليل، ضرورت طرح اين بحث، از آنجا ناشي مي شود كه گاه ديده مي شود برخي گروه هاي فعال دانشجويي، عملا اين روش را براي پيشبرد مناسبات دروني و همچنين فعاليت هاي بيروني خويش به كار مي برند و حتي گاه از اين كه خود را به اين صفت متصف مي بينند، احساس غرور و افخار نموده و آن را به عنوان يكي از نقاط قوت خود يا تشكيلاتشان مطرح مي كنند. اما به راستي، راديكاليسم ممدوح است يا مذموم؟ براي روشن ساختن اين مطلب كه مي تواند تاثير بسياري بر رفتار و حركات كلي جنبش دانشجويي و تشكل هاي زيرمجموعه آن داشته باشد، لازم است از روش درست برخورد با يك نظريه پيروي شود; يعني نخست مسائل كاملا از يكديگر جدا، سپس در هر مورد، نظريه هاي گوناگون مطرح شده و با توجه به شواهد تاريخي، نتيجه گيري كلي انجام شود. طبيعتا اين نتيجه گيري در صورتي كه از نعمت نقد بهره مند شود، به كمال نزديك مي شود. درباره راديكاليسم، از همه بهتر آن است كه مفهوم آن را به طور كامل از ايده آل طلبي (همان بلندپروازي) جدا كنيم. البته بايد خاطرنشان ساخت، «ايده آل طلبي»، از نقاط قوت و وجه مشخصه حركات دانشجويي به شمار مي رود. جنبش دانشجويي را مي توان به رودي تشبيه كرد كه آرمان گرايي، سرچشمه آن و آرمان، شهر مطلوب مقصد آن است.
اين رود از آن جا كه همواره در حركت و تب و تاب است، هرگز نمي ايستد و به مردابي متعفن تبديل نمي شود. اما اين رود خروشان در راه رسيدن به مقصد، گاه به بن بست هايي گرفتار مي شود كه براي رهايي از آن، خود را به هر سو مي كوبد، اما به نتيجه اي نمي رسد. خطر آن است كه رود براي رهايي از اين بن بست، چنان سر و روي خود را به ديواره ها بكوبد كه يا ديگر نيرويي براي حركت نداشته باشد، يا به كلي از راه منحرف شود و اين همان است كه از آن به «ذم» ياد شد. راهكاري كه بايد امروزه جنبش دانشجويي، پيش روي خود قرار دهد، نه «راديكاليسم» بلكه «عقلانيت انتقادي» است; بنابراين، بر تك تك حاملان اين جنبش واجب است با عبرت گرفتن از احوال گذشتگان و تدبر در علل شكست آنان، راهي مطابق با مشكلات و توانايي هاي خود ارايه دهند، نه آن كه صرفا با چپ روي هاي پوچ و بي مورد، گرهي به گره هاي جامعه بيفزايند. گره خوردن حركت دانشجويي با حركت ملت، مهم و اجتناب ناپذير است. اگر حركت دانشجويي از حركت ملت و مردم دور شود، مشكلي چون راديكاليسم از پيامدهاي منفي آن خواهد بود. دانشجويان بيش از هر قشري به اين حقيقت آگاهند كه «فرصت كوتاه است و سفر جانكاه;» پس بياييم به جاي تقليد از گدايان سياسي كه دل در گرو بيگانه دارند، با تكيه بر عقلانيت و گفت وگو، كاري كنيم كه بعدها «جنبش دانشجويي، همواره عقلانيت را به ياد آورد، نه احساسي گري و راديكاليسم را.»
رسالت
«اثرات كاهش قيمت نفت در حوزه سياست»عنوان سرمقالهي روزرنامهي رسالت به قلم امير محبيان است كه در آن ميخوانيد؛ رسانه هاي جهان در آخرين اخبار گزارش دادند كه باوجود كاهش توليد اوپك قيمت سبد نفتي اوپك به سطح 60 دلار كاهش يافت و حتي پيش بيني مي شود كه تا پايان سال جاري مسيحي قيمت نفت به زير 50 دلار برسد.
هدف ازبيان اين اخبارتحليل اقتصادي سوژه نيست بلكه هشدار در مورد عواقب سياسي آن است.
1) در اصطلاحات سياسي بويژه در سال هاي اخيرعبارت سياست نفتي petropolitics زياد به كار مي رود و غربي ها كوشيده اند ميان سختي ادبيات كشورهاو حتي ظهور چهره هاي سياسي راديكال در كشورهاي صادر كننده نفت و قيمت نفت رابطه اي بيابند.
بر اساس فرمولبندي آنان، اولين قانون پترو پاليتيكس آن است كه ميان ظهور دولت هاي دموكراتيك وقيمت نفت رابطه معكوس وجود دارد.
فارغ از ارزش گذاري سياسي ؛ بر اين پايه آنان معتقدند كه ظهور دولتهاي (از نگاه آنان راديكال) احمدي نژاد و چاوز حاصل افزايش قيمت نفت بوده و ادبيات اين كشورها با قيمت نفت تغيير مي كند. چنانچه تفاوت ادبيات ديپلماتيك خاتمي با نفت زير ده دلار با ادبيات راديكال احمدي نژاد با نفت بالاي 100 دلار از منظر آنان اين گونه توجيه مي شود مثلا تحليل آنان اين است كه همزمان با كاهش قيمت نفت در سال1997 خاتمي پيشنهاد گفتگوي تمدن ها را ارائه كردو در سال 2005 كه قيمت نفت شديدا افزايش يافت احمدي نژاد خواهان حذف شدن اسرائيل از نقشه شد؛ لذا با كاهش قيمت نفت غربيان مترصد تغيير ادبيات ديپلماتيك ايران و نرم شدن آن و حتي تغييرو تعويض دولت احمدي نژاد با دولتي هستند كه بتواند اين شرايط جديد را نمايندگي كند.
به عبارت روشن تر آنها معتقدند ؛ دولتي كه بودجه خود را با اتكاء به نفت سامان مي دهد نمي تواند در شرايطي كه قيمت نفت كاهش مي يابد همچنان بر مواضع راديكال اصرار ورزد.لذا ديپلمات هاي ما خواهند ديد كه اولويت غربي ها فعلا ارزيابي تاثيرات كاهش قيمت نفت بر مواضع ديپلماتيك ايران خواهد بود.
2) سال هاست كه رهبرمعظم انقلاب به درستي بر بستن بودجه ها فارغ از درآمد نفت تاكيد دارند.از منظر صاحب اين قلم اهميت اين استراتژي براي آينده كشور كمتر از چشم انداز20 ساله نيست.اما پرسش اين است كه آيا عملكرد دولت ها در اين مسير بوده است؟
دولت هاي حاكم در مقاطع مختلف همواره بر اهميت عدم اتكاي بودجه بر نفت تاكيد داشته اند اما در اولين فرصت به درآمدهاي نفت به عنوان چراغ جادوي دولت در عبور از تنگناهاي اقتصادي نگاه كرده اند.
دولت نهم نيز علي رغم تلاش هايش متاسفانه چندان از اين قاعده مستثني نبوده است. افزودن مستمر بر تعهدات مالي دولت در قبال مردم اگر بر مبناي درآمدهاي غير نفتي باشد شايد اثر مثبت بر تلاشهاي توليد محورانه دولت بگذارد ولي اگراين اقدامات با اتكاء به درآمدهاي نفتي نااستوار باشد؛ ممكن است در هنگام فروش نفت به قيمت بالا باعث رضايت نسبي مردم گردد ولي در زمان كاهش درآمدهاي نفتي؛افزايش توقعات از يكسووفقدان منابع لازم مالي از سوي ديگر فقط زمينه سازبروز بحران هاي اجتماعي و سياسي خواهد شد. بحران هايي كه هزينه آن را همه خواهند پرداخت.
دنياي اقتصاد
«اقتصاد آزاد و اوضاع آمريكا» عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم پويا جبل عاملي است كه در آن ميخوانيد؛نه اين كه فكر كنيد تنها سوسياليستها و پيروان مكاتب آلترناتيو اقتصاد آزاد، خواهان شكست هيمنه سياسي - نظاميايالات متحده در جهان باشند، كه با اندكي ژرفنگري ميبينيد كه پيروان مكتب آزاديخواهي و اقتصاد بازار نيز بر اين اعتقادند كه عملكرد ايالات متحده در كشورهاي ديگر و به خصوص جنگهايي كه به آن دامن زده است، با اساسيترين بنيانهاي مكتب اقتصاد آزاد همخواني ندارد. تحديد و تهديد حقوق و آزادي فردي مردم جنگ زده بزرگترين گناهي است كه بر دوش دولت بوش سنگيني ميكند و معياري براي توجيه آن نيست، مگر دلايلي كه از زبان خود وي جاري ميشود: «من تصميم گيرنده هستم و من بهترين را انتخاب ميكنم» (18 آوريل 2006). اين منطق مكتب آزاديخواهي نيست، و به باور پيروان اين مكتب، ايالات متحده اتفاقا از جاهايي ضربه ميخورد كه در رفتارش مباني اين مكتب را فراموش كرده است.
در واقع آن جنبهاي از چهره ايالات متحده كه به باور عامه، همراه با زورمداري است، دقيقا در تضاد با اصول مكتب اقتصاد آزاد است. به همين رو ادعاي اين مساله كه اين وجه ايالات متحده برآمده از انديشه مدرن آزادي در غرب است، تنها در سطح ادعا باقي ميماند، زيرا اثبات آن در حالي كه مباني اين انديشه به طور شفاف در تضاد با آن است، غيرممكن مينمايد. آن چه كه شايد باعث ميشود اين ادعاي پيروان مكاتب آلترناتيو آزاديخواهي، از سوي عوام مورد پذيرش قرار گيرد، تنها به اين مساله برميگردد كه قدرت سياسي- نظامي ايالات متحده برآمده از قدرت اقتصادي است كه مديون انديشه اقتصاد آزاد است. در حقيقت قدرت اقتصادي اين ابزار را به سردمداران ايالات متحده ميدهد تا نظم جهاني را بر مبناي خواستهها و قدرت خود تنظيم كنند. اين نه برآمده از انديشه آزاديخواهي كه برآمده از بلندپروازي است كه هر قدرتمندي را وسوسه ميكند، وسوسهاي كه حتي عمل بر خلاف عقيده را تجويز ميكند، وسوسهاي چون هر وسوسهاي ديگر. سخن به اينجا رساندم تا محو تماشاي آناني نشويم كه با ناديده گرفتن واقعيت، اقتصاد آزاد را به خصيصههاي ددمنشانه پيوند ميزنند و با اقرار به نابودي ظلم و زور نتيجه ميگيرند كه پس اقتصاد آزاد نيز به پايان ميرسد. فارغ از اين، تحولات اخير بازارهاي مالي است كه پيروان مكاتب آلترناتيو را به تكاپوي تازه واداشته است و آن را نشاني ميدانند بر ختم به زعم خود محتوم اقتصاد آزاد. اما مساله آن است كه علم اقتصاد بازار، خود ركودهاي دورهاي را ميپذيرد و انكار نميكند و اتفاقا براي بسياري اين ركودها نه مضر كه مطلوب بازار است.
آنچنان كه آدميدر طول روز فعال است و نياز به خواب دارد تا قواي خويش را احيا كند، بازار نيز نيازمند ركود است تا نيروهاي ناكارآمد از دور خارج شوند و عاملان كاراتر جاي آنان را بگيرند. ليك همچنان كه خواب طولاني مضر است و برخي خوابها نيز بيمارگونه مينمايند و نياز به درمان دارند، تمام بيم اقتصاددانان نيز از عمق و دامنه ركود است. روزگاري فريدمن راهحل يك خواب راحت را براي اقتصاد بازار تجويز نموده بود و همين رييس فعلي فدرال رزرو از او براي اين نسخه تقدير كرده بود، ليك اين بار هم بانك مركزي آنچنان بدان نسخه وفادار نبود و ركود از جاي ديگر آغاز شد. اجماع اقتصاددانان ركود فعلي را دردناك ميبيند، آنچنان كه از شكل يك خواب معمولي قوت بخش، فراتر است. اين بدان معنا نيست كه بازار بدون مداخله دولت به سامان نميرسد، بلكه با احتمالي بالا اين به سامان رسيدن، هزينه مادي و معنوي بسياري بر دوش عموم خواهد گذاشت و اين همان شكست بازاري است كه حتي اقتصاددانان ليبرالي همچون اقتصاددانان مكتب شيكاگو بدان اعتقاد دارند. اما طرز مداخله در اين بين پر اهميت است.در حالي كه در بريتانيا دولت به سمت دولتي كردن بانكها ميرود، در ايالات متحده بحث بر سر خريد وامهاي مسكن است. آنچنان كه مشخص است، در روش آمريكايي اتكا به مباني اقتصاد آزاد بيش از روش انگليسي نمود مييابد و همين مساله ميتواند اثر مداخله را در بلندمدت نشان دهد. در حقيقت فارغ از مداخله، روش مداخله بيشتر ميتواند تهديدكننده اقتصاد بازار باشد. تهديد بازار با تعيين سقف يا كف قيمتي، ايجاد انواع محدوديتهاي جيرهبندي، دولتي ساختن عرضه كالاها و خدمات، نوعي از مداخله است و عمل در چارچوب بازار براي خريد كالايي توسط دولت نيز نوعي ديگر، و نيك ميدانيم كدام مداخله همواره مذموم بوده است. بنابراين بايد با نگاه به واقعيت ركود فعلي راه مداخلهاي را كه مخرب آينده اقتصاد بازار نباشد، برگزيد و به نظر ميرسد اين همان گزينهاي است كه اقتصاد ايالات متحده به دنبال آن است.
با اين وجود فراموش نكنيم آن درس بزرگ پوپر را كه معتقد بود تضميني كامل وجود ندارد كه جامعه باز به جامعهاي بسته تبديل نشود، آنچنان كه ديديم آلمان دهه 1930 را و باز هيچ تضمين صد درصدي (هر چند ميتوان به تضميني بالا اعتقاد داشت) وجود ندارد كه اقتصاد آزاد به يك اقتصاد بسته تبديل نشود، اما ميدانيم كه جامعه باز و اقتصاد آزاد محصول قرنها حيات و تفكر بشري است كه شايد در دورههايي كه محصول غليان احساس و عدم عقلانيت است، خللي در آن ايجاد شود، اما باز جامعه انساني بدان باز خواهد گشت و باز آنكه نه به علت تضمين و حتي كارآمدي اقتصاد آزاد، كه به خاطر نفس آزادي بدان اعتقاد داريم. نتيجه آن كه اي بسا هيمنه نظاميو سياسي ايالات متحده بشكند، اين نشاني بر افول اقتصاد آزاد نيست، بل بايد در جستوجوي قدمهايي بود كه ايالات متحده بر ضد مباني اقتصاد آزاد برداشته است. بعد آنكه ركود فعلي قابل درمان است و راههاي درماني آن نيز آنچنان كه شرح داده شد، منطبق بر علم است و تا جاي ممكن در راستاي بازار. در نهايت آنكه تضميني تمام وجود ندارد كه در دورههايي بازترين اقتصادها بسته نشود، اما اين دليلي نيست بر آنكه پيروان اقتصاد آزاد حتي لحظهاي بر برتري تفكر خويش بر آلترناتيوهاي ديگر شك كنند.
مردم سالاري
«درس هايي از سونامي اقتصادي» عنوان يادداشت روز روزنامهي صداي عدالت به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن ميخوانيد؛بحران مالي آمريكا در زماني كوتاه دامن غرب را نيز فرا گرفت و تحليل گران و انديشمندان اثر مخرب آن را به ساير نقاط جهان به علت قدرت هژمون اقتصادي آمريكا قطعي مي دانند، تا آنجا كه آيت الله هاشمي رفسنجاني در خطبه هاي نماز جمعه سوم آبان در تهران به مسئولين دولت و قوه مقننه هشدار مي دهد، به بررسي همه جانبه موضوع بپردازند و آمادگي لا زم را در مواجهه با اين رويداد و اثرات تخريبي آن داشته باشند.
دامنه عمل اين بحران از بعد اقتصادي فراتر رفته و در حوزه هاي سياسي، امنيتي، اجتماعي و احتمالا فرهنگي در كشورهاي مختلف پيامدهايي رابه جاي خواهد گذاشت كه قريب الوقوع ترين آنها تاثير بر انتخابات آمريكا و به خاطر پيامد آن بر كاهش شديد قيمت نفت تاثير بر انتخابات رياست جمهوري دهم ايران.
از آنجا كه بيشترين تاثير منفي اين نوع رويدادها به لحاظ مسائل انساني متوجه طبقه ضعيف و كم درآمد و بي دفاع جوامع است، جايي براي خوشحالي و سرور باقي نمي گذارد و بايد تلا ش كرد و كمك كرد تا فشار ناشي از آن بر طبقات ضعيف جامه جهاني و جامعه خودمان تا آنجا كه ممكن است به حداقل كاهش يابد.
نكته مهم و قابل توجه در چنين رويدادهايي درس هايي است كه از آن بايد گرفت و در امور مديريتي و حاكميتي به كار بست.
اين روزها از هستي و پيامدهاي اين رويداد سخن فراوان گفته مي شود اما به چيستي و چرائي آن كه مي تواند درس آموز باشد، اشاره اي نمي شود يا كمتر اشاره مي شود.
نقطه شروع بحران به سال هاي 2003 تا 2007 برمي گردد كه بانك مركزي آمريكا براي جلوگيري از شوك اقتصادي ناشي از حادثه 11 سپتامبر 11 بار با نرخ بهره بانك ها بازي مي كند و از 6/5 درصد به 1/75 درصد مي رساند، بهره كم ، طبقات كم درآمد را متقاضي دريافت وام خريد مسكن مي كند و دولت بوش وعده مي دهد تا سال 2010 به 5/5 ميليون نفر از اقشار كم درآمد وام مسكن پرداخت شود و آنها صاحب خانه شوند. در سال 2003 بانك مركزي آمريكا بهره بانكي را به 1 درصد كاهش مي دهد كه در نيم قرن اخير بي سابقه است نتيجه چنين سياستي اين شدكه افراد مالك خانه مسكوني در آمريكا به 96 درصد رسيد، بانك مركزي احتمالا به علت دخالت هاي ناصواب دولتمردان جوياي نام يا جوياي آرامش كاذب داخلي براي گسترش دخالت هاي برون مرزي و قدرت طلبي هاي آرمان طلبانه سبب شد تا نظارت بر فعاليت هاي بانكي كاهش شديد پيدا كند.
تقاضاي زياد براي خريد مسكن، قيمت مسكن را در آمريكا افزايش مي دهد و موسسات مالي بيشتري داوطلب دادن تسهيلا ت در مقابل وثيقه ملكي مي شوند و سرمايه ها نيز بيشتر به سمت ساخت مسكن كشيده مي شوند و بخش هاي ديگر اقتصادي را تحت تاثير منفي قرار مي دهند تا آنجا كه بردرآمد وفعاليت اقتصادي طبقه متوسط و پايين تاثير جدي مي گذارد و آنها قادر به بازپرداخت اقساط وام هاي خود نمي شوند.
بانك ها براي تامين منابع خود،سود بانكي را افزايش مي دهند، بازار مسكن راكد مي شود، 2/5 ميليون خانه عرضه شده به بازار، فروش نمي رود در اواسط سال 2006 و اوايل 2007 چند موسسه مالي ورشكست مي شوند و از بانك هاي ديگر استقراض مي كنند، سهامداران اين بانك هاي ورشكسته نسبت به فعاليت كل بانك ها بي اعتماد و براي فروش سهام و خارج كردن پول خود از بانك ها هجوم مي برند و اين زنجيره دامن همه موسسات مالي و اعتباري و شركت هاي توليدي وابسته به آنها را مي گيرد و مي رسد به شرايطي كه امروز شاهدش هستيم; احساس دوگانه يك احساس خوشحالي كه ابر قدرتي مثل آمريكا با بحران روبه رو شده است و يك احساس نگراني از تاثير اين بحران بر كشورما.
درسي كه بايد فرا گرفت:
1- حركت در جهت استقلا ل بانك مركزي و بازگرداندن اقتدار آن براي نظارت علمي و قوي بر فعاليت هاي بانكي به خصوص وام دهي بانك ها وموسسات اعتباري.
2- خارج كردن بازي سياست از حوزه اقتصاد و سپردن امور اقتصادي به كارشناسان و نخبه هاي علمي، اجرائي، اقتصاد و نه اقتصاد خوانهاي بي تجربه .
3- درس ديگر اين است كه هيمنه هاي قدرت موقت است و گاهي به همين سادگي چون حبابي مي تركد و قدرت مداران و حاكمان به فردا بينديشند.
كارگزاران
شاعري خاص بود» عنوان سرمقالهي كوتاه روزنامهي كارگزان به قلم محمدعلي سپانلو است كه در آن ميخوانيد؛:شعر «صفارزاده» تلفيقي است از سنت و مدرنيته و در نوع خودش شعري يگانه است. به هر حال روند شعر او و تغييرات حال و هواي شعرش همواره با تحول فكري او همراه بوده است. او زماني كه خارج از كشور به سر ميبرد، و نيز در آغاز بازگشتش به ايران، شعري ملهم از شعر مدرن غرب ميسرود و جالب اينجاست كه در آغاز آثارش را در روزنامهها و نشريات زيرزميني به چاپ ميرساند. اما رفتهرفته دچار تحول فكري شد و پس از انقلاب كوشيد تا شعري بسرايد كه در عين دارا بودن المانهاي مدرنيته، پيوندي داشته باشد با سنت و فكري و شعر سنتي فارسي. شايد همين امر او را به شاعري خاص بدل كرده باشد.
يکشنبه 5 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 357]
-
گوناگون
پربازدیدترینها