واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: فیزیک کوانتوم در اندیشه های مولانا
پرفسور محسن فرشادپدر متافیزیک علمی ایران
هنگامي كه انسان در اشعار نغز و ژرف و شگفت اور مثنوي معنوي و ديوان كبير شمس غور مي كند ، خود را در اقيانوس عميق از احساس ، عرفان ، فلسفه ، دانش طبيعي ، اشراق و دل آگاهي و جذبه و سرور سرمدي مي يابد.هرچه در اين درياي ژرف پائين تر برويم و از روي عشق و علم و آگاهي آنرا بكاويم ، مرواريدها و در و گوهر هاي بيشتري به دست مي اوريم . عاشقان ادب ، فلسفه ، و فرهنگ سرزمين ما نيك مي دانند كه مولانا فقيه عاليقدر و مدرس فقه و اصول و كلام و فلسفه و ادب و لغت و تفسير بود.به قول شمس تبريزي، اوصراف معني بود.اما با ديدن شمس تبريزي و مصاحبه با او چه اتفاقي افتاد كه ناگهان اين چنين متحول شد ، كه از سجاده نشين با وقار بودن ، بازيچه دست كودكان كوچه و بازار گشت. خود مي فرمايد:زاهد بودم ، ترانه گويم كردي مي خواره و مست و باده خويم كرديسجاده نشين باوقاري بودمبازيچه كودكان كويم كرديشمس چه تاثيري بر مولانا گذاشته و او چه راز سر به مهري را بر وي گشوده است ، كه فقيه بزرگ شهر اين چنين واله و شيدا ، و حيران و سرگردان بر سر هر كوي و برزن مي رقصد و سماع مي كند ، و سراز پاي نمي شناسد؟ اين وجد و سرور و اين تحول ناگهاني انسان و رسيدنش به خورشيد نتيجه چه حالت روانشناختي و روحي است كه چنين مولانا را به اسمان برده است؟ مولانا پس از ملاقات با شمس ناگهان دريچه اي از دل اگاهي و كشف و شهود بر روي او باز شده است كه اساس هر علم حقيقي است.آلبرت اينشتين ، فيزيكدان بزرگ قرن بيستم ميلادي كشف و شهود را پايه دانش حقيقي انسان مي داند. پژوهشگران غربي از جمله دكتر موريس باك ، پزشك و فيلسوف كانادائي در كتاب آگاهي كيهاني مولانا را صاحب آگاهي كيهاني مي داند.
فريتيوف كاپرا ، فيزيكدان آمريكائي در كتاب تائوي فيزيك مي نويسد : عالم كبير از نظر عرفان شرق بافته اي پيچيده است كه تار و پودش پويا و نيرو سرشت است. عالم كبير و هستي بافتي زنده دارد كه به طور دائم حركت و رشد مي كند و تغيير مي پذيرد.فيزيك معاصر نيز اين عالم را نيرو سرشت يا ديناميك مي داند.ماده و جوهر فعال آن از هم تفكيك ناپذيرند. ذره طبق تئوري كوانتوم هرگز ساكن و خاموش نيست. بلكه پيوسته در حالتي از حركت است و گرانش ذرات و واكنش در برابر تنگي محل استقرار خود از طريق حركت ، دليل بي ارامي اساسي ماده است و خصيصه جهان زير اتمي است. عالم كبير ديناميك ، مرتعش ، موزون و همآهنگ و در جنب و جوش است.
اكنون به سازگاري انديشه هاي مولانا با تئوري كوانتوم توجه كنيم كه چگونه مولانا از حركات ذرات ابتدائي و جنب و جوش آنان سخن مي گويد:هيچ چيزي ثابت و بر جاي نيستجمله در تغيير و سير سرمدي استذره ها پيوسته شد با ذره هاتا پديد ايد همه ارض و سماء.تا كه ما آن جمله را بشناختيمبهر هر يك اسم و معني ساختيمذره ها از يكديگر بگسسته شدباز با شكل دگر پيوسته شدذره ها بينم كه از تركيبشانصد هزاران آفتاب آمد عيانصد هزاران نظم و آئين خداعلت صوري اين خورشيدهاباز اين خورشيد ائين ها بر گرفته سوي گرداب فنا اي زمين پست بي قدر و بهابا تمام برها و بحرهاانچه داري در طريق كهكشاناز ثوابت يا كه از سيارگانجملگي تركيبشان زين ذره هاتا كه روزي مي شويد از هم جداما در دو جهان خرد و كلان ، يعني جهان كوانتومي و جهان بزرگتر از اتم ، اين تغيير ، اين عدم ثبات ، و اين سير جاوداني را مي بينيم.اتمها و مولوكولها دائم در حركت هستند.اتمها و مولكولها در اين حركت دچار تغيير و تكامل مي شوند.معجزه هستي در همين سير سرمدي يا سير جاوداني است. چون ذرات بدون حركت تكاملي نمي توانند حيات را در جائي از عالم به وجود آورند ، پس حركت عامل بزرگ در تكامل هستي است.كه از اشعار مولانا به خوبي استنباط مي شود.به اين شعر مولانا توجه كنيم :بار ديگر اين ذرات اشناغرق مي گردند در گردابهامولانا در قرن هفتم هجري ، برابر با قرن سيزدهم ميلادي زندگي مي كرده است. در آن زمان يك تلسكوپ ابتدائي كه در زمان گاليله ساخته شد، وجود نداشت ، چه رسد به تلسكوپ قدرتمندي چون تلسكوپ هابل.اما عكسهائي كه تلسكوپ هابل از كهكشانها انداخته و يا مدلهائي از كهكشانها كه به وسيله دانشمندان باتوجه به عكسها و اطلاعاتي كه تلسكوپ هابل و عكسهاي ديگر تلسكوپ هاي جهان مخابره مي كنند طراحي شده اند، همه نشان دهنده شكلي از يك گرداب بزرگ است كه ذرات به دور مركز گرداب چرخ زده و از ميان آن ذرات ، يك ستاره از ابر و غبار كيهاني زاده مي شود. مولانا با چه ديدي توانسته منظره چرخش ذرات در كهكشانها را مشاهده كند.
خردي كه در اشعار مولانا موج مي زند در تمام مكاتب فلسفي و عرفاني جهان استنباط مي شود. در اوپانيشادهاي هند آمده است ، روح زميني در انسان ، و روح خورشيد در آن بالا در واقع يك روح است ، و روح ديگري وجود ندارد.
اين تشابه انديشه و جهان بيني ميان عارفان شرق و باز تاب آن در ادبيات عرفاني نشانه آگاهي عارفان شرق همچون مولاناهاست كه امروز دانش بشري .بر آن صحه مي گذارد. طرح هشياري ذرات عالم در اشعار مولانا، طرح تئو ري وحدت روحي است. نظريه وحدت روحي بر روح داشتن همه هستي از جماد گرفته تا ابر خوشه هاي كهكشاني اعتقاد دارد. بسياري از مخالفين فلسفه وحدت روحي اعتقادي به زنده بودن و هشيار و آگاه بودن هستي ندارند. ويتگنشتاين يكي ار فلاسفه بر جسته، در يكي از نوشته هاي خودمي نويسد ، نظريه وحدت روحي قابل قبول نيست . شما چطور مي خواهيد باور كنيد كه يك سنگ داراي شعور يا اگاهي است ، اگر چنين تصوري بكنيد ، شمايك خيال پرداز هستيد. اما بر خلاف نظر فيلسوف برجسته اتريشي ، امروز نظريه كوانتوم ، زيست شناسي كوانتومي و نظريه سيستمها ، تئوري وحدت روحي را تاييد مي كنند.
امروز در تفسير تئوري كوانتوم مي توان به اين نتيجه رسيد كه تمام ذرات بنيادي در تكوين ماده از خود نوعي شعور بروز مي دهند. مسلما ، اين شعور متنوع است. آگاهي در ذرات سازنده جماد همان نيست كه در انسان و يا حيوان. بنابراين ، طبق نظر ويتگنشتاين سنگ مانند انسان شعور ندارد. اين درست است. اما اتمهاي سنگ در حد خود داراي شعور هستند. جمع ذرات ابتدائي در جمادات است كه در تكامل و غامضيت خود ، ژن و سلول موجودات 1 سلولي را مي سازد. آگاهي به معني انرژي سازمان يافته ايست كه از يك موج بسيط شروع شده و در سير تكاملي خود جماد و گياه و حيوان و انسان و ابر انسان را برنامه ريزي مي كند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 294]