تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس براى اصلاح خود، خويشتن را به زحمت بيندازد، خوشبخت مى‏شود هر كس خود را در لذت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819624599




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

با پرويز كلانتري، نقاش و نويسنده خاستگاه‌ مدرنيسم‌،‌ نقاشي ‌سنتي ‌بود


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: با پرويز كلانتري، نقاش و نويسنده خاستگاه‌ مدرنيسم‌،‌ نقاشي ‌سنتي ‌بود
جام جم آنلاين: پرويز كلانتري ، متولد سال 1310 است و فارغ‌التحصيل دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران. از سال‌1340 تا امروز لذت حضور در 28 نمايشگاه گروهي و انفرادي را تجربه كرده است و آثاري چون نيچه نه، فقط بگو مش اسماعيل، ولي افتاد مشكل‌ها، شب‌ سال نويي كه به نيما گذشت و ... را در حيطه ادبيات داستاني منتشر كرده است.


كلانتري كه چند سال پيش حضور در مقر سازمان ملل نايروبي را براي ساخت اثري با عنوان «شهر ايراني از نگاه نقاش ايراني» در ابعاد 3 متر در يك متر تجربه كرد، قرار است آبان ‌ماه به مناسبت چهارمين گردهمايي اسكان بشر در چين ، نمايشگاهي از آثار خود را با مضامين ضدجنگ به معرض نمايش بگذارد.

به اين انگيزه با او گفتگويي كرده‌ايم كه مي‌خوانيد.

فكر مي‌كنيد نمايشگاه‌هاي ضدجنگي از اين دست كه در سازمان ملل يا جاهاي ديگر برگزار مي‌شود، چقدر مي‌تواند در اشاعه صلح نقش داشته باشد.

ببينيد اين اعتقاد شخصي من است كه ما با دنيا نفس مي‌كشيم؛ هر چند اگر به دلايل سياسي تمايلي به برقراري ارتباط با برخي كشورها نداشته باشيم بايد بپذيريم از همگام شدن با جهان نمي‌توان اجتناب كرد.

در واقع ارتباط هنري ما با كشورها و تبادل فرهنگي مثل فوتبال يا مساله هواشناسي ماست كه بايد با جهان هماهنگ باشد.

به عنوان مثال اگر تصويرگران ايراني پس از انقلاب چند دوره در جشنواره براتيسلاوا موفق به دريافت جوايز متعدد شوند، باعث خوشحالي و سرافرازي ايران نمي‌شود؟ به همين دليل است كه اعتقاد دارم ما در بعضي زمينه‌ها واقعا با جهان نفس مي‌كشيم و زنده‌ايم. اين مساله براي من نقاش اهميت ويژه‌اي دارد، پس بايد بپذيريم كه نيازمند داد و ستدهاي فرهنگي هستيم.

و حتي شايد به معرض نمايش گذاشتن اين 7 تابلوي شما در سازمان ملل بتواند سياه‌نمايي‌هايي را كه در حال حاضر از ديدگاه سياسي نسبت به ايران از سوي ديگر كشورها اعمال مي‌شود، بزدايد؟

همان‌طور كه گفتم اين چهارمين گردهمايي چين است كه از سراسر جهان تعدادي از طراحان و پژوهشگران مسائل شهري را گردهم مي‌آ‌ورد. اصلا موضوع اين گردهمايي درباره منطقه ما بويژه كشورهاي خاورميانه و جنگ‌زده مانند ايران، عراق و افغانستان است بنابراين آثار ما در عين اين كه مخاطبان خود را دارد، از جنگ نيز به عنوان عملي خانمان برانداز و مذموم ياد مي‌كند و به نوعي درصدد نكوهش اين پديده جهاني برمي‌آيد.

من در يكي دو اثر اول، تمام ذهن خود را متوجه جنگ ايران و عراق كرده بودم، اما بتدريج كه جلو رفتم متوجه شدم فاجعه مي‌تواند تنها متوجه ايران نباشد و در همه جاي دنيا اتفاق بيفتد. چنانچه در عراق و افغانستان به وقوع پيوست. درواقع سعي كردم به تابلوهاي خود در اين نمايشگاه نگاهي منطقه‌اي ببخشيم.

به بيان ساده‌تر، پيام‌هاي من در اين نقاشي‌ها منعكس است و شايد اصلا نيازي به اين همه توصيف و توضيح نباشد اما به هر حال، هدف اصلي من انعكاس دغدغه‌هاي جنگ و تبعات آن در هر جاي جهان است. مي‌دانيد اين روزها همه به من دلداري مي‌دهند كه جنگ نمي‌شود. به عنوان يك شهروند، محق هستم براي آينده مملكت خود نگران باشم و اين مي‌تواند دليل محكمي براي كشيدن اين نقاشي‌ها تلقي شود.

برخورد كشورهاي ديگر با آثار هنري ما چگونه است؟

قضيه خيلي ساده است. حرف اول را امروز در هنر ايران، سينما مي‌زند. بخصوص سينماي پس از پيروزي انقلاب كه توانست بخوبي بدرخشد و به فرازهايي دست يابد كه چشم اروپايي‌ها را هم به خود خيره كند.

در حال حاضر با نگاهي به نشريات خارجي متوجه مي‌شويم كمتر نشريه‌اي است كه درباره هنر سينماي ايران و مفاهيم فيلم‌هايش چيزي ننويسد؛ بعلاوه، در ارائه هنرهاي تجسمي در اشكال مختلف هم عملكردهاي موفقي داشته‌ايم. نگاهي به جوايز تصويرگران كتاب كودك و نوجوان ايران در جشنواره براتيسلاوا، گواه اين ادعاست و نمونه‌اي از توجه آنها نسبت به هنر ما را شامل مي‌شود يا همان طور در زمينه نقاشي كه آثار هنرمندان ايراني در بي‌ينال‌هاي بين‌المللي مانند ونيز با اقبال خوبي مواجه مي‌شود.

من حس مي‌كنم در حال حاضر يك ديدگاه سياسي بين روزنامه‌نگاراني چون شما وجود دارد. ديدگاهي كه به همه چيز جهان حتي به هنر سياسي نگاه مي‌كند و اين گرفتاري جدي مملكت ما محسوب مي‌شود.

اين كه به تمام پديده‌هاي جهان از هنر تا گوجه‌فرنگي و سبزي ‌خوردن و فوتبال، سياسي نگاه شود، اشتباه است. در حالي كه اگر بكوشيم زاويه نگاهمان را تغيير دهيم مي‌توانيم موفق شويم.

ببينيد يك نقاش بالاخره يا هنرمند است يا نيست. اگر هست حتما شايستگي اين را دارد كه از منظر كشورهاي ديگر هم هنرمند تلقي شود يا مثلا وزنه‌بردار ما كه مي‌‌تواند در سطوح بين‌المللي همه را متوجه خود كند، حتما هنر بزرگي ارائه مي‌كند كه انتخاب و نام‌گذاري او به عنوان يك قهرمان از ديد خارجي‌ها بحق انجام مي‌شود. حرف سر اين است كه بايد ياد بگيريم فارغ از ديدگاه‌هاي سياسي به تمام قضايا بنگريم.

آقاي كلانتري از هنر دهه چهل بگوييد. خيلي از منتقدان هنرهاي تجسمي اعتقاد دارند اين دهه ويژگي‌هاي فراواني دارد و در قياس با ديگر دهه‌ها پررنگ‌تر است. شما چه نظري داريد؟

من هم با اين حرف كاملا هم عقيده‌ام كه هنر در دهه ‌40 به واقع پررنگ بود و بالندگي مخصوصي در اين دوره به چشم مي‌خورد. در عين اين كه بايد در نظر بگيريم ما حدود 70 سال داراي نقاشي مدرن هستيم؛ البته مدرن به مفهوم قرن بيستمي كه پس از جنگ جهاني دوم آغاز شد.

در آن سال‌ها يعني دهه 40 بسياري از فارغ‌التحصيلان دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران به اروپا سفر كردند و در مراجعت، تجربه‌هاي مدرن خود را در عرصه‌هاي مختلف هنر تجسمي در قالب‌هاي گوناگون خلق مي‌كردند؛ بنابراين ميراث هنرمندان دهه 40 به نوعي باشكوه و اهميت تلقي مي‌شود.

به طور كلي نقاشي معاصر ايران را مي‌توان به 3 دوره تقسيم كرد. هنرمندان نسل اول، نسل دوم و سوم نسل چهارم همان نسل پس از انقلاب است كه انصافا با كسب و تجارب مختلف خوب كار كرده است. به نظر من، لطف كار در گوناگوني تجربه‌هاست كه در اين دوره خوب به كار گرفته مي‌شود. يك نمونه آن را مي‌‌توان در هنرمنداني كه روي كاليگرافي كار مي‌كنند، مشاهده كرد.

در دهه 40 اين نوآوري در اشكالي مانند مكتب سقاخانه‌اي بروز كرد كه به نظرم مهم‌ترين اتفاق اين دهه همان مكتب سقاخانه‌اي است كه هنرمنداني چون پرويز تناولي و حسين زنده‌‌رودي و... با كار كردن بر روي خطوط، طلسم‌ها و... آن را پررنگ كردند.

چرا مكتب سقاخانه‌اي ادامه نيافت و به نوعي متوقف شد. انگار رشد اين مكتب تنها در چارچوب دهه چهل بود و در همان دوران هم ماند؟

به نظرم هنوز هم كارهايي كه اين دو هنرمند يعني «تناولي» و «زنده‌رودي» انجام مي‌دهند، ادامه همان سبك و سياق سقاخانه‌اي است. اين دو در واقع پيشقراولان به حق اين مكتب بودند.

در همه جاي دنيا مدرنيسم از جايي آغاز مي‌شود كه سنت را نفي مي‌كند؛ اما در ايران در دهه 40 وضعيت به اين شكل شد كه مدرنيسم همواره گوشه چشمي به نقاشي سنتي داشت. به بيان ديگر، خاستگاه مدرنيزم در ايران همان نقاشي سنتي شد. به عنوان مثال بيشتر آثار زنده‌رودي شامل اين مساله مي‌شود.

زنده رودي خوشنويسي نمي‌كرد و به زعم و نظر منتقدان آثارش همواره در هاله‌اي از راز قرار داشت و حتي كارهاي زنده‌رودي بويژه آثار درهم ادغام شده‌اش را مي‌بينيم، بي‌اختيار به ياد‌ آدمي مي‌افتيم كه صبح كه دارد از در خانه خارج مي‌شود و انگار دعا يا ورد مي‌‌خواند و فوت مي‌كند و اين وردها در هوا منتشر مي‌شوند.

به نظرم كارهاي او داراي چنين حالتي است. در عين اين كه آثارش راز آميز است. اصلا نه تنها زنده‌رودي بلكه نسل او در دهه 40 و حتي فرامرز پيلارام به هنر خوشنويسي به عنوان خط صرف و نوشته نگاه نمي‌كردند، بلكه از نوشتن به عنوان ابزار مدرن و آبستره استفاده مي‌كردند.

آثار زنده‌ ياد اردشير محصص هم در اين رديف جاي مي‌گرفت؟

نه. ولي همان طور كه گفتم، تمام لطف كار هنرمندان اين دهه در تجربه‌هاي گوناگون بود كه اتفاقا بروز اين تجارب پس از انقلاب با وسعت بيشتري از روي نسل جوان مشاهده شد كه شكوفايي آن را مي‌توان در تمام زمينه‌ها مشاهده كرد تصور كنيد اگر قرار بود همه از آن دهه تا امروز به تبع پيلارام و زنده‌رودي كار كنند، ما هرگز نمي‌‌توانستيم چنين ميراث باشكوه و متنوعي داشته باشيم.

انگيزه‌هاي شروع كارتان با كاهگل از كجا نشات گرفت؟

اول ماركو گريگوريان اين كار را كرد. او هنرمندي است كه در سطح جهان جايگاه والايي دارد و من در دهه چهل بشدت تحت تاثر او بودم.

بنابراين بايد كاري مي‌كردم كه به قلمرو او تجاوز نكنم. ماركو در قالب آبستره به كار با كاهگل پرداخت و من سعي كردم اين كار را در فرم فيگو راتيو ادامه دهم. من به طور كلي چه در زمينه تصويرگري كتاب كودك و چه در قلمروي نقاشي به عناصر بومي سرزمين خود وفادار بوده‌ام مقصودم از عناصر بومي اين است كه اگر مثلا يك كتاب را براي تصويرگري كودكان به من مي‌دادند به نانوشته‌هاي مابين خطوط توجه مي‌كرد و آنچه نويسنده نمي‌‌توانست يا نتوانسته بود بنويسد را خيلي ايراني و بومي نقاشي مي‌كردم. نكته اين است كه اين را به ما ياد داده بودند كه با الهام از دستاوردهاي مدرن استادانمان و با تكيه بر شيوه شخصي خودمان كار كنيم.

در اين سال‌ها توانستيد پيوندي ميان نقاشي و داستان نويسي بيابيد. با توجه به اين كه در زمينه ادبيات داستاني هم فعاليت و چند اثر هم چاپ كرده‌‌ايد؟

اگر از من بپرسيد، عشق اصلي زندگي‌ات كدام است، مي‌گويم نقاشي از طرفي من در درجه نخست به عنوان يك نقاش شناخته شده‌ام تا يك نويسنده. اما اين شيوه نوشتن يا به عبارتي مدرن نوشتن را دقيقا از نقاشي‌هايم وام گرفتم. يعني همان طور كه در نقاشي‌ به كلاژ (تكه چسباني)‌ كه از شيوه‌هاي مدرن نقاشي است پايبندم، در نوشتن هم به همين شيوه كلاژ كار مي‌كنم. (رجوع شود به داستان نيچه نگو، فقط بگو مش اسماعيل)‌ در واقع سعي كرده‌ام زبان نوشتاري خود را به گونه تكه چسباني درآورم. به عنوان مثال، در جايي از زبان راوي استفاده كرده‌ام و در جايي ديگر از سهروردي سخن به ميان آورده‌ام كه با زبان خاصي بيان مي‌شود.

من در داستان‌هايم صرف‌نظر از متابعت از شيوه‌هاي نقاشي‌ام، كوشش كردم به نوعي طنز نوشتاري دست يابم درست همان مولفه‌اي كه در نقاشي‌هايم به آن رسيده‌ام.

واقعيت اين است كه من در هر دو قلمرو ساختار‌شكني كرده‌‌ام كه از ويژگي‌هاي هنر مدرن است. نوشته‌هاي من به گونه‌اي پراكنده‌گويي محسوب مي‌شود كه يك خط ارتباطي زير متون، اين تكه‌هاي پراكنده را به هم مربوط مي‌كند و به نظرم اين‌گونه نوشتن منطق و قانونمندي دقيق خودش را دارد.

شما از سال‌هاي 1346 به سمت مدير آموزش‌هاي هنري كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان منصوب شديد. درباره تصويرگري اين دوره بگوييد؟

در آن زمان مديريت آموزش‌هاي هنري كانون شامل بخش‌هاي مختلفي چون آموزش هنرهاي تجسمي، موسيقي،‌ تئاتر و سينماي 8 ميلي‌متري هر كدام داراي مديري بود.

در آن سال‌ها من مديربخش هنرهاي تجسمي بودم البته بعدها مديريت تمام آنها به عهده من قرار گرفت.

درباره مديريت آموزش هنري در كانون بايد بگويم در آن سال‌ها كانون بورسيه‌اي به من داد و من را براي ادامه تحصيل به موسسه آموزش هنر به كودكان و نوجوانان در آمريكا اعزام كرد. من با كسب علم در اين موسسه به هنگام مراجعت به وطن،‌ يك دوره از كارهاي آموزشي الگوهاي پيشرفته را با خود آوردم.

در آن سال‌ها سعي داشتم اين مطلب را القاء كنم كه معلم هنري به هيچ‌وجه حق ندارد خود و كسب خود را به كودكان و نوجوانان ديكته كند و از آنها مدل‌هاي كوچكي شبيه خودش بسازد. زيرا قرار است كودكان و نوجوانان در آينده شخصيت و سبك مستقل خودشان را داشته باشند.

برگرديم به دهه 40 از هنرمندان،‌آن دوره بيشتر بگوييد؟

نكته خيلي جالب درباره اين دهه اين است كه تمام هنرمنداني كه در آن زمان به خلق آثار مدرن مي‌پرداختند و تجاربي داشتند بشدت مايل بودند كارهايشان ايراني باشد. به عنوان مثال، به خاطر دارم زنده ياد ژازه طباطبايي قطعات ماشين‌ آلات سنگين را از ميدان خراسان مي‌خريد و با كاميون به آتليه‌اش منتقل مي‌كرد.

او با دستگاه جوشكاري، ياتاقان و چرخ‌دنده را به هم جوش مي‌داد و در نهايت محصول كارش مي‌شد اثر جاودان (مرغ نه آدم نه)‌. اين اثر مجسمه پرنده‌اي با سر يك انسان فرشته‌گون بود. اين نقش هزاران سال است كه در مينياتورهاي ما به عنوان مرغ‌جان با انديشه‌هاي عرفاني نقش شده است. حتي روي پرده‌هاي قلمكار نيز اين نقوش به چشم مي‌خورند.

مينياتوريست قديمي با قلم موي گربه و با ظرافت، يك مينياتور را با اين نقش خلق مي‌كرد و در آن زمان (ژازه)‌ با قطعات ماشين‌‌هاي سنگين و جوشكاري همين كار را در قالب هنر مدرن انجام مي‌داد. بنابراين (ژازه)‌ همچنان درگير انديشه‌هاي ايراني خود بود.

يعني وفادار بودن به هويت ايراني مولف اصلي هنرمندان اين دهه است؟

دقيقا همين‌طور است. نه تنها (ژازه)‌ بلكه مثلا تناولي نيز در آثار خود شديدا به اين ويژگي‌ پايبند و معتقد بود. منظورم ايراني بودن است.

ردپاي اين ويژگي‌ در عناصر سقاخانه‌اي، ضريح‌ها و قفل‌هايش مشهود است.

با توجه به اين كه سابقه فعاليت‌ در دو برهه تصويرگري كتاب كودك و نوجوان يعني پيش و پس از انقلاب را داشته‌ايد، فكر مي‌كنيد تصويرگري ايران بخصوص بعد از پيروزي انقلاب اسلامي چه فراز و فرودهايي را پشت سر گذاشت؟

من در حال حاضر يكي از اعضاي انجمن تصويرگران كتاب كودك و نوجوان هستم. اين انجمن هر سال به انتشار كتاب قطوري از تصويرگران برگزيده بويژه در جشنواره براتيسلاوا مي‌پردازد. اگر بخواهيم واقع‌بينانه نگاه كنيم، بايد بگويم تصويرگري ما در قياس با دوره‌هاي پيش واقعا رشد كرده است و اين موفقيت را مرهون جوانان تصويرگر هستيم كه من نامشان را گذاشته‌‌ام گروه هجده سالگان، اما اين گروه با تمام استعداد و بالندگي‌اي كه دارند، به يك مشكل اساسي دچارند و آن شيفتگي بيش از اندازه به كار خودشان است.

اين شيفتگي باعث مي‌شود آنها نتوانند به اندازه‌اي كه بايد وفاداري خود را نسبت به متن نشان دهند. براي اين گروه از تصويرگران جوان گويا متن تنها بهانه‌اي است كه در آن به آرتيست بازي بپردازند. مثلا ترجيح مي‌دهند به جاي قهرمان داستان كه پسر بچه‌اي با موهاي قهوه‌اي است،‌ دختر بچه‌اي با چشمان آبي نقاشي كنند. كاري كه من اصلا نمي‌‌فهمم انگيزه‌اش چيست؟

اما آنچه به نظرم مي‌آيد اينهاست كه فكر مي‌كنم اين گروه مي‌‌خواهند بيشتر نقاشي خودشان را مطرح كنند و البته تا اندازه زيادي خودشان را. حالا ممكن است اين چيزي كه توصيف كردم و او تصوير مي‌كند زياد هم باب ميل مخاطب نباشد،‌ اما او كار خودش را مي‌كند. در كنار اين مشكل من از وجود اين همه تنوع خوشحالم. چون مسلما از ميان اين تعدد و تنوع، هنرمندان خوش آتيه‌اي ظهور خواهند كرد.

كيفيت كاري تصويرگران جوان را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

بيش از كيفيت، از گستاخي‌شان در نوآوري لذت مي‌برم. اما نگرانم كه مبادا در اين افراط به بيراهه كشيده شوند چون به نظرم مهم‌ترين مساله در تصويرگري كتاب كودك و نوجوان، متعهد بودن به متن است. اين ويژگي امروز در ميان تصويرگران كمتر رعايت مي‌شود.

در زندگينامه يا خود نوشتي كه در مقدمه و پيشگفتار كتاب‌هايتان هست،‌ مي‌‌خوانيم كه گفته‌ايد از كودكي ناخودآگاه با زغال روي ديوارها خط مي‌كشيدم و نمي‌دانستم با اين كار به خلق آثار انتزاعي مي‌پردازم و جكسون بلاگ هم بايد از من كار انتزاعي را مي‌آموخت. (شوخي)‌ امروز با جستجو و نگاه اجمالي به دستاوردهاي دانشجويان فارغ‌التحصيل دانشگاه‌هاي هنر، رشد نقاشي‌هاي انتزاعي را حتي در نمايشگاه‌هاي اخير مشاهده مي‌كنيد. با اين اوصاف فكر مي‌كنيد با وجود تعدد سبك‌هاي هنري مثل امپرسيونيسم، كوبيسم و حتي فيگوراتيسم چرا جوانان به سمت انتزاع گرايش دارند، آيا اين مساله به فراخور زمانه ما صورت گرفته است؟

من فكر مي‌كنم در حال حاضر مقوله مدرنيسم بد تفهيم شده و در جامعه جا افتاده است. يعني اين كه سال‌هاست جريان هنر آبستره از مد افتاده و نقاشاني آمده‌اند كه دوباره و با نگاهي خيره به واقعيت‌ها نگاه كرده‌اند. از هايپر رئاليسم به بعد همواره پرداختن مجدد به سمت فيگور موضوع اصلي نقاشان امروز بوده است.

پس تكليف مخاطب با اين همه رنگ و نقطه و نشانه و ابهام و علامت سوال چيست؟ مخاطبي كه وقتي جلوي يك تابلوي انتزاعي مي‌ايستد، چيزي از آن سردرنمي‌آورد!

به نظرم برخي از آنها براي اين به پيچيده نقاشي‌كردن روي مي‌آورند كه بگويند خيلي مدرن هستند. در حالي كه نكته اينجاست كه آنها با جهان بيرون و از جريان‌هاي تازه بي‌خبرند در بستر جريان‌هاي تازه خيلي از هنرمندان به سمت فيگور برگشته‌اند بخصوص بعد از جنبش پست‌مدرنيسم نقاشي آبستره به دست فراموشي سپرده شد.

شما در دوره‌اي كار كرديد كه نقاشي كردن و اصولا لازمه خلق كردن يك اثر هنري مراتب دشواري خاص خود را مي‌طلبيد، اما امروز تزريق عناصر تازه‌اي مانند ويدئوآرت يا كانسپت‌ها جايگزين اين صبر و شكيبايي شده و تا حدودي اين دشواري‌ها كاهش يافته است. آيا با اين جريانات موافقيد؟

همان طور كه لابه‌لاي ديگر پرسش‌هاي شما اشاره كردم، تمام لطف جهان در تنوع است. توجه داشته باشيد كه كانسپتچوآل آرت در هموار كردن راه هنرمندان نقش داشت و باعث شد هنر مفهوم تازه‌تري بيابد؛ چيزي كه شايد پيش از آن مورد توجه قرار نمي‌گرفت. شيوه‌هاي ديگري هم كه اسم برديد، همين گونه هستند. اصلا چرا بايد از اين موج رنگارنگ تنوع بترسيم؟ بايد قبول كنيم كه اين تنوع راه را براي انديشه و هنر باز مي‌كند.

بزرگ‌ترين آسيبي كه در حال حاضر حوزه هنرهاي تجسمي را تهديد مي‌كند چيست؟

هنرهاي تجسمي هم مانند سينما احتياج به فضاي حياتي برون‌مرزي دارد كه در حال حاضر آنچنان كه بايد به اين موضوع توجه نمي‌شود.

با توجه به اين كه داستاني با عنوان «مرگ پايان كبوتر نيست» را براي زنده‌ياد بهرام خائف، تصويرگر نامي نوشته‌ايد، درباره ويژگي‌هاي تصويرگري اين هنرمند توضيح دهيد و البته درباره داستان؟

خائف از هنرمندان خوب كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بود. او از نسل تصويرگراني بود كه وسواس و دقت بسيار در كار خود داشت و از همه مهم‌تر به رئاليسم در نقاشي بسيار وفادار بود. من شخصا كارهاي خائف را خيلي دوست داشتم.

بعد از درگذشت او همان طور كه اشاره كرديد ، داستان كوتاهي با عنوان «مرگ پايان كبوتر نيست» نوشتم و همين عنوان را روي مجموعه داستان تازه‌ام گذاشتم كه متاسفانه اين كتاب چند سالي است در وزارت ارشاد خاك مي‌خورد و مجوز نمي‌گيرد. دليلش هم معلوم نيست حتي اصلاحاتي كه وزارت ارشاد خواسته بود را انجام داديم و كتاب را دوباره به وزارت ارشاد فرستاديم، اما تاكنون نتيجه نگرفته‌ايم. از دوستي دليلش را پرسيدم. گفت گويا مشكل به دليل عوض شدن مديركل بوده و مديركل جديد هنوز منصوب نشده است.

تاريخ سفر شما به چين چه روزي است؟

قرار است اين برنامه از سوم تا هفتم نوامبر در چين برگزار شود كه البته من تصميم گرفته‌ام فقط آثارم را ارسال كنم و خودم عازم سفر نشوم. دليلش هم اين است كه با 78 سال سن توان ايستادن مقابل سفارت چين آن هم با آن ازدحام جمعيت را ندارم و نمي‌توانم بر سر اخذ ويزا به جنگ و جدال بپردازم.

درباره اين آثار هم توضيح دهيد؟

ببينيد من در هفت اثري كه در اين نمايشگاه ارائه كرده‌ام، كوشيده‌ام به آسيب‌شناسي پديده‌هاي جنگ و تبعات آن بپردازم. به عنوان مثال در يك تابلو به مساله مهاجرت پرداخته‌ام و اين كه جنگ چقدر مي‌تواند در فروپاشي نظام خانواده‌ها نقش داشته باشد يا در اثر ديگر موضوع آموزش را محور قرار داده‌ام و مي‌خواستم به مخاطب بفهمانم در عين اين كه تمام كودكان و نوجوانان حق دارند از تحصيلات بهره‌مند شوند، اما جنگ مانع از رشد و پيشرفت آنها مي‌شود.

روي پوستري كه براي چهارمين گردهمايي اسكان بشر در چين طراحي شده اين عنوان به چشم مي‌خورد كه يك شهر سالم همان شهري است كه بايد باشد. من سعي كرده‌ام با استناد به اين جمله همان طور كه اشاره كردم مساله خانمان‌برانداز جنگ را آن هم نه در ايران كه در تمام مناطق خاورميانه بخصوص افغانستان و عراق لحاظ كنم. اينها كلياتي است كه در تابلوهاي خود سعي كرده‌ام به آنها قائل باشم. من خودم را نقاش ضدجنگ مي‌دانم و قصد داشتم با اين آثار به زعم خود اين پديده را مورد نكوهش قرار دهم.

آزاده صالحي
 پنجشنبه 2 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 147]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن