واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: تاریخ عاشورا را در 10 روز خلاصه کرده ایم
- آیت الله محمد تقی مصباح در جمع پیش کسوتان انقلاب در مشهد مقدس به تشریح واقعه عاشورا و درسهایی که از این واقعه برای جامعه امروز می توان گرفت، پرداخت و خاطر نشان کرد: اگر جز با کشته شدن نتوان چهره منافقین و دشمنان اسلام را افشا کرد، بایدچنین کاری کرد.
یکى از نکتههایى که در این ایام خوب است به آن توجه بشود این است که ما از این حادثه عاشورا بهترین درسى که مىتوانیم براى زندگیمان و براى ادامه انقلابمان بگیریم چه هست؟ مقام معظم رهبرى در چند روز پیش بحث بسیار جامع، عمیق و پرمعنایى را مطرح فرمودند و از جمله فرمودند درس مهمى که از عاشورا مىگیریم این است که انسان همیشه آماده انجام تکلیف باشد، هر چند تکلیف اقتضا کند که خطرهاى بزرگى را تحمل کنیم، حتى اگر بزرگترین خطرها، یعنی خطر جان و ناموس باشد. تعبیر ایشان این بود که هنگامى که شرایط مناسب باشد باید اقدام به کارهاى خطرناک هم کرد. اما منظور از شرایط مناسب چه هست؟ در چه شرایطى امام حسین(ع) اقدام به چنین کارى کرد که مقام معظم رهبرى فرمودند در شرایط مناسب هر مسلمانى بر او واجب است که چنین اقدامى را انجام بدهد؟
امام حسین(ع) در مقابل دشمنانى قیام کرد تا به شهادت رسید. مقابله کردن با دشمن که تحت عنوان جهاد واقع مىشود در اسلام بارها اتفاق افتاده است؛ در زمان خود پیغمبر اکرم (ص) جنگهاى زیادى اتفاق افتاد، امیرالمؤمنین (ع) هم جنگهایى با قاسطین و مارقین و ناکثین داشت، برادرش امام حسن (ع) هم با همان قوم جنگید. خصوصیت جنگ سیدالشهداء (ع) چه بود که مىفرماید وقتى شرایط مناسبى باشد باید چنین اقدامى کرد؟
در جهادی که با کفار و مشرکین انجام مىگیرد، تناسبى بین مجاهدین و رزمندگان اسلام با طرف مقابل و دشمنان در نظر گرفته مىشود.
اگر جمعیت کفار و مشرکین، عِده و عُدهشان خیلى زیاد باشد و مسلمانها در حال ضعف باشند، در چنین شرایطى اقدام به جنگ نخواهد شد. این همان شرایطى است که سالها پیغمبر اکرم (ص) با مشرکین داشتند و با معاهدات و پیمان عدم تعرض سپرى کردند. اما در واقعه عاشورا چیز عجیبى مىبینیم سیدالشهداء (ع) با چند نفر از خانواده و فرزندانش، برادرش و چند نفر از اصحاب در مقابل دست کم سى هزار نفر قرار گفتند.
آیا در باب جهاد، ما هیچ نوع جهادى داریم که حتی اگر دشمن دهها و صدها و هزارها برابر هم باشد باز هم باید اقدام به جنگ کرد؟ ما در انواع جهادى که در کتابهاى فقهى ذکر شده چنین جهادى سراغ نداریم. پس این کار سیدالشهداء (ع) از چه مقولهاى بود؟ این چه جور جهادى است؟ کدام شرایط بود که ایجاب مىکرد چنین حرکتى انجام بگیرد و مقام معظم رهبرى مىفرمایند اگر این شرایط براى دیگران هم واقع بشود واجب است همان کار را انجام بدهند؟ همین سیدالشهداء (ع) ده سال در زمان معاویه این وضع را تحمل کرد و لشگر کشى نکرد. این شرایط چه بود که در زمان یزید اتفاق افتاد؟ این را باید در یک مقوله دیگرى جستجو کرد. بله مىتوان در طرح مسائل جهاد در فقه به گونهای تجدید نظر کرد و اگر فقها اجازه بدهند بر اقسام جهاد افزود.
ما در اقسام جهاد، یک جهاد ابتدایى با مشرکین داریم که طبق فتواى بسیارى از فقها منوط به حضور امام معصوم و اذن اوست. آن جهاد براى دعوت کفار به اسلام هست که بعد از اینکه حقانیت اسلام برایشان اثبات شد، اگر عناد ورزیدند و زیر بار حق نرفتند، امام معصوم اگر صلاح بداند دستور جهاد مىدهد.
یک قسم جهاد هم داریم که جهاد با اهل بغى است، با کسانى که در داخل حکومت اسلامى سر به شورش برمىدارند. یک قسم جهاد هم داریم که دفاع است. اگر کسى به کشورهاى اسلامى حمله کرد و به اصطلاح، کیان اسلامى به خطر افتاد باید همه مسلمانها سعى کنند آن خطر را برطرف کنند و دفاع کنند، شبیه جنگى که هشت سال بر ما تحمیل شد و خداى متعال به برکت فداکاریهاى مردم ما این توفیق را به ایشان داد که حتى نگذارند یک وجب از خاک ما به دست دشمن بیفتد. جا دارد یک قسم دیگرى هم بر جهاد بیافزاییم .
ـ هر چند که اصطلاح معروف نیست ـ و آن دفاع از ارزشهاى اسلامى است. اگر خطرى متوجه دین مسلمانها شد، اینجا چطور عکس العملى باید نشان داد؟
میدانیم احترام مسلمان در مقابل کافر به این نیست که از فلان پدر و مادرى متولد شده؛ احترامش به خاطر اسلام اوست. در واقع در موارد دفاع از جان و مال و ناموس مردم هم اسلام مع الواسطه به این دفاع ارزش بخشیده است؛ یعنى مسلمانها که جانشان و مال و زمینشان محترم است، این احترامش بالعرض است؛ احترام بالذات مال اسلام است.
حالا اگر خود اسلام به خطر افتاد، خود اسلام عزیزتر است یا مسلمانى که بواسطه اسلام عزت پیدا کرده است؟ خود اسلام عزیزتر است یا خاکى که به برکت نام اسلام عزت پیدا کرده است؟ اگر دفاع از کسانى که بالعرض احترام پیدا کرده اند واجب است، احترام از چیزى که ارزش بالذات دارد واجب نیست؟
در روایات زیادى وارد شده که اگر خطرى متوجه جانت شد، مالت را فداى جان کن. اما اگر خطرى متوجه دینت شد، فرمود «اجعل نفسک دون دینک1» جان فداى دین.
هر کارى که مىشود انجام داد تا خطر را از دین رفع کرد این کار را باید انجام داد؛ اگر با مال است با مال، اگر با بیان است با بیان، اگر با سیاست است با سیاست، اگر با قراداد است با قرارداد، اگر خون تو خطر را از دین دفع مىکند خون را باید داد و افتخار کرد. البته دفع خطر همیشه با جان دادن نیست.
مقام معظم رهبری فرمودند هر مسلمانى باید اقدام کند، خواه مستلزم خطرى باشد و خواه نباشد. یعنى راههاى مختلف را باید بررسى کرد، از هر راهى مىشود خطر را باید دفع کرد. آخرین راه، کارى است که سیدالشهدا (ع) کرد.
بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران که بسیار شباهت دارد به انقلاب پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم خطرهایى متوجه دین شد که بعد از رحلت پیغمبر اکرم (ص) هم سابقه داشت. متأسفانه ما کوتاهى کردهایم در اینکه نقش امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه و خاندان پیغمبر را درست در رفع خطر از دین تبیین کنیم.
شما ببینید در هیچ مکتب سیاسىاى توصیه نمىشود که رهبر یک جامعهاى به مردم بگوید که احتمال دارد شما از این مرامتان دست بردارید و مخالف من و هدف من بشوید. این خلاف سیاست است.
اما قرآن مىفرماید « وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً»2.
هشدار است به اینکه چنین خطرى آینده جامعه اسلامى را تهدید مىکند. چنین نیست که اگر کسانى چند سال ایمان آوردند، مبارزه کردند، زندان رفتند، در جنگها شرکت کردند، دیگر بیمه شدهاند و خطری آنها را تهدید نمىکند. انسان تا زنده هست و نفس مىکشد خطر انحراف برایش هست. گذشته درخشان هیچ ضمانتى براى آینده ندارد، همچنان که براى اصحاب پیغمبر نداشت.
کار ائمه در صدر اسلام و در مقابل هجمه هایى که علیه اسلام واقعى انجام گرفت و بعضى هایش هم از طرف کفار و خارج از مرزها حمایت و رهبرى مىشد، از یک طرف، تبلیغ مثبت و بیان حقایق اسلام بود و از طرف دیگر، افشا کردن چهره منافقین؛ ولى این کارها هم به آسانى انجام نمىگرفت.
آن خون دلهایى که على (ع) خورد همان تدبیرى بود که براى بقاى اسلام کرد. خطر آن روز را با آن تدبیر بیست و پنج سالهاش دفع کرد؛ حتى آن وقتى که مسلمانها علیه خلیفه سوم جمع شدند و تصمیم بر کشتن او گرفتند امیرالمؤمنین (ع) توسط امام حسن و امام حسین علیهما السلام مشک آب برایش فرستاد، اینها همان تدبیرهایى است که براى بقاى اسلام کرد تا اینکه نوبت رسید به روزى که مردم او را شناختند و حاضر شدند او را حمایت کنند که فرمود لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا»3.
على (ع) در زمان حکومتش مىنالد از اینکه کسانى عالم نما بر کرسى فتوا و قضاوت تکیه زدهاند و بر خلاف ما انزل اللّه حکم مىکنند.
اینها چه کسانى بودند؟ کفار و مشرکین بودند؟ همینهایى بودند که در رکاب پیغمبر در جنگها شرکت داشتند. مگر آنهایى که شمشیر بر روى على (ع) کشیدند که بودند؟ طلحهها و زبیرها و دیگران با آن سوابق درخشانشان به روى على (ع) شمشیر کشیدند. زبیر کسى بود که پیغمبر براى شمشیرش دعا کرد؛ اما همین شمشیر به روى على (ع) کشیده شد. بعد از چند روز که از حکومت حضرت گذشت، شمشیر به روى او کشید تا در جنگ جمل کشته شد. تاریخ این صحنهها را فراوان دیده و خواهد دید.
ما تاریخ امام حسین(ع) را هم درست بلد نیستیم؛ فقط تاریخ ده روز عاشورایش را بلد هستیم. بعد از شهادت امام حسن (ع) تا واقعه عاشورا، امام حسین(ع) چه کار مىکرد؟ به تعبیر امروز، بزرگترین کار امام حسین(ع) در این ده سال، کادرسازى، تبلیغ، روشنگرى و افشاگرى بود، خطرها را براى مردم تبیین مىکرد، خواه در سخنرانىهاى عمومى در منا یا در جاهاى دیگر در ایام حج، خواه به صورت خصوصى و محرمانه با اشخاصى که مؤثر بودند، نامه مىنوشت و دعوتشان مىکرد. اگر این فعالیتها در آن دوران نبود، امام حسین(ع) موفق نمىشد همین حرکت را در عاشورا انجام بدهد و این برکات بر آن مترتب بشود.
نکته اولی که نتیجه میگیریم اینکه همچنان که بعد از رحلت پیغمبر (ص) خطر انحراف در جامعه وجود داشت، بعد از رحلت امام (ره) هم خطر انحراف در جامعه وجود داشته و بعد از این هم وجود خواهد داشت.
نکته دوم اینکه جلوگیرى از این انحراف و مبارزه با آن ـ در فرض تحقق ـ بر همه مسلمانها واجب است. این همان مطلبى است که مقام معظم رهبری فرمودند که اقدام بر همه مسلمانها واجب است. اما شیوهاش چه هست؟ اول بیان مثبت، یعنی تبلیغ واقعیت اسلام و نشان دادن راه صحیح. این یک راه که براى همه واجب است اول خودشان یاد بگیرند، بعد به دیگران بگویند؛ ولى این کافى نیست، براى اینکه شیطان شبهههایى را ایجاد مىکند که در اذهان افراد ساده مؤثر واقع مىشود. باید آنها را هم شناسایى کرد، شبهه افکنها را معرفى کرد، شبهاتشان را پاسخ گفت و ماسکها را از چهرههاى منافقین برداشت.
اما ویژگی قیام امام حسین (ع) و شرایط آن زمان چگونه بود؟ شما ببینید نسل دوم و سوم انقلاب امام حسین(ع) ""صلوات اللّه علیه"" نسل جوانى از مسلمانها بودند؛ اینها پیغمبر را ندیده بودند، معاویه هم یکى از شخصیتهاى برجسته زمان حکومت خلفا بود که از طرف آنها حکومت شام را داشت، پول فراون و انواع وسایل تبلیغ را هم در اختیار داشت، با هدایا هم آنچنان دیگران را آبستن کرده بود که کسى جرأت مخالفت با معاویه را نداشت.
امام حسین(ع) ده سال خون دل خورد و تک تک با کسانى که امیدى به هدایتشان داشت گوشه و کنار نشست و آنها را ارشاد کرد، ولى اینها با آن ابزارى که در دست معاویه بود تکافؤ نمىکرد تا اینکه زمان یزید فرا رسید.
امام حسین(ع) جز این راهى ندید که با شهادت خودش چهره بنى امیه را افشا کند. صحبت جنگ و جهاد نبود تا بگوییم چند نفر با چند نفر مىجنگند. اگر این بود، وقتى دید در مقابل او سى هزار نفر هستند، چرا اقدام به جنگ کرد؟
قرآن مىگوید تا دو برابر، حداکثر ده برابر. پس هفتاد نفر باید حد اکثر در مقابل هفتصد نفر باشد. چرا در مقابل سى هزار نفر ایستاد و جنگید؟ چون این جهاد رسمى نبود؛ این شهادت، ابزارى بود براى افشاگرى. این یک نوع دیگر از جهاد است؛ جهاد براى حفظ ارزشهاست، براى حفظ دین است نه حفظ دینداران و اموال و متعلقاتشان.
اگر شرایطی پیش آمد که در آن شرایط چهره منافقین و دشمنان اسلام را جز با کشته شدن نمىتوان افشا کرد باید چنین کارى کرد. این حساب این نیست که ما بسنجیم جمعیت ما چقدر است و مخالفین چقدر هستند. باید ببینیم با چه راهى مىشود خطر را از اصل دین برطرف کرد.
اینکه مىگوییم اگر خطری متوجه دین شود، به چه معناست؟ سخنرانى امام که فرمودند: اى مشهد، اى قم، اى نجف، اعلام خطر مىکنم، من براى اسلام اعلام خطر مىکنم، یعنى چه؟
امام از چه مىترسید؟ یعنى مىترسید در رادیو یا در مأذنهها به جاى اشهد ان لا اله الا اللّه بگویند خدا دو تاست؟ مگر شاه مىگفت خدا دو تاست؟ مگر در کاخهایش هر سال مراسم عزادارى برگزار نمىکرد؟
چند تا حکم بود که آمریکا دستور داده بود که اینها را باید اجرا بکنى و این احکام خلاف اسلام بود؛ امام دادش بلند شد و گفت اعلام خطر مىکنم. چه خطری اسلام را تهدید مىکرد، جز تعطیل احکام اسلام؟
اگر روزگار دیگرى ـ که خدا نیاورد چنین روزى را ـ باز بنا گذاشته شد که احکام اسلام تعطیل بشود، به هر بهانهاى، یا قرائت نوینى عرضه شد یا گفتند تاریخ اجراى این احکام دیگر گذشته و یا گفتند با حقوق بشر سازگار نیست یا گفتند با آزادى نمىسازد، به هر دلیلى اگر بنا گذاشته شد که باز احکام اسلام تعطیل بشود، همان کارى را باید کرد که امام کرد و امام درسى را که از امام حسین(ع) فرا گرفته بود عملى کرد.
پینوشتها:
1 یحارالانوار، ج 74، ص 63، باب 3.
2 آلعمران، 144.
3 نهجالبلاغه، ص 50.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 477]