واضح آرشیو وب فارسی:مهر: خرد در سياست (10)ليبراليسم و دشمنان آن
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: براي فهم ليبراليسم، بايد به سرسختترين منتقدان آن توجه كنيم. به نظر ماركسيستها، ليبراليسم به علت پيوندش با سرمايهداري، عيبي اساسي و درمانناپذير دارد. مهمترين اتهامي كه ايشان وارد ميكنند اين است كه ليبراليسم قادر به متحقق ساختن وعده خود نيست كه هر فردي در تعقيب برنامه زندگي خويش آزاد خواهد بود.
ليبراليسم ممكن است نسبت به هدفهايي كه افراد برميگزينند اخلاقاً بيطرف باشد، اما از اين حيث اخلاقاً بيطرف نيست كه تصميم و انتخاب فردي مطلوب است و بايد از دخالتهاي نارواي دولت مصون بماند . ليبراليسم گونهاي جهانبيني و نوعي ايدئولوژي است و پذيرفتن آن به معناي موضعگيري.
براي فهم ليبراليسم، بايد به سرسختترين منتقدان آن توجه كنيم. به نظر ماركسيستها، ليبراليسم به علت پيوندش با سرمايهداري، عيبي اساسي و درمانناپذير دارد. مهمترين اتهامي كه ايشان وارد ميكنند اين است كه ليبراليسم قادر به متحقق ساختن وعده خود نيست كه هر فردي در تعقيب برنامه زندگي خويش آزاد خواهد بود. زيرا ليبراليسم حكومت طبقه برخوردار از مالكيت را حفظ ميكند و قداست ميبخشد ، و اين خود ، دست كم از نظر ماركسيستهاي سخت كيش ، هم به جنگ طبقاتي ميانجامد و هم، باشدت گرفتن رقابتهاي تجاري ميان دولتها ، به جنگ جهاني.
به نظر متفكران غريزهگرايي مانند نيچه، عيب ليبراليسم اين است كه زيادي اجتماعي است. به عقيده اين دسته، ليبراليسم چيزي جز مجموعهاي از قيد و بندهاي اخلاقي فاسد و بزدلانه نيست كه تمايلات و احساسات واقعي انسان را با محدوديت روبرو ميكند . بر طبق اين نظر بهتر است انسان عواقب تمايلات غريزي عميق خويش را درك كند و روياروي آنها قرار گيرد، تا اينكه به گونهاي الاهيات اينجهاني و غيرديني زنجير شود.
ولي درست هنگامي كه در دهه 1870 مدل انگليسي ليبراليسم از يك سو بر تجارت آزاد پا فشاري ميكرد و از سوي ديگر بر اصلاحات و كاستن از زاويه، حملههاي گسترده به آن آغاز شد. روشنفكران ضدروشنگري، ليبراليسم را از طرفي به كوتاهي از حمايت از "خويشتن" و از طرف ديگر به ايجاد مانع بر سر راه فرديت متهم ميكردند . اين دو اتهام با وجود تناقض با يكديگر ، امكان داشت در يك ايدئولوژي مثبت افسونساز با هم جمع شوند.
آيا ليبراليسم به جهات نهادي از هم پاشيد ؟ اساسيترين اتهام ماركسيستها در اين زمينه اين است كه ليبرال به تعارض طبقاتي مبتلاست. مصداق ديگر اين نكته اساس ، عيب ديگري است كه به لحاظ نهادي ميگيرند و ميگويند گرفتاري ناشي از رابطه ليبراليسم با سرمايه داري است، منتها اين بار به جهت ليبراليسم يا آزادي در بازرگاني بينالمللي.
اكنون كه قرن بيستم رو به پايان ميرود ، بعضي از مجادلهگران و رديهنويسان ادعا دارند كه ليبراليسم پيروز شده است . مقدار خودبيني و نخوتي كه در اين ادعا نهفته است، ناراحتكننده است. علت گسترش ليبراليسم در قلب جهان پيشرفته بيش از آنكه هيچگونه جبر و حتميتي باشد، پيروزي انگلوساكسن ( البته با سختي و دشواري ) در دو جنگ جهاني بود. سبب مقبوليت ليبراليسم توانايي جوامع ليبرال و سرمايهداري است در دفاع از مردم در برابر ترس، و در ايجاد ثروت و نعمت براي هسته مركزي مركب از شهروندان مرفه جامعه. البته همه كس چنين وضعي را نميپذيرد. بسياري از روشنفكران هنوز با جهان ليبراليسم به جهت بيعطوفتي آن، معاندت ايدئولوژيك دارند.
از آن مهمتر اينكه سرمايهداري مشكلات عميق برابري و نابرابري در سطح جهاني مطرح ميكند. و معلوم نيست ليبراليسم از هسته مركزي ثروتمندان فراتر برود و ديگران را نيز بهرهمند سازد. مسأله مهمي كه ليبرالها در اين عصر با آن روبرو شدهاند، سرنوشت رژيمهاي پيشرفته ولي قدرتمدار است. آيا رژيمهايي كه با تمركز قدرت دست به صنعت گستري زدهاند – يعني متحمل انقلاب از بالا شدهاند – ميتوانند با موفقيت به مرحله دوكراسي ليبرال برسند ؟ در اروپاي شرقي و مركزي شك نيست كه هم به علت فشار سرمايهداري از بيرون و هم به علت فشارهاي دروني ناشي از پيدايش كارگران تحصيلكردهتر، مدل شوروي فرو ريخته است.
دولتهاي ذيربط با دو فشار همزمان مواجهند كه هم به سرمايهداري برسند و هم به دموكراسي، و اين كاري آنچنان كوه پيكر است كه بسياري نا محتمل است با موفقيت صورت بگيرد. اما حياتيترين مسئلهاي كه ليبرالها با آن مواجهند، غير از اينهاست . بسياري از جوامع در حال حاضر در راه توسعه نيستند و برخي ديگر به نظر ميرسد هرگز توسعه نيابند ، زيرا به افزايش جمعيت شديد و فقدان منابع طبيعي و بوركراسيهاي فاسد و ، در بعضي موارد خيره كننده ، فاجعههاي زيست محيطي دچارند. وجود چنين وضعي خود به منزله نقض جنبهاي از ليبراليسم است كه بيش از همه به فايده عملي نظر دارد و آن غذا رساندن به گرسنگان است، و طرح مسائل كليدي حكومت سياسي ليبرال را اصولاً منتفي ميكند.
بينوايي و تنگدستي بخش بزرگي از جهان همچنان نه تنها خطري براي قلب دنياي ليبرال، بلكه لكه ننگي بر دامن آن است. اگر ليبراليسم بخواهد بقايي داشته باشد، بايد از طفره رفتن از رويارويي با اين خطر بپرهيزد.
دوشنبه 29 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 192]