واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: شادی نفیشده
در قرن بیستم شاهد جنبشهای ادبی و هنری بیشماری هستیم که تحت شرایط خاص این دوران سر برآوردند؛ جنبشهایی که به سرعت ظهور کردند و به همان سرعت نیز به تاریخ پیوستند. در این دوره نیاز به تأمل در هستی انسان معاصر و شناخت تردیدها، بحرانها و اضطرابهای او بیاندازه احساس میشد. سلطه ی فاشیسم و جنگهای بزرگ نیز این بحران و تناقضات را دوچندان ساختند. شعر معاصر ایتالیا در چنین بستری شکل گرفت که گاه تحت تأثیر جنبشهای کشورهای دیگر همچون دکادنتیسم و سمبولیسم فرانسه بود و گاه خود پیشگام این جنبشها بود همچون فوتوریسم که به فراتر از مرزهای ایتالیا گسترده شد و جنبشهای دیگری نظیر وریسم ، ارمتیسم و کرپوسکولاریسم که در گستره ی مرزهای ایتالیا باقی ماندند.
بدون شک شعر قرن بیستم ایتالیا با دو چهره ی بزرگ آغاز میگردد: گابریله دانونزیو و جووانی پاسکولی که به دکادنتیسم تعلق داشتند و تأثیر بسزایی بر شاعران پس از خود نهادند. دکادنتیسم در اوایل قرن نوزده در تقابل با پوزیتیویسم در فرانسه ظهور کرد که به علوم و پیشرفت روزافزون انسان و پژوهشهای ادبی، اجتماعی و فلسفی او به دیده ی شک مینگریست. تأثیرات دکادنتیسم در شاعرانی چون بودلر، ورلن، رمبو، مالارمه و در فلسفه ی نیچه و روانکاوی فروید و در موسیقی واگنر و... پدیدار گشت. دکادنتیسم به واقع نماینده ی انحطاط، تباهی و زوال جهان معاصر گردید.
در ایتالیا هر چند زندگی پرجنجال و شهرتطلبانه دانونزیو و گرایشات و شرکت او در جنگ جهانی انزجار بسیاری از شاعران پس از او از جمله مونتاله را برانگیخت اما تأثیر بسزای او را بر شعر معاصر ایتالیا نمیتوان منکر بود طوری که مونتاله خود نیز از این تأثیر به دور نبوده است. دانونزیو فتوحات و شهرت جنگجویانه ی خود را مدیون جاذبه ی سخنوری و بلاغت تصنعی کلامش بود. طبع غنائی شگرف، زیبایی ظاهری و کلام فاخرش باعث شد که شیوه ی او «باروک جدید» نامیده شود؛ که این شیوه خود تا حدودی پوشاننده ی خلأ و سردی باطنی است که نشانی از تناقض و دوگانگی انسان معاصر دارد. بیشک ریشه ی فوتوریسم را که از بزرگترین جنبشهای ایتالیایی جهانی است باید در افکار و عقاید دانونزیو جست.
جووانی پاسکولی از دیگر چهرههای دکادنتیسم ایتالیا محسوب میشود؛ هر چند شعر شکننده، مالیخولیایی و رنجدیدهاش بیشتر ریشه در عزلت و انزوای او دارد. لحن آرام و بیادعای پاسکولی همچون موسیقی بر دل مینشیند و به راستی اشعار این شاعر را باید موجد جنبشی همچون کرپوسکولاریسم دانست و بر تأثیر پاسکولی بر شاعرانی چون سابا و مونتاله تأکید نمود.
از شاعران دیگری که از تأثیر دکادنتیسم به دور نبودهاند میتوان به دینو کامپانا اشاره نمود. هر چند نمیتوان او را به سادگی به جنبش خاصی نسبت داد. شعر کامپانا از نخستین نمونههای شعر ناب محسوب میگردد که برتافته از احساسات و توهماتی است که شاعر به کاوش آنها پرداخته است. کامپانا را به واقع باید به رمبو، بودلر، مالارمه، نیچه و دیگر شاعران نفرینی پیوند داد.
از دیگر جنبشهای آغازین قرن بیستم، کرپوسکولاریسم است که عنوان آن برای نخستین بار توسط منتقد ادبی بورجهزه در رابطه با اشعار شاعرانی چون گوتزانو، کیاوزه و مارتینی اطلاق گردید. نام این جنبش مشتق از واژه ی کرپوسکولو crepuscolo به معنای شامگاه است و به رنگهای مات و مرده ی شامگاه و بامداد پیش از طلوع خورشید و همچنین به زوال و تباهی نیز اشاره دارد.
شاعران این جنبش به رنگهای شبانه و دلگیر غروب علاقه ی خاصی داشتند و از همین روست که به «شامگاهیان» شهرت یافتند. شعر شامگاهی کاملاً در تقابل با اسطورههای دانونزیویی و ابر انسان ظاهر میشود؛ شعری تسلیم شده، ناتوان و درمانده با حالتی از ملال، سکون و دلزدگی. موضوع شعر کرپوسکولاریسم، وقایع روزمره و معمولی است که با لحنی آرام و اندوهگین و زبانی نسبتاً محاورهای بیان میشود و «چیزهای کوچک» را به بزرگترین موضوع شعر بدل میکند. به واقع شامگاهیان شعر را تا حد زیادی به نثر نزدیک میکنند. آنها بیشتر به سخن گفتن از خستگی و ملال، سادگی و ناتوانی در ارتباط با دنیای اطراف علاقهمندند تا به تصاویر سحرانگیز و لحن و کلام فاخر.
بهترین توصیف شعر شامگاهی را فائوستو ماریا مارتینی، یکی از شاعران این جنبش ارائه داده است: «شعر احساس مردن است»، در توالی روزهایی یکسان که به انتظار آهسته ی مرگ بدل میگردند.
از برجستهترین نمایندگان شعر کرپوسکولاریسم به همراه گوئیدو گوتزانو میتوان به سرجو کوراتزینی اشاره نمود که هر دو در اوان جوانی به علت ابتلا به بیماری سل درگذشتند. جهان شعری کوراتزینی نقطه مقابل جهان اسطورهای دانونزیویی است چه در فرم و زبان و چه در مفهوم هستیشناسانه: طرد اسطورههای ابر انسان و زنان فتنهجو و تأکید بر شکنندگی و آگاهی از ناتوانی خود.
اشعار کوراتزینی بر «اشیاء کوچک» تمرکز یافتهاند که در ورای آنها نه ارزش بلکه خلأی نهفته است. برای شاعر چیزی بر جا نمیماند مگر اظهار پوچی و ناتوانی در مقابل زندگی و شعر.
«خدای من، من چیزی جز مردن نمیدانم، آمین».
«پس کاملاً حق با من است/ زمانه بسیار تغییر کرده است/ آدمها دیگر هیچچیز/ از شاعران نمیپرسند/ پس بگذارید تفریح کنم!».
جنبش فوتوریسم را بایست از مهمترین جنبشهای شورشگرایانه ی قرن بیستم دانست که از ایتالیا و با بیانیه ی فیلیپو تومازو مارینتی آغاز گردید و تمامی عرصههای ادبی، هنری بویژه نقاشی، مجسمهسازی و معماری را درنوردید و فراتر از مرزهای ایتالیا گسترده شد. لفظ فوتوریسم مشتق از واژه ی فوتورو futuro به معنای آینده است، چرا که نمایندگان این جنبش مخالف گذشته و سنت بودند و با بهرهوری از عقاید و تفکرات نیچه با شعارهایی چون: «مهتاب را بکشیم» ـ «مرگ بر فرهنگستان» ستایشگر سرعت و خشونت و شتاب، ماشینهای صنعتی، شهرهای مدرن، متروپلیس و شورش علیه رکود و کهنگی و ستایشگر هر نوع تخریب و انهدام بودند:
«ادبیات تاکنون ستایشگر بیجنبشی تأملگرایانه، خیال و رویا بوده است. ما برآنیم تا ستایشگر جنبش متجاوزگرایانه، بیخوابی تبآلود، قدم شتابزده، پرش مرگبار و سیلی و مشت باشیم».
فوتوریستها بر آن بودند تا حرکت واقعی بدن یا ماشین را به تصویر بکشند و معتقد بودند که دینامیسم کلی را باید به صورت احساسی دینامیکی ارائه داد. آنها فرایندهایی نظیر آزادی مطلق تصاویر و استعارهها، هیاهو جهت به تصویر کشیدن دینامیسم اشیاء، سنگینی جهت امکان پرواز اشیاء، و بو جهت امکان متلاشی کردن اشیاء را وارد ادبیات کردند.
اما فوتوریسم به زودی با ستایش از جنگ به عنوان «تنها بهداشت جهان» به فاشیسم ملحق شد و به مظهری از ادبیات فاشیستی بدل گشت. اما جنبشهای هنری دیگری نیز که به تأثیر از فوتوریسم سربرآوردند علیه جنگ برخاستند: در روسیه، جدال ضد سنتگرایانه? فوتوریستها و کوبیست ـ فوتوریستهای موسکو، بر خلاف جنگطلبی مارینتی، مفهوم شورش را علیه جامعه و جنگ به کار گرفت.
یکی از نمایندگان شعر فوتوریسم آلدو پالاتسسکی میباشد. وی نخست به کرپوسکولاریسم گرایش پیدا کرد و اشعاری به تأثیر از این جنبش نگاشت. سپس به فوتوریسم گرایید و بهترین نمونههای شعر فوتوریسم ایتالیا را از خود برجا نهاد. او همچنین تا حدودی تحت تأثیر سوررئالیسم و جنبش متافیزیکی بود. اما به واقع پالاتسسکی را نمیتوان به هیچکدام از این مکتبها نسبت داد. او با بهرهگیری از این جنبشها به مثابه ی تجربهای ادبی، مشخصات و تجارب نوآورانه ی این جنبشها را در خود حل و به جهان فردی و خاص خویش دست یافت که در بیانیه ی شخصیاش در قطعه ی «بگذارید تفریح کنم» منعکس گشت. شاعر با بهرهگیری از اصوات غریب و نامعمول به بازیگوشی و تفریح میپردازد و همچون دلقکی بندباز جهانی را به خنده وامیدارد، جهانی که به واقع به خویش میخندد:
«پس کاملاً حق با من است/ زمانه بسیار تغییر کرده است/ آدمها دیگر هیچچیز/ از شاعران نمیپرسند/ پس بگذارید تفریح کنم!».
قدرت و نوآوری شعر پالاتسسکی در قاعده و دستور خاصی ریشه ندارد بلکه از خود تجربیات زندگی و قدرت تخیل و خلاقیت شاعر برمیخیزد.
ادامه دارد...
اثمار موسوینیا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 270]