محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827699261
حـافظ و مـاوراءالنـهر
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: حـافظ و مـاوراءالنـهر
سال 2008 از سوي سازمان يونسكو سال بينالمللي رودكي نامگذاري شده است و روز 20 مهر روز بزرگداشت حافظ است. رودكي سمرقندي پايهگذار شعر فارسي است و او را آدم الشعرا مينامند. به همين مناسبت نگارنده قصد آن دارد كه نگاهي به تعامل حافظ با ماوراءالنهر و سفر خيالي حضرت حافظ به شهرهاي اين خطه ايراني و خاستگاه فرهنگ و ادب ايراني بياندازد كه در زير ميآيد.
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي
هر كه اين آواز را ميشنود، چند اسم مهم را به ياد ميآورد.1
نخست اينكه بوي جوي موليان، جانها را شيفته ميكند و ايرانيان و پارسي زبانان را بياد حافظ شيرين سخن مياندازد. آنجا كه خواجه ميفرمايد:
خيز تا خاطر بدان ترك سمرقندي دهيم
كز نسيمش بوي جوي موليان آيد همي
مطلع غزل:
سينه مالامال درد است اي دريغا مرهمي
دل زتنهايي به جان آمد خدا را همدمي
اما موليان كجاست. در منابع جغرافيايي تاريخي مربوط به منطقه از قرن سوم به بعد، نامي جغرافيايي به نام «موليان» در دسترس نيامد. از قرينه شعر رودكي چنان برميآيد كه موليان همان رود آموي يا آمودريا يا همان جيحون باشد كه در جنوب بخارا جاري است و در بين راه هرات ـ بخارا قرار دارد. به غير از اين رود، رود پرآب ديگري كه آب آن تا ميان اسب برسد در منطقه موصوف وجود نداشته و ندارد.
ريگ آموي و درشتيهاي راه او
زير پايم پرنيان آيد همي
آب جيحون از نشاط روي دوست
خنگ ما را تا ميان آيد همي
به نوشته آقاي دكتر محمد امين رياحي موليان نام محلي و ناحيهاي در بخارا بوده نه نام جويي و طبعا شاعر گفته است باد آن محله ميآيد و بوي يار را ميآورد.2 در برخي نسخهها آمده است:
باد جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي
زيرا استدلال ميشود كه ابتدا بايد باد بوزد تا بتواند با خود بوي يار بياورد.
دو ديگر روي آموي. براي ايرانيان و ايرانيتباران رود جيحون يا همان رود آموي يا آمودرياي كنوني كه در آسياي مركزي (ورارودان/فرارود) جاري است3 رودي است كه دو قلمرو جغرافيايي ـ فرهنگي ايران و توران را از هم جدا ميكند و رود مرزي است. جيحون در ادبيات ايران جايگاهي بس عظيم دارد زيرا همه جريانهاي نشر انديشه با گذر از اين رود، از آن سوي بدين سوي آمده است وحاملان و ناقلان و دارندگان اين انديشه از اين آب سيراب شدهاند. راه ابريشم از اين مسير ميگذشته و شرق و غرب را بههم متصل ميكرده است. شاعران ديده را از غم و فراق يار جيحون كردهاند. حضرت حافظ ميفرمايد:
از آن دمي كه از چشم برفت رود عزيز
كنار دامن من همچو رود جيحون است
مطلع غزل:
ز گريه مردم چشمم نشسته در خون است
ببين كه در طلبت حال مردمان چونست
و هم از ساحل اين رود بودكه بزرگاني باكنيت جيهاني برخاستهاند همچون ابوعبدالله محمدبن احمد جيهاني (وزير ساماني). آن سوي آموي جهاني است كه خاستگاه ادب و دانش پارسي است و رودكي، ناصر خسرو، بوعلي سينا، فارابي، خوارزمي، كمال خجندي و دهها نامآور ديگر از آن برخاستهاند. از آن سوي آموي انديشههاي والاي انساني به جنوب تابيده و با نور اين سوي آموي به هم گره خورده و درخت تناور علم و ادب ايراني را باورتر كرده است. انديشههاي والاي اسلامي در اين قلمرو به كمال رسيد و با معرفت ايراني درآميخت و عرفان ايراني ـ اسلامي پديد آورد.
در اين سوي آمويه خراسان بزرگ است، قلب تپنده ايران، كه بزرگاني چون دقيقي، فردوسي، خيام، عطار، مولوي، انوري، خواجه عبدالله و دهها ديگر از نامآوران علم و ادب از آن برخاستهاند تا مشعل ادب و عرفان و معرفت و حكمت را به ديگر نقاط ايران از جمله در مركز ايران به منوچهري دامغاني، در شرق به فرخي سيستاني، و در فارس به سعدي و خواجوي و حافظ بسپارند تا آنان به اران و شيروان برده و در وراي ارس به بزرگان آن سوي تحويل دهند:
اي صبا گر بگذري بر ساحل رود ارس
بوسه زن برخاك آن وادي و مشكين كن نفس
منزل سلمي به بادش هر دم از ما صد سلام
پر صداي ساربانان بيني و بانگ جرس
در آن سو اين معرفت را به نظامي آن حكيم گنجه و به خاقاني آن بديل بيبديل علم و معرفت و مهستي آن بانوي عالمگنجه و مجيرالدين پارسي سراي بيلقان تحويل دادند تا ادامه و دليل راه باشند. همه اين جريان از رودكي آغاز ميشود. همه اين آوازهها از شه بود. فردوسي در باب آموي ميفرمايد:
ز كشتي همه آب شد ناپديد
به پايان آموي لشكر كشيد
بيامد پس لشكر افراسياب
بر انديشة رزم بگذشت از آب
يا در جاي ديگر در باب جيحون فرمايد:
كنون تا لب رود جيحون تر است
بلندي و پستي و هامون تر است
ز چين تاختن سپاه من است
جهان زير فر كلاه من است
سوم بخاراست كه از شعر رودكي بياد ميآيد و جانها را شيفته ميكند. بخاراي خيالي در ذهن ايرانيان چنان ريشه دوانيده كه ناديده بر آن عاشق شدهاند. با شعر تر حافظ كه ميفرمايد:
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را
بخال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
بخارا را همه ميشناسند، اگرچه آن را نديدهاند. و اگر آن را ميديدند، كه تنها معدودي از جمله نگارنده ديده است، شيدا ميشدند و عاشق. اين بخارا چيست كه ما را اين سان بسوي خود ميخواند. اي بخارا شادباش و دير زي. مهلتي ده تا ببينيم ترا كه چهسان امير ساماني را بسوي خود خواندي ودوباره تختگاه شدي. اين شعر رودكي امير ساماني را شيدا كرد و بدون درنگ و بدون بپا كردن پاپوش بر اسب نشاند تا از هرات بسوي بخارا بتازد و بديدار يار نايل آيد. اي بخارا نگين انگشتري شرق. اي بخارا ماه آسمان و اي بخاراي بوستان. مولوي در قونيه سيصدوپنجاه سال پس از فوت رودكي اشعار او را در فاصلهاي بسيار دورتر از آن سرزمين در قونيه در روميه تضمين ميكند:
بوي باغ و بوستان آيد همي
«بوي جوي موليان آيد همي»
از نثار گوهر يارم مرا
«آب دريا تا ميان آيد همي»
با خيال گلستانش، خارزار
«نرمتر از پرنيان آيد همي»
جوع كلبم را ز مطبخهاي جان
لحظه لحظه بوي نان آيد همي
از چنين نجار يعني عشق او
نردبان آسمان آيد همي
...................
همچو روغن در ميان جان شير
لامكان اندر مكان آيد همي
بخارا را همه ميشناسند. كهن شهر ورارودان، خاستگاه بزرگان علم، ادب، سياست، رزم و بزم. به محض گفتوگو از بخارا، رودكي بياد ميآيد. رودكي آنچنان با بخارا عجين است كه نميتوان آنها را از هم جدا كرد. اگرچه رودكي را ابوعبدالله رودكي سمرقندي مينامند، اما با شعر بوي جوي موليان رودكي با بخارا درهم ادغام ميشوند تا از وحدت آنان، جهاني رنگين شود. آيا اينهمه رنگ و زيبايي طبيعت را كه خداي بزرگ آفريده است و رودكي آن را به تصوير ميكشد، ميتوان ناديده ستود. رودكي گويد:
هر باد كه از سوي بخارا به من آيد
با بوي گل و مشك و نسيم و سمن آيد
بر هر زن و هر مرد كجا بر وزد آن باد
گويي مگر آن بادي همي از ختن آيد
ني ني، ز ختن باد چنان خوش نوزد هيچ
كان باد همي از بر معشوق من آيد
هر شب نگرانم به يمن تا تو برآيي
زيرا كه سهيلي و سهيل از يمن آيد
حضرت حافظ در شيراز نشسته و در ماوراءالنهر سير ميكرد، گويي همه اين سرزمينهاي ايراني را ميديد و در آن به راز و نياز ميپرداخت. منوچهري دامغاني شاعر سدههاي 4 و 5 هجري آن تصويرگر ماهر طبيعت در وصف اين سرزمينهاي جادويي سروده است:
خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است
باد خنك از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بين كه بر آن شاخ رزانست
گويي به مثل پيرهن رنگرزانست
دهقان به تعجب سر انگشت گزان است
كاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
حافظ در سده هشتم وصف خيال خوارزم در شعر منوچهري را تكميل ميكند:
نقش خوارزم و خيال است جيحون ميبست
با هزاران گله از ملك سليمان ميرفت
قوت شاعره من سحر از فرط ملال
متغير شده از بنده گريزان ميرفت
حافظ هنوز مست و مدهش ياد تركان سمرقند و نسيمي است كز آنجا ميوزد و در شيراز به مشام جان او ميرسد:
خيز تا خاطر بدان ترك سمرقندي دهيم
كز نسيمش بوي جوي موليان آيد همي
مطلع غزل:
سينه مالامال درد است اي دريغا مرهمي
دل ز تنهايي بجان آمد خدا را همدمي
خواجه شيراز نه فقط زيبارويان و سفيدچهرگان سمرقندي و بخارايي را ستوده است، بلكه در قلمروهاي جغرافيايي بالاتر از آن در ماوراءالنهر را نيز در خيال ديده است و ستوده است:
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه تركان غافلست از حال ما كو رستمي
اشارات و كنايات حافظ دنيايي است پر رمز و راز و خواجه سير آفاق و انفس ميكند. چگل كه زيبارويان آن زبانزد خاص
و عام آن زمانها بودند، هنوز هم زيباست و شهري است در قزاقستان كنوني كه همراه با طراز از شهرهاي كهن و آباد آن دوره بود و همه چشم بر زيبارويان آن دوخته بودند و بيسبب نبود كه مغولها در آغاز يورش به ايران زمين بدانها تاختند و آن را غارت كردند، هر چند زماني زيبارويان آن دلهاي عشاق را غارت كرده بود و شاه تركان (افراسياب) را هم به زانو درآوردند و حافظ براي كمك به اين غارت شدگان رستم را به ياري ميطلبد.
شيخ كمالالدين مسعود خجندي زماني ملكالشعراي شاعران ايران در تبريز بود و عمري سمندروار با ياد خجند در آتش هجران سوخت و اما با نام زادبوم خويش و شيراز و شيرازيان افتخار داشت:
با لطف طبع مردم شيراز از كمال
باور نميكنند كه گويم خجنديم.
خجند از ديگر شهرهايي است كه اكنون در تاجيكستان است و مركز استان سغد كهنترين قلمرو ايراني است. حافظ در خيال بدانجا رفته است و ميگويد:
حافظ چو ترك غمزه تركان نميكني
داني كجاست جاي تو خوارزم يا خجند
در بين مردم تاجيك هرگاه كه از خواجه بزرگوار شيراز و ديوان ملكوتي ايشان سخن به ميان آيد نام حضرت را با احتياط و عزت و اكرام خاص سر زبان ميآورند و ديوان اشعارش را حتماً با ذكر «بسماللهالرحمن الرحيم» باز ميكنند و به ديده ميگذارند، ميبوسند و از آن پس به مطالعه ميپردازند. حافظ در انديشه مردم ماوراءالنهر نه تنها شاعري فوقالعاده بلندپرواز، بلكه حكيم و فيلسوف است و چنانكه بر حق، خود او فرموده:
صبحدم از عرش آمد خروشي، عقل گفت
قدسيان گويي كه شعر حافظ از بر ميكنند
غزل گفتي و درّ سفتي بيا و خوش بخوان حافظ
كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثريا را
مطلع غزل:
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را
بخال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
از اينجاست كه از زمانهاي پيش تا روزگار ما چراغ محفلهاي حافظ خواني در شهرهاي بزرگ و حتي در كنج و كنار كوهستان تا به امروز زنده و فروزان است. مادران با تمام اخلاص و آرزو و اميد به آنكه فرزندشانايمن از گزند روزگار بماند و بهرهمند و شاداب از چشمهسار علم و ادب باشد، زير بالين گهواره او ديوان حافظ ميگذارند. اگر در زندگي، فردي را مشكلي پيش آيد و گرهي در كارهايش باشد سه بار لب به ديوان حافظ ميبرد و آن را ميبوسد و از آن پس تفال به اين كتاب مقدس ميزند كه اين را در تاجيكي «فال ديدن» و يا «فال گرفتن به كتاب مقدس خواجه حافظ» مينامند. در ادبيات شفاهي تاجيك حكايت و قصه و روايت درباره خواجه بزرگ شيراز زياد است و بعضي از آنها در مجموعههاي فولكوري به طبع رسيده است كه شنيدن و خواندنشان چون غزلهاي حافظ گواراست.
اما چنين به نظر ميرسد كه شعر حافظ در دل و ذهن سخنوران و شاعران خراسان بيش از ديگر قشرهاي جامعه تاثيرگذار بوده است. دانشمند معروف تاجيك دكتر عبدالله جان غفاروف در اين باره اشاره جالبي دارد. وي با اتكا برمنابع معتبر، نوشته است كه نه تنها خواجه كمالالدين خجندي كه از معاصران حافظ بوده، بلكه سخنسرايان تاجيك چون: عصمت بخارايي، اسيري خجندي، كاشفي خجندي، عبدالرحمن مشفقي بخارايي كه در گوشههايي از مناطق تاجيكنشين آسياي ميانه زندگي كردهاند، همه تحت تاثير خداوند غزل خواجه حافظ قرار گرفتهاند. از پايهگذار ادبيات نوين تاجيك علامه صدرالدين عيني تا جوانترين شاعران امروز تاجيك همه در ايجاد غزل حافظ را استاد برحق خويش ميدانند و در پيروي بر اشعار او غزل گفته يا مخمس بستهاند. آثار حافظ در رشد و كمال معنوي اديبان معاصر تاجيك تاثير با ارزش دارد.
چون غزلهاي تر دلكش حافظ شنود
گر كماليش بود شعر نگويد بخجند
مطلع غزل:
بعد ازين دست من و دامن آن سرو بلند
كه ببالاي جهان از بن و بيخم بركند
صدرالدين عيني اديب فقيد تاجيك و بنيانگذار ادبيات نوين تاجيكي، از عاشقان حافظ بود. بنابه فرموده شاگردان استاد عيني آنانديشمند بزرگوار از گهواره تا گور حافظ ميخواند و محمدجان شكوري در كتاب تازه انشاء خود «خراسان است اينجا» نوشته است: استاد عيني اين مصراعها را كه مخمس خود او بر غزل حافظ است در دم مرگ گريان گريان به لب آورده بود:
مُرد عيني، درد او بنهفته ماند
طالع ناسازگارش خفته ماند
غنچه اميدها نشكفته ماند
راز حافظ بعد از اين ناگفته ماند
اي دريغ از رازداران ياد باد
درباره اعجاز سخن حافظ و مقام و مرتبه جهاني اين عارف روشن ضمير، شاعران تاجيك اشعار فراوان سرودهاند، به طور مثال استاد ميرزا ترسونزاده در منظومه «جان شيرين» اشاره جالبي به بيتي از غزل مشهور حافظ كه مطلعش «اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را ـ به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را» است، دارد:
خندهاي كه دلبر طناز كرد
شاعران را بنده در شيراز كرد
خال هندو ملك دلها را گرفت
هم سمرقند، هم بخارا را گرفت
در پايان علاقهمندم غزلي از خواجه شيراز را كه به زبان آذربايجاني در سال 1967 در باكو در دوره شوروي در كتابي به نام حافظ شيراز به چاپ رسيده است به خوانندگان تقديم دارم. اين غزل ترجمه همان غزلاي صبا گر گذري سوي ارس است. اين كتاب ترجمه ابوالفضل حسيني است:
اي صبا، گل گذر ايله آرازين ساحيلينه
ئوپ او گؤزل وادي سيني، شهپريني سئر چؤلونه
سس سالير داغلارينا غافلهلر زنگي مدام
احترام ايله سلام ائت او بؤيوك مرد ائلينه
سويله جانانه كي، هجران مني محو اتمه دئدير
توت اليمدن، نه اولار، جان اولا قوربان الينه
مي ايچيب عشرت ائله بير گئجه تا صبحه كيمي
لطف ائله چك اليني غمزه لي يارين تئلينه
چشم مستيني گؤروب ائل قلبيني سن ايله نثار
جانيني ايله فدا عشق ايله شيرين ديلينه
پيريمين سؤزلرينه بيلمه ييب افسانه دئديم
دوشموشم ايندي، نه ائتمك كي، بلالر سئلينه
كام آلير ني شكريندن اوتوروب طوطي لر
باشينا دؤيمه ده ميلچك كي، قونوم سنبولونه
عاشيق اولماق ديله سن وئرمه لي سن ئوز باشينا
يوخسا عشقين توپونو وورما هوس منزلينه
يادا سالسا قلمي حافظي ديلداريميزين
شنله نيب كؤرپه اوشاق تك دوشه جك سود گؤلونه
پي نويس:
1ـ زندگي مرحوم استاد غلامحسين بنان شباهت عجيبي به زندگي رودكي دارد. او در سال 1336 در 46 سالگي در يك سانحه رانندگي نابينا شد و در سالهاي 1345 به بعد گوشهنشيني اختيار كرد (دانشنامه جهان اسلام، جلد 4، ص 238ـ239، تهران 1337).
2ـ در كشفالاسرار (چاپ علياصغر حكمت، جلد 10، ص 574)، تاريخ گزيده (چاپ نوائي، ص 379 و چاپ عكسي براون، ص 382) و تاريخ وصاف و به صورت تضمين شده در ديوان سنائي (چاپ مدرس رضوي، 1320، ص 757 [چاپ 1341، ص 1037]) و حبيبالسير (چاپ مدرس رضوي، 1317، ص 33ـ5) به صورت:
باد جوي موليان آيد همي/ ياد يار مهربان آيد همي، آمده است. ر.ك. به نجمالدين رازي، مرصاد العباد، به اهتمام محمد امين رياحي، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1365، ص 576ـ577 و ص 695ـ696 و محمد امين رياحي، گلگشت در شعر و انديشة حافظ، تهران، انتشارات علمي، ص 365ـ367 (به نقل از ديوان رودكي به تصحيح و نظارت جهانگير منصور، انتشارات ناهيد، تهران، 1373، زيرنويس صفحه 157).
3ـ آمودريا (جيحون)، رودي در آسياي مركزي كه از كوههاي پامير در شرق سرچشمه ميگيرد و پس از گذشتن از تاجيكستان، تركمنستان و ازبكستان در غرب به د رياي آرال (خوارزم) ميريزد.
چهارشنبه 24 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 548]
-
گوناگون
پربازدیدترینها