تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تا ده ميل اطراف قبر حسين بن على عليه‏السلام بركت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829386515




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

به بهانه گزارش واشنگتن‌پست از مان هنرنو؛من مي‌گويم كه اين به راستي آنجا چه مي‌كند؟ - داوود شهيدي


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: به بهانه گزارش واشنگتن‌پست از مان هنرنو؛من مي‌گويم كه اين به راستي آنجا چه مي‌كند؟ - داوود شهيدي
مان هنرنو در يك گفتن رو در رو، سرراست و بي‌رودربايستي يك مسير ذهني است يا چنانكه اگر آن را يك مسير ذهني مي‌نامم، يك مسير سرشار از ذهنيت نيز هست. يك مسير كه با آن معماري درك مي‌شود؛ چه معماري آجرها، آهن و سنگ كف‌پوش تراش‌داده شده و ...يا كه با آن و در آن نوعي معماري شهر يا تصور و تداوم نوعي معماري شهر تعريف مي‌شود. يك مسير مثل تصور و تداوم يك كوچه، يا يك بازارچه... پر از فضاهايي اگر چند متشخص ولي قابل تبديل و پر از انعطاف‌پذيري... كه يا خودزندگي‌اند يا مثل نمايش شهر فرنگ؛ دريچه‌اي بازند براي سياحت آن چيزها و فضاها.

- يعني يك بازارچه است. آنقدر سرشار از ديروزها.

- البته نه! مان هنرنو سرشار از امروز است ولي خب!

- خب كه چي؟

- سلا‌م همسايه‌ها!

- آنجا همه جا پر از همسايه‌هاست. بگذريم.

- گذر كنيم، باز هم پيش‌تر و تودرتوتر از مسير ذهني.

... من آيا با خودم سلا‌م مي‌كنم يا دارم از خودم خداحافظي مي‌كنم؟ من ديگر خود اندروني هستم كه آنجا قاب شده‌ام.

يك قاب كه در آن احساس‌هاي غريب مثل پرسه يك توله‌سگ ديوانه كه زوزه‌هاي غريبانه مي‌كشد سرشار است از اسرار مگو... سرشار است از در كنار ديگر بازارچه ديزاين، ايليا تهمتني در يك چايخانه دارد چاي مي‌دهد كه به‌جاي قند يك طرح در پهلو دارد. طرح را نمي‌شود مزه كرد ولي اگر آن را احساس كني به چاي شيريني قند را مي‌دهد. سرشار از همسايگي است.

- سلا‌م همسايه‌ها

- سلا‌م

- شنيده‌اي كه آلبرتو جياكومتي مجسمه‌ساز روزي گفت:

اگر در يك خانه كه در آتش مي‌سوزد يك شاهكار از رامبراند و يك بچه گربه در خطر قرار گيرند. مي‌گذارم شاهكار رامبراند در آتش بسوزد و اما... من بچه گربه را نجات مي‌دهم و رهايش مي‌كنم تا زندگي كند. ‌

ايليا با شادي گفت: چه حرف زيبايي!

گفتم: ژان پل‌سارتر هم كودكان مجروح جنگ را مي‌ستود و حرمت مي‌داشت و هم او، شاهكار ادبي و جوايز تشريفات رسمي را بي‌ارزش ناميد و بي‌اساس خواند.

- ايليا گفت: اين كار را قاب كرده‌ام و برايش قيمت معادل پولي گذاشته‌ام تا بگويم كار قاب‌شده داراي حرمت كاذب است.

گفتم: زنده‌باد زندگي... نيروي هنر در زندگي است. چارچوب كارها را كه بشكني، فكر آزاد مي‌شود. فكر قاب‌شده يعني تحجر، يعني موميايي‌شده، يعني... آها! در يك اكسپوزوسيون، روزي ايليا مرده بود، درست مثل يك جسد. با نقاشي‌هايش كه بايد در يك ضيافت مرگ خورده شوند.

و حالا‌ او سرزنده و سرشار مي‌گويد: حالا‌ چاي بخوريد و طراحي شويد.

- يك پرتره فقط يك انگيزه شخصي است.

- با قاشق چاي‌خوري طراحي كنيد.

- با قلم، چاي خود را به‌هم بزنيد.

- رويا بخوريد. روياهاي بي‌قاب. سلا‌م همسايه‌ها، سلا‌م ايليا، مرا طراحي كن!

- ترانه، چاي خوردنت را مواظب باش.

- طرح مرا به جاي چاي نخوري!

- سلا‌م همسايه‌ها!

مي‌گويم دشمن به كفش نگاه مي‌كند و دوست به صورت.

اما اين‌بار صورت‌ها هويت نيستند، شخص را در كفش‌ها جست‌وجو بايد كرد.

- سلا‌م كفش‌ها!

اين‌بار، مريم صدقياني دارد كفش‌هاي ما را به ما نشان مي‌‌دهد و خود ما را لا‌بد به كفش‌هاي ما.

مي‌گويم: اين كار تو، نوعي افشاگري است.

او لبخند مي‌زند و سر در نمي‌آورد.

- من كفش‌هايتان را قاب مي‌گيرم.

او اين كار را با دوربين و تلويزيون مداربسته انجام مي‌دهد.

و باز مي‌گويد: - عكس‌العمل شما و مردم، با عقب كشيدن پاهايشان... ‌

- نوعي پنهان‌كاري و قايم باشك!

- برايم جالب است.

مي‌گويم: خود زندگي در حال حركت در كفش‌ها است.

مي‌گويد: آدم‌ها را از روي كفش‌ها بشناسيم و همراه با كفش‌ها، آدم‌ها را در ذهن دنبال كنيد. او در كارت شناسايي به جاي عكس پرسنلي تصوير كفش‌ها را مونتاژ كرده است.

- فكر مي‌كني كه در كفش‌ها چيزي شخصي وجود دارد.

او شوخ و سهل و آسان، كفش كتاني به پا كرده است.

مي‌روم و به زيرگذر سلا‌م مي‌كنم كه آنجا قرار گرفته‌اند و در كنار صداي قدم‌ها كه در فضا طنين‌انداز است (افكت صوتي) بهار ظاهري نشانه‌هاي نهان، دويدن‌ها و پرسه‌زدن‌ها را كه كفش‌هاي او تجربه كرده‌اند به نمايش گذاشته است. او زمين را با همين خاطرات لگد كرده است؛ رسيدن‌ها و نرسيدن‌ها را.

-‌فكر مي‌كني كه در كفش‌ها چيزي شاعرانه وجود دارد.

در ادامه گذر با موضوع مشترك كفش مي‌رسم به يك ويدئوآرت.

- سلا‌م ويدئوآرت!

در عرصه يك تابلو تشخيص نمره عينك...

كه مي‌گويد: آيا شما داريد نمره عينك مي‌گيريد؟ با نگاه كردن به من؟

چقدر دقيق نگاه مي‌كنيد يا لطفا دقيق نگاه كنيد! من يك زن هستم كه روي پاهايم كفش نقاشي مي‌كنم. و روي كفش‌هايم يك پاهاي با ناخن‌هاي لا‌ك‌زده. تابلوي آپتومتري در محوشدن و فوكوس شدن مداوم است و در اين فمينيسم فرهنگي، چيزي انگار با آرايش كفش پنهان است مثل يك حس توهم ممنوعيت، يا در شكل احساس و حالت، بيان مي‌شود. لج‌ولج‌بازي در كار است و جرم محتوم، در ارائه برازندگي است. اينجا خود ارتباط برقرار كردن است كه به‌عنوان يك پروسه شكل مي‌گيرد. نام‌هاي خالق‌هاي اثر، نسرين سعادت، عليرضا بشيرراد و نغمه اصلا‌ني و نمي‌دانم‌ها! در آخر كار اسم آن را بگذار صندوق‌خانه ذهني، يك كار از حامد حاجيان، افروز و مهروز ناصرشريف. نوعي ضيافت مهجور و تبعيدشده است. اگرچند شخصي و بي‌حضور، اما آنجا است. يك قرمز مايل به سفيد، كه يك قرمز به‌شدت نامرئي است كه بايد آن را ديد و شنيد. يك ‌آدم گچي توده‌وار با سيم و زهوار دررفته و حصارهاي نمادين يا شايد يك آدم گچ‌مالي شده، يك حجم سفيد و خاموش، مثل يك صنام است كه يك روح سرگردان را نمايندگي مي‌كند. او بيان يك بيروني است در مقابل تو، چون حضور يك ابوالهول اين بار محكوم و قرباني يك بت زخم‌خورده. اندروني آن‌سوي‌تر در هوا موج مي‌زند چون يك چيدمان از جنس موزيك اشتكهاوزن، بيان بي‌خويشي و داستان ساختن و كاشتن را از هزارتوي يك بافته گچي، برايت درددل مي‌كند.

خداحافظ همسايه‌ها، ديگر!

انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------

------------
 چهارشنبه 24 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 154]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن