تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835092237
نويسنده: عبدالله - حاجي صادقي اقتدار مردمى در نظام سياسى اسلام
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: عبدالله - حاجي صادقي اقتدار مردمى در نظام سياسى اسلام
خبرگزاري فارس: اين مقاله ضمن اصرار و مبنا قرار دادن نظام ولايى و حاكميتالهى، نقش و جايگاه مردم را در شكلگيرى و استمرار و اقتدار آن مورد بحث قرار داده و در نهايت، اركان الهى و مردمىِحكومت دينى را برشمرده است.
در مهندسى حكومت دينى و نظام ولايى كه با پيروزى انقلاباسلامى احياء شد، هرگز الهى بودن و منشأ و مبناى آسمانىداشتن، مستلزم نفى دخالت و نقشآفرينى و مشاركت مردمىو غفلت از اراده و خواست آنان نيست و به هيچ وجه خدا و انسان را مقابل هم قرار نمىدهد؛ بلكه مدعى است تنها راهبرد و راه دستيابى به مردمسالارى حقيقى، نظام ولايى وحاكميت دينى است و هيچ مكتب و نظامى به اندازة اسلام براى انسان موضوعيت قائل نشده و او را در حكومت ونهادهاى سياسى آن مشاركت نداده است.
اين مقاله ضمن اصرار و مبنا قرار دادن نظام ولايى و حاكميتالهى، نقش و جايگاه مردم را در شكلگيرى و استمرار و اقتدار آن مورد بحث قرار داده و در نهايت، اركان الهى و مردمىِحكومت دينى را برشمرده است.
واژگان كليدي :نظام سياسي اسلام، مشاركت مردمي، نظام ولايي، مالكيت ديني، اقتدار مردمي
انقلاب اسلامى ايران سرآغاز شكلگيرى حكومتى شد با ماهيتكاملاً دينى و محوريت قانون و ولايت الهى. حكومت و نظامى كه مدلهاى حكومتى موجود را، اعم از شرقى آنروز [سوسياليسم] و غربى [ليبرال دموكراسى]، مبنا و الگو قرار نداد؛ بلكهمهندسى جديد و ابتكارى و كاملاً در تقابل با سكولاريسم را تحت عنوان نظام ولايي مطرح كرد و در قانون اساسى و درمقام عمل مورد اهتمام قرار داد. نظام ولايى حكومت را هم در بُعد قانون و هم دربُعد حاكميت، شأن الهى دانسته و اصرار دارد كه جز در پرتو شريعت و برنامهاى كه اسلامبهعنوان كاملترين وآخرين برنامه و قانون الهى ارائه كرده و حاكميت كارشناسان و متخصصان متعهد و عادل احكام الهى، هيچ حكومت و نظامى مشروعيت نمىيابد. جمهورى اسلامى در عصر حاضر، تجلّىبخش و ظرف چنين نظامي است.
بديهى است دشمنان انقلاب اسلامى و آنان كه همه موجوديّت و سلطه خويش را باوجود چنين حكومتى در مخاطره مىديدند از هر نوع آسيبرسانى، توطئه و تهاجمى عليه اينانقلاب كوتاه نيايند. چه توطئه عملى و فيزيكى و سخت نظير حمله نظامى، ترورشخصيتها و رهبران انقلاب، آشوبهاى منطقهاى، محاصره اقتصادى و... و چه تهاجماتنرم و فكرى مانند غير دموكراتيك خواندن نظام ولايى و ولايت فقيه، تقابل حكومت دينى با علم و عقلانيت و مدرنيسم، تهديد شدن آزادى و شخصيت انسانى در نظامى كه به جاى اومانيسم، خدامحورى را مبنا قرار داده و كارامد و به روز نبودن احكام دينى گذشته براى نيازهاى امروز بشر و....
ولى در پرتو هدايتهاى الهىِ رهبرىِ فرزانه انقلاب و استقامت و پايمردى امت اسلامى، نه تنها تمام توطئههاى سخت خنثى شد؛ بلكه به فرصتهايى بر ضد دشمنان و عواملي براى استحكام و تداوم انقلابتبديل شد. نقشهها و توطئههاى نرم نيز نتوانست حركتِ پويا و عالمگير انقلاب را متوقفسازد؛ چرا كه اصول و مبانى انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي علاوه بر هماهنگى با فطرت انسانى، از پشتوانة عقلانى و مستحكمى برخوردار بود كه خدشه به آنها موجب رسوايى و شكست خودخدشهكننده و تهاجمكنندگان شد. البته هر چه امت بىنظير ما و ساير جوامع اسلامىنسبت به اين اصول و مبانى آن آشناتر و در رابطه با معارف دينى از بصيرت افزونترىبرخوردار باشند، ناكامى و افتضاح دشمنان و قدرتهاى استكبارى و توطئهكننده بيشتر ميشود. همان بصيرت و معرفتى كه حضرت امام خمينى(ره) بنيانگذار اين نهضت و خلف صالح او حضرت آيهاللَّه العظمى خامنهاى سكاندار انقلاب و نظام در دوران سخت تهاجمات فراوان و متعدد فرهنگى، بر آن اصرار داشته و بصيرت و معرفت را در كنار ايستادگى ومقاومت مردم، عامل تداوم انقلاب و دستيابى به اهداف خود و ناكامى و عقبنشينىهاىاجبارى و عصبانيت فوقالعاده تمام دشمنانش معرفى كردند.
اين مقاله در مقام پاسدارى از اصول خدشهناپذير نظام ولايى كه تنها نظام و مدلى استكه مىتواند بشريت در بنبست گرفتار شده و سرخورده از نظامهاى ديگر را هدايت ومديريت كرده و همه نيازهاى او را به خوبى تأمين كند، مىخواهد يكى از مهمترين اصولانقلاب اسلامى و نظام مقدس جمهورى اسلامى را كه در پيروزىها و حركت معجزهآساىانقلاب نقش و تأثير فراوانى داشته و مخالفان را به غضب و عصبانيت ديوانه كنندهكشانده است، مورد توجه و بحث قرار دهد و در عين حال يكى از مهمترين چالشها وشبهات توطئهگران را پاسخگو باشد و آن، نقش و جايگاه مردم در نظامسياسى اسلام است. بنابراين پرسش محورى اين مقاله عبارت است از اينكه: در مهندسىحكومتدينى، مردم چه جايگاه و نقشى دارند؟ به ديگر سخن، در نظام ولايى كه قانون و حاكميت هر دو بايد از طرف خدا باشند و تدبير ومديريت جامعه اسلامى شأن ربوبى دارد كه جز با انشا و ابـلاغ الهى [مستقيـم و بلا واسطه يا غيـر مستقيـم و مـع الواسطه] براى هيچكس مشروعيت پيدا نمىكند، براى مردم چه جايىمىماند و آنان چه نقش و تأثير و منزلتى دارند؟
خدا محوري و انسان
قبل از پرداختن به اصل موضوع و پاسخ سؤال فوق، لازم است به منشأ اين شبهه و اشكال وچگونگى شكلگيرى و طرح آن در جامعه اسلامى اشارهاى داشته باشيم. در فلسفه و انديشهسياسى غرب، خدامحورى با انسانمحورى و حكومت الهى با حكومت مردمى در تضاد وتقابل و غير قابل جمع است چنانچه در تئوگراسي، خدا، محور است و انسان، تحقيرشده و فرمانبر و مكلّف به اطاعت كامل و بىچون و چراى خدا است و حق دخالت درحكومت و حاكميت را ندارد. در چنين نظامى، استعدادها و توانمندىهاى انسان، سركوب وناديده گرفته شده و مردم حداكثر، مهمان و متمتع از حكومت دينى مىباشند نه متصّرف وسازنده و تأثيرگذار در آن. در مقابل، بعد از رنسانس و شكلگيرى مدرنيسم در نظام دموكراسى، انسان به جاى خدا، محور قرار گرفت و شخصيت، تكريم دخالت متصّرفانه، حاكميت او بر سرنوشت خويش و اقتدار و پويايى و استكمال عالمانه و خردورزانه وى تنها در نفى حاكميت و سلطه خدا معرفى شد.
نتيجه اين دو تفكر آن شد كه در مهندسى حكومت، دو شيوه و مدل كاملاً متضاد بهوجودآيد؛ يكى حذف خدا و دين و محور قرار گرفتن انسان در همه ابعاد [اومانيسم] آن گونه كه سكولاريسم مىگويد و ديگرى، حذف دخالت خردورزانه، متصّرفانه و تأثيرگذار انسان و پذيرش و محوريت يافتن احكام دينى و حاكميت اراده خدا كه نتيجه آن، تذليل، سركوب، خردستيزى و ناديده گرفتن نقش و جايگاه مردم و انسانهاست آنگونه كه تئوگراسى قرون وسطايى با جمود و خشونت مطرح مىكرد. بديهى است كه در دوران امر بين اين دو و در سر چنين دو راهى، انسان خردورز و به خود آمدهاي كه در پرتو رنسانس تولدي جديد يافته و به توانمندى و ارادة شگفتآور و نقش سازندة خويش آگاه شده بود، سكولاريسم [تدبير زندگى انسان بدون دخالت دين و خدا] و اومانيسم [انسان محورى به جاىخدامحورى] را انتخاب كند و با پذيرش حكومت مردمى و انسانى و باز نمودن زمينه و ميدان براى دخالت عالمانه و عاقلانه خويش، حاضر نباشد ذلّت فرمانبردارى و بندگى وتكليفگرايى مطلق را بپذيرد. بنابراين، تقابل حكومت الهى با حكومت مردمى از فرهنگغرب و تضاد تئوگراسى با دموكراسىِ مبتنى بر سكولاريسم نشئت گرفته و به حكومتاسلامى و نظام ولايى سرايت داده شده است و كسانى كه شخصيت علمى و سياسى آنانمتناسب با فرهنگ غالب بر غرب شكل گرفته و القايى از تمدن بعد از مدرنيسم است هر نوع حكومت و نظامى را كه ماهيت دينى داشته باشد- و از جمله نظام ولايى و ولايت فقيه- نسخههايى از تئوگراسى قرون وسطايى و غير مدرن و خروج از حكومتِ مردمى و دموكراسى دانسته و با صراحت، حكومت دينى و اسلامى را تنگ كنندة فرصت و زمينه براىحضور اراده و اقتدار انسانها معرفى مىكنند.
اين در حالى است كه اسلام هرگز خدامحورى را مستلزم تحقير و نفىكنندة نقش ودخالت انسان نمىداند، بلكه يگانه راه تكريم شخصيت انسانى، شكوفايى استعداد و توانمندى او، ميدان فعاليت يافتن اراده و عقل وى، گذر از مرتبه حيوانى و درك حيات طيبة انسانى و تصّرف مدبّرانه و سازنده انسان را در پرتو پذيرش ولايت و مديريت آفريدگار انسان و تدبير مبدء و مقصد همه آفرينش و هماهنگى حركت انسان با حركت استكمالى تمامپديدهها و همراهى تشريع با تكوين معرفى كرده است. خدا و شريعت اسلام، انسان را اسير واستعدادهايش را سركوب نكرده و توانمندى و امتيازات او را ناديده نمىگيرند و هرگز از اواطاعت و فرمانبردارى غير عقلانى و بدون آگاهى و معرفت را طلب نمىكنند، بلكه انسان و قوا و توانمندىهاى او را هدايت و شكوفا و بالنده كرده، وى را سازندة تاريخ، مبدء همه تحولات عظيم اجتماعى و به استخدام گيرنده همه پديدهها و موجودات عالم آفرينشمىسازند و به هيچ وجه خداگرايى را موجب نفى مردم معرفى نمىكنند و آنها را در دو طرفجُوى و مقابل هم قرار نمىدهند. در مقابل، بريدن و فاصله گرفتن از خدا را سبب تنزّل بهمرتبه حيوانيت و بلكه پايينتر از آن، غفلت از حقيقت انسانى و ويژگىهاى او و سركوبشدن توانمنديها و امتيازاتش دانستهاند. توانمنديها و استعدادهايى كه در نظام آفرينشتنها انسان به لحاظ دارا بودن روح الهى، واجد آنهاست و همه پديدههاى ديگر براى او و در خدمت او مىباشند.
در جهانبينى و شريعت اسلامى، موضوع و محور همه قوانين و هدايتها و راهنمايىهاى الهى، انسان است و به اين اعتبار، مىتوان گفت هيچ كتاب و شريعتى مانند قرآن و اسلام انسانمحور نيست. اسلام [برعكس آنچه به وسيله روشنفكران منفعل تبليغشده] حكومت را براى مردم و در خدمت آنها مىداند، نه آنكه مردم را براى حكومت و از اين بالاتر، اصل دين و اسلام را براى مردم و انسانها قرار داده است نه مردم را براى اسلام و دين. لذا حاكمان و كارگزاران را خدمتگزاران مردم دانسته و جهتگيرى همه تصميمات واقدامات و موضعگيريهاى آنان را منافع و مصالح مردم؛ يعنى صاحبان حكومت معرفىمىكند.
قرآن در آية ولايت وقتى مىخواهد رهبر و سرپرست امت اسلامى را بعد از پيامبراعظم(ص) با كنايه و نشانه (نه با صراحت) بيان كند، از بين همه نشانهها و ويژگىهاىبرجسته و بىنظير على عليهالسلام مانند تولد در كعبه، ليلة المبيت، جنگ خندق، ايستادگىعلى(ع) در احد و بدر و خيبر و...، به انفاق آن حضرت در حال نماز و ركوع اهتمام نموده ومىفرمايد:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ. (مائده، آية 55)
چه پيامى دراين آيه و اين نشانه وجود دارد؟آيا انفاق على(ع) در حال ركوع از كارها و ويژگىهاى ممتاز قبلى او بزرگتر و مهمتر است كه قرآن كريم آن را مطرح كرده است؟! آن هم على(ع) وامامى كه در نماز آن چنان غرق خدا بود كه وقتى تير از پاى او خارج مىكردند متوجه نشد! پس چگونه متوجه حضور اين نيازمند در مسجد و درخواست او و بىتوجهى مسلمانان و درنتيجه يأس او ميشود و او را به سوى خود مىخواند و انگشتر خويش را به او مىدهد و خداوند نيز همين اقدام را نشانه و علامت ولايت و امامت او معرفى مىكند؟
آيا نمىتوان چنين استفاده كرد كه خدا مىخواهد بگويد سكاندار جامعه اسلامى وقائممقام خدا در مديريت كلان امت اسلامى و رهبر و ولىّ امر مردم بايد كسى باشد كه در اوج خلوت با خدا هم از خلق خدا غافل نيست و چون خدا را مىبيند لا محاله بندگان او راهم مىبيند؛چرا كه خدا و خلقش مقابل هم نمىباشند! على(ع) در نماز، خود را نمىبيندو خدا را مىبيند؛ پس نمىتواندمردم و بندگان نيازمندخدا را نبيند. در حقيقت، او انگشتر در دست خدا گذاشت؛ چنانچه در متون دينى ما دست نيازمند دست خدا معرفى شده يا قرضالحسنه دادن به بندگان، قرضالحسنه دادن به خدا دانسته شده است.
قرآن نمىفرمايد سرپرست و ولى امر شما بعد از خدا و رسولش كسى است كه تعبّد وعبوديت و فرمانبردارياش از خدا در مسائل دينى (به معناى خاص و محدود و حداقلى آن)بيش از همه است و مثلاً در يك شب هزار ركعت نماز مىخواند، بلكه مىگويد كسى است كهدر خلوت با خدا و در متن ارتباط با معبود خويش، از مردم نبريده و به نياز آنها توجه دارد و در همان حال، انفاق را همراه با نماز انجام مىدهد و البته هر دوى آنها با قصد قربت وبدون انتظار از مردم است و هرگز با مردم برخورد معاملهگونه ندارد.
در نظام سياسى اسلام علاوه بر اينكه جهتگيرى حكومت و مقصد نهايى همه موضعگيريها و اقدامات، هدايت و تأمين نيازمنديهاى مادى و معنوى مردم و عموم مؤمنيناست و حكومت را در خدمت نيازهاى انسانى مردم مىداند، گرچه ولايت و حاكميت را بالاصاله مختص خدا مىداند و مقتضاى توحيد ربوبى را نفى مشروعيت و حقانيت از هرقانون و حاكميتى كه به خدا منتهى نمىشود معرفى مىكند، لكن مردم و ارادة انسانها را درتأسيس و شكلگيرى حكومت و ولايت الهى و همينطور در استمرار و اقتدار حكومت و نظام، ركن اساسى دانسته است و براى آنان از جهات مختلف نقش و جايگاه تأثيرگذار قائلاست. اين همان چيزى است كه در سطور آينده به آن پرداخته خواهد شد و چنين نتيجهگرفته خواهد شد كه نظام ولايى نمىتواند مردمى نباشد، همانطور كه تنها راهكار دستيابىبه حكومت صد در صد مردمى و انسانى، تن دادن به استقرار نظام ولايى است.
كاركرد و نقش مردم در نظام سياسى اسلام [نظام ولايى]
براى پاسخ به اين سؤال كه چگونه اسلام در نظام سياسى خود بين خدامحورى و موضوعيت انسان جمع كرده و آنها را متلازم هم مىداند نه متضاد و در مقام تبيين تلازم بين ولايتو حاكميت الهى با نقش و دخالت مردم بر آمده است، با استناد به آيات و روايات مىتوان اذعان كرد كهمردم علاوه بر نقش نظارتى و كنترلى، حدّاقل داراى دو نقش اساسى و محورى در نظام ولايىو حكومت دينى مىباشند كه بدون آنها هرگز حكومت اسلامى به معناى واقعى خود تحققنمىيابد.
الف) پذيرش حاكميت الهى
هدايت تشريعى خدا و حاكميت و ولايت او ضامن سعادت و كمال حقيقى و جامع و فراگير انسان و تأمين كنندة همه نيازها و پوشش دهندة تمام ابعاد وجودى وى است. لكن اينولايت و هدايت، جبرى و تحميلى نبوده و جز با انتخاب و گزينش آگاهانه و خردورزانه انسان تحقق نمىيابد. در حقيقت، ولايت تشريعى خدا و رسولش مختص كسانى است كه فرزانهوار با علم و عقل، ايمان و دين الهى را پذيرفتهاند. چنانچه خود فرمود: خدا ولى و سرپرست مؤمنين است و آنها را همواره از ظلمت به نور هدايت مىكند. يا فرمود: دين و شريعت الهى اكراه و اجبار بردار نمىباشد. هر مسلمانى و مؤمنىبا پذيرش مكتب اسلام و لبيك گفتن به دعوت پيامبر اكرم(ص)، در واقع به ولايت و حاكميتالهى و تسليم شدن در برابر قانون او رأى داده و آن را مشتاقانه و با عقلانيت خويش پذيرفته است و پيمانى را به اين مضمون با خداى خويش منعقد مىكند كه من از بين همه مكتبها و برنامههاو ولايتها، ولايت و رهبري خدا و رسولش (و همينطور جانشينان او) را پذيرفته وانتخاب مىكنم و تسليم احكام و قوانين اسلام مىباشم تا متقابلاً خدا و رسولش با ولايت وشريعت و نسخههاى خويش مرا هدايت و راهنمايى كرده، به سرمنزل مقصودم و سعادتحقيقى برسانند. لذا قرآن كريم، ايمان به خدا و متّصف شدن به صفت مؤمن را مستلزم پذيرش ومتابعت و فرمانبردارى و اذن گرفتن در هر امرى از پيامبر اكرم(ص) (وبعد از او از جانشينانشايسته اش) و تسليم بودن در برابر داورى آنها مىداند و مىفرمايد:
وَأَطِيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ. (انفال، آية 1)
إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ.(نور، آية 62)
"فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَوَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً." (نساء، آية 65)
لذا ولايت پيامبر اكرم(ص) بر هر مؤمنى (يعنى كسى كه دين الهى را پذيرفته) اولي و برتر است از ولايتى كه او برخود دارد. "النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ " (احزاب، آية 6)
به بيان ديگر؛ برعكس ولايت تكوينى خدا كه تخلفناپذير بوده و از حوزه اختيار وانتخاب انسان خارج است، ولايت تشريعى خدا به وسيله انبيا و اولياي الهى به انسانهاىخردورز و با اراده ارائه شده است. مانند طبيب توانمند و دلسوزى كه براى تأمين سلامت مردم،آنها را به نسخه شفابخش خويش فرا مىخواند. از كاروان انسانى دعوت شده است كه اگر سعادت ابدى و هدايت حقيقى و رهايى ازهمه قيدها و بندگىهاى دروغين و آزادى از سلطه طاغوت را مىخواهيد، تابع ارادة ولايتالهى بوده و برنامه و نسخه هدايتبخش او را برگزينيد. اما به هر حال پذيرفتن و يا پشتكردن به آنچه خدا و رسولش به آن دعوت مىكنند با خود انسانها است.
" إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً." (انسان، آية 3)
خدا خطاب به پيامبرش مىفرمايد: به مردم بگو من حق را از طرف خدا به شما ارائه مىكنم، پس هر كس مىخواهد ايمان آورده و آن را بپذيرد و هر كس مىخواهد كفر ورزيده به آنپشت كند.
"قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ." (كهف، آية 29)
و وقتى طبيب دلسوز و برجسته الهى از اينكه مردم نسخه شفابخش و هدايتآفرين الهىرا نپذيرفته و به سمت هلاكت ابدى و شقاوت حركت مىكردند، رنج برده و آنچنان اندوهناك ميشد كه به فرموده قرآن مىخواست از اين غم جان بدهد:
"لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوامُؤْمِنِينَ" (شعراء، آية 3)
خداوند به وى مىفرمايد: تو تضمين كنندة ايمان آوردن و هدايت حتمى مردم نيستى، بلكه تو تنها آدرس و مقصد را بايد بنمايى و آنها را دعوت و راهنمايى كنى؛
"فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَمُذَكِّرٌ لََّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ" (غاشيه، آيات 22-21)
چرا كه اگر بنا بود با ارادة قطعى و تكوينى و بدون اختيارانسان، آنان مؤمن گردند، خدا خود بهتر مىتوانست اين كار را بكند. لكن اين ايمان ديگرارزش نداشت و هدايتى نبود كه موجب سعادت و پاداش شود:
"وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِكُلُّهُمْ جَميعاً أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ"(يونس، آية 99)
بنابراين ولايت و رهبرى دينى متوقف و محدود است به كسانى كه با قبول و پذيرشاسلام، مشتاقانه به ولايت و رهبرى خدا و خليفه او رأى دادهاند. اين در حقيقت اولين گام ومرحله ايفاي نقش مردم در تحقق نظام سياسى اسلام و نظام ولايى است. در جامعه دينىانسانها خردمندانه و براساس انتخاب بهترين برنامه زندگى و با اراده خويش، ولايت تشريعىخدا را پذيرفته، آن را يگانه راه تأمين همه نيازها و شكوفا و هدايتبخش تمام استعدادها و ابعاد وجودى خود مىدانند و به چنين ولايت و حاكميتى عشق ورزيده و تمامحركات و اعمال خود را براساس آن سامان مىدهند؛ ولايتى كه براى آنان شوقانگيز ولذتبخش است. لذا رابطه مردم با رهبرى در حكومت اسلامى يك رابطه قراردادى و خشكو بىروح و زوالپذير نيست، بلكه ارتباطى اعتقادى و همراه با محبت و عشق دو طرفه است. مردم اطاعت از رهبرى و پذيرش ولايت ابلاغى از طرف خدا را بهترين نعمت وهدايت الهى و ضامن سعادت و خوشبختى در دنيا و آخرت دانسته، انگيزه و گرايش لازم را براى دفاع از آن و مقاومت در برابر دشمنان و جهاد و تلاش براى رفع مشكلات پيدا مىكنند. چنانچه رهبرى نيز در عين ارتباط با خدا و گرفتن مشروعيت از بالا، نسبت به مردمپيوند و پيوستگى عميق و محبتآميز داشته، خدمت به آنان را عين بندگى و جلب رضايتخدا و انجام مأموريت الهى مىداند و حكومت و نهادهاى آن را براى مردم و در خدمت آنانقرار مىدهد.
ب) انتخابات مردمى
علاوه بر آنچه بيان شد در داخل حكومت دينى و بعد از پذيرش اصل ولايت الهى نيز اراده و انتخاب مردم داراى نقش و تأثيرگذارى است. هنگامي كه رهبرى به هر وسيله از مردم بخواهد نسبت به موضوعى اظهار نظر و رأى كنند و مثلاً باشركت در انتخابات نسبت به انتخاب و گزينش متصديان و مديران مختلف اقدام كنند، حضور مردم و انتخاب آنها كارساز و ميزان و ملاك است. لذا حضرت امامخمينى(ره) بنيانگذار نظام ولايى در عصر جديد در عين اصرار بر مشروعيت الهى و وظيفهاى كهولى فقيه از طرف خدا و معصومين عليهمالسلام دارد، در داخل نظام و چارچوب قانون اساسى كه به تأييد و تصويب رهبرى رسيده ميزان را رأى ملت مىدانستند.
قرآن يكى از كاركردها و وظايف پيامبر و خليفه خود را شخصيت دادن به مردم و احترامبه نظرات و آراي آنان و مشورت با مسلمانان مىداند. در حقيقت، سفارش مردم را به جانشينخود مىكند و محبت و نرمخويى و دلسوزى آن حضرت و احترام به مردم را رمز موفقيتوى معرفى مىفرمايد كه به يك نمونه قرآنى آن اشاره مىكنيم.
بعد از آنكه در جريان جنگ احد برخى از مسلمانان بدترين برخورد را نسبت به پيامبرانجام دادند و عدهاى با تخلّف از دستور و عدهاى هم با فرار از جبهه جنگ و تنها گذاشتن آن حضرت(ص) سبب زخمى شدن و شكست جبهه اسلامى و شهادت بيش از هفتاد تن از بهترينياران پيامبر(ص) شدند و در موقعيتى كه بعضى عامل شكست را مشورت پيامبر(ص) با مردم و پذيرش نظر آنها ميدانستند،طبيعي بود كه پيامبر(ص) از مسلمانان دلگير شده، با آنها برخورد كند. اما خداوند خطاب به آن حضرت(ص) مىفرمايد:
"فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْلَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ" (آل عمران، آيه 159)
(اى رسول ما) پس به خاطر رحمتى از جانب خدا (كه شامل حال تو شده) با مردم مهربان گشتهاى و اگر خشن و سنگدل بودى (مردم) از دور تو پراكنده مىشدند. پس از (تقصير ونافرمانى) آنان در گذر و براى آنها طلب آمرزش كن و در امور با آنان مشورت نما. پس هنگامى كهتصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خداوند توكل كن. به راستى كه خداوند توكلكنندگان را دوستمىدارد.
از اين آيه شريفه كه بعد از جنگ احد نازل شده، درسهاى فراوانى مىتوان گرفت كه برخى از آنها را كه مرتبط با موضوع اين مقاله است، به اختصار بيان مىكنيم.
1. خوشخلقى، نرمش و مهربانى پيامبر اكرم(ص) نسبت به مردم يك هديه الهى است كهبه رهبران جامعه دينى و قائممقامان خود داده و همين نرمش عامل موفقيت آنان بودهاست. پس درحقيقت خداوندآنها را درجهت مصالح مردم راهنمايى وهدايتمىكند.
2. در نظام اسلامى، اجتماع و وحدت و ولايتمحورى آنان (گرد آمدن بر محور رهبرى)عامل موفقيت و رشد و تعالى است و حتّى اگر رسول اعظم(ص) با همه عظمت خويش، مردم را درگرد خود نداشت نمىتوانست حكومت دينى را محقق سازد.
3. رهبرى الهى در برخورد با خطاها و اشتباهات و نافرمانىهاى امت اسلامى آنگاه كهخود نادم باشند، برخورد عطوفتآميز و همراه با عفو و بخشش دارد. به علاوه، از خدا همبراى آنان طلب مغفرت مىكند؛ همانند پدرى دلسوز و بزرگوار كه با فرزند متمرد خود برخورد مىكند.
4. مشورت رهبرى با مردم اصل مسلّم و قاطعى است كه نبايد مورد غفلت باشد وناكامىهاى موقت و موسمى نبايد اين اصل مبنايى و اسلامى را تعطيل كند.
5. بعد از مشورت، تصميمگيرى بر محور مصالح مردم به عهده رهبرى است كه با توكلبر خدا و با قاطعيت بايد آن را انجام دهد؛ يعنى در عين شخصيت دادن به مردم و تلاش براىشكوفايى استعدادها و مشاركت دادن مردم در تصميمات مهم، تمركز حكومت و اقتدارمبتنى بر احكام الهى ناديده گرفته نشده است. به تعبير ديگر، مشورت و دخالت دادن مردممنافاتى با توكل بر خدا و قاطعيت در تصميمگيرى ندارد.
مشاركت عملى
از اصول اختصاصى حكومت دينى آن است كه در عين اصرار بر اقتدار و توانمندى، قدرت واقتدار را در خدمت حقّ و هدايت مىداند. به ديگر سخن، اسلام سياست را از مقوله هدايتكلى كه دين متكفل آن شده است مىداند نه از مقوله قدرت. لذا براى قدرت، مطلوبيّت ذاتىو غايى قائل نيست و آن را نه مفهوم حقيقى و محتواى سياست مىداند و نه موضوع سياست؛ ولى در عين حال، قدرت و توانايى را براى استقرار حكومتِ هدايتگر و تأمين كننده نيازهاىانسانى، شرط لازم و ضرورى مىشمارد و ضامن اجراى احكام اجتماعى و مديريت كلانجامعه و تحقق ولايت الهى را اقتدار و توانمندى كامل و همه جانبة حكومت و امت اسلامىمىداند. لذا قرآن خطاب به عموم مسلمانان تأكيد مىكند كه هر چه مىتوانيد قوىتر شويد وابزار و مقدمات توانمندى خود را در تمام ابعاد فراهم كنيد تا دشمنان طمع نكرده و امنيت واستقلال و منافع شما را مورد تعرّض قرار ندهند.
"وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ"(انفال،آيه60)
اما آيا اقتدار و توانمندى كامل حكومت دينى و تضمين كننده ولايت الهى و پشتوانهاستقرار نظام ولايى و اجرا كننده احكام و شريعت اسلامى چگونه حاصل مىشود و اسلامبراى آن چه راهبرد و طرحى را ارائه كرده است؟
با الهام از آيات قرآن و روايات معصومين عليهمالسلام و سيرة عملى آنبزرگواران، در پاسخ مىتوان گفت كه جز با حضور آگاهانه و مشاركت شوقانگيز و حمايت و پشتوانه قاطعمردم و به تعبير قرآن؛ جز با قيام مردمى، اقتدار حكومت دينى و اجراى عدالت اجتماعى،ضمانت اجرايى نمىيابد. اسلام نخواسته با قدرت غيبى خدا و اعمال ولايت تكوينى،حكومت دينى و احكام الهى تحقق يابد و حتى امدادهاى غيبى و نصرت الهى را مترتّب و متوقف بر حركت و قيام و استقامت مردم مىداند.
"إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ" (محمد، آيه 7)
"اِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا" (فصلت، آيه 30)
پيامبر اكرم(ص) و امامان تجلّىبخش ولايت الهى، زمانى مىتوانند حاكميت و نظامسياسى اسلام را عملاً مديريت كرده، به آن وجود خارجى دهند و قوانين هدايتبخش خدارا اجرا كنند كه علاوه بر پذيرش و مقبوليت مردمى، از حمايت و پشتيبانى و تلاش و جهادو همراهى آنان نيز برخوردار باشند. اسلام رأى و انقياد و مقبوليت مردمى را براى شكلگيرىحاكميت دينى لازم مىداند، ولى كافى نمىداند. بلكه مشاركت و حضور مقتدرانه و همراه باشوق و انگيزه و دفاع به جان و مال از مبانى و مواضع نظام دينى را ركن اساسى و مهمترينشرط تحقق حكومت و تحصيل مقاصد و اهداف آن مىداند. لذا اگر مردم نسبت به احكامالهى و رهبرى و ولايت خلفا و انسانهاى برگزيده خدا، ايمان و اعتقاد داشته باشند و درصحنه رأى آنان را برگزيده و نسبت به ديگران ترجيح بدهند، لكن در ميدان عمل و آنجا كهنياز به حضور و جهاد و فداكارى و پشتيبانى آنان باشد، صحنه را ترك كنند و حفظ منافعفردى و راحتطلبى خود را بر مصالح عمومى ترجيح بدهند، مطمئناً حكومت دينى شكلنمىگيرد چنانچه اگر ابتدا حمايت نموده با حضور و رأى خويش حاكميت الهى را در رأسحكومت قرار داده و نظام سياسى اسلام را ايجاد كنند، ولى در ادامه راه سست شده از حمايتعملى و استقامت بر اصول خسته گرديده، آن را رها كنند، حكومت استمرار و تداومنمىيابد گرچه در رأس آن شخصيتى بىنظير و امامى معصوم مانند حضرت امام علىعليهالسلام قرار داشته باشد.
سخنان دردمندانه و انتقادات شديد و نكوهشهاى آن حضرت نسبت به مردمى كه بعد از بيست و پنج سال انحراف به سوى او شتافته و با او بيعت كردند و پيمان وفادارى و استقامتبستند اما در عمل و در ميدان پيكار و مجاهدت با دشمنان، با بهانهجويىهاى مختلف وتحتتأثير وابستگى به دنيا، از همراهى و يارى آن حضرت كوتاهى كردند تاجايى كهعالىترين نمونه و مصداق نظام ولايى بعد از پيامبر اكرم(ص) و برجستهترين مُدل حكومتاسلامى، عمر چندانى نيافت و با شهادت حضرت على(ع) و خيانت ياران امام حسن(ع)، معاويه برامت اسلامى مسلط شد و آن كرد كه كرد، گوشهاى و مصداقى از همين واقعيت استكه نظام ولايى و حكومت مبتنى بر معارف دينى جز با حركت و قيام مردم ايجاد نمىشود.
يكى از مهمترين اهداف حكومت دينى و مقاصد اساسى ارسال رسل و نزول كتب ومحور احكام الهى و شريعت اسلامى، عدالت اجتماعى و استقرار قسط و عدل بين همهطبقات و گروهها است. لكن اين هدف مهم، ضمانت اجرا نيافته و به مرحله فعليت نمىرسد ومردم از آن بهرهمند نمىگردند جز با مسئوليتپذيرى و تلاش و جهاد و به فرمودة قرآن؛ قيام(حركت آگاهانه همراه با تلاش و فداكارى) مردم.
"لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ" (حديد، آيه 25)
همانا ما پيامبرانمان را با دلايل آشكار فرستاديم و همراه آنان كتاب (آسمانى) و وسيلهسنجش فرو فرستاديم تا مردم به دادگرى برخيزند و آهن را كه در آن نيرويى شديد است ومنافعى براى مردم دارد فرو آورديم (تا از آن بهره گيرند) و تا خداوند معلوم دارد چه كسى او وپيامبرانش را به ناديده يارى مىكند. آرى خداوند، قوى و شكستناپذير است.
از آيه فوق به خوبى استفاده مىشود كه مردم بر سرنوشت خود حاكمند و گرچه خداوند با ارسال رسل و ارائه كتب و عالىترين برنامه زندگى، زمينه را براى استقرار عدالت و رشد وتعالى انسانها فراهم كرده است، لكن جز با مشاركت و همراهى مردم در مسير تحققحكومت دينى و تلاش و جهاد و حركت مشتاقانة همگانى، رسيدن به عدالت و حاكميت حق،امكان ندارد. تعبير "ليقوم" (قيام مردم) شايد اشاره باشد به اينكه علاقه و گرايش و حتّى رأى وپذيرش عدالت به وسيله مردم كافى نيست، بلكه حركت و پيكار با جان و مال آنان است كهكارساز و فراهم كننده زمينه استقرار قسط و عدالت و حكومت دينى است؛ چرا كه سنّتها وقانون لايتغيّر الهى آن است كه تا امتى خود نخواهند و حركت نكنند، خدا تحوّل و تغييرىايجاد نمىكند:
"إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ." (سوره رعد، آيه 11)
انبيا نيامدند تا عدالت را ايجاد و آن را بر بشر تحميل كنند، بلكه آنان با هدايت فكرىو دعوت انسانها به دين، شوق حركت و مجاهدت را در آنان ايجاد مىكنند تا خودشان براىاستقرار عدالت اجتماعى و حاكميت حقّ و مبارزه با باطل اقدام و حفظ و استمرار آن را تضمين كنند. مفسّر بزرگ علامه طباطبايى ضمن اينكه تفسير "ميزان" را به خود دين شايستهتر مىداند از آنكه آن را به ترازوى مادى تفسير كنيم؛ زيرا به وسيله دين، عقايد و ا عمال سنجيده و متعادل ميشوند. ايشان غرض و هدف تشريع احكام الهى و شريعت اسلامى و فرستادنانبيا و نزول كتابهاى آسمانى را قيام مردم به عدالت و امتحان انسانها معرفى مىكند تا آنانكه خدا را يارى مىكنند از ديگران تمييز داده شوند.(طباطبايي، بيتا، ج 19، ص 173)
البته استقرار عدالت و نظامى مردمي كه در تمام ابعاد، حق و عدل محور باشد نياز به ابزار و امكاناتى دارد كه به وسيله آن با باطل و طاغوتها و موانع قسط مبارزه كنند. لذا فرمود: آهن را كه داراى صعوبت و نيرويى شديد است در اختيار شما قرار داديم و نيز نبايدغفلت كنيم كه همه اينها در عين حال وسيلهاى است براى آزمايش مردم و اينكه طرفداران وسنگرنشينان عدالت از دنياطلبان و طاغوتيان تمييز داده شوند و ياران و همراهان انبياي الهىاز سپاه شيطان و ملأ طاغوتيان بازشناخته شوند.
قرآن كريم در جاى ديگر قيام به قسط را وظيفه عموم مؤمنان دانسته و شهادت و تلاش براى احقاقحق را گرچه در مقابل نزديكان و بر ضرر خودشان باشد، واجب مىشمارد و مىفرمايد:
"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ" (نساء، آية 135)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد همواره بر پا دارنده عدالت باشيد و براى خدا گواهى دهيد گرچهبه ضرر خودتان يا والدين و بستگانتان باشد.
همين معنا به همراه تذكر به مراقبت از عوامل بازدارنده از عدالت از جمله حبّ و بغضها و مبارزه با هر نوع بىعدالتى در جاى ديگر اين گونه مورد سفارش قرارگرفته است:
"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُواإِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ" (مائده، آية 8)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد براى خدا به قسط و عدل قيام كنيد (و) به عدالت شهادت دهيد والبته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه به عدالت رفتار نكنيد. عدالت را پيشه كنيد كه به تقوىنزديكتر است و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام مىدهيد آگاه است.
شايد يكى از علل اينكه احكام و قوانينى كه بايد به وسيله حكومت و رهبران نظام سياسىاجرا شود و در حقيقت از شئون نهادهاى حكومتى و سياسى مىباشد، خداوند خطاب به مردمابلاغ ميفرمايد، به خاطر اين باشد كه در حقيقت آنانند كه به حكومت و زمينهسازاناين احكام به وسيله رهبران الهى اقتدار ميبخشند؛ نظير آيات مربوط به جهاد با دشمنان، اجراىحدود و تعزيرات و....
آرى اگر بشر در اوج انديشه سياسى خود به دموكراسى رسيده است كه با قطع نظر از همه نقدهايش، اگر واقعاً ميدان پيدا كند تنها رأى مردم را ملاك و معيار قرار مىدهد، اما اسلام علاوهبر رأى و پذيرش مردم، براى آنان نقش اجرايى و دخالت عملى هم قائل است و نه تنها آنان راصاحب حكومت، بلكه بر پا كننده آن هم مىداند. لذا اگر دل و زبان و رأى مردم با ولى خدا باشداما دست و قدرت آنها در اختيار او نباشد نمىتواند عدالت و حكومت الهى را در تمامابعادش عملى سازد گرچه آن ولىّ على عليهالسلام باشد كه وقتى يارانش هزينه با على(ع)بودن و تحقق عدالت را نپرداختند از آنان دلتنگ شد و از خدا خواست كه او را از آنانگرفته و رهبرى لايق حالشان نصيبشان گرداند؛ يعنى فردى مثل حجاج بن يوسف ثقفى.
خطابات دردمندانه آن حضرت(ع) خطاب به آنان كه خود را شيعه و پيرو او مىدانستند اما باتمرّد از دستوراتش اقتدار لازم را براى او فراهم نمىكردند، نشان دهندة مظلوميت آن امام ودر عين حال بيان كننده اين واقعيت است كه چرا در طول دويست و پنجاه سال، مسلمين علىرغمبرخوردارى از قرآن و ولايت معصومين، از حكومت دينى بىبهره بودند. شايسته استبه برخى از درد دلهاى آن امام عزيز گوش دل سپرده و از خدا بخواهيم ما را مانند آنان قرارندهد.
بعد از آنكه بر اثر سستى و تن به ذلت دادن شيعيانش، سپاه معاويه وارد شهر انبار شدند وفرماندار آن حضرت [حسّان بن حسان بكرى] را به قتل رساندند و به غارت مردم پرداختند، در خطبهاى دردمندانه، سستى و بهانههاى كودكانه آنان را شديداً مورد انتقاد قرار داد و آنمردم بىوفا را نكوهش و مذمّت كرد و در پايان، مظلوميت و علت عدم توفيق خويش (باآن همه سوابق درخشان در جنگهاى قبلى) در سركوب معاويه را چنين بيان فرمود:
اى مردنمايان نامرد! اى كودكصفتان بىخرد كه عقلهاى شما به عروسان حجلهآراى شباهتدارد، چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمىديدم و هرگز نمىشناختم... خدا شما را بكشد!كه دل من از دست شما پرخون و سينهام از خشم شما مالامال است. كاسههاى غم و اندوه راجرعه به جرعه به من نوشانديد و با نافرمانى و ذلتپذيرى رأى و تدبيرمرا تباه كرديد تا آنجاكه قريش درحق من گفت: "بىترديد پسر ابوطالب مردى دلير است، ولى دانش نظامى نمىداند." خدا پدرانشان را مزد دهد؛ آيا يكى از آنها تجربههاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد يا در پيكارتوانسته است از من پيشى بگيرد؟! هنوز بيست سال نداشتم كه در ميدان نبرد حاضر بودم. هم اكنونكه از شصت سال گذشتهام. اما دريغ! آن كس كه فرمانش نبرند، رأى و تدبيرى نخواهد داشت.(نهج البلاغه، خطبه 27)
اگر انقلاب اسلامى ايران با رهبرى فرزند و تربيت شده مكتب على(ع) توانستعلىرغم همه توطئهها و بسيج جهانى به صورت معجزهآسا حركت پويا و پيروزمندانه خودرا ادامه دهد و سنگرهاى بزرگ را يكى پس از ديگرى فتح كند و مسئولان آن در تمامصحنهها با اقتدار و غرور ملّى حضور يافته و از مواضع انقلاب و نظام دفاع كنند و هرگز تهديدها و فشارها و چنگ و دندان نشان دادن دشمنان آنها را منفعل نسازد، همه اينها به خاطرحضور و مشاركت مقتدرانه و استقامت امت اسلامى و مردم خردمند و مؤمن و شيعه واقعى است و به حق بايد گفت اين مردم در طول تاريخ بىنظير بوده و با وجود آنها ماهرگز به سلاح اتمى و مانند آن نياز نداريم.
اركان حكومت دينى
حكومت دينى و نظام سياسى اسلام الهى و مردمى است و با الهام از آيات قرآن وروايات معصومين عليهمالسلام مىتوان اذعان كرد كه هم دين و هم مردم درشكلگيرى و استمرار حاكميت دينى، دخالت و نقش دارند. در حقيقت، از چهار ركنحكومت دو مورد به خدا و دين برمىگردد و دو مورد به مردم. با وجود اين چهار ركن،حكومت اسلامى و دينى با اقتدار و سلامت راه خود را ادامه مىدهد.
ركن اول: قانون و برنامه الهى؛ در حكومت دينى تنها اراده تشريعى و اراده خدا حاكم است، آن هم اراده و قانونى كه براساس مصالح واقعى و در جهت هدايت و تأمين سعادت انسانها وشكوفاسازى توانمندىها و استعدادهاى آنان، تشريع و ابلاغ شده است. لذا اگر حكومتى برمحور قوانين و دستورات و دفترچه راهنمايى كه خدا ارائه كرده است اداره نشود و تمايلاتو گرايشها، بينشها و فشارها، همرنگى با ديگران و انفعال نسبت به جوامع ديگر و منافعگروهى و اراده حاكمان در برنامهها و قوانين دخالت و تأثير داشته باشد، چنين حكومتى هرگزدينى نخواهد بود: "ان الحكم الّا للَّه".
ركن دوم: امامت و رهبرى الهى؛ در نظام سياسى اسلام به اقتضاي توحيد ربوبى نه تنها قانون، بلكه حاكميت و ولايت و رهبرى نيز بايد شأن ربوبى داشته و منصوب يا مأذون از طرف خدا باشد. هر حاكميت و ولايتى كه از طرف خدا نباشد طاغوت است. و نقش امامان و كسانى كه بىواسطه (مانند پيامبر و ائمه معصومين عليهمالسلام) يا با واسطه (مانند فقهاي عادل در عصر غيبت) از طرف خدا منصوب شدهاند آن است كهازطرف خدا اعمال كننده ولايت الهى و تجلىبخش نظام توحيدى باشند و اين نقش و شأنآنان، درخصوص حكومت در سه محور خلاصه مىشود: تبيين و ارائه قانون و حكم الهىمتناسب با نياز و اقتضائات زمان (لذا آنها از طرف خود حكمى نمىدهند و حكم آنان حكمخداست). زعامت و رهبرى و جهتدهى جامعه و سكاندارى حكومت دينى و بالاخرهداورى و قضاوت و رفع خصومت و اختلاف از بين مسلمانان.
ركن سوّم: پذيرش و ايمان مردمى؛ خدا مىخواهد مردم با اراده خويش مسير هدايت وبرنامه زندگى خويش را گزينش كنند. لذا دو ركن قبلى را ارائه مىكند اما تحقق آنها رامختص كسانى مىداند كه آگاهانه و مشتاقانه و با خردورزى دعوت الهى را پذيرفته، به برنامهو حاكميت الهى ايمان آورده و آن را پذيرفته باشند و در حقيقت با رأى خويش آن را انتخابكرده باشند.
ركن چهارم: مشاركت عملى و اقتدار مردمى؛ سه ركن قبلى مقدمه هستند براى اين مرحلهكه تحقق خارجى و عينيّت تحقق حكومت است و اين جز با تلاش پيگير و ايثار جان و مال مردم حاصل نمىشود. البته هر اقدام و تلاشى كه مردم در اين رابطه انجام دهند به عنوانعمل صالح براى آنان ثبت ميشود (توبه، آيات 120 و 121) و آنچه از مال يا جان در اين ميدان ايثار كنند، معامله با خداوند و رنج و نتيجة آن، سعادت ابدى و بهشت مىباشد.(سوره صف، آيات 10 تا 12) در مقابل اگر قانون و رهبرى وايمان و پذيرش اعتقادى مردم وجود داشته باشد اما حمايت و مشاركت عملى مردمى تحققنداشته باشد، حكومت دينى شكل نگرفته و مردم از هدايتهاى اساسى دين بىبهره شده، ابديت خود را تباه مىسازند.
جمع بندي و نتيجه گيري
1.ساختار كلي حكومت ديني و نظام سياسي اسلام در شكل و مدل نظام ولايي تحقق و ظهور پيدا ميكند.
2.در نظام ولايي، خدا و مردم مقابل هم قرار ندارند و خدا محوري به معناي نفي و تحقير انسان نيست، بلكه موضوع همه احكام الهي انسان و سعادت و كمال اوست.
3.نظام ولايي هم با مباني و اصول اعتقادي كاملاً انطباق دارد هم توانايي پاسخگويي به اعتقادات زماني و مكاني ونيازهاي مختلف و متنوع دوران مختلف را دارد.
4.در نظام ولايي و حكومت ديني علاوه بر اينكه جهت گيري، مصالح و منابع مردم است، آنان داراي دو نقش و جايگاه تأثيرگذار ميباشند:
الف) مقبوليت و پذيرش ولايت تشريعي و حاكميت الهي
ب) مشاركت عملي و اقتدار بخشي به حكومت ديني
5. اهداف حكومت ديني و شكل گيري نظام سياسي اسلام جز در پرتو مشاركت و قيام و حركت مردمي ضمانت اجرا پيدا نمي كند [ليقوم الناس بالقسط].
6. حكومت ديني داراي چهار ركن است كه دو ركن آن [قانون و حاكميت] الهي و دو ركن ديگر [مقبوليت و مشاركت عملي] مردمي هستند.
فهرست منابع
1.قرآن كريم.
2.نهجالبلاغه.
3.امام خميني، كتاب البيع، قم، اسماعيليان 1366 ش، جلد 2.
4.امام خميني، صحيفه نور، دفتر تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره).
5.خامنهاي، سيد علي(1361)، طرح كلي انديشه اسلامي، تهران دفتر نشر و فرهنگ اسلامي.
6.حاجي صادقي، عبدالله(1383)، فلسفه و نظام سياسي اسلام، زمزم هدايت.
7.حاجي صادقي، عبدالله(1383)، آسيب شناسي اركان اسلامي، زمزم هدايت.
8.حاجي صادقي، عبدالله(1383)، مردم سالاري ديني در نظام ولايتي (مقاله) همايش مردم سالارس ديني ( مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني)، زمزم هدايت.
9.حاجي صادقي، عبدالله(1383)،مهندسي حكومت ديني(مقاله)، دركتاب رهيافتهايي از مكتب پيامبر اعظم (ص)، زمزم هدايت.
10.سروش، عبدالكريم[بيتا]، "معنا و مبناي سكولاريسم"، ماهنامه كيان، شماره 26.
11.شبستري، محمد (5/5/1361)، دين وعقل، كيهان فرهنگي.
پنجشنبه 18 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]
-
گوناگون
پربازدیدترینها