تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837123290
نويسنده: عليرضا ملايي تواني فرآيند گرايش به انقلاب در انديشه سياسي امام خميني (قسمت اول)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: عليرضا ملايي تواني فرآيند گرايش به انقلاب در انديشه سياسي امام خميني (قسمت اول)
خبرگزاري فارس: مقاله علل و چگونگي گذر انديشه سياسي امام خميني (س) را از مرحله جامعه ديني به حكومت ديني، با توجه به بسترهاي اجتماعي ـ سياسي جامعة ايران در دهة 1340، مورد مطالعه قرار ميدهد و عوامل و مسائلي كه سبب رويارويي امام با نظام مستقر و پيبردن به ماهيت اصلاحناپذير آن گرديد، بررسي ميكند.
چكيده: ترديدي نيست كه انديشة سياسي شيعه در عهد غيبت در راه تدوين پايههاي نظري يك حكومت ديني يا طراحي يك انقلاب سياسي با دشواريهاي عملي و كاستيهاي تئوريك فراواني روياروي بوده است. مقاله با ارزيابي اين نارساييها و سيري اجمالي در تأملات سياسي عالمان شيعه، اين موضوع را با عنايت به مراحل تطور و تحول آن تا ظهور امام خميني (س) بررسي مينمايد.
به اعتقاد نگارنده، انديشة سياسي امام تا آغاز دهة 1340، در واقع ادامة رويكرد نظري علماي پيشين به مسألة حكومت بود؛ منتهي با اين تفاوت كه امام همة تلاش خود را مصروف ايجاد «جامعة ديني» صرفنظر از شكل و ماهيت حكومت آن نمود. چه به گمان او با اهرم نظارت مستمر علماي ديني بر سياست و حكومت ميتوان بر بحران ناشي از فقدان حاكميت مطلوب غلبه كرد و اين نگرش با توجه به تفكر علماي پيشين و هم عصر او گامي به پيش تلقي ميشد.
سرانجام، مقاله علل و چگونگي گذر انديشة سياسي امام خميني (س) را از مرحلة جامعة ديني به حكومت ديني، با توجه به بسترهاي اجتماعي ـ سياسي جامعة ايران در سراسر دهة 1340، مورد مطالعه قرار ميدهد و عوامل و مسائلي كه سبب رويارويي امام با نظام مستقر و پيبردن به ماهيت اصلاحناپذير آن گرديد، بررسي ميكند.
به طور كلي امام به عنوان ايدئولوگ فكري انقلاب، ابتدا وضع موجود را نفي و طرد نمود و سرانجام با طرح درس «ولايت فقيه» نظام آرماني و مطلوب خود را ـ كه از بسياري جهات با نظامهاي مستقر تفاوت داشت ـ ترسيم كرد. بديهي است تحقق اين انديشه مستلزم ساز و كاري جديد و به طور مشخص يك نظرية انقلابي بود. انقلاب مكانيسمي براي درهم شكستن مناسبات ظالمانة موجود به منظور فراهم ساختن زمينة لازم جهت تحقق حاكميتي مبتني بر اسلام به وسيلة علماي شيعه بود كه در شرايط بحران ناشي از غاصب بودن حكومتهاي موجود و فقدان شرايط لازم براي استقرار حاكميتي مطلوب مطرح ميگرديد. در پايان نگارنده راهكارهاي اجرايي انقلاب را از نگاه امام ارزيابي ميكند.
واژههاي كليدي: جامعة ديني، حكومت ديني، ولايت فقيه، اسلام سياسي، انقلاب سياسي.
مقدمه
پيدايي انديشة انقلاب، طليعة دوران تازهاي از تكاپوي فكري و سياسي امام خميني (س) است كه با جستجوگري در مسير استقرار حكومت اسلامي تكامل مييابد. تأملات نظري و رويكردهاي سياسي امام خميني (س) در پويش تاريخي خود تا دست يافتن به يك مشي انقلابي، مراحل بغرنج و دشواري را پشتسر نهاده است.
انقلاب به طور كلي به تحولي ريشهدار، تند و اغلب خشونتآميز اطلاق ميگردد كه در اين فرآيند، ارزشها، اسطورههاي حاكم بر جامعه، ساختار اجتماعي، نهادها، رهبري و نخبگان حاكم دستخوش تغيير ميشوند كه حاصل آن استقرار نظامي جديد به جاي نظام موجود است. اما انقلاب اسلامي ايران تا حدّ زيادي با انقلابهاي متعارف و موجود تفاوت دارد. به اين مفهوم كه ماهيت و خميرماية فكري آن را دين شكل داده است؛ لاجرم انگيزهها، آرمانها، ايدئولوژي و مشخصههاي ديگر بويژه نتايج حاصل از آن با دين آميخته شده است.
دغدغة اصلي اين مقاله اين است كه چرايي و چگونگي گرايش به انقلاب را در انديشة سياسي امام خميني (س) تبيين كند. ناگفته پيدا است كه پاسخ به اين پرسش از يكسو نيازمند سيري اجمالي در انديشة سياسي عالمان شيعه در عصر غيبت و طرح نارساييها و علل ناكامي آن است، و از سوي ديگر مستلزم بررسي فضاي سياسيـ اجتماعي كشور و تأثير آن بر فرآيند تكامل و تطور انديشة امام خميني (س) است.
نگاهي كوتاه به حكومت ديني در انديشة سياسي علماي شيعه
در جستجوي متون اسلامي و تفسيرهاي كهن و نيز در تفكر سياسيِ اسلام اعم از شيعه و سنّي، اساساً نميتوان از نظرية انقلاب سراغ گرفت. بارزترين مشخصة تلاشهاي سياسي عالمان اسلامي ــ اگر در مقاطع مشخصي از تاريخ پرنشيب و فراز دنياي اسلام مجال تحقق مييافت ــ اجازة قيام عليه فرمانروايان ستمگر و كوشش براي رهبري چنين جنبشهايي بود و اين حركتها نيز بيشتر در دوران معاصر نمود عيني و عملي يافته است.
به همين دليل تا پيش از اين، فرقههاي اسلامي در عمل از حكمرانان ظلم و جور به شكلهاي گوناگون اطاعت ميكردند و تفاوت آنها تنها در چگونگي ارائة دليل نهفته بود. فرزانگان اهل سنّت بر اساس دستور العملي كلي از قرآن كه بايد از خدا، پيامبر و اوليالامر فرمان برد ــ و اين آموزه كه اطاعت در هر وضعيتي حتي از دولتي ستمگر بهتر از آشوب و هرج و مرج است ــ آن را روا ميشمردند ] عنايت 1376: 156 [ . در همان حال عالمان شيعه اگر چه حكومتهاي جهان اسلام را در عصر غيبت به لحاظ نظري يكسره غاصب و ظالم و عديل كفر به حساب ميآوردند، اما در عمل ناگزير از تحمل حاكميتهاي ستم پيشه بودند. بديهي است كه در اين وضعيت انديشة انقلاب يا حكومت ديني نميتوانست شكل بگيرد.
بنابر همين ملاحظات در مسير پويش فكري عالمان شيعه بويژه در هزارة اول پس از اسلام، اساساً اين پرسش كه برنامة اسلام براي حكومت در دوران غيبت چيست، مطرح نبوده و احتمالاً در آن فضاي بحراني موضوعيت نداشته است. بنابراين، طرح مباحث ولايت فقيه در متون فقهي اين عهد هرگز به معناي ولايت سياسي يا حكومت فقيهان نبوده و نيست. آنچه به فقهاي اين دوران ميتوان نسبت داد، حداكثر تفكيك و تميز ميان امور شرعي و عرفي است. از نگاه آنان امور شرعي به مسائلي چون امور حسبيه، قضاوت و لوازم آن چون اقامة حدود، نماز جماعت و مانند آن اطلاق ميگرديد كه تصدي آن در حوزة وظايف و اختيارات فقيه قرار داشت و امور عرفي كه به سياست، امنيت و امثال آن ميپرداخت در حيطة وظايف سلطان ذيشوكت جاي ميگرفت ] كديور 1376: 14 [ .
با اين همه، بينش سياسي و انديشة عالمان شيعه در گذر زمان رفته رفته رو به تكامل و فراگيري نهاد كه در اين ميان عوامل زير آشكارا نقشي تعيين كننده داشتهاند: الف. تشكيل دولت مقتدر وسيع و يكپارچة شيعي در عهد صفوي و همكاري نزديك و صميمانة طيفي از علماي شيعه با صفويان و تلاش گسترده براي گردآوري و بازنگري در متون و تفاسير شيعه؛ ب. پيروزي قطعي اصوليون بر اخباريون در يك فرآيند از كشمكش تاريخي و نظري در آغاز عهد قاجاريه؛ ج. تأسيس نهاد توانمند و پرنفوذ مرجعيت؛ د. توسعة كمي و كيفي مدارس و مكاتب شيعي و تربيت و پرورش مجتهدان و دانشآموختگان ديني؛ ه . سرانجام و به تبع عوامل مهم ياد شده تسري حوزة فعاليت، مشاركت و مداخلة مجتهدان از امور ديني و حسبيه به عرصة مسائل سياسي و اجتماعي مبتلا به جامعة قاجار، كه لاجرم در جنبشهاي اعتراض آميز عهد قاجار مانند جنبش تنباكو و بويژه در نهضت مشروطيت چهرهاي نمايان و جاودانه يافت.
بدين ترتيب ديدگاههاي شريعت مدارانه در ارائة يك نظرية مقدماتي از دولت ديني (يعني نايب عام امام عصر يا فقيه جامع الشرايطي كه آنچه بر امام جايز است بر او نيز جايز ميگردد) و در نتيجه پيروزي عقل در تحليل رخدادهاي سياسي و نگرش به متون و منابع ديني، علما را در تدوين نظريههايي دربارة حكومت بيش از پيش ياري بخشيد. اين رويكرد بتدريج در روند رويدادها و حركتهاي سياسي و اجتماعي مانند نهضت مشروطيت بازتاب يافت و نتيجه داد. اما تا اين زمان هيچ اقدام عملي از سوي علما براي تأسيس حاكميتي مبتني بر اسلام حتي در شكل ابتدايي آن به دليل وجود موانع بيشمار صورت نگرفت و آنان اساساً چنين آرماني را در دسترس نمييافتند. امكانپذير نيافتن چنين ايدهاي، طيفي از علما را به اين انديشه رهنمون ساخت، كه تشكيل چنين حكومتي را يكسره به امام زمان (عج) واگذار نمايند. لذا در يك جمعبندي اكثريت قريب به اتفاق عالمان شيعه رسالت خود را در پاسداري از حريم دين و حفظ حرمت مسلمانان و اجتناب از تفرقه و پراكندگي آنان و جلوگيري از بروز رخنه و تزلزل در اركان دين مييافتند، تا در آينده مقدمات و زمينههاي لازم براي استقرار حكومتي مبتني بر آرمانهاي ديني پديد آيد.
در دوران قاجاريه آنچه احتمالاً علما را به پذيرش حاكميتهاي موجود يا تن دادن به نوعي همكاري با آنها فراميخواند، تظاهر به دينمداري يا رعايت حرمت دين و رهبران مذهبي در دستگاه سلطنت از يكسو و هراس و نگراني روزافزون از نفوذ رو به گسترش فرق انحرافي و ضاله نظير بهائيت، بابيت و از سوي ديگر، لزوم حفظ و نگهداري تنها حكومت شيعه در جهان اسلام و نيز از بعد خارجي خطر استيلاي كامل و قريب الوقوع بيگانگان و كفار بر سرنوشت مسلمانان بر اساس قاعدة «نفي سبيل» بود و از نقطة تحليل دروني، فقدان نظرية حكومت ديني نزد علما، كه چهارچوبههاي نظري و عملي آن به روشني تبيين گشته باشد، رهبران ديني را ناگزير به همراهي و همكاري ميساخت. اين نكته از نارساييها و ضعفهاي بزرگ انديشة سياسي شيعه بود كه به دليل فقدان يك بديل شرعي يا نظرية حكومت مطلوب در عصر غيبت، بسياري از عالمان را در رويارويي با اوضاع زمانه دچار ترديد ساخت و تعدادي از آنان را واداشت تا به توجيه شرعي حاكمان و شاهان وقت برآيند و در اوليالامر شمردن آنان همت بگمارند.
اين كاستيها سبب ميشد تا علما به رغم مشاركت فعالانه در حركتهاي سياسي ـ اجتماعي ايران معاصر، در عمل بيشتر به واكنشهاي تدافعي و انفعالي در برابر آرمانها و اهداف جنبشهاي مزبور روي آورند و حداكثر بكوشند تا آرمان جنبشهاي ياد شده را با اصول اسلام هماهنگ و سازگار نشان دهند و با تفسيرهاي نوين از متون كهن راه آن را هموار سازند. نمونة بارز اين كوششها در نهضت مشروطيت به وقوع پيوست. از آنجا كه هنوز بنيادهاي نظري و پايههاي شرعي و عملي حكومت ديني تنظيم نگشته و يك آلترناتيو اسلامي تبيين و طراحي نشده بود، لاجرم علما در مواجهه با اين رهاورد تمدن غرب دچار اختلاف نظرهاي اساسي شدند. علماي مشروعهخواه در مسير مبارزه با هواداران مشروطه چارهاي جز همراهي با سلطنت استبدادي نيافتند و علماي ضد استبداد نيز به حكومت مشروطه گردن نهادند ] يزداني 1376: 132 [ .
به هر تقدير اختلافات برآمده از نهضت مشروطيت و ماهيت ديني و غير ديني آن، سرانجام علما را تا سر حدّ يك كشاكش خشونتبار پيش برد كه پيامد آن جز توسعة تفرقه و تضاد و نيز سرخوردگي فزاينده از مشروطه نبود. نائيني به عنوان رهبر فكري علماي مشروطهخواه، در برابر ورود بيمحاباي تجدد و افكار دموكراتيك به ايران به دفاع از تشيع برخاست. او آشكارا دريافته بود كه در فضاي سياسي و فكري روزگار خود دسترسي به يك حكومت ديني، آنگونه كه مطلوب علماست، امكانپذير نيست. لذا به عنوان نخستين و در عين حال مهمترين گام براي درهم شكستن سيطرة استبداد به همنوايي با مشروطيت پرداخت. جريان مخالف نيز در مبارزه با چنين انديشهاي از هيچ كوششي فروگذار نكرد.
با شكست و ناكامي مشروطه و بروز آشفتگيهاي عظيم اجتماعي، نابسامانيهاي فراگير سياسي و بحران اقتصادي و سرانجام ظهور ديكتاتوري هراس آور رضا شاه، انديشة سياسي عالمان شيعه تا حدّ زيادي از رونق افتاد و در هالهاي از ركود و خمودي فرو رفت. نسل بازمانده از اين دوران پرتلاطم بيشتر در صف سياستمداران قرار داشتند تا در رديف نظريهپردازان و متفكرين شيعي مانند مدرس و در دهههاي بعد كاشاني.
در چنين فضاي متصلبي بود كه امام خميني (س) به عنوان يك انديشمند شيعي و يك متفكر سياسي قدم به عرصة اجتماع گذاشت. او تا سالهاي متمادي هوادار نظريههاي سنّتي علما در تلاش براي برقراري موازين شرع و اجراي احكام دين در عرصة مناسبات اجتماعي صرفنظر از شكل و نوع حكومت بود. اما همگام با تحولات اجتماعي و سياسي، تلاشهاي امام خميني (س) كه ابتدا ماهيتي اصلاحگرانه داشت، به دليل سيطرة هراسانگيز استبداد داخلي و امپرياليسم خارجي از يكسو و تداوم موانع جدّي در راه حضور توانمند دين در همة عرصههاي حيات اجتماع از ديگر سو، در مسير تكاملي خود دستخوش تطور گشت؛ تا سرانجام توانست قلة رفيع تفكر شيعه را فتح نمايد و انديشة حكومت اسلامي را به عنوان دستاورد بيش از يك قرن تأملات نظري به ارمغان آورد و درست در پي چنين آرماني، انقلابگرايي پديدار گشت و فرضية انقلاب شكل گرفت.
امام خميني و انديشة جامعة اسلامي
انديشة سياسي امام خميني (س) كه تا قبل از آغاز نهضت به سال 1341 بيشتر در كتاب كشف اسرار بازتاب يافته است، مبين تلاش براي ساماندهي يك جامعة ديني است. مشخصة بارز اين جامعه حضور پرشكوه و فعالانة دين در عرصههاي مختلف حيات بشر، تحت تولي و نظارت رهبران مذهبي است. در چنين رهيافتي امام به ساخت و شكل حكومتهاي موجود حساسيت چنداني نشان نميدهد. اين البته به اين معنا نيست كه امام از تفكر و تأمل دربارة حاكميت ديني يكسره غفلت ورزيده است؛ بلكه در جاي جاي اين اثر ارزشمند، وجود قانون و حكومت را براي انتظام امور بشر ضرورتي انكارناپذير تلقي كرده و حكومت مطلوب را تنها حكومت خداوند شمرده است ] : 181 - 182 [ .
ناگفته پيداست چنين حكومتي عصارة خواستها و آمال همة عالمان و متفكران شيعه در عصر غيبت بود؛ اما در كليت خود از ابهامها و كاستيهاي فراوان بويژه در اصول و مباني، سازمان و ساختار، نوع و شكل رنج ميبرد و اين نگرش با آنچه كه قريب به دو دهة بعد در كتاب ولايت فقيه انعكاس يافت، تفاوتهاي جدّي و بنيادي داشت. بنابراين نميتوانست به مثابة يك بديل شرعي يا آلترناتيو اسلامي مطرح و قابل اجرا بنمايد. چه، همة موانع پيشين همچنان به قوت خود باقي بودند. لذا دغدغة اصلي امام اين بود كه در اين وضعيت چه بايد كرد؟
ويژگي ممتاز امام اين بود كه او نميتوانست مانند علماي هم عصرش در برابر حاكميتهاي جائر و جامعة آن روز مسلمانان ــ كه آميزهاي بغرنج از تعطيلي احكام دين و روي آوردن به قوانين غربي مغاير با روح اسلام بود ــ سكوت يا تقيه اختيار كند. بعلاوه نميتوانست به بهانة نبود شرايط و امكانات لازم براي تشكيل حكومتي مبتني بر اسلام، وضع موجود را برتابد و به عنوان نظارهگري بياعتنا به اوضاع بنگرد. چه، از نگاه او جامعيت دين و احكام اسلامي ــ كه هيچ بعدي از ابعاد گسترده و و متزايد زندگي اجتماعي و سياسي بشر را فرو گذار نكرده است ــ به دليل غفلت مسلمانان سبب دريوزگي دولتهاي اسلامي و انحرافات گسترده در كلية شئون حيات اجتماعي شده است ] خميني 3 : 184 [ . بديهي است كه در اين وضعيت امام بيشتر همت خود را مصروف برجسته نمودن ابعاد حقوقي دين، برنامههاي انسانسازانه و قوانين هدايتگرانة آن بنمايد تا توان بالقوة مذهب را در سر و سامان دادن به جامعة انساني و مناسبات اجتماعي بدون در نظر گرفتن شكل حكومت نشان دهد. به ديگر سخن، امام در اين دوران به محتوا و هويت ديني جامعه حساسيت نشان ميداد تا شكل و ساختار حكومت آن. چه، حكومت تنها وسيلهاي بود كه ميتوانست امكان اجراي احكام شرع را در بستر اجتماع تسهيل يا فراهم كند. اين مهم با هر شيوه از زمامداري اعم از جمهوري، مشروطه و يا پادشاهي در صورت نظارت مؤثر عالمان دين، به دست ميآمد. لذا ساز و كاري كه امام براي تحقق اين هدف به آن ميانديشيد، ماهيتي اصلاحگرانه داشت و در ميان تجارب گذشتگان از روشي كه در متمم قانون اساسي مشروطه درج شده بود، دفاع ميكرد، كه بر اساس آن نظارت هيأتي از علما و مجتهدان براي تطبيق قوانين مصوب مجلس با موازين شرع به عنوان يك ضرورت در نظر گرفته ميشد:
شما فقط يك مادة قانون مشروطه را عملي كنيد كه (هر قانوني كه بر خلاف قانون شرع باشد قانونيت ندارد) تا تمام افراد اين مملكت با هم هماواز شوند و وضع كشور به سرعت برق تغيير كند و با عملي شدن آن تمام اين مشكلات اسفآور به تشكيلات نوين خردمندانه تبديل شود و با تشريك مساعي همة تودة عارف و عامي، كشور رنگ و رويي پيدا كند كه در جهان نظير آن را پيدا نكنيد ] خميني 3 : 223 [ .
امام با اشاره به اختلاف نظري كه ميان رهبران ديني پيرامون تشكيل حكومت در عهد غيبت در سراسر تاريخ وجود داشته است، در مسير اسلامي كردن جامعه بيش از همه بر اهرم نظارت علماي دين انگشت ميگذارد و تأكيد ميورزد كه در قرنهاي پيشين هرگاه حداقلي از مشاركت و نظارت امكان يافته، علما با سلوك ديني خود براي حفظ كيان مسلمانان و بيضة اسلام ــ با وجود غير ديني و غاصب بودن حكومتها ــ با آنها همراهي و همكاري كردهاند:
با آنكه جز سلطنت خدايي همة سلطنتها بر خلاف مصلحت مردم وجور است و جز قانون خدايي همة قوانين باطل و بيهوده است، ولي آنها همين بيهوده را هم تا نظام بهتري نشود تأسيس كرد، محترم ميشمارند و لغو نميكنند ] خميني 3 : 186 [ .
در اين فراز امام آشكارا از نبود يك بديل شرعي از حكومت كه مباني و ساختار آن به شكلي عملي نظريهپردازي شده باشد، سخن ميگويند و معتقدند كه بحران ناشي از حاكميت مطلوب را ميتوان با نظارت مستمر دينداران به نحو مؤثري حل كرد و اين خود در مقايسه با عملكرد علما در سدههاي پيشين گامي به پيش بود. زيرا به جاي سكوت و تقيه در جستجوي تلاشي عملي براي تحول ماهيت جامعه در جهتگيري به سوي دين و معنويت بود. امام در تكاپوي فكري و سياسي خود دوبار در كتاب كشفاسرار راهكاري مسالمتآميز و مبتني بر نهادهاي موجود براي ديني كردن حكومت و جامعه ارائه داد:
ما ميگوييم مجلس مؤسساني كه تشكيل ميشود براي تشكيل يك حكومت يا تغيير يك رژيم بايد از فقها و ملاهاي خردمند عاليمقام كه به عدالت و توحيد و تقوي و بيغرضي و ترك هوي و شهوت موصوف باشند، تشكيل شود تا در انتخاب سلطان مصالح كشور و توده را سنجيده و شاه عدالتخواه مطيع قوانين كشوري كه همان قانونهاي خدايي است انتخاب كنند. نظارت ملاهاي وارسته فقط ميتواند قانون كشور را به جريان اندازد و دست چپاولچيها را كوتاه كند... ] زيرا [ تنها چيزي كه ميتواند انسان را از خيانت و خيانتكاري باز دارد دين است. آن هم در زمامداران ما هيچ نيست و يا اگر هم هست به معني خودش نيست ] : 233، 185 - 186 [ .
به باور امام از اين رهگذر جامعهاي ديني و آرماني پديد خواهد آمد. اما اين، نيازمند همكاريهاي همه جانبه و گستردة همة روحانيان صديق با دستگاه حكومت است تا آنها را در جايگاه مناسبشان كه عبارت است از پيوند استوار با همة آحاد جامعه، به خدمت بگيرند و اين معنايي جز پيوستگي و انفكاكناپذيري دين و سياست نداشت؛ زيرا: «تجزية روحانيت از دولت مثل جدا كردن سر از بدن است. هم دولت با اين تجزيه استقلال و امنيت خارجي و داخلي را از دست ميدهد و هم روحانيت تحليل ميرود» ] خميني 3 : 208 [ .
براي اجتناب از دولتي شدن روحانيت و تبديل آنها به سخنگويان حكومت و در نتيجه افزايش محافظهكاري و گسترش سازمان آخوندهاي درباري، كه خواه ناخواه از رهگذر دريافت حقوق و معيشت و نيز با كاستن از اعتبار و استقلال آنها پديد خواهد آمد، امام راهكارهاي بديعي ارائه ميدهند كه اينك مجال پرداختن به آنها نيست ] خميني 3 : 201 - 221 [ .
به طور خلاصه حاصل جمع اين گفتار اين است كه امام دولتهاي موجود در جهان اسلام را مغاير با دين ميشمارد و شيوة رايج علما در مماشات با آنها را نفي ميكند و در عين حال توسل به زور و خشونت و استفاده از ابزارها و ترفندهاي سياسي مانند كودتا را به عنوان يك مشي مبارزه، كه تا اين زمان شيوهاي متعارف در كسب قدرت بود، يكسره مردود ميشمارد و به مثابة روشي هيتلري محكوم و باطل ميداند ] خميني 3 : 221 - 222 [ ؛ اما از آنجا كه هنوز شرايط را براي تبيين و ترسيم نظرية حكومت اسلامي و به تبع آن فرضية انقلاب مناسب نميدانند، رهيافتي اصلاحگرانه و مبتني بر مسالمت را در چهارچوب نهادهاي سياسي و قانوني براي حضور فعالانة دين تحت نظارت و هماهنگي علما را صرفنظر از شكل حكومت، مطرح ميسازند تا: «روشن شود كه قانون اسلام در تمدن جهان پيشقدم همة قانونهاست و با عملي شدن آن مدينة فاضله تشكيل ميشود... ] زيرا [ با اين كار تمام افراد مملكت بياستثنا از روحاني گرفته تا كاسب سر محله و از لشكري گرفته تا دلال دورهگرد با حكومت همكاري ميكنند و براي استقلال و عظمت كشور با جان و دل ميكوشند» ] خميني 3 : 222 [ در غير اين صورت زمامداران موجود كه در منجلاب فساد و تباهي غوطه ميخورند، خائن ستمگر و عديل كفر خواهند بود و ميبايست تغيير كنند و به جاي آنان فرمانرواياني عادل و متدين زمام امور مسلمانان را به دست گيرند ] خميني 3 : 223 - 236 [ .
ناگفته پيداست كه تا اين زمان، امام مانند بسياري از متفكرين مشرق زمين به جاي پاسخ به اين سؤال، كه چگونه بايد حكومت كرد، به اين ميانديشيد كه چه كسي بايد حكومت كند. اما همين نگرش در نخستين سالهاي دهة 1340 در پي رويارويي با سلطنت پهلوي تا حدّ زيادي دگرگون شد. واقعيتها و شرايط موجود امام را هر چه بيشتر به سوي الگوي حكومت مطلوب الهي ــ كه نه از رهگذر اصلاح حركتهاي موجود بلكه تنها با سرنگوني و دگرگوني آنها فراهم گشت ــ رهنمون شد.
سالهاي گذر از جامعة ديني به حكومت اسلامي
سالهاي آغازين دهة 1340 دورة سرنوشت ساز و تعيين كنندهاي در انديشه و عمل سياسي امام خميني (س) است. در اين برهة مهم تاريخي است كه امام در واكنش به سياستهاي ضد ديني رژيم، بتدريج از تلاش براي اصلاح شاه تا عرصة يك رويارويي تمام عيار با او پيش رفت. اينك ميكوشيم با ترسيم فضاي موجود علل مهم اين تحول را تحليل كنيم.
با رحلت آيت الله بروجردي، مرجع عاليمقام جهان اسلام و از ميان رفتن مانع بزرگ شاه در راه نوسازي به سبك غرب، بلافاصله تكاپوي رژيم براي پيشبرد برنامههاي اصلاحات با پشتيباني كامل و آشكار آمريكا آغاز شد تا با تغيير در بافت نخبگان سياسي و ساختار اجتماعيـ اقتصادي سنّتي و ماقبل سرمايهداري پذيراي تحولات جديد گشته و از خطر بروز آشوبهاي گسترده و انقلاب رهايي يابد. طليعة اين اصلاحات طرح لايحة انجمنهاي ايالتي و ولايتي بود كه در 16 مهر 1341 اعلام شد.
شايد بتوان ديدگاه هيأت حاكم را اينگونه تحليل كرد كه با رحلت بزرگترين مرجع شيعيان تا آن روزگار، نهاد مرجعيت به دليل فقدان رهبر فرهمند و فائقة ديني دستخوش اختلاف نظرها و شكافهاي عميق خواهد شد. لذا تحت هدايت دولت ميتواند محل آن را نيز از قم به نجف انتقال داد. بنابراين لايحة ياد شده در عين حال ميتوانست به مثابة محكي براي آزمون ميزان حساسيت علما و برآورد توان نيروهاي مذهبي با توجه به ميزان واكنش آنها در برابر اصلاحات شاه تلقي شود. اما حقيقت اين است كه تلاش ميشد تا جامعة سنّتي ايران را كه مذهب بهترين مؤلفة آن بود، تحت پوشش آرمانهاي دموكراتيك به سوي تضعيف نقش اجتماعي مذهب شيعه، به عنوان مذهب رسمي و كاهش نفوذ رو به گسترش رهبران ديني سوق دهد.
در لايحة انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه تفويض حق رأي به زنان گنجانده شده بود و با عنوان درشت در صفحة اول روزنامهها انعكاس يافت، در ظاهر اقدامي خلاف شرع و قانون به نظر نميرسيد؛ اما در واقع سرپوشي براي حذف شرط اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان و نيز اداي سوگند به كتاب آسماني به جاي قرآن كريم بود كه از نگاه علما ميتوانست جريانهاي شبه مذهبي روييده از عصر قاجار ــ و اغلب معاند تشيع ــ مانند بهائيت، بابيت و... را در راستاي اسلامزدايي به نحوي به رسميت بشناساند. اما انتشار اخبار مربوط به آن به سرعت قم و علماي آن را به خروش و هيجان آورد. در رأس اين جنبش امام خميني (س) جاي داشت. او تلاشهاي گستردهاي را در بياثر ساختن سياستها و برنامههاي ضد ديني شاه ساماندهي كرد و پرچم مبارزه با آن را به عنوان رهبر بيبديل نهضت به دست گرفت.
از ابتداي اين حركت تا آغاز دوران تبعيد، امام تا سرحدّ نفي حكومت شاه و مباني مشروعيت آن پيش رفت. در اين فاصله تحولات مهم و متعددي به وقوع پيوست كه در پرتو آن ماهيت اصلاح ناپذير رژيم هر چه بيشتر آشكار گشت. در ادامة اين گفتار به عوامل عمدهاي كه در تطور انديشة امام تأثير جدّي گذاشت، اشاره خواهيم كرد.
1. شكستن حرمت دين
تجاوز به حريم دين و كاهش اهميت و اعتبار آن در صدر برنامههاي نوسازانه شاه قرار داشت. ماجراي جنجالانگيز انجمنهاي ايالتي و ولايتي از اين واقعيت ريشه ميگرفت و ميكوشيد تا جايگاه خدشهناپذير و استوار اسلام و تشيع را به چالش بكشد و زير عناوين فريبندة دموكراسي آن را در سطح ساير اديان تنزل دهد. بديهي است كه امام به عنوان عالم، مرجع و مفسر شيعه نميتوانست نسبت به اين تعرض آشكار بيتفاوت بماند. لذا از همان ابتداي غائله در تكاپوي خستگيناپذير به مشورت با علما جهت يافتن راهي براي پايان دادن به ماجرا برآمد. در روند اين مبارزه، امام سرسختي فراواني اعم از سخنرانيهاي روشنگرانه تا ارسال تلگراف به شاه و نخستوزير به خرج داد. او اين تصويبنامه را خطايي جبرانناپذير و اشتباهي روشن و آشكار خواند كه هم احساسات ديني ملت را به مسخره گرفته و هم راه را براي تسلط دشمنان اسلام هموار ميسازد. امام به دولت هشدار داد كه علماي اسلام تا پايان دست از مبارزه نخواهند كشيد زيرا «خطري كه متوجه دين شده است قابل اغماض نيست و لذا به تمام معني بايستي مسلمانها جديت نمايند تا اين غائله رفع شود» ] خميني 1373 ج 2: 11 [ .
اين واكنش تند امام با تأمل در مباني انديشه و تفكر سياسي و اعتقادي او كاملاً قابل درك است. از نگاه او دين گوهر زندگي است و اسلام مهمترين مؤلفة جامعة مطلوب او و اساساً نماد درخشش و اعتلاي آن است. دين تنها عنصري است كه ميتواند انسان را از جايگاه حيواني بركشد و او را منزلت متعالي انساني ببخشد و بر همة فسادها و انحرافها لجام بزند. بنابراين، تعرض به عاملي كه هويت حقيقي مسلمانان را شكل ميداد، امام را سخت برميآشفت و او را واميداشت تا همة توان و نفوذ خود و ساير علما را در راه ابطال آن بهكار برد. خود ايشان براي توجيه عقلي و شرعي اين عكسالعمل از تاريخ اسلام شاهد ميآورد كه همة مسلمانان در پاسباني از حريم دين حاضر بودهاند از همة حقوق خويش صرفنظر كنند. راز مقاومتها و رويارويي ائمه و بزرگان اسلامي در طول تاريخ در همين واقعيت نهفته است و اين يك اصل تاريخي است كه در صورت انحراف از دين، قيام وظيفهاي الهي خواهد شد ] خميني 1373: 20-22 [ .
شايان ذكر است كه در اين مرحله از زمان، قيامي كه امام مطرح ساختهاند صرفاً تلاش براي اصلاح حاكمان و بازگرداندن شرايط مطلوب از طريق زير فشار نهادن زمامداران اسلامي براي گردن نهادن به قوانين شرع و پاسداري از حريم آن است، نه يك انقلاب تمام عيار؛ زيرا هنوز بديل شرعي حكومت مدون نگشته تا انقلاب ضرورت پيدا كند.
2. توهين به ساحت عالمان دين
هنگامي كه دين مورد هجمه و حمله قرار ميگيرد، طبيعي است كه بيش از همه ساحت متوليان مذهب و رهبران ديني آسيب خواهد پذيرفت. زيرا رسالت بزرگ آنها ترويج و بسط فرهنگ ديني و دفاع و حراست از آن در برابر توفانها و تهديدهاست. لذا هنگامي كه چرخهاي سنگين اصلاحات شاه حريم مذهب را درنورديد، علما عليه آن بهپا خاستند و امام دربارة اصل و هدف و شعاع اين رويارويي فرمود:
هر چه موافق دين و قوانين اسلام باشد با كمال تواضع گردن مينهيم و هر چه مخالف دين و قرآن باشد ولو قانون اساسي باشد ولو الزامات بينالمللي باشد، ما با آن مخالفيم ] 1373: 23 - 24 [ .
ايشان همچنين با اشاره به عمق تباهي و انحراف رژيم و نهايت سازگاري و همراهي علما در اصلاح امور گفتند:
خدا ميداند من متأسفم، اين روحانيت است كه با اين وضع ساخته است و دارد خدمت به استقلال مملكت ميكند ] 1373: 25 [ .
با تشديد حملات شاه به حوزه و روحانيت، امام و عالمان دين نيز بر دشواريهاي اين مبارزه بخوبي واقف بودند. طبيعتاً در برابر خشونت و سلاح رژيم، بزرگترين نقطه قوت رهبران ديني اتكا به پشتوانة نيروي مردمي از طريق آگاهي دادن به آنها و ترسيم سيماي نگران كننده از وضعيت دين و ميهن بود. چه، در پي به خروش آمدن چنين نيرويي به تعبير امام هيچ سلاحي قادر به شكستن آن نيست و در چنين حالتي است كه رژيم درمانده خواهد شد ] خميني 1373: 37 - 38 [ .
در پي تلاش براي تخريب مراكز حوزوي و اهانت به طلاب در مدرسة فيضيه (2/1/1342)، به سربازي بردن آنها (1/2/1342) و اهانتهاي شديد نسبت به علما، امام در 12/1/1342 به مناسبت چهلم شهداي فيضيه اين اقدامات را هراس انگيزتر از حملة مغول ارزيابي كرد كه در راستاي يك هدف بزرگتر كه همانا نابودي اسلام است صورت ميپذيرد. او در همين سخنراني سكوت و مدارا را تحت هر عنواني، از جمله «علي مسلك الشيخ» يكسره مردود شمرد و گفت: «امروز سكوت همراهي با دستگاه جبار است، نكنيد سكوت» ] 1373: 77 - 78 [ .
در واكنش به سخنان شاه كه تلويحاً علما را مفتخوار، حيوان نجس و مرتجعين سياه خوانده بود، به شديدترين وجه عكسالعمل نشان داد و او را به عزل و اخراج تهديد كرد:
آقا ما حيوان نجس هستيم؟ خدا كند كه مرادت اين نباشد، خدا كند كه مرادت علما نباشد والا تكليف ما مشكل ميشود، تكليف تو مشكل ميشود، نميتواني زندگي كني، ملت نميگذارد زندگي كني ] خميني 1373: 93 [ .
اين موضعگيريهاي روشن حكايت از ورود بيمحاباي امام به عرصة مبارزهجويي، رويارويي آشكار و هماوردطلبي با رژيم داشت. اين نگرش پس از قيام 15 خرداد و نيز بازداشت و زنداني شدن امام نه تنها هيچگونه تعديلي نيافت، بلكه نمود قاطعانهتري يافت. چنانكه در 21/1/1343 طي سخناني در جمع دانشگاهيان، روزنامههايي را كه نوشته بودند روحانيت با انقلاب سفيد تفاهم و توافق نموده، خطاب قرار دادند كه: «خميني را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد. با سرنيزه نميشود اصلاحات كرد» ] 1373: 103 - 104 [ .
بدين ترتيب امام وضعيت موجود را غير قابل تحمل ارزيابي نمودند كه با طرح كاپيتولاسيون هر چه بيشتر تشديد شد و امكان هرگونه مشاركت و اصلاح از دست رفت.
گذشته از اين براي بررسي تكوين شخصيت و انديشة امام خميني (س) بايد به جايگاه خانوادگي ايشان نگريست كه همواره به عنوان يك كانون دلگرم كننده و حتي ملجأ و پشتيبان براي بسياري از ساكنان شهر خمين در برابر رخدادهاي ناگوار زمانه، بويژه ستم و استيلاي ظالمانة اشرار يا حاكمان مستبد، عمل ميكرد. چه، در عرصة همين درگيريهاي منطقهاي سالهاي پاياني حاكميت قاجار بود كه خاندان امام جانفشانيهاي بسيار نموده و از رهگذر همين حوادث پدر امام به شهادت نايل آمد. بنابراين، امام كه برخاسته از خاندان شرفا بود از همان آغاز در كوران تحولات سياسي و منطقهاي قرار گرفت. دوران پرتنش سالهاي پس از مشروطيت و بويژه جنگ جهاني اول و سلسله قيامهاي محلي و منطقهاي را تجربه كرد. در نتيجه اين ويژگيهاي خانوادگي او را در جايگاهي قرار ميداد كه نميتوانست ظلم مضاعف به دين و ميهن را بپذيرد.
بعلاوه شاگردي در مكتب مدرس اين عالم روشننگر، آزاديخواه و ضد استبداد ــ كه با شهامت از مواضع ديني و سياسي خود به هر قيمتي دفاع ميكرد ــ در تكوين انديشة سياسي امام سهم بسزايي داشت. قانونمداري مدرس، استبداد ستيزي او و عقيدة او به گسستناپذيري دين و سياست، بيترديد به عنوان ميراثي به امام خميني (س) انتقال يافته بود كه بر خلاف بسياري از علماي معاصرش نميتوانست وضعيت موجود بويژه تجاوز به حريم دين و روحانيت را برتابد.
3. استيلاي بيگانگان بر سرنوشت مسلمانان
يكي از اصول بنيادين در مبارزات رهبران ديني در ايران معاصر همواره مبارزه عليه سيطرة اجانب بر اساس قاعدة «نفي سبيل» و تلاش براي درهم كوفتن آن بوده است كه ابتدا در جنگهاي ايران و روس و بعدها در اعتراض به امتيازات انحصاري امپرياليسم و به دنبال آن در نهضت مشروطه، جنگ جهاني اول و سرانجام در نهضت ملي شدن نفت بروز و نمود عيني يافت.
از آنجا كه استيلاي كفار بر سرنوشت مسلمانان به هر شكل ممكن در منابع اصيل فكر ديني نفي گشته و هر گونه قيام قهرآميز عليه آن مجاز و روا شمرده ميشد، آشكار شدن پيوندهاي استوار خاندان پهلوي با منافع غرب ــ كه تقريباً پس از كودتاي 28 مرداد براي امام مبرهن مينمود ــ خود عامل مهمي در نفي مشروعيت و لزوم براندازي آن به شمار ميرفت. با اين همه امام تا تصويب اصول ششگانة انقلاب سفيد به رغم وقوف آشكار به ماهيت دست نشانده و وابستة دولت و شاه ايران، سكوت اختيار كرد. اما با طرح انقلاب شاه و ملت امام صريحاً به سرسپردگي و مأموريت شاه در انجام چنين برنامهاي اشاره كرد:
در اينجا آن كه رو به روي ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما ميباشد شخص شاه است كه در مرز مرگ و زندگي قرار گرفته و چنانكه خود اظهار داشته عقبنشيني او در اين مورد به قيمت سقوط و نابودي او تمام خواهد شد و بنابراين او مأمور است كه اين برنامه را به هر قيمتي است به مرحله اجرا بگذارد.... بنابراين نبايد مثل غائلة گذشته عقبنشيني دستگاه را انتظار داشت و در عين حال مخالفت و مبارزه با آن از وظايف حتميه و ضرورية ما ميباشد ] 1373: 37 [ .
و اين معنايي جز اعتراض و نفي استيلاي بيگانگان نداشت و هرگونه هراس يا ملاحظهاي در اين باب روا نبود، زيرا:
مربي ما آمريكا نيست. مربي ما انگليس نيست، مربي ما اسرائيل نيست، مربي ما خداست. پس براي چه بترسيم؟ براي چه اندوهگين باشيم؟ ما را به چه تهديد ميكنند اينها؟ ] 1373: 52 [ .
انتقاد و اعتراض امام در اين عرصه بيشتر متوجة آمريكا و اسرائيل به عنوان غاصب سرزمينهاي اسلامي و برهم زنندة امنيت دنياي اسلام بود. انتقادات روشن امام از پيوند شاه و اسرائيل براي تسلط بهائيان بر سرنوشت اين مملكت، سرانجام شاه را واداشت كه خطاب به همة وعاظ مذهبي و علما در آستانة ماه محرم اعلام كند كه عليه اسرائيل سخني به ميان نياورند. اما امام سخنرانان مذهبي را به لغو و بياعتباري چنين حكمي نويد داد و خود او در نخستين سخنرانياش، كه در پي صدور اين حكم صورت ميگرفت، به اسرائيل حمله برد و بسياري از مصايب را ناشي از نفوذ اين دولت در حكومت ايران دانست و گفت:
اسرائيل نميخواهد در اين مملكت احكام اسلام باشد. اسرائيل به دست عمال سياه خود مدرسه را كوبيد... براي اينكه اسرائيل به منافع خودش برسد دولت ما به تبعيت اسرائيل به ما اهانت ميكند... ربط مابين شاه و اسرائيل چيست كه سازمان امنيت ميگويد از اسرائيل حرف نزنيد، از شاه هم حرف نزنيد. اين دو تا تناسبشان چيست؟ مگر شاه اسرائيلي است؟ ] 1373: 95 [ .
نفوذ روبه گسترش عوامل بهائي و صهيونيست در اركان اقتصاد و سياست ايران و بيتفاوتي شاه و دولت كه از پيوندهاي استوار منافع آنان حكايت داشت، بارها در سخنان امام بازتاب يافت و سرانجام وجه سلبي انديشة امام را در نفي سلطنت هر چه بيشتر تقويت كرد. انگيزة امام در حمله به اسرائيل تا حدّ زيادي از نگرش او به جهان اسلام متأثر بود. از نگاه او درحاليكه اغلب ممالك اسلامي نسبتاً يكپارچه عليه دولت اشغالگر اسرائيل موضع گرفتهاند، ايران و تركيه تنها دولتهاي مسلماني هستند كه به كارشكني و تزلزل در صف اتحاد اسلامي پرداختهاند و اين موضوع خواه ناخواه بر اين سوء ظن دامن ميزند كه شيعيان هواداران صهيونيسمند. لذا در واكنش به مواضع رسمي دولت ايران امام، موضع حقيقي ملت ايران را خطاب به دنيا اعلام ميدارد:
اي مردم، اي عالم بدانيد ملت ما مخالف است با پيمان با اسرائيل. اين ملت ما نيست، اين روحانيت ما نيست. دين ما اقتضا ميكند كه با دشمن اسلام موافقت نكنيم... همپيوند نشويم در مقابل صف مسلمين ] 1373: 127 [ .
اين موضعگيريهاي كاملاً متفاوت كه نتيجهاي جز سلب و نفي حكومت در پي نداشت، در سالهاي تبعيد امام با قدرت بيشتري ادامه يافت.
بنابراين، مبارزه با امپرياليسم كه گفته ميشد رهاورد آموزشهاي ضد غربي حزب توده بوده و در ميان طيفي از روشنفكران ايراني جذابيت خاصي داشت، در پرتو رويارويي با امپرياليسم به معناي وسيع كلمهاي كه مدّ نظر امام بود تا حدّ زيادي رنگ باخت. امام نه تنها آمريكا و انگليس بلكه اسرائيل و شوروي را نيز به باد انتقاد گرفت. در اين ميان مبارزه با صهيونيسم از خصوصيات ويژة مبارزة مذهبي بود كه امام پرچمدار آن به شمار ميرفت. اما نوك پيكان حملات متوجه استيلاي آمريكا بر امور ايران بود و امام آمريكا را صحنهگردان مسائل داخلي و خارجي ايران تلقي ميكرد. انتقاد عليه روند سلطهگري آمريكا سرانجام در ماجراي كاپيتولاسيون دوم در دهة 1340 به اوج خود رسيد. امام در خطا�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 650]
-
گوناگون
پربازدیدترینها