واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: داستان طنز طول عمر ادم..........:D
خدا خر را آفرید و به او گفت: تو
بار خواهی برد، از زمانی که
تابش
آفتاب آغاز می شود تا زمانی که
تاریکی شب سر می رسد. و همواره
بر
پشت تو باری سنگین خواهد ب د. و
تو
علف خواهی خورد و از عقل بی
بهره
خواهی بود و پنجاه سال عمر
خواهی
کرد و تو یک خر خواهی بود..
خر به خداوند پاسخ داد:
خداوندا!
من می خواهم خر باشم، اما
پنجاه
سال برای خری همچون من عمری
طولانی است. پس کاری کن فقط
بیست
سال زندگی کنم و خداوند آرزوی
را برآورده کرد..3:-O.
:D
************ ********* ********* ********* ***
خدا سگ را آفرید و به او گفت: تو
نگهبان خانه انسان خواهی بود و
بهترین دوست و وفادارترین یار
انسان خواهی شد تو غذایی را که
به
تو می دهند خواهی خورد و سی سال
زندگی خواهی کرد. تو یک سگ
خواهی
بود.
سگ به خداوند پاسخ داد:
خداوندا!
سی سال زندگی عمری طولانی است.
کاری کن من فقط پانزده سال عمر
کنم
و خداوند آرزوی سگ را برآورد...:o3
************ ********* ********* ********* ***
خدا میمون را آفرید و به او گفت:
و
تو از این سو به آن سو و از این
شاخه
به آن شاخه خواهی پرید و برای
سرگرم کردن دیگران کارهای
جالب
انجام خواهی داد و بیست سال
عمر
خواهی کرد.و یک میمون خواهی
بود.
میمون به خداوند پاسخ داد:
بیست
سال عمری طولانی است، من می
خواهم
ده سال عمر کنم. و خداوند آرزوی
میمون را برآورده کرد. :(|)
************ ********* ********* ********* ***
و سرانجام خداوند انسان را
آفرید:icon_child:
و به او گفت: تو انسان هستی.
تنها
مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره
زمین.. تو می توانی از هوش خودت
استفاده کنی و سروری همه
موجودات
را برعهده بگیری و بر تمام
جهان
تسلط داشته باشی. و تو بیست سال
عمر
خواهی کرد.:Laie_7:
انسان گفت: سرورم! گرچه من دوست
دارم انسان باشم، اما بیست سال
مدت
کمی برای زندگی است.. آن سی سالی
که
خر نخواست ، آن پانزده سالی
که سگ نخواست و آن ده سالی
که
میمون نخواست زندگی کند، به من
بده.
و خداوند آرزوی انسان را
برآورده
کرد
و از آن زمان تا کنون انسان فقط
بیست سال مثل انسان زندگی می
کند…!!!
و پس از آن،ازدواج می کند و سی
سال
مثل خر کار می کند مثل خر زندگی
می
کند ، و مثل خر بار می برد…!!! :D
و پس از اینکه فرزندانش بزرگ
شدند، پانزده سال مثل سگ از
خانه
ای که در آن زندگی می کند،
نگهبانی
می دهد و هرچه به او بدهند می
خورد...!!!:))
و وقتی پیر شد، ده سال مثل
میمون
زندگی می کند؛ از خانه این پسرش
به
خانه آن دخترش می رود و سعی می
کند
مثل میمون نوه هایش را سرگرم
کند...!!!=))
و
این بود همان زندگی که
انسان از
خدا خواست
دوستان عزیز این داستان کاملا طنز و شوخی بوده و هیچ کس توهین تلقی نکنه لطفا خودمم ادمم هاااااااااااااااا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]