محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831441748
ايستاده، زير سقف آسمان
واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: ايستاده، زير سقف آسمان
قصه آدمهايي كه خوراك روزانهشان علاوه بر سفره پر و پيمان سرب و دود سياه و غليظ اگزوز موتورها و خودروها، متلكها و به جان خريدن ناسزاهاست.
اين پردهاي واقعي از داستان آدمهاي شهر ماست. داستان آدمهايي كه تصور مردم از آنها تنها رنگ سفيد اونيفورم و كلاهشان است با يك دسته قبض جريمه در دستانشان.
اين داستان آدمهايي است كه براي انجام وظيفهشان مجبورند فقط بايستند. آنقدر بايستند كه رگهاي پاهايشان كبود و متورم شود. آدمهايي با پوتينهاي سياه، اونيفورم و كلاه سفيد و گاه باراني مشمايي سفيد و نازكي كه جلوي نفوذ باران را ميگيرد.
قصه آدمهايي كه خوراك روزانهشان علاوه بر سفره پر و پيمان سرب و دود سياه و غليظ اگزوز موتورها و خودروها، متلكها و به جان خريدن ناسزاهاست.
تا به حال گزارشهاي زيادي درباره ضرورت آموزش ماموران راهنمايي و رانندگي در چگونگي برخورد با شهروندان، جلوگيري از گرفتن رشوه از متخلفان و... نوشته شده، اما اين گزارش فقط به مشكلات كاري اين قشر از جامعه ميپردازد كه هميشه مجبورند بايستند و خدمت كنند.
پليس راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ براي مهار و كنترل ترافيك، برقراري نظم، روانسازي تردد خودروها در معابر و خيابانها و برخورد با متخلفان، روزانه حدود 2000 افسر وظيفه تهراني و شهرستاني را راهي خيابانها، معابر و بزرگراهها در مناطق مختلف سطح شهر ميكند.
از اين به بعد ، آنها بايد روزانه بيش از 15 ساعت يعني از ساعت 6 صبح تا 10 شب را در معابر ، تقاطع ها و خيابان هايي سر كنند كه شايد تحمل حتي يك ساعت آن از عهده من و شما خارج باشد. مگر آدم چقدر ميتواند سروصدا، شلوغي و آلودگي را تحمل كند، آهن هم باشد، دوام نميآورد.
زنگ ميزند و ميپوسد ؛ اما اين تمام ماجرا نيست. از ساعت 30/9 شب راهنمايي و رانندگي از ستاد مركزي گزارشي را در خصوص وضعيت تردد خودروها و ترافيك شهر در مناطق مختلف از ماموران راهنمايي و رانندگي يا دوربينهاي نظارت تصويري نصب شده در سطح معابر و خيابانها استعلام ميكند. بزرگراه هاي صدر ، مدرس ، نواب و چمران همگي با كندي تردد خودروها مواجهاند.
افسران وظيفه و ماموران راهنمايي و رانندگي ناچارند ماهانه 180 ساعت اضافهكاري اجباري را در خيابانها و تقاطعهاي سطح شهر بسته به وضعيت ترافيك محل خدمتشان بگذرانند، در حالي كه تنها پول 10 ساعت از اين اضافهكاري را دريافت ميكنند!
آنها هر روز هفته را بايد در محل خدمتشان حاضر باشند و در تمام روزهاي تعطيل هم در حالت آمادهباش كامل هستند؛ در حالي كه حقوقشان شايد به اندازه يكدهم زحمتي كه ميكشند، نباشد.
كار افسران وظيفه راهنمايي و رانندگي هم مثل خيلي از مشاغل، به دليل سختيها و دشواريهايي كه دارد، جزو مشاغل سخت حساب ميشود؛ اما با اين حال ماموران بايد 30 سال تمام در حرفه خود كار كنند؛ در حالي كه ماموران راهنمايي و رانندگي در شرايط سخت و شاقي خدمت ميكنند.
كافي است با يكي از افسران راهنمايي و رانندگي كه هر روز آنها را در معابر، خيابانها و تقاطعهاي شلوغ و پرترافيك شهرمان ميبينيم، همكلام شويم و از او بخواهيم برايمان درددل كند. آن وقت است كه خواهيم ديد او يك دنيا حرف براي گفتن دارد.
آن وقت است كه او به تو ميگويد به جاي حرف زدن، يك ساعت در محل خدمت او بايست و ببين آيا ميتواني اين وضع را تحمل كني؟
وقتي با يكي از افسران جوان راهنمايي و رانندگي كه در يكي از تقاطعهاي مركزي و شلوغ شهر در حال نظارت بر تردد خودروهاست و هرازگاهي با سوت يا فرياد، رعايت قوانين را به رانندگان متذكر ميشود، گفتگو ميكنيم ابتدا حاضر به صحبت نميشود، چرا كه نميداند اصلا اجازه پاسخگويي به سوالاتمان را دارد يا نه.
به همين علت ترجيح ميدهد نه اسمش را بگويد و نه اينكه در كدام تقاطع مشغول به كار است. او 3 سال است كه در اين تقاطع كار ميكند، اما خودش ميگويد در همين مدت اندك هم به اندازه كافي صحنههاي متفاوتي ديده تا بتواند براساس آنها خاطرات تلخ و شيرين سالهاي خدمتش را شكل بدهد.
هم خلاف ميكنند، هم اعتراض
او ميگويد در اين چند سال نهايت تلاش خود را به كار گرفته تا محدوده جغرافيايي محل خدمتش هميشه از ترافيك رواني برخوردار باشد، ضمن اينكه در برخورد با رانندگان متخلف كه موجب تضييع حقوق ديگر رانندگان ميشوند هم كوتاهي نميكند.
او تاكيد ميكند در اين سالها تلاش كرده به ناحق رانندهاي را جريمه نكند، مگر اينكه واقعا تخلفي مرتكب شده باشد؛ اما يك چيز خيلي برايش جالب است كه چرا وقتي ميخواهد راننده متخلفي را جريمه كند، فرد خاطي نميپذيرد كه تخلفي مرتكب شده و هميشه اين افسر وظيفه است كه كارش از نظر راننده و ساير مردم غيرمنطقي و بيانصافي است.
او ميگويد: در اين سه سال كمتر رانندهاي را ديدهام كه وقتي به خاطر ارتكاب تخلف، جريمهاش كردهام، واقعا تخلفي كه مرتكب شده را بپذيرد و بگويد قبول دارد تخلف كرده است. اگر هم گفته ظاهري و شايد فقط براي اين بوده كه از خطايش چشمپوشي كنم و جريمهاش نكنم. واقعا نميدانم چرا رعايت قوانين و مقررات راهنمايي و رانندگي اينقدر براي برخي رانندگان سخت است.
تجربههاي تلخ
اگر شما به عنوان يكي از همان افسران وظيفه در پليس راهنمايي و رانندگي خدمت كنيد بوضوح خصوصيات مقطعي شهروندان را هنگام برخورد با پليس درك ميكنيد. در همين لباس شما دختر جواني را كه بتازگي گواهينامه گرفته و چراغ قرمز را رد كرده ميبينيد كه وقتي ميخواهيد او را جريمه كنيد، مثل ابر بهار گريه ميكند و ميپرسد چرا او را براي اعمال قانون متوقف كردهايد.
در همين لباس شما مرد موقري را ميبينيد كه داخل خودروي آخرين سيستماش نشسته و در حالي كه خياباني را در ورود ممنوع آمده، چطور با ديدن شما يكباره از ماشين بيرون ميپرد و مدام شما را ميبوسد و به خودش بد و بيراه ميگويد كه چرا حواسش نبوده تا شايد دل شما به رحم بيايد و جريمهاش نكنيد.
باز هم اگر جاي همان كلاه سفيدهاي شهرمان باشيد، پسرك جواني را همراه با دوستانش در حالي كه مغرورانه داخل يكي از همان ماشينهاي خارجي لم دادهاند ميبينيد كه وقتي راننده با سرعت بيش از حد مجاز در بزرگراهها لايي ميكشد و شما او را متوقف ميكنيد، دستهاي اسكناس سبز نشانتان ميدهد، شايد بتوان دوستانه موضوع را حل و فصل كرد.
تنشهاي رواني
حالا ديگر شب شده و آسايشگاه سربازان و افسران وظيفه در سكوت فرورفته است. خاموشي و بيخوابي اينها با هم عجين ميشوند. افسرجوان خسته، با تني كوفته و بيرمق، كلافه و عصبي از تحمل آن همه تنش و سر و كله زدن با صدها راننده در خيابانهاي اين شهر شلوغ و پرازدحام، روي لبه تختش مينشيند. بند پوتينها را باز ميكند. پاهايش از شدت درد، رمق ندارد.
اينجا حتي خواب آرام شبانه هم بيمعناست. افسران جوان در خواب هم خود را در خيابان محل خدمتشان ميبينند كه با رانندگاني متخلف درگير شدهاند.
بعضي از آنها با صداي سوت از رانندگان ميخواهند پشت خطوط توقف كنند، برخي خودروي راننده متخلفي را كه در بزرگراه با سرعت بيش از حد مجاز رانندگي ميكرده، به پاركينگ منتقل ميكنند. بعضي هم در حال جريمه كردن رانندگاني هستند كه بيتوجه به قرمز بودن چراغ راهنمايي، از آن عبور كردهاند.
افسران جوان داستان ما در همين آسايشگاه تازه متوجه مشكلات و خطراتي ميشوند كه در طول دوره زندگي خيابانيشان، گريبانگيرشان خواهد شد. همين جاست كه آنها ميشنوند چگونه يكي از دوستانشان كه در آستانه تشكيل خانواده بوده، در گرگ و ميش يك صبح سرد هنگام نوشتن قبض جريمه در يكي از بزرگراههاي تهران با خودرويي تصادف كرده و راننده خودرو هم از شدت ترس پا به فرار گذاشته و افسر جوان هم روي آسفالت سرد بزرگراه، آن قدر با مرگ دست و پنجه نرم كرده تا بالاخره طعمه مرگ شده است يا ميشنود كه در يكي از بزرگراههاي شهر، در تاريكي شب، چند موتورسوار كمي پايينتر از محلي كه مامور جوان ايستاده، توقف ميكنند، آستينها را بالا ميزنند، چوبها و زنجيرها را بيرون ميكشند و با استفاده از تاريكي هوا و خلوتي مسير، افسر وظيفه را كه تنها گناهش آمدن به محل خدمت همكارش و ايستادن به جاي او در شيفت شب بوده، به اشتباه به باد كتك ميگيرند و ماهها او را زمينگير ميكنند چون افسر آن بزرگراه چندي قبل با تخلف يكي از همين موتورسوار برخورد كرده بود و حالا امشب آنها آمده بودند تا انتقامشان را از او بگيرند.
آري. اين داستان كلاهسفيدهاي شهر ماست. افسران جواني كه گاه از افراد خشن و نامتعادل كتك ميخورند و حالا چه فرقي ميكند با چه وسيلهاي باشد؛ از چماق، زنجير و چاقو گرفته تا لگد محكمي كه يك موتورسوار در حين عبور با سرعت از كنار افسر جوان، نثار كمرش ميكند و او را محكم به جدول ميكوبد و مغرورانه از رسيدن به چنين پيروزي با زهرخندي صحنه را ترك ميكند.
كلاهسفيدهايي كه طعمه تصادفات ميشوند و جان ميبازند يا اگر خيلي خوششانس باشند، چند ماهي با دست و پاي شكسته بستري ميشوند. آنها ساعتها بيوقفه روي پا در خيابان ميايستند.
ابتلا به بيماريهاي مختلف
سرهنگ سيدهادي هاشمي، رئيس پليس راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ در گفتگو با ما به نكتهاي در فصل زندگي ماموران راهنمايي و رانندگي مستقر در چهارراهها اشاره ميكند و آن اين كه بررسيها و آزمايشهاي به عمل آمده نشان داده است درصد قابل توجهي از افسران وظيفه و ماموران راهنمايي مستقر در سطح شهر به دليل ايستادنهاي مداوم روي پا به واريس پا و دردهاي مزمن كمر و ستون فقرات مبتلا ميشوند.
ضمن اين كه درصد قابل ملاحظهاي از اين ماموران به دليل ساعتها استنشاق دود و آلودگي موجود در هوا بخصوص آنهايي كه در محدوده مركزي و پرتردد شهر خدمت ميكنند، از بيماريها و ناهنجاريهاي تنفسي و ريوي رنج ميبرند.
رانندگان متخلف هديه ميدهند
شايد برايتان جالب باشد بدانيد دوسوم افسران وظيفه و ماموران راهنمايي و رانندگي در خانه اجارهاي زندگي كرده و مسكن شخصي براي خود ندارند. اين را ما نميگوييم، مسوولان راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ با استناد به پرونده پرسنلشان ميگويند.
در مقابل تمام اين مصائب، شايد شنيدن اين جمله از زبان معاون راهنمايي و رانندگي ناجا درباره مردان كلاه سفيد شهر ما دردآور باشد وقتي كه ميشنويم 46 درصد رانندگان بعد از اعمال قانون از سوي ماموران به آنها فحاشي كرده و ناسزا ميگويند يا براساس يك آمار ديگر كه نتيجه تحقيق پليس راهنمايي و رانندگي ناجاست، مردم «يا با مامور پليس برخورد ميكنند يا به او توهين ميكنند، تهديد ميكنند، فيلسوفانه صحبت ميكنند يا مامور را تطميع ميكنند.»
اين رفتار 78 درصد رانندگاني است كه مامور پليس قصد دارد به دليل ارتكاب تخلف آنها را جريمه كند. البته در اين ميان 22 درصد هم كساني هستند كه بعد از جريمه شدن از مامور پليس عذرخواهي ميكنند و حق را به او ميدهند.
اين آمارها يك فصل خواندني ديگر به داستان عجيب وغريب رانندگي در ايران اضافه ميكند؛ داستاني كه در آن تعدادي از شخصيتها در قالب مردمي هستند كه معتقدند ماموران پليس هر روز موظف به پر كردن برگههاي جريمهاند و بنابراين برايشان فرقي نميكند كسي واقعا مرتكب خلاف شده باشد يا نه؟!
در طرف ديگر اين داستان البته پليسهايي هم وجود دارند كه اولين چالش پليس را صدور 50 ميليون قبض جريمه در سال ميدانند كه اغلب دريافتكنندگان اين برگههاي جريمه نه فقط حاضر به پذيرفتن اشتباه خود نيستند، بلكه با ماموران پليس برخورد غيرقانوني هم ميكنند.
تخلفهاي رانندگي در شهرهاي بزرگي مانند تهران آنقدر زياد است كه پليس راهنمايي و رانندگي فرصت برخورد با همه آنها را ندارد. يك مامور جوان پليس به شيوه سالهاي گذشته، امروز هم كارش را ساعت 7 صبح در يكي از خيابانهاي شلوغ شهر آغاز ميكند و تا زمان تحويل آن به همكارش مجبور است بيش از 10 ساعت خودروهايي را راهنمايي كند كه به جاي دو رديف در چهار رديف پشت سر هم در خيابان متراكم شدهاند.
جلوي مسافربرهايي را بگيرد كه در هر نقطه از خيابان كه دوست دارند مسافر سوار و پياده ميكنند و همچنين تا ترافيك شدت نگرفته تقاطع را خلوت كند.
مامور جوان سعي ميكند جلوي راهبندان و معطل شدن مردم را در ترافيك فشرده شهر بگيرد و ميگويد: اگر قرار باشد براي همه تخلفها برگه جريمه بنويسيم، بايد روزي چند بار از مركز درخواست برگه جريمه اضافه كنيم.
در كل به نظر ميرسد كار افسران وظيفه بايد جزو مشاغل سخت قرار گرفته و از قانون اين مشاغل نيز تبعيت كند. در اين ميان چندنوبته شدن شيفت كاري افسران وظيفه مستقر در چهارراهها و معابر و همچنين تعبيه اتاقكي براي استراحت هرازگاه اين افراد در راستاي بهبود شرايط كاري آنها و افزايش رضايتمندي شغليشان موثر خواهد بود.
از سوي ديگر، آموزش مهارتهاي ارتباطي و اجتماعي اهميت زيادي در كاهش تنشهاي بين ماموران راهنمايي و رانندگي و رانندگان دارد كه اين موضوع ميتواند بر نحوه برخورد، نوع سخن گفتن با راننده خاطي و حتي نحوه اعمال قانون، موثر باشد.
در عين حال بايد به شهروندان جامعه نيز اين آموزش را داد كه افسر راهنمايي و رانندگي مجري قانون است نه شخصي كه ميخواهد مشكل ايجاد كند تا افراد جامعه در كنترل هيجانات و رفتارهاي خود تسلط بيشتري داشته باشند.
حكايت همچنان باقي است
ثانيهها گذشته، ساعتها يكي پس از ديگري آمدند و هفتهها، ماهها را پديد آوردند و ما آنقدر ماهها را شمرديم تا به آخر رسيديم. دوران افسر وظيفگي ما نيز گذشت، اما اين داستان هنوز ادامه دارد. هنوز هم ميتوان افسر وظيفه هايي را ديد كه در يكي از همين بزرگراههاي بيسر و ته چطور در طول فقط چند ساعت دستانشان از شدت سرماي زمستاني به سياهي ميگرايد.
هنوز هم ميتوانم تحمل چندين ساعت ايستادن زير آفتاب مردادماه را درك كنم. هنوز هم هستند كساني كه تنها به گناه 4 سال تحصيلات دانشگاهي بايد هر روز سركوفت شوند، سرخورده شوند و در آخر نه اينكه انتظار تشكر داشته باشند، بلكه در هراس باشند شري دامانشان را نگيرد.
كساني كه به جز سفره پر و پيمان دود و سرب هر روز مقدار زيادي ناسزا نوش جان ميكنند. كساني كه در همه جا و همه وقت بايد زخم زبانها و متلكهاي عدهاي را به جان بخرند. به گناه كارهايي كه شايد هيچكدام را چه درست و چه غلط به دلخواه خود انجام نميدهند. آنها ادامه ما هستند. ادامه تمام افسروظيفههايي كه ديگر افسر وظيفه نيستند.
و باعث ميشوند اين حكايت همچنان در دل همين خيابانها باقي بماند.
يکشنبه 14 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[مشاهده در: www.hamvatansalam.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 273]
-
گوناگون
پربازدیدترینها