تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):دعاى شخص روزه‏دار هنگام افطار مستجاب مى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835799224




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تنها راه حل محو رژيم صهيونيستي


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز
تنها راه حل محو رژيم صهيونيستي
جام جم آنلاين: روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله «بيانصافي يا افشاگري ناخواسته!؟»،«تنها راه حل محو رژيم صهيونيستي»،«جمع بندي يك حركت سياسي - اجتماعي ناكام-2»،«افغانستان و روزهاي سخت اشغالگران»،«بهرهگيري از كاركردهاي شاخص بورس»و... كه برخي از آنها در زير ميآيد.




آفتاب يزد:بيانصافي يا افشاگري ناخواسته!؟

«بيانصافي يا افشاگري ناخواسته!؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛ درحالي كه هنوز زمان زيادي از مـعرفي دكتر احمدينژاد به عنوان منتخب 22 خرداد نگذشته است او هر روز هـشـداري جـدي از حـامـيـان انتخاباتي خود دريافت ميكند. اين هشـدارهـا در نوع خود بيسابقه است و هر كس بـه مجمـوعه آنها بنگرد نميتواند تعجب خود رااز حمـايتهاي بيسابقه همين هشداردهندگان از احمـدينـژاد مخفـي كنـد. در كنار اين هشدارها، توصيههايي نيز به احمدينژاد ميشود كه ميتوان نااميدي توصيهكنندگان به اجراي توصيههاي خود را از ميان عبارات و جملات موجود در توصيهنامههاي كتبي و شفاهي يافت.
اگر به اين هشدارها و توصيهها از منظر طرفداران احمدينژاد نگريسته شود نشانه بيانصافي يا سهم خواهي بـرخـي از هـشـداردهـندگان است. زيرا آنها بدون آنكه مدركي از رفتار منفي احمدينژاد در دست داشته باشند براي آنكه سهمخواهي خود را موجه جلوه دهند كــانـديـداي مـورد حمـايـت خـويـش را مخـاطـبقرار ميدهند و از »بنيصدري شدن اوضاع« اظهار نـگـراني ميكنند. عدهاي ديگر هم اصول اوليه كه ظاهرا مورد اجماع اصولگرايان است را به منتخب محبوب خويش يادآوري ميكنند كه »بايد از دستورات ولي فقيه اطاعت كرد«. اصل عقلي، بديهي و اوليه »لزوم مشورت«، »همراهي تعاملآميز با ساير قوا«، »تحمل و سعه صدر در برابر منتقدان« و »ضرورت كارآمدي وزراي پيشنهادي« از نكات ديگري است كه در روزهاي اخير توسط سران جبهه موسوم به اصولگرايان به رئيس دولت دهم يادآوري شده است. نگاه به اين يـادآوريهـا از زاويه ديد شيفتگان - نه حاميان- احمدينژاد به اين معني است كه »اصولگرايان بدون آنكه نشانه قابل اتكايي از انحراف احمدينژاد نسبت به هـمـيـن اصـول بـديـهـي در اخـتـيـار داشته باشند،با هشدارهاي پي در پي و اظهارنظرهاي پشت سر هم، به دنبال تحت فشار قراردادن كانديداي منتخب خود هستند تا پاداش حمايتهاي انتخاباتي را از طريق افزايش سهم خود در كابينه دريافت نمايند.«
اما بعيد است »محافظه كاران هشدار دهنده« حاضر به پذيرش اين اتهام باشند. آنها لابد مدعي هستند كه نشانه هايي از »بي توجهي به مشورت«، »كوتاهي در اجراي اوامر رهبري«، »گزينش وزيراني كه از كارآمدي كافي برخوردار نيستند«، »كم تحملي در بـرابـر انتقادات« و ساير نكات در اختيار دارند. اصولگرايان احتمالاً از تذكرات خصوصي و شفاهي نيز نااميد شدهاند كه به نامه نگاري سرگشاده و اظهارنظر تريبوني روي آوردهاند. قاعدتاً هيچ يك از اقدامات نگران كننده يا »عدم اقدامهاي نگران كننده« نيز نمي تواند جزو موارد نادر و قابل گذشت باشد و گرنه محافظه كاران، توصيههاي قبلي خود در خصوص »خودداري از افشاي اختلافات« را زير پا نمي گذاشتند؛ زيرا پيمان نانوشته مدعيان اصولگرايي، آنها را موظف كرده است تا از هر اقدامي كه مي تواند به حربه تبليغاتي براي رقبا تبديل شود خودداري نمايند.
اگر فرض اول صحيح باشد احمدي نژاد و حاميان ويژه او بايستي تعهد خود براي مقابله با هر گونه ويژه خواري و رانت خواهي را به ياد بياورند و به افشاي زياده خواهي هايي بپردازند كه مقاومت در برابر آنها، موجب به راه افتادن سيل هشدارها و انذارها شده است.
در فرض دوم، تذكر دهندگان بايد ضمن آمادگي براي پاسخگويي در بارگاه الهي، در پيشگاه ملت هم جوابگو باشند كه علت حمايت همه جانبه آنها از كسي كه حتي در خصوص »اصول اوليهاي كه مورد پذيرش همه عقلا و نخبگان است« نيازمند توصيههاي همراه با نااميدي ميباشد چه بوده است؟
كساني كه حدود يك ماه بعد از انتخابات، تلويحاً خـطـر »بنيصدري شدن« را به دولتمردان گوشزد ميكنند به كدام حجت اصولگرايانه، براي حمايت از همين دولتمردان، هر چه توانستند به رقباي آنها تهمت زدند و نسبت به آن رقبا، بي انصافي كردند؟ اگر موارد نـقـض »مـشـورت«، »سعه صدر«، »ولايتپذيري« و »كارآمدي« در دولت نهم در حدود قابل قبول بوده است - كه نبوده است - چرا هنوز دولتي را كه آغاز به كار نكرده، مورد بمباران هشدار قرار ميدهند؟ اما اگر تكرار »موارد نگران كننده« در حدي بوده است كه »زبان در كام گرفتن« حتي براي دوره كوتاه تا آغازبه كار دولت و آشكار شدن روش دولت در دوره دوم مسئوليت امكانپذير نبوده، سكوت ساليان گذشته و حتي قربان صدقه رفتنهاي بيسابقه، با كدام توجيه ملي و ديني صورت گرفته است؟
اصولگرايان فراموش نكنند كه اگر به سوالات ايجاد شده پاسخ ندهند اقدام اخير آنها در حافظه گروهي از مردم، به عنوان »بي انصافي زياده خواهانه« ضبط خواهد شد و عدهاي ديگر نيز افشاگري ناخواسته اخير را به عنوان اعتراف ديرهنگام به يك حمايت فرصتسوز، به خاطر خواهند سپرد.

كيهان:تنها راه حل محو رژيم صهيونيستي
«تنها راه حل محو رژيم صهيونيستي»يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد؛در نقطه مقابل طرح به اصطلاح صلح خاورميانه كه طي هفته هاي گذشته مجدداً بحث درباره آن از سوي «دولت اوباما» از سر گرفته شده است مواردي را در همين ايام اخير مي توان يافت كه نشان مي دهد اين طرح و مانور تبليغاتي بر روي آن از جانب آمريكايي ها صوري است و قصدي براي امكان تحقق آن وجود ندارد و تنها در اين ميان حقوق حقه فلسطيني ها وجه المصالحه قرار مي گيرد.
صهيونيست ها به موازات كليد خوردن مجدد بحث «مذاكرات صلح» در هفته ها و ماه هاي اخير به توسعه شهرك سازي هاي بي رويه خود ادامه مي دهند و هرچند در اين ميان واشنگتن تلاش مي كند تا القاء نمايد با توسعه شهرك سازي ها مخالف است و عزم خود را جزم نموده تا سردمداران تل آويو را به توقف در شهرك سازي ها قانع كند! اما نه تنها اين امر محقق نگشته بلكه ساخت و سازها در قدس شرقي ادامه يافته و حتي در روزهاي اخير تخريب خانه هاي فلسطيني ها در مناطقي چون «البستان»، «شيخ جراح»، «حي الشيخ» و... در دستور كار قرار گرفته است.
جالب اينجاست كه مقارن با اين وضعيت، دولت اوباما پروژه عادي سازي روابط اعراب با رژيم صهيونيستي را دنبال مي نمايد و جالب تر آنكه مقامات صهيونيستي صريحاً با اعلام شروطي يكطرفه و گستاخانه بر طبل تعدي و تجاوز خود مي كوبند و بي شرمانه خواستار اين هستند كه «يهوديت» رژيم صهيونيستي شناخته شود و علاوه بر آن آوارگان فلسطيني به سرزمين هايشان باز نگردند و در همان حال فلسطيني ها خلع سلاح كامل شوند و نيز حق هرگونه شكايت را به طرفيت اسرائيل از خود ساقط نمايند؛ و سپس به مذاكرات به اصطلاح صلح ورود پيدا كنند اما اقدام پارلمان رژيم صهيونيستي در چهارشنبه پيش مبني بر تصويب طرحي موسوم به «طرح اصلاحات ارضي» پرونده صلح خاورميانه را براي هميشه مختومه كرد و اساساً هرگونه گفت وگو و مذاكرات پيرامون «صلح» را منتفي ساخته است. درباره اين اقدام كنست (پارلمان رژيم صهيونيستي) و آينده منازعه اين رژيم با فلسطين گفتني هايي هست كه به اجمال به برخي از آنها مي پردازيم.
1- براساس طرح «اصلاحات ارضي» كه با پيشنهاد بنيامين نتانياهو نخست وزير معروف به تندرو و افراطي رژيم صهيونيستي به تصويب پارلمان اين رژيم رسيده است، بازگشت آوارگان فلسطيني ملغي گرديده و زمين هاي متعلق به آنان در مناطق 1948 كه پيش از اين زمين هاي دولتي به حساب مي آمد به شهرك نشينان واگذار مي شود.
اين در حالي است كه قبلاً تنها اين زمين ها از طرف صهيونيست ها اجاره مي شد اما با تصويب اين قانون، آنها مي توانند مالكيت شخصي اين زمين ها را بدست بگيرند! بديهي است كه اين اقدام صهيونيست ها نقض قوانين بين المللي است چرا كه املاك آوارگان فلسطيني متعلق به آنهاست و رژيمي كه سرزمين هاي فلسطيني را به گواهي مستندات غيرقابل انكار غصب كرده است و ماهيتي جعلي و دروغين دارد نمي تواند جواز فروش اين املاك و سرزمين ها را صادر كند. ضمن آنكه براساس قطعنامه 194 شوراي امنيت سازمان ملل، آوارگان فلسطيني حق بازگشت به وطن خود را دارند.
اين اقدام رژيم صهيونيستي را بايد تلاش براي حذف مفهوم «اشغال» دانست تا به خيال خام شان با مرور زمان چهره تجاوزگر و غاصبگرشان را تطهير نمايند و با توجيهي نامشروع و بي پايه و اساس به آيندگان وانمود كنند كه اين زمين ها به طور قانوني! خريداري شده و به ملكيت درآمده است!!
قبل از تصويب «طرح اصلاحات ارضي» نيز صهيونيست ها پروژه «يهودي سازي» خود را با گسترش شهرك سازي ها از سويي و تغيير نشانه ها و نمادهاي فلسطيني و اسلامي از سوي ديگر دنبال مي كردند.
2- كارنامه سراسر سياه رژيم صهيونيستي در 60 سال گذشته نشان مي دهد كه اين رژيم جعلي هيچ گاه به مفهوم «صلح» اعتقادي نداشته و با پشتيباني آمريكا و قدرت هاي زياده طلب و چپاولگر، راهبردي جز «تصرف عدواني و غيرقانوني سرزمين هاي عربي» و «كشتار و قتل عام فلسطينيان و ذي حقوقان» در پيش نگرفته است.
از همين روي مصوبه اخير پارلمان رژيم صهيونيستي حكايت از جنايتي ديگر دارد كه بر مبناي آن حذف قضيه فلسطين را نشانه رفته اند و البته با هوشياري جهان اسلام و ايستادگي جريان مقاومت ناكام خواهند ماند.
3-جنايت جديد صهيونيست ها در غصب سرزمين هاي فلسطيني آنهم در پوشش به اصطلاح حقوقي و قانوني با حمايت آمريكا و سكوت سازمان ملل در حال انجام است و اين در حالي است كه آمريكايي ها با ژست صلح طلبي و منتقد مواضع صهيونيستي در هفته هاي گذشته ايفاي نقش نمودند اما تجربه نشان داده است كه هرگاه بحث صلح با محوريت آمريكايي ها به ميان كشيده شده است بعد از آن صهيونيست ها در جهت كاملاً معكوس آن به پيشروي خود در چپاولگري و باج خواهي از فلسطيني ها ادامه داده و حتي به آن سرعت بخشيده اند.
از باب نمونه مي توان به اجلاس اديان در نيويورك در سال گذشته اشاره كرد كه آمريكايي ها با سوءاستفاده از مذهب و در پوشش اجلاسي به نام اديان با هدف مشروعيت بخشي به رژيم صهيونيستي و تطهير جنايات اين رژيم در جهان اسلام و بخصوص سرزمين فلسطين به لابي و رايزني در جهت منافع صهيونيست ها عمل كردند و بستر تجاوز و تعدي گري رژيم صهيونيستي را به منظور حذف جريان مقاومت در فلسطين پي ريزي نمودند و چندماه پس از اين اجلاس جنگ غزه آغاز شد و صهيونيست هاي كودك كش كلكسيوني از جنايات را در غزه رقم زدند هر چند كه نتوانستند حلقه مقاومت را ترور نمايند. اكنون نيز پس از سفر مقامات ارشد آمريكايي و مذاكرات به اصطلاح صلح طلبانه آنها با سردمداران تل آويو براي حل مسئله فلسطين -كه جز با محو كامل رژيم صهيونيستي امكان پذير نيست- شاهد جنايت جديد صهيونيست ها هستيم و آنها به دنبال اين هستند كه با اجرايي كردن مصوبه غيرقانوني كنست و با حذف مفهوم اشغالگري و در نتيجه حذف قضيه فلسطين، مسئله را حل نمايند.
4-جنايات ددمنشانه و سبعانه رژيم صهيونيستي در جنگ اخير به جامعه جهاني و افكارعمومي دنيا ثابت كرد كه مقامات صهيونيستي تنها به دنبال جنگ و كشتار براي رسيدن به خواسته هاي زياده طلبانه و تحقق اسرائيل بزرگ! از نيل تا فرات هستند و حتي برخي از مقامات كشورهاي عربي پس از جنگ غزه طرح صلح عربي را نيز مرده دانستند و هرگونه صلح با صهيونيست ها را منتفي خواندند.
در شرايط كنوني هم اقدام بي پرده و گستاخانه رژيم صهيونيستي مبني بر واگذاري اراضي فلسطيني ها به شهرك نشين هاي صهيونيست تيرخلاصي بود كه به سيماي صلح زده شد و با اين وصف جهان اسلام مي بايست با يك آماده باش سياسي و با استفاده از پتانسيل كشورهاي اسلامي و بخصوص جريان بيداري اسلامي و خط مقاومت بر تنها راهكار مقابله با رژيم جعلي صهيونيستي كه همانا محو اين غده سرطاني از جغرافياي جهان است تمركز كند و در اين ميان سازمان كنفرانس اسلامي بايد بي درنگ با برگزاري يك نشست فوق العاده اولين گام را در اين راستا بردارد و با هم انديشي كشورهاي مسلمان اين غده سرطاني را براي هميشه از ميان بردارد.
رسالت:جمع بندي يك حركت سياسي - اجتماعي ناكام
«جمع بندي يك حركت سياسي - اجتماعي ناكام-2»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم امير محبيان است كه در آن ميخوانيد؛اشاره: در نوشتار پيشين به ضرورت ارزيابي و ارائه جمع بندي از تحولات و وقايع بعد از انتخابات رياست جمهوري دهم پرداختيم و اين پرسش را مطرح ساختيم كه عليرغم تلاش نخبگان جريان موسوم به اصلاحات براي بهره گيري از نمادهاي مذهبي و نيز ايجاد نسبي نوعي شبكه اجتماعي چرا اين حركت نيز به نتيجه مطلوب نرسيد.در اين نوشتار ابتدا فرآيند اجمالي ظهور گرايش جديد درون اصلاحات و موضع اصولگرايان مورد ارزيابي قرار مي گيرد.
شايسته است نخست براي حركت شكل گرفته در جريان انتخابات رياست جمهوري دهم از سوي جريان موسوم به اصلاحات مفروضي را قائل شويم و از حدس ها و گمان ها نظير كودتاي مخملين و امثالهم فعلا درگذريم.اين مفروض آنست كه جريان مذكور مي كوشيد با چهره اي جديد و با در نظر گرفتن نقايص حركت در طي دو دوره از رياست جمهوري آقاي خاتمي مجددا از طريقي دموكراتيك مسند رياست جمهوري را تسخير و اداره امور اجرايي كشور را در دست گيرد.
ابتدا فرآيند حضور را اجمالا بررسي كنيم.جريان موسوم به اصلاحات در ابتداي راه با دو چهره به عنوان كانديدا مواجه شد. كروبي و خاتمي .اصرار كروبي براي حضور براي جريان اصولگرا نيز ارزشمند بود زيرا با شكاف در جناح رقيب عملا ظرفيت محدود راي تقسيم شده و از احتمال پيروزي آنان مي كاست.در ادامه راه چند عامل باعث كنار كشيدن خاتمي و جايگزيني او با مهندس موسوي شد.
نخست اصرار شديد كروبي بر ابقا در صحنه كه البته توسط اصولگرايان نيز زيركانه تشويق و تحريص مي شد.دوم دريافت علايمي توسط خاتمي مبني بر اين كه شرايط محيطي و نيز در لايه هاي قدرت زمينه چندان براي حضور او مناسب نيست لذا خاتمي در يك چالش ظريف تا آخرين لحظه ها نهايتا با تحريص موسوي براي بقاي در ميدان دفاع از مطالبات هواداران به سود وي كنار رفت.براي اصولگرايان ضمن آن كه حضور موسوي را بر خاتمي بدلايلي ترجيح مي دادند؛ در برابر شخصيت موسوي 2 علامت سوال بزرگ قرار داد. نخست نوع و جهت روابط وي با رهبري با اتكاء به روند نه چندان مطلوب گذشته و نيز ابهامي گسترده در مورد نگاه اقتصادي موسوي كه دانسته نبود تا چه اندازه با شرايط حاكم جديد همخواني و همسويي دارد.اما مهندس موسوي نقاط قوتي نيز داشت كه او را در شرايط جديد بر آقاي خاتمي برتري مي بخشيد.نخست بقا بر گفتمان امام و خط امام كه براي اصولگرايان بي گمان بر گفتمان ليبرالي و سكولار بعضي از اطرافيان خاتمي ترجيح داشت و ديگري سابقه عدالت گرايي اوكه مي توانست در فضاي غلبه گفتمان عدالت گرايي برغلظت آن و كاهش وزن ديدگاههاي ليبراليستي بيفزايد.از اينرو اصولگرايان عليرغم اما و اگرها دو خط را درون جريان اصلاحات در هنگام انتخابات دنبال مي كردند .
ادامه تعدد كانديدا درون جريان رقيب كمرنگ سازي گفتمان ليبراليستي و سكولار در جريان مقابل از طريق جايگزيني خاتمي با موسوي
اين فرايند در مقدمات خوب پيشرفت و عملا هر دو هدف تحقق يافت ولي جريان اصلاحات كه مي توانست از اين تطابق با گفتمان غالب نهايت سود را ببرد ، دچار شكستي شد كه هنوز نيز آن را باور نكرده است.
در نوشتار آتي اشتباهات جريان اصلاحات را مورد بررسي قرار مي دهيم.
اعتماد:اينجا ايران است،انجمن صنفي روزنامه نگاران
«اينجا ايران است،انجمن صنفي روزنامه نگاران» عنوان يادداشت روز روزنامهي اعتماد به قلم احمد پورنجاتي است كه در آن ميخوانيد؛«اگرچه دردسر مي دهم، اما چه مي توان کرد، نشخوار آدميزاد حرف است. آدم حرف هم که نزند دلش مي پوسد. ما يک رفيق داريم اسمش «دمدمي» است. اين «دمدمي» حالا بيشتر از يک سال بود موي دماغ ما شده بود که؛ کبلايي تو که هم از اين روزنامه نويس ها پيرتري هم دنيا ديده تري، هم تجربه ات زيادتر است الحمدلله به هندوستان هم که رفته يي، پس چرا يک روزنامه نمي نويسي؟ مي گفتم؛ عزيزم، دمدمي، اولاً همين تو که الان با من ادعاي دوستي مي کني، آن وقت دشمن من خواهي شد. ثانياً از اينها گذشته حالا آمديم روزنامه بنويسيم، بگو ببينم چه بنويسيم؟ يک قدري سرش را پايين مي انداخت، بعد از مدتي فکر سرش را بلند کرده مي گفت؛ چه مي دانم، از همين حرف ها که ديگران مي نويسند. معايب بزرگان را بنويس، به ملت، دوست و دشمنش را بشناسان.
مي گفتم؛ عزيزم، والله بالله اينجا ايران است. در اينجا اين کارها عاقبت ندارد. مي گفت؛ پس يقين تو هم مستبد هستي، پس حکماً تو هم بله... باري چه دردسر بدهم. آنقدر گفت و گفت و گفت تا ما را به اين کار واداشت. حالا که مي بيند آن روي کار بالاست، دست و پايش را گم کرده، تمام آن حرف ها يادش رفته. تا يک فراش قرمزپوش مي بيند دلش مي تپد، تا به يک ژاندارم چشمش مي افتد، رنگش مي پرد...» (فرازي از کتاب چرند و پرند، مجموعه نوشته هاي علي اکبر دهخدا در روزنامه صوراسرافيل)
اين همه تکرار و تشابه، گويي نه يک قرن پيش، بلکه همين روزهاست که مرحوم علي اکبر دهخدا براي «حرفه روزنامه نگاري» اوضاع و احوالي را توصيف مي کند که بيش از هر چيز به سرنوشت ترحم انگيز و گريزناپذير شخصيت اسطوره يي «سيزيف» شباهت دارد.
«روزنامه نگاري» کار بسيار آسان و جذاب و نان و آب دار و خوش آينده يي است، اگر در خدمت اصحاب قدرت و مکنت باشد. لابد ملاحظه فرموده ايد در اين سال ها، «آن روزنامه نگاري» را که مثل آب خوردن، وزير شد، و «آن خبرنگاري» را که وکيل شده است، پس چرا گروهي از بهترين روزنامه نگاران اين مرز و بوم هم اکنون زنداني اند؟ چرا کم يا بيش همواره سايه نحس دلهره ناامني شغلي و عذاب وجدان خودسانسوري و کابوس پرونده سازي بر زندگي و خواب و بيداري روزنامه نگار، همچون بختک سنگيني مي کند؟ پس چرا «انجمن صنفي روزنامه نگاران» به عنوان گسترده ترين نهاد صنفي قانوني و غيردولتي روزنامه نگاران ايران با بيش از سه هزار عضو و پس از 11 سال فعاليت قانوني، با يک دستور دو سطري و اقدام شبانه، پلمب مي شود؟
مگر انجمن صنفي روزنامه نگاران چه کرده است؟ آيا دفاع و پيگيري حقوق صنفي و قانوني اعضاي يک حرفه، تلاش براي صيانت از امنيت شغلي آنان، کوشش براي ارتقاي صلاحيت ها و توانمندي هاي حرفه يي روزنامه نگاران و نيز فراهم ساختن اندک امکانات از اينجا و آنجا براي آسان سازي فعاليت روزنامه نگاري گناه کبيره است؟ خيانت است؟، البته ماجراي پلمب ساختمان انجمن صنفي روزنامه نگاران که اين شب ها در قالب يک اقدام قضايي و با دستور دادستان انجام شده، صرف نظر از اينکه با چه مستند قانوني و به چه دليل
- که البته هنوز معلوم نيست - صورت گرفته باشد، نخستين مورد مواجهه دستگاه هاي رسمي کشور با اين تشکل قانوني نيست. گام نخست را براي به تعطيلي کشاندن اين انجمن، دولت نهم برداشت اما از آنجا که بهانه جويي هاي به ظاهر قانوني وزارت کار دولت نهم، پايه و مايه استوار و حقوقي نداشت، سرانجام نتوانست موجوديت «انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران» را به مخاطره اندازد.
مگر مي شود به همين آساني، بي اعتنا به پيامدهاي زيانبار نابود کردن يک تشکل صنفي قانوني و تضييع حقوق به رسميت شناخته شده بيش از سه هزار عضو آن، که همگي بخش اصلي بدنه رسانه ها و مطبوعات کشور را مي سازند، مثل آب خوردن آن را تعطيل کرد؟، البته شايد صدايي از آن سوي تاريکي بگويد؛ «آري، مي شود. ما کرده ايم. خواهيم کرد. خواهيد ديد،»
اما صدايي که از روشنايي به گوش مي رسد، صدايي که دغدغه حيثيت نظام و اعتبار انقلاب را دارد، صدايي که دلواپس انگ خفقان و سانسور و محدوديت براي آزادي هاي قانوني و امنيت حرفه يي اصحاب انديشه و اطلاع رساني مستقل و حقيقت جويانه است و سرانجام صدايي که نمي خواهد وجهه درخشان انقلاب اسلامي که با شعار استقلال و آزادي به جهانيان معرفي شد، مخدوش شود، پاسخ مي دهد؛ هرگز،
آخر اين چه شيوه شبهه ناک و رمزآلود و ناموجهي است که برخي از نهادهاي مجري قانون ترجيح مي دهند به خيال خود «آسان ترين و سريع ترين» راه را - هرچند با ناديده انگاشتن و دور زدن مجاري قانوني- انتخاب کنند؟، آيا هيچ نهاد نظارتي و کنترل کننده وجود ندارد که نه به قصد دفاع از حق قانوني انجمن صنفي روزنامه نگاران، بلکه براي جلوگيري از مخدوش شدن اعتبار يک نهاد قانوني و قضايي، بپرسد؛ «چرا و به چه دليل و با چه مستند قانوني؟،» آيا افکار عمومي يا دست کم بخشي از افکار عمومي يعني سه هزار عضو يک تشکل قانوني حق ندارند و تا اين حد براي آنها ارزش قائل نيستيد که با چند جمله کوتاه- البته مستدل و قانوني- به آنها توضيح بدهيد و چه بسا قانع شان کنيد؟،
مي دانم که نمي توانيد. اما به عنوان يک شهروند ايراني که دل در گرو سرنوشت ايران و انقلاب و نظام اسلامي دارد و عمر ناچيز خود را در عرصه هاي خدمت فرهنگي و سياسي و اجتماعي در همين نظام گذرانده، عرض مي کنم که؛ من جرب المجرب حلت به الندامه؛ چرا عاقل کند کاري که باز آرد پشيماني؟ نکند آنچه را «پلمب» مي کنيد، خود «قانون» باشد، هرگز گمان مبريد فضاي غبارآلود سياسي- امنيتي موجود، آتش تهيه مناسبي براي يکسره کردن پروژه هاي ناتمام است.
حضرات، اينها که ملاحظه مي فرماييد مردمانند. مردمان همين سرزمين اهورايي، اينک مجال پاياني اين نوشته را براي گراميداشت روز خبرنگار- روز شهادت يک خبرنگار به دست فرقه طالبان، - مغتنم مي شمارم و ياد و خاطره روزنامه نگاران متعهد و زنداني شده را عزيز مي دارم و به همگنان و ياران و بستگان خانوادگي و حرفه يي آنان درود مي فرستم. «پرنده، مردني ست، پرواز را به خاطر بسپار»
ابتكار: واکاوي مرگ مغزي اصلاح طلبان
«واکاوي مرگ مغزي اصلاح طلبان»عنوان بخش دوم سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛
در يادداشت ديروز ابتکار يادآور شدم که سير تحولات،جناح اصلاح طلب را به نقطه مرگ و حيات رسانده است به گونه اي که امروز سوالات جدي پيرامون وضعيت آينده اين جريان سياسي پيش روي همگان قرار دارد اصلاح طلبان در انتخابات اخير تمام برگ هاي ذخيره شده خود را به منصه ظهور گذاشتند.ميرحسين موسوي که تا انتخابات 88 به عنوان يک سرمايه ذخيره شده در هنگام اضطرار مورد اشاره جريانهاي مختلف اصلاح طلب بود در اين انتخابات رونمايي شد و به مصرف رسيد.
قدرت چانه زني هاشمي رفسنجاني، توان تاثيرگذاري ايشان در ساختار قدرت به کمک آورده شد براي اولين بار مرزها بيش از گذشته شفاف گرديد. حرفهاي گفته نشده مطرح گرديد.مناظره ها موجب باز شدن پاي مردم کوچه و بازار به خيابانها شد و خيابانها به ميتينگ هاي انتخاباتي تبديل گرديد در نتيجه مردم به صورت آزادانه و بدون واهمه از خط قرمز هاي سليقه اي و ساختگي از بايد و نبايدهاي ذهني خود گفتند و در نهايت هم محشري بپاشد که در تاريخ ايران جاودانه و بي نظير گرديد اما فضاي ايجاد شده (مشارکت حداکثري)که همواره به عنوان آرزويي جريان اصلاح طلب مطرح بود و به عنوان شرط پيروزي قلمداد مي شد، نتوانست براي عبور اين جريان از بحران "عدم مقبوليت "کارساز افتد و نتيجه آن شد که همگان ديديم حالا کشور در مسير جديدي گام گذاشته است که علايم اين مسير يکي پس از ديگري نمايان خواهد شد يکي از نشانه هاي مسير جديد وضعيتي است که اصلاح طلبان با آن روبرو شده اند. در شرايطي که بسياري از علمداران جريان اصلاحات در زندان بسر مي برند و هرروز هم شاهد اعتراف و اذعان به اشتباه بودن "راه طي شده"توسط آنها مي باشيم و در حالي که آنها در گوشه رينگ گرفتار آمده اند و در حال تحمل ضربات مهلک مي باشند.سوال از آينده اين جريان و مهمتر سوال از آينده صف بنديهاي سياسي در ايران ذهن هر تحليل گري را به خود مشغول کرده است.در نگاه اوليه،جريان اصلاح طلب گرفتار "کماي مرگ مغزي"شده است و با تغيير وضعيت،اين مريض "تسليم مرگ و يا احيا»علائم حيات"به فاکتورهاي مختلفي بستگي دارد.
الف:رفتار رهبران جريان اصلاحات بخصوص مثلث هاشمي،خاتمي،موسوي در تغييروضعيت،نقش مهمي دارد اگر آقايان شرايط مذکور را به عنوان پايان وظيفه حضور در صحنه هاي سياسي قلمداد نمايند و به مرور،عطاي حضور را به لقايش ببخشند و کنج عزلت انتخاب نمايندآنگاه بايد منتظر مرگ واقعي آن بود.
ب:نوع رفتار جريان حاکم در چگونگي رفتار آينده اصلاح طلبان مهمتر از رفتار رهبران اين جريان است اگر جريان حاکم شرايط پيش آمده را به عنوان فرصت پايان بخشيدن به حضور رقيبي بنام اصلاح طلب قلمداد نمايد آنگاه نبايد انتظار داشت با نصيحت و موعظه انگيزه حضور براي آنها فراهم آورد.
نگارنده معتقد است به رغم اشتباهات غير قابل انکار اين جريان،اما حضور آنها براي قوام بخشيدن و معنا دارکردن مردم سالاري ديني غير قابل کتمان است چنانچه نيازبه تذکر ندارد که بخش مهمي از مشارکت غرورآفرين انتخابات اخير محصول شور و نشاط حاصل از حضور چهره هاي مختلف بخصوص اصلاح طلبان بود نااميدي،قهر عمومي و کنار کشيدن اين جريان به فرايند دموکراسي و انتخاب مردم لطمه جبران ناپذير وارد مي آورد.
ظرفيت جمهوري اسلامي آنچنان هست که بتواند با به رسميت شناختن حقوق اقليت و حفظ آن به شرايط آينده جامعه اميد برساند ضمن اينکه يکي از لوازم مهم دموکراسي حضور جريان منتقد قوي در کنار جريان حاکم مي باشد.قدر مشترک جريان اصلاح طلبي در ايران پايبندي به ساختارهاي قانوني کشور است اگر راه بر حضور اين مجموعه بسته شود و ياس برآينده سياسي آنها غلبه کند بيم آنست که اين جريان که تاکنون از ويژگي خودي برخوردار بود به جلگه غير خوديها و در نقش اپوزسيون ظاهر شود و به رفتارهاي راديکال کشانده شود در عين اينکه نبايد فراموش کرد که سيکل جريانات سياسي در ايران دوراني است همچنانکه اصلاح طلب امروز از دل محافظه کار ديروز سر برآورد و بخشي از محافظه کاران امروز اصلاح طلبان ديروز بودند حذف گروهي تحت عنوان اصلاح طلبان راه را بر عرض اندام گروه جديدي تحت عنوان"نئواصلاح طلبان "نخواهد بست طيف اصولگرايان اين استعداد را دارند که خود به اصلاح طلبان و اصولگرايان فردا تقسيم شوند و شاهد رويارويي جديدي تحت اين عنوان باشيم. هنر حاکميت هم اينستکه دشمن را به مخالف و مخالف را به منتقد و منتقد را به موافق تبديل نمايد.
جمهوري اسلامي:افغانستان و روزهاي سخت اشغالگران
«افغانستان و روزهاي سخت اشغالگران»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد؛افغانستان در حالي خود را براي انتخابات رياست جمهوري 26 مرداد ماه آماده ميكند كه گزارشها و اخبار حاكي از اوجگيري خشونتها و حملات مسلحانه در اين كشور به ويژه عليه نيروهاي خارجي است . در همين حال رئيس جديد ستاد ارتش انگليس گفته است 40 سال ديگر در افغانستان خواهيم ماند .
فقط در روز جمعه گذشته 5 نظامي آمريكايي و 3 نظامي انگليسي در حملات شورشيان كشته شدند و بيش از 20 غيرنظامي افغان نيز در حملات جداگانه شبه نظاميان طالبان به قتل رسيدند. اكنون به نظر ميرسد درستي اظهارات باراك اوباما در ابتداي ورود به كاخ سفيد كه اعلام كرد مصيبت و معضل اصلي براي آمريكا افغانستان است و نه عراق كاملا مشخص شده است .
كشته شدن 700 نظامي آمريكا در طول جنگ افغانستان كه 70 نفر آنها طي دو ماه گذشته به هلاكت رسيده اند بدون اينكه اهداف اشغالگران محقق شده باشد و يا لااقل توقفي در شدت يافتن روز افزون بحران مشاهده شود گشايشي حاصل گرديد اوضاع راكاملا در ابهام فرو برده و سايه نااميدي را بر اردوگاه كشورهاي غربي حاضردر افغانستان گسترانيده است . در همين حال بحران افغانستان براي انگليس به عنوان اصلي ترين متحد آمريكا در لشكركشي به افغانستان به يك بحران داخلي تمام عيار در انگليس تبديل شده به گونه اي كه مرگ سياسي گوردون براون نخست وزير اين كشور را قريب الوقوع ساخته است .
در اين ميان « راسموس » دبيركل جديد ناتو درخواست اعزام نيروي بيشتر به افغانستان نموده است . راسموس در سفر اخيرش به قندهار با نگراني از روند اوضاع ازكشورهاي عضو ناتو خواست نيروهاي بيشتري به افغانستان بفرستند. درواكنش به اين درخواست كانادا در پاسخي تحقيرآميز به راسموس اعلام كرد اين كشور نه تنها نيروي بيشتري به افغانستان نخواهد فرستاد بلكه تمامي 2800 نيروي خود را نيز تا حداكثر دو سال آينده از افغانستان خارج خواهد ساخت . هم اكنون 65 هزار نظامي از كشورهاي عضو ناتو در افغانستان حضور دارند كه نيمي از اين نيروها آمريكايي هستند. هشت سال پس از لشكركشي آمريكا به افغانستان كه با صرف هزينه هاي نجومي و تلفات سنگين جاني براي واشنگتن و متحدانش همراه بوده است اوضاع با روزهاي قبل از اين تهاجم تفاوت چنداني نداردو همه چيز به نقطه صفر بازگشته است . نه بن لادن و ملاعمر دستگير و مجازات شده اند و نه مردم افغانستان از شعارهاي فريبنده غرب كه وعده امنيت و پيشرفت و آسايش ميداد بهره اي برده اند. براي ريشه يابي بحران افغانستان بايد به شرايط داخلي آمريكا در اوايل روي كار آمدن جرج بوش توجه كرد.
بوش رئيس جمهور سابق آمريكا كه در يك انتخابات جنجالي با اكثريتي ضعيف و آلوده به تقلب بر الگور پيروز شد براي دور ساختن اذهان آمريكايي ها از اين موضوع به فرافكني نيازداشت و لشكركشي به يك كشور خارجي ضمن اينكه مي توانست اين نقيصه را جبران كند در صورت پيروزي دستاوردهاي ديگري نيز براي وي و نئومحافظه كاراني كه به ورود وي به كاخ سفيد كمك كرده بودند به همراه مي آورد . اين لشكركشي نياز به يك توجيه و بهانه داشت كه ماجراي انفجارهاي مشكوك 20 شهريور 1380 نيويورك اين بهانه را فراهم ساخت . بوش و متحدينش در كاخ سفيد كه از سوي لابي صهيونيستي آمريكا پشتيباني مي شدند شرايط استثنايي پس از انفجارهاي نيويورك را براي اهدافشان بسيار باارزش يافتند و با شعف و شوق زايدالوصفي ابتدا به افغانستان و سپس به عراق با بهانه مبارزه باتروريسم لشكركشي كردند.
در جريان تهاجم نظامي به افغانستان آمريكايي ها وعده دادند به سرعت اين كشور را از شر طالبان و القاعده پاكسازي خواهند كرد بن لادن و ملاعمر را مرده و يا زنده گرفتار خواهند ساخت و جامعه اي نمونه كه مورد رشك و حسد ديگران شود در افغانستان ايجاد خواهند كرد. اين جاه طلبي بوش نه تنها محقق نشد بلكه به عامل سقوط اعتبار و سرنگوني سياسي وي تبديل شد و اكنون پس از گذشت هشت سال اين بحران به عنوان ميراثي شوم و مصيبت بار باراك اوباما را نيز روز به روز بيشتر به ورطه پرتگاه مي كشاند چنانكه مشاور ارشد فرمانده نيروهاي آمريكايي در افغانستان اذعان مي كند هيچكدام از تدابير وراهكارهاي تازه آمريكا در افغانستان چاره ساز نبوده است .
ديويد كيلكولن مشاور مك كريستال فرمانده نظاميان آمريكايي در افغانستان با نااميدي و نگراني مي افزايد : نيروهاي شورشي افغانستان مانند چمني كه كوتاه مي شوند با سرعت بيشتري شروع به رشد مي كنند و بازميگردند. واقعيت نيز همين است هم اكنون حضور نيروهاي بيگانه در افغانستان به چرخه اي تبديل شده است كه روز به روز بر قدرت طالبان و گسترش پايگاه اين گروه در مناطق مختلف افغانستان مي افزايد به اين صورت كه اولا حضور اين مهمانان ناخوانده و مداخله گر در جامعه افغانستان كه به تبع شرايط تاريخي و اجتماعي بيگانه ستيز است خود به خود بر گرايش افكارعمومي به گروههايي افراطي كه خود را مخالف بيگانگان معرفي مي كنند دامن مي زند و علاوه بر آن افزايش حملات نظاميان غربي به مناطق مختلف افغانستان براي سركوب شورشيان به كشتار غيرنظاميان افغاني منجر مي شود كه به نوبه خود بر نفرت افغانيها از نيروهاي خارجي و در نتيجه جذب آنها به گروههاي شورشي مي افزايد در چنين شرايطي هيچ نقطه روشني درچشم انداز تيره حضور اشغالگران در افغانستان مشاهده نمي شود و ادامه اين مسير توسط باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا كه تداوم سياستهاي دولت گذشته آمريكاست پاياني جز هزيمت كامل و شكست خفت بار در پي نخواهد داشت . اعضاي ناتو نيز بنا به تعهدي كه به اين پيمان دارند مجبور هستند تاوان اين سياست بي حاصل آمريكا را بپردازند.
دنياي اقتصاد:بهرهگيري از كاركردهاي شاخص بورس
«بهرهگيري از كاركردهاي شاخص بورس»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم عليرضا كديور است كه در آن ميخوانيد؛
شاخص بورس تهران براي دهمين بار در تاريخ حيات خود، در حال عبور از مرز رواني 10هزار واحد است.

هرچند شاخص فعلي بورس پس از راهاندازي سيستم جديد معاملات تنها شاخص قيمت نيست و به نوعي قابليت مقايسه با مقادير خود طي سالهاي گذشته را ندارد، اما به هر صورت به عنوان تنها شاخص عملكردي بورس تهران و به عنوان نمادي از روند كلي بازار سرمايه، در حال پنجرقمي شدن است. اين در حالي است كه شاخص فعلي شاخص بازده نقدي و قيمت (بر پايه شاخص قبلي قيمت) است و در صورت بازآفريني شاخص پيشين قيمت، اين شاخص به طور قطع در حال حاضر در محدوده 8 تا 9هزار واحد سير ميكرد.
اما فارغ از رقم شاخص كل، طراحي شاخصها در هر زمينهاي از جمله بورس به منظور استفاده ذينفعان و فعالان بازار در جهت تحليل فضاي كلي بورس صورت ميپذيرد.
به بيان ديگر، عدد شاخص به تنهايي هيچ گونه ارزش خاصي براي سرمايهگذاران و مديران اجرايي بازار سرمايه ندارد، بلكه روند حركتي آن طي يك دوره زماني، ميزان صعودها و نزولهاي روزانه و دلايل نوسانات حائز اهميت است. در واقع سهامداران و سرمايهگذاران با تحليل شاخصها، از يك سو روند كلي بازار سرمايه را رصد ميكنند و از سوي ديگر ميتوانند نسبت به گزينش موقعيت مناسب در بازار حركت كنند. مديران بورس نيز با دقت در نوسانات شاخص، برآيند سه متغير سياستگذاريهاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي دولت، روند اقتصاد جهاني و از همه مهمتر واكنش سرمايهگذاران به اين تحولات را مورد بررسي قرار داده و نسبت به سياستگذاري مقتضي در برهههاي حساس اقدام ميكنند.
حال اگر اين شاخص به دلايلي از جمله دستور مقامات به برخي نهادها و سرمايهگذاران حقوقي براي ممانعت از افت قيمت سهام و حمايت از رشد تصنعي قيمتها، وجود محدوديتهاي معاملاتي كه باعث اعوجاج و انحراف قيمتها و شاخص از سطح واقعي ميشود و دستكاري قيمتها از سوي برخي سهامداران به جهت كسب منفعت كوتاهمدت منحرف باشد، كليه ذينفعان اين بازار در كوتاهمدت تصميمات اشتباهي انجام خواهند داد؛ تصميماتي كه درخصوص سهامداران منجر به خريد يا فروش احساسي ميشود كه نتيجه آن زياندهي است و در مورد مديران نيز به سياستگذاريهايي بعضا متناقض با فلسفه وجودي بازار سرمايه ميانجامد.
اين در حالي است كه شاخص بورس تهران در حال حاضر يك ميانگين وزني از ارزش بازار شركتهاي بورسي است. ارزش بازاري كه از سودآوري فعلي و افق سودآوري هر شركت نشات ميگيرد. به بيان ديگر شاخص بورس، ميانگيني از وضعيت سودآوري شركتها است؛ سودي كه در وهله اول از عملكرد مديران و هياتمديره اين شركتها و در مرحله بعد از برآيند ساير اتفاقات بيروني تاثيرگذار بر شركت از جمله سياستگذاريهاي دولت، مجلس و مراجع تصميمساز، روند اقتصاد جهاني و ... حادث ميشود. به وضوح مشخص است كه نقش مديران بورس در افزايش يا كاهش سودآوري شركتها و در نتيجه، نوسانات شاخص بسيار ناچيز است و در عمل نسبت دادن صعود يا نزول شاخص به مديران بازار سرمايه، نوعي درك نادرست از شان مديران و نحوه تغييرات شاخص است.
حال در شرايطي كه شاخص بورس تهران يك بار ديگر در آستانه قدم گذاشتن به مرز 10هزار واحد است، به نظر ميرسد مديران بورس ميتوانند با تحليل منطقي و غيرسياسي دلايل اين رشد، زمينه ثبات روند حركتي بورس را فراهم سازند؛ ثباتي كه از طريق افزايش حجم و ارزش معاملات، تعداد دفعات معامله، تعداد خريداران و رشد درصد گردش سهام و جلوگيري از نوسانات سينوسي و شديد حاصل ميشود. به طور قطع، مطالعه روند حركتي شاخص در گذشته ميتواند مرجع خوبي براي اين بررسي باشد.
سرمايه:نقدي بر دادگاه متهمان انتخاباتي
«نقدي بر دادگاه متهمان انتخاباتي»عنوان سرمقالهي روزنامهي سرمايه به قلم بهمن کشاورز است كه در آن ميخوانيد؛ 1- يکي از اصول مسلم حاکم بر حکومت هاي مردمي آزادي بيان و اظهار نظر در خصوص مسائل مربوط به امور مهم کشوري است. وقتي اصل هشتم قانون اساسي امر به معروف و نهي از منکر را «تکليف» مردم قرار داده ناچار بايد پذيرفت لوازم انجام اين تکليف نيز در اختيار مردم باشد اما اطلاعيه اخير دادگاه انقلاب انطباق چنداني با اين اصل ندارد.2- با توجه به تبصره يک اصلاحيه ماده 188 قانون آيين دادرسي کيفري که مقرر داشته: «... خبرنگاران رسانه ها مي توانند با حضور در دادگاه از جريان رسيدگي گزارش مکتوب تهيه کرده و بدون ذکر نام يا مشخصاتي که معرف هويت فردي يا موقعيت اداري و اجتماعي شاکي و مشتکي عين باشد گزارش را منتشر کنند. تخلف از حکم قسمت اخير اين تبصره در حکم افتراست.» بنابراين مشخص مي شود قانونگذار از يک سو مايل بوده افکار عمومي در جريان آنچه در دادگاه ها مي گذرد، قرار گيرد و از ديگر سو به شدت اعتقاد داشته حيثيت و آبروي متهم نبايد پيش از قطعيت يافتن حکم در معرض خدشه قرار گيرد و در اين مسير تا آنجا پيش رفته که افشاکننده هويت يا موقعيت اداري و اجتماعي طرفين را به مجازات افترا تهديد کرده است.
حال اين سوال قابل طرح است که نشان دادن تصوير متهمان و پخش صداي آنها همراه با بردن نام و بيان مشخصات شان، از تلويزيون، چه صورت و حکمي مي تواند داشته باشد؟ زيرا وقتي نوشتن نام کامل متهم افترا باشد به اين پخش تلويزيوني چه نامي مي توان گذاشت و چه کسي مسوول است؟
3- وقتي اوضاع به اينگونه است چگونه مي توان افراد را از اظهارنظر منع کرد؟ به نظر مي رسد تا اين زمان اطلاعات مربوط به پرونده متهمان حتي در اختيار وکلاي ايشان نيز قرار نگرفته و در عين حال موکلان با حضور جلوي دوربين تلويزيون چيزهايي گفته اند که ناچار وکلا درباره اين «چيزها» از جانب خانواده موکلان و مردم مورد پرسش قرار مي گيرند و اخلاقاً ملزم به پاسخگويي هستند. اين پاسخگويي لاجرم با اظهارنظر در مورد آنچه از تلويزيون ديده و شنيده اند توام خواهد بود.
4- در مورد اقرار گمان نمي رود هيچ کس مدعي عدم حجيت اقرار-
در صورتي که ويژگي هاي اقرار صحيح را داشته باشد- شده باشد ليکن در اين ميان بايد به تفاوت هاي جدي اقرار بدوي (اقرار مدني و اقرار کيفري) و نيز شرايط تحقق اقرار صحيح توجه کرد که اين موارد بحثي مفصل و مستوفي را مي طلبد که در حوصله اين مقال نيست.
5- آيا اگر کسي بگويد بازجويي ها و بازپرسي هاي متهمان بدون حضور وکيل بوده و ناچار درخور تامل است يا تشکيل دادگاه بدون آگاهي قبلي وکلا و بدون تماس ايشان با موکلان شان و بدون اينکه پرونده موکل را خوانده باشند کاري بسيار شگفت انگيز است يا اينکه موکول کردن زمان دادگاه از پنجشنبه به شنبه بنابه تقاضاي وکلا، با توجه به اينکه هم پنجشنبه و هم جمعه تعطيل و ملاقات با موکلان و مطالعه پرونده در اين دو روز در عمل غيرممکن است، ايضاً حيرت آور به نظر مي رسد، آيا عمل و گفتارش مشمول اطلاعيه مقام محترم قضايي است؟
واقعيت اين است حق دفاعي که اصل 35 قانون اساسي براي مردم ايران قائل شده بايد با رعايت مقدمات و مقتضيات آن اعمال شود والا حضور فيزيکي وکيل- بدون امکان تماس با موکل و مطالعه پرونده- هرچند در مراحل تحقيق مي تواند مفيد باشد و موضوعيت داشته باشد (که البته تحقيق از اين متهمان بدون حضور وکيل بوده) در مرحله دادگاه و رسيدگي ماهيتي کاملاً بيهوده و عبث و فاقد موضوعيت خواهد بود.
حتي به گمان بنده، عمل وکيلي که بدون مذاکره با موکل و آگاهي دقيق از محتويات پرونده در دادگاه حاضر شود و سخناني بگويد تخلف شديد انتظامي از نوع «تخلف از قسم» محسوب مي شود.
مردم سالاري:لا اقل حرمت ها را حفظ کنيد
«لا اقل حرمت ها را حفظ کنيد»عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن مي خوانيد؛خبر آن قدر جذاب بود که خيلي زود، در سرتيتر اخبار خبرگزاري ها و ساير رسانه هاي جهان قرار گرفت. بيل کلينتون رئيس جمهوراسبق آمريکا به کره شمالي رفته و با وساطت او، دو روزنامه نگاري که به 12 سال زندان محکوم شده بودند آزاد شدند. در حقيقت، کلينتون، اين روزنامه نگاران را ازچنگ رژيمي خارج کرد که رهبر آن را ديکتاتوري انعطاف ناپذير مي دانند و به همين دليل اقدام او با استقبال جهانيان قرار گرفت. هر چند طي روزهاي اخير، برخي رسانه هاي غربي، از اين موضوع استفاده کرده و حتي در مورد احتمال سفر کلينتون به ايران- ولو احتمالي بعيد- براي آزادي سه آمريکايي که در مرز غربي ايران دستگير شده اند قلمفرسايي کردند اما اين موضوع مدنظر من نيست. مي توان به اين موضوع از زاويه اي ديگر هم نگريست.
اصولا دولتمرداني که از حاکميت کنار رفته اند، اگر در دوران حاکميت نام نيکي از خود برجاي گذاشته باشند، مي توانند قدرت مانور بيشتري درعرصه ديپلماسي بين الملل داشته باشند; چرا که حساسيت هايي که روي دولتمردان فعلي وجود دارد، روي آنها وجود نخواهد داشت يا حداقل اينکه اين حساسيت ها کمتر خواهد بود. اين موضوع، در اقدام اخير بيل کلينتون اثبات شد. بيل کلينتون در کره شمالي، کاري را انجام دادکه نه باراک اوباما و نه هيلاري کلينتون- رئيس جمهور و وزير امور خارجه فعلي آمريکا- به دليل حساسيت هايي که در روابط فعلي آمريکا و کره شمالي وجود دارد، قادر به انجام آن نبودند.
البته برنده نهايي اين ماجرا هم، نه کره شمالي و نه شخص بيل کلينتون بلکه دولت آمريکا بود که از اين فرصت براي آزادي اتباع خود استفاده کرد و اقدامي مثبت در کارنامه خود به ثبت رساند. در حقيقت دولت آمريکا از پتانسيل رئيس جمهور اسبق خود به نحو مطلوب استفاده کرد. اما ما در ايران چگونه از اين پتانسيل ها به نحو مطلوب بهره مي گيريم؟ پاسخ به اين پرسش آنقدر روشن است که نيازي به جدال و مناقشه ندارد. قصد مقايسه سيد محمد خاتمي و بيل کلينتون را نداريم اما حتي اگر قرار بر مقايسه باشد، خاتمي که زماني نداي گفت وگوي تمدن ها را سر داده بود و پاسخ قاطع جهانيان به نداي او، نامگذاري سالي به عنوان سال گفت و گوي تمدن ها به پيشنهاد خاتمي بود، قطعا توان بالاتري براي تاثيرگذاري مثبت در معادلات بين المللي در جهت حفظ منافع ملي کشور دارد.
اما ما به جاي بهره گيري از موقعيت جهاني مطلوب خاتمي و پتانسيل بي بديل او در عرصه بين الملل، به تهمت زدن و اتهام افکني به او مي پردازيم و حتي زماني که قصد سفر خارجي براي پيگيري ايده بين المللي گفت وگوي تمدن ها داشته باشد، در رسانه هاي وابسته به خود، خبر از احتمال پناهندگي سياسي خاتمي مي دهيم! ما البته با توجه به آنچه در سال هاي اخير در کشور گذشته و با توجه به اينکه دولت نهم هر آنچه را در کشور انجام شده به عنوان حاصل تلاش هاي خود به عموم مردم معرفي کرده و دولتمردان قبلي را داراي کوچکترين نقشي در اين موفقيت ها - از جمله پيشبرد برنامه هسته اي و غني سازي اورانيوم - ندانسته است، انتظار نداريم که از پتانسيل هاي آنها براي تقويت منافع ملي و پيشبرد اهداف کشور در عرصه بين الملل استفاده شود. اما اي کاش حرمت آنها را حفظ مي کرديم; حال، چه خاتمي باشد و چه موسوي يا هاشمي رفسنجاني.

قدس: موج دوم اعترافات

«موج دوم اعترافات»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد؛با موج دوم اعترافهاي متهمان آشوبهاي اخير، در خصوص طراحي پروژه آشوب و سازماندهي گسترده آن از طريق محافل برون مرزي، ترديدي باقي نمانده است. افزوده شدن آمار معترفان و اظهارات متهمان بويژه افراد مرتبط با رسانه ها و سفارتخانه هاي خارجي ب�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 361]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن